بایگانی برچسب: پیامبرص

بحث فقهی-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

بحث فقهی-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

اهل سنت بر این باورند که ازدواج عمر با اُمّ کلثوم صورت گرفت و به نصوص تاریخى  و فروع فقهى  بر آن استدلال مى ‏کنند ، برخى  از متون تاریخى  را در این زمینه نقد کردیم ، اکنون به پاره‏اى  از فروع فقهى  مى ‏پردازیم .

اَخبار کتاب‏هاى  اهل سنت

در اینجا نخست روایاتى  را از کتاب‏هاى  اهل سنت مى ‏آوریم : ادامه‌ی خواندن

واکاوى سخن عُمَر-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

واکاوى سخن عُمَر-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

با بررسى  مآخذ این ماجرا درمى ‏یابیم که بارِ سیاسى  آن بیش از اَبعاد اعتقادى  یاعاطفى  آن است و عمر بن خطّاب به اندازه ‏اى  که در این ازدواج امور دیگر را مد نظرداشت ، در پى  نَسَب و خویشاوندى  و دامادى  نسبت به [ خانواده ] رسول خدا نبود . اگر به راستى  عمر قرابت با پیامبر را مى ‏خواست و خود را تنها همدم شایسته براى اُمّ کلثوم مى ‏دانست ، آیا از حُسن صحبت (و همدمى ) عمر بود که از ساق اُمّ کلثوم جامه پس زند یا او را به سینه ‏اش بچسباند یا ببوسد یا … ؟!آیا اُمّ کلثوم ـ دختر على  ـ از کنیزکان زرخریدى  بود که ستبرى  ساق‏ ها وتندرستى ‏شان مطلوب است تا کامروایى  از آنها لذت ‏بخش‏تر صورت گیرد و در
کام‏جویى  بهتر باشند ؟! یا اینکه : اُمّ کلثوم ، کریمه بنى  هاشم و دختر رسول خدا و على و فاطمه ، انسان آزادى  بود که عمر ادعا کرد از راه ازدواج با او مى ‏خواهد به خدا ورسولش نزدیک شود ! آیا به راستى  عمر با این کارش ، مى ‏خواست شایستگى ‏اش را بنمایاند ؟ و اثبات کند که چونان او هیچ کس دیگر نمى ‏تواند همسرى  نیک و لایق براى  ام کلثوم باشد ؟!

ادامه‌ی خواندن

خواستگارى‏ هاى نافرجام عُمَر-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

خواستگارى‏ هاى نافرجام عُمَر-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

درشت ‏خویى  عمر بن خطاب را اَحَدى  انکار نمى ‏کند[۱] ، حتى  زنان ازدواج با او را ـ به جهت دیدگاه خاص و نادرست وى  به آنان ـ خوش نداشتند .در «اَنساب الأشراف» آمده است که عمر در نکوهش زنى  چنین گفت :تو را چه به این ! شما زنان لعبتگانى  ! بیش نیستید ، به نخ ریسى ‏ات روى آور و به چیزى  که در شأن تو نیست مپرداز[۲] .عمر به خواستگارى  چند تن از زنان دست یازید و آنها ردش کردند : در «تاریخ طَبَرى » آمده است :مدائنى  مى ‏گوید : عمر اُمّ کلثوم ـ دختر ابوبکر ـ را که نابالغ بود ، خواستگارى کرد وعائشه را براى این کار فرستاد . عائشه به اُمّ کلثوم گفت : اختیار با خودت . اُمّ کلثوم گفت : مرا نیازى  به او نیست ! عائشه به او گفت : از امیر المؤمنین روى  مى ‏گردانى  ؟اُمّ  کلثوم گفت : آرى  ، او زندگى  سختى  دارد و بر زنان سخت مى ‏گیرد .عائشه سوى  عمروعاص پیک فرستاد و او را باخبر ساخت .

ادامه‌ی خواندن

نگرش تاریخى-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

نگرش تاریخى-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

واکاوى  ازدواج عُمَر

پیش از ورود به اصلِ بحث ، لازم است دو مقدمه را بدانیم :
۱ . شناختِ دیدگاه اهل سنت نسبت به خلیفه و خلافت ، و اینکه آیا نزد آنان خلیفه ـ به نصّ ـ از سوى  خدا و رسولش تعیین مى شود یا نه ؟ ۲ . دیدگاه آنان درباره خلیفه چیست ؟ آیا معصوم مى ‏باشد یا یک انسان عادى  است که به صواب مى ‏رود و خطا مى ‏کند ؟

مقدمه اول

باورِ اهل سنّت این است که به لزومِ نَصِّ خلیفه از ناحیه خدا و رسولش اعتقادندارند ، بلکه امر خلافت واگذار به امت است ؛ گاه به بیعت اهل حَلّ و عقد (خبرگان)یا بیعت دو یا یک نفر حاصل مى ‏شود و زمانى  به شورا و گاهى  به اجماع و … به همین جهت ، هرکس انتخاب شود امام مسلمانان و خلیفه رسول خدا مى ‏گردد . ادامه‌ی خواندن

از منظر متون و احادیث-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

از منظر متون و احادیث-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

[ کسانى  چون ابن سَعْد ، ابن حَجَر عَسْقلانى  ، ابن جوزى  ، ابن جَریرِ طَبَرى  ،خطیب بغدادى  ، زَرَندى  و یعقوبى  مسئله ازدواج عمر با اُمّ کلثوم را در کتاب‏هاشان آورده ‏اند ، متن سخن آنها چنین است : ]

۱ . ابن سعد

ابن سعد در ترجمه اُمّ کلثوم ـ دختر على  بن ابى  طالب ـ در «الطبقات الکبرى »مى ‏گوید :عمر ، اُمّ کلثوم را به عقد خود درآورْد در حالى  که وى  دخترى  نابالغ بود وى  به همسرى  عمر باقى  ماند تا سرانجام به قتل رسید ، و زید بن عمر و رقیّه بنت عمر رابراى  عمر زایید …تا آنجا که مى ‏نویسد :به ما خبر داد أنس بن عیاض لَیْثى  ، از جعفر بن محمد ، از پدرش که [ گفت ] : عمربن خطّاب دختر على  بن ابى  طالب ، اُمّ کلثوم را خواستگارى  کرد . على  گفت : من دخترانم را براى  فرزندان جعفر اختصاص داده ‏ام ! عمر گفت : اى  على  ، او را به نکاح
من درآور ! به خدا سوگند ، مردى  در روى  زمین مانند من حُسن مصاحبت با او راانتظار نمى ‏کشد .

ادامه‌ی خواندن

نکوهش یا ستایش-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

نکوهش یا ستایش-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

در فصول پیشین ، مواردى  گذشت که از آنها به دست مى ‏آید ابن عربى  باهدفِ بزرگداشت دیگر مردمان یا براى  تأکید اعتقاد یا مفهوم نادرست یااندیشه ‏اى  که با عقیده درست بیگانه است و با حدیث و تاریخِ صحیح همخوانى ندارد ، به چیزهایى  دست مى ‏آویزد که در آنها به مقام پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  توهین مى ‏شود وشخصیّت  آن حضرت ، سبک و ناچیز جلوه مى ‏کند .در اینجا ، بخش دیگرى  از سخنانى  را مى ‏آوریم که در چارچوبِ زشتى ‏هادرمى ‏آید و ابن عربى  آنها را به وادى  ستوده ‏ها مى ‏راند . ادامه‌ی خواندن

قداستْ بخشى به بعضى از شخصیت‏ ها-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

قداستْ بخشى به بعضى از شخصیت‏ ها-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

بزرگداشت شخصیت‏ هایى  که با امام على   علیه ‏السلام و اهل بیت آن حضرت دشمنى داشتند ، از سوى  ابن عربى  ، تنها به کسانى  که در آغاز ، خلافت را از او غصب کردند ، منحصر نمى ‏شود ، بلکه سوى  هر کسى  ادامه مى ‏یابد که حضرت على   علیه‏ السلام را خوش نمى ‏داشت و دشمنان آن حضرت را یارى  مى ‏رساند و در مقامِ بدگویى از فرزندان على  و شیعیانِ او برمى ‏آمد .ابن عربى  ، این شخصیت‏ها را بزرگ مى ‏دارد و اوصافى  را براى  آنها مى ‏تراشدو اَلقابى  را بر آنها مى ‏افکند و مقام‏هاى  ستوده و بى ‏مانندى  را به آنها نسبت مى ‏دهد ، با اینکه آنان (اگر از کسانى  نباشند که دیگران را بر ضدّ اهل بیت یارى وپشتیبانى  مى ‏کردند) از موالیان اهل بیت  علیهم ‏السلام به شمار نمى ‏آیند یا دست کم در غیرمسیر اهل بیت  علیهم ‏السلام راه مى ‏پیمودند .

ادامه‌ی خواندن

عُمَر بن خطّاب ، ولىّ معصوم-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

عُمَر بن خطّاب ، ولىّ معصوم-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

در فصل «امامان ابن عربى  چه کسانى ‏اند» نصوصى  را از ابن عربى  آوردیم که در آنها عُمَر را با دیگران در مقام‏ها و کرامت‏ها ، شریک مى ‏ساخت .سخنانى  را در آنجا بیان کردیم که در اینجا از ذکر آنها بى ‏نیازیم ، جز اینکه دراین فصل ، دسته ‏اى از متونى  را مى ‏آوریم که ابن عربى  در آنها نشانه‏ ها و مقاماتى   را به عُمَر ، اختصاص مى ‏دهد که آنها را سزاوار شأنِ او مى ‏داند یا از باب گرامى  داشت و بزرگداشت و ارج نهادن به عُمَر ، او را به این کرامت‏ها ویژه مى ‏گرداند . ادامه‌ی خواندن

مقامات ابوبکر-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

مقامات ابوبکر-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

در فصل پیشین ، دسته ‏اى  از نصوصى  را آوردیم که بعضى  از مقام‏هاى  ابوبکررا ـ که دیگر خلفا در آنها با او مشارکت داشت ـ روشن مى ‏ساخت . در این فصل ،نقل‏هاى  دیگرى  را ذکر مى ‏کنیم که برایمان آشکار مى ‏سازد ابوبکر نزد ابن عربى  ،مقام اوّل را داراست و ابن عربى  بزرگ‏ترین قداست‏ ها و احترام ‏ها را ارزانى ‏اش مى ‏دارد .خواهیم دید که ابن عربى  در این عرصه ، خود را به چیزى  محدود نمى ‏کند ؛گاه براى  این کار به حدیث منسوب به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله   استشهاد مى ‏ورزد و گاه برخواب یا بر سخن یک نفر صوفى  مثل خودش ، تکیه دارد و گاه به استحسانى روى  مى ‏آورد که چندان پیدا نیست و یا خود دست به ابتکار مى ‏زند (و ماننداینها) .بعضى  از این نصوص ، که میزان عظمت و حقیقت موقعیّت ابوبکر را نزد ابن عربى  روشن مى ‏سازند ، چنین‏ اند : ادامه‌ی خواندن

پیشوایانِ ابن عربى و مقامات آنها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

پیشوایانِ ابن عربى و مقامات آنها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

از ویژگى ‏هاى  مذهب شیعه این است که امام على   علیه‏ السلام امام و خلیفه بعد ازپیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏باشد (این امر ، با نصّ قاطع و برهان روشن ، ثابت است) شیعه ،خلافتِ کسانى  را که بر امام على   علیه ‏السلام پیشى  جستند و حقِّ آن حضرت را غصب کردند ، برنمى ‏تابد .از این روست که شیعه کسانى  را که بر امام على   علیه ‏السلام در این امر ، تاختند ،محترم نمى ‏شمارد و آن را بر خلاف نصّ پیامبر مى ‏داند و نقضِ پیمانى  مى ‏انگاردکه خدا و رسولش آن را [ از مردم ] ستاند .در نگرش شیعه ، هرکس این اشخاص را بزرگ بدارد و هرکه آنان را یارى  ومدد رساند و به دفاع از آنها برخیزد ، بر آیینِ «تشیُّع» نمى ‏باشد .این ، یک امر عقلى  و عقلایى  است که همه مردم آن را مى ‏فهمند و مى ‏شناسندو انتظار دارند .

ادامه‌ی خواندن