صاحب «البدر الطالع» در ترجمه محمّد بن حسن بن مرغم زیدى یمانى (متولد ۸۳۶ و متوفّاى ۹۳۱) مى گوید : چون سلطان ـ عامر بن عبدالوهّاب ـ صنعاء و سرزمینهاى اطراف آن را گشود ، او را گرامى مى داشت و شفاعتش را مى پذیرفت ، به دلیل پیوند او به امام ناصر حسن بن عزّ الدین بن حسن . وآنگاه که سلطان عامر نخستین نماز جمعه را در جامع صنعا گزارد ، مؤذن خواست از اذان «حَیّ على خیر العمل» را بیندازد ، محمّد بن حسن زیدى او را از این کار بازداشت ، همه کسانى که از سپاهیان سلطان در مسجد بودند و جمعشان به هزاران نفر مى رسید ، متوجّه او شدند ؛ و این رفتار او از استوار بودن در مذهبش شمرده شد[۱] . ادامهی خواندن ←
در «مآثر الإنافة» قَلْقَشَنْدى آمده است : اتسز بن ارتق خوارزمى ـ معروف به اقسیس ـ یکى از امیران سلطان ملکشاه سلجوقى (فرزند آلب ارسلان) در سال ۴۶۸ بر دمشق چیره شد ، و خطبه به نام مستنصر فاطمى را قطع کرد و به نام المقتدى [۱] عباسى خطبه خواند ، و از اذان به «حَیّ على خیر العمل» جلوگیرى کرد ؛ و پس از این ماجرا هیچ کس در شام براى فاطمیّون خطبه نخواند ، و تا بعد خلافت المقتدى این شیوه باقى ماند[۲] . در «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر مى نویسد : اقسیس و سپاهش در ذى قعده وارد دمشق شد ، و در روز جمعه ـ پنج روزباقى مانده از ذى قعده ـ به نام المقتدى بامر اللّه ، خلیفه عبّاسى ، خطبه خواند ، و این پایان خطبه به نام علویان مصر بود . اقسیس بر بیشتر سرزمین شام غلبه یافت ، و ازاذان به «حَیّ على خیر العمل» منع کرد ، اهل شام بسیار شادمان شدند . [ اقسیس ] به اهل شام ستم روا داشت و با آنان بدرفتارى کرد[۳] .
ناصر خسرو مَرْوَزى ـ که به حجّت لقب یافت و در سال ۴۵۰ وفات کرد ـ درسفرنامه اش هنگام سخن از احوال شهر یَمامه مى نویسد :… از قدیم حاکمان آن علوى اند و کسى نتوانسته آنان را از این ولایت باز دارد …مذهب شان زیدیّه مى باشد ، و در اقامه مى گویند : «محمّدٌ وعلیٌّ خیرُ البشر وحَیّ على خیر العمل»[۱] .
مدینه / مصر (سال ۴۰۰ ه )
در کتاب «نجوم الزاهره» آمده است :الحاکم بأمر اللّه عُبَیْدى کسى را سوى مدینه فرستاد که خانه جعفر صادق را تصرّف کند و آنچه را در آن است ـ از قرآن و سریر و آلات ـ برگیرد . این شخص ختکین عَضُدى داعى بود ، و با او اشراف نامدار را همراه کرد . او [ پس از تصرّف خانه ] آنچه را در آنجا یافت برداشت و به مصر بازگشت ، و با او گروهى از بزرگان علوى بیرون آمدند [ و عازم مصر شدند ] پس چون به نزد حاکم رسیدند هزینه هاى اندکى به آنانداد ، و سریر را به آنها برگرداند و باقى چیزها را ستاند و گفت : من به آن سزاوارترم .آنان نفرین گویان و ناخشنود برگشتند .
حسن بن زید بن محمّد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى طالب در طبرستان قیام کرد . سبب ظهورش این بود که چون محمّد بن عبداللّه بن طاهر بر یحیى بن عمر پیروز شد ، المستعین باللّه عباسى از زمینهاى سلطان ـ که درحومه طبرستان بود ـ املاکى را به او بخشید ؛ از جمله آنها کلار و شالوس [۱] بود که نزدیک مرز دیلمان قرار داشت ، و در کنار آنها زمینهایى بود که اهل آن ناحیه هیزمشان را از آن گرد مى آوردند ، و چهارپایانشان در آنها مى چرید ، این زمینهابیشه زارى آکنده از درخت و گیاه بود ، زمین موات شمرده مى شد و مالکى نداشت .محمّد بن عبداللّه مباشرش را ـ که نامش جابر بن هارون نصرانى بود ـ براى تصرّف تیول هایش به آنجا فرستاد ، وى چون به آنجا رفت زمینهاى مواتى را که وصل بهاملاک اقطاعى بود و مردم از آن بهره مى بردند ، حیازت کرد و در اختیار گرفت
در بحث از جزئیّت «حَیّ على خیر العمل» چه بسا به نظر کسانى چنین آید که ،اینجا بیشترین اِسناد به منابع اهل سنّت لازم است و نباید به آنچه از شیعه آوردیم بسنده کرد ؛ بلکه آوردن آنچه را شیعه امامى و زیدى و اسماعیلى و بعضى علماى اهل سنّت از اهل بیت و صحابه نقل کرده اند جایز نیست ، چه این شیوه دیگران را قانعنمى سازد و براى آنها الزامى در پى ندارد .این سخن زمانى بهجا به نظر مى آید که ما از واقعیّتهاى تاریخى روى برتابیم ،زیرا عوامل تاریخى و حدیثى در برابر این موضعگیرى است . حاکمان با نصوص وموازین در افتادند و از انتشار آنچه اصیل ولى ناپسندشان بود جلوگیرى کردند ، نقش امویان در تحریف احادیث و تاریک ساختن فضا براى دور ماندن مردم از حقایق برکسى پوشیده نیست ، و همه اینها رازِ تهى ماندن مدرسه خلفا را از این احادیث مى نمایاند
مُحب طَبَرى ـ امام شافعیه در زمان خود ـ در کتاب خود با نام «إحکام الأحکام»مى گوید : ذکر شده است حیعله به «حیّ على خیر العمل» از صَدَقَة بن یَسار ، از ابى اُمامة بن سَهْل بن حُنیف که او چون اذان مى داد مى گفت : «حیّ على خیر العمل» این حدیث را سعید بن منصور روایت کرده است[۱] .حافظ علوى از طریق صَدَقَة بن یَسار روایت مى کند که گفت : در راه بین مکّه (ومدینه) بودم ، با مردى همراه شدم که او را در برخورد میان راه نشناختم ؛ ناگهان دریافتم که او ابو امامة بن سهل بن حنیف است ، پس شنیدم که در اذانش ندا مى داد :«حیّ على خیر العمل»[۲] .در کتاب اعتصام بحبل اللّه ، ـ به نقل از کتاب اذان حافظ علوى ـ آمده است : براى ماحدیث کرد محمّد ، به ما خبر داد محمّد بن ابى عبّاس ، از کتابش ، گفت : براى ماحدیث کرد محمّد بن قاسم ، براى ما حدیث کرد حسن بن محمّد ، براى ما حدیث کرد حرب بن حسن مُحاربى ، براى ما حدیث کرد سُفیان بن عُیَیْنَه از صَدَقَة بن یَسارمکّى که گفت : روزى با اُمامة بن سَهْل بن حُنَیف همراه شدم ـ دیگران [ به او ] ابن بدرى مى گفتند ـ
خبر داد ما را ابو طیب محمّد بن حسین تیملى ـ به قرائت ـ حدیث کرد براى ما ابو جعفر محمّد بن على بن مهدى عطّار ، براى ما حدیث کرد قاسم بن وهب تمیمى ،براى ما حدیث کرد ابوبکر بجلى ، براى ما حدیث کرد اسماعیل بن هارون خزّار ، ازعاصم عمرى ، از زید بن محمّد بن[۱] نافع که : ابن عمر آنگاه که اذان مى داد ، مى گفت :«حیّ على خیر العمل» . ادامهی خواندن ←
با مطالعه کتابهاى سیره و تاریخ و حدیث ، نزد مذاهب اسلامى ، مى توان به اسامى گروهى از صحابه و تابعین ، و تابعینِ تابعین و اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله دست یافت که ، به «حَیّ على خیر العمل» اذان مى گفتند . گرچه در بعضى از احادیث آمده که ،اذان شان به آن تنها در [ هنگام طلوع ] فجر بود ؛ لیکن احادیث دیگر دلالت دارد که درهمه اوقات به آن اذان مى دادند .اکنون نام بعضى از کسانى را مى آوریم که براى پیامبر به «حَیّ على خیر العمل» اذان مى گفتند ، ونیز نام بعضى از بزرگان صحابه و اهل بیت پیامبر را ـ از طریق شیعه دوازده امامى و زیدیه و اسماعیلیه و اهل سنّت ـ مى آوریم ؛ زیرا بر این باوریم که آگاهى به همه شیوه ها نزد مذاهب اسلامى لازم است ، تا اینکه نگرش ما تنگ نظرانه و منحصربه یک مذهب دون دیگرى نباشد ، بلکه عموم و شمول داشته و نظر همه را بنمایاند. ادامهی خواندن ←
در شریعت اسلام ، اذان و اقامه در امور حیاتى و اجتماعى بسیارى ، جز نماز ، مستحب مى باشد ، بعضى از آنها چنین است :
اذان و نوزاد
امام على علیه السلام : هرکه برایش کودکى به دنیا آید ، باید در گوش راست او اذان ، و درگوش چپش اقامه بگوید ، این کار کودک شما را از [ شرّ ] شیطان نگه مى دارد ، و شیطان را به وحشت مى اندازد [ و از او دور مى سازد [۱]] .ابو داود به سندش از عبیداللّه بن ابى رافع ، از پدرش ، نقل مى کند که گفت : آنگاه که فاطمه علیهاالسلام حسن بن على را به دنیا آورد ، من دیدم که پیامبر صلى الله علیه وآله در گوشهاى او اذاننماز گفت[۲] . ادامهی خواندن ←
اذان اعلام براى نماز است یا بیان اصول عقاید -پژوهشی درباره اذان
قاضى عیاض مى گوید : بدان که اذان کلامى است که همه عقاید ایمانى را در برداردو شامل مسائل عقلى و سمعى ایمان است ، و اثبات ذات خداست و کمالاتى که شایسته اویند ـ یعنى صفات وجودى ـ و تنزیه خدا از ضد آن ـ یعنى صفات عدمى ـ واین همه ، در «اللّه اکبر» نهفته است . پس از آن ، به اثبات وحدانیّت و نفى ضد آن ـ شرک ـ تصریح شده ، چه شریک براى خداى سبحان محال است و این اساس ایمان و توحید مى باشد ، و مقدم بر همهوظایف دین . آنگاه به اثبات نبوت و شهادت به رسالت پیامبر اسلام ، تصریح شده که پس ازشهادت به توحید ، قاعده بزرگى است ، و جاى آن بعد از توحید است ؛ زیرا ازکارهایى است که وقوع آن جایز مى باشد ، و این مقدمات از باب واجبات اند ، و پس ازاین قواعد ، عقاید عقلى ـ واجب و محال و جایز در حق خدا ـ کامل مى شود . پس از آن ، خدا مردم را به عبادت فرا خواند ، پس دعوت به نماز کرد و آن را بعد ازاثبات نبوت قرار داد ، زیرا معرفت وجوب نماز از سوى پیامبر است نه عقل .