نُبُوّت , خلافت در بنى هاشم – جُستارى در تاریخ حدیث
عرب جاهلى براى به چنگ آوردنِ قدرت و ریاست ، حرص داشت . نبود وحدتِ[ سیاسى و رهبرى ِ واحد ] بر این جاه طلبى دامن مى زد .خدایانِ گوناگونِ هر قبیله نُمودى از این قدرت خواهى است .به این رفتار قریش ـ در آغاز بعثت ـ توجه کنید : عُتْبَة بن ربیعه براى گفت و گو نزدپیامبر صلى الله علیه وآله آمد و از جمله سخن هایش این بود :اى فرزند برادر ، تو از ما هستى ! برترى عشیره اى و والایى نَسَبى ما رامى دانى [ با وجود این ] مطلبِ بزرگى براى قومت آوردى … از من بشنو !مواردى را مى گویم شاید بعضى از آنها را بپذیرى .
شواهدى بر کنار گذاشتن حدیث ازسوى خلفا – جُستارى در تاریخ حدیث
در پى ِ آنیم تا روشن سازیم که خلفا ، تحت تأثیر اطرافیان خود ، و پیروان مکتب رأى و اجتهاد ، بازگشتى به میراثِ [جاهلى ] گذشته داشتند و این عقبْ گرد ، بر حدیث و سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله اثرى منفى داشت . شواهدِ خود را بر این نظر ، وا مى کاویم .
به کارگیرى دوباره حافظه و نَسَب !
معروف است که عرب در حفظ اَشعار و کارهاى نیک خود ، بر حافظه اش تکیه مى کرد و از تدوین روى مى گرداند و بر آن اعتماد نداشت . از این رو بخش زیادى ا زقصیده هاشان دربر دارنده زبان و فرهنگ و جنگ و صلح و … آنهاست ، و در مقابل چیزى از خطبه ها [ نگاشته شان ] و … را نمى بینیم که با شعرشان برابرى کند . این ، بدان جهت است که شعر به آسانى حفظ مى شود ، به عکسِ خطبه ها که حفظ آن دشوار مى باشد و از آنجا که تدوین نشده ، بیشتر آنها تباه گشته و جز اندکى به مانرسیده است .مى بینیم که ابوبکر از عالمان به اَنساب عرب شمرده مى شود ؛ زیرا عایشه از وى روایت مى کند که : او داناترین قریش به اَنساب آنهاست .[۱]
علّت نامگذارى پیروان خلفا به اهل سنّت و جماعت – جُستارى در تاریخ حدیث
در سبب نامیدن اهل سنّت به «اهل سنّت و جماعت» چهار نظر هست :
۱ . به این اسم نامیده شدند ؛ زیرا پیرو سنّت صحیح به دور از بدعت ، مى باشند .
۲ . نام گذارى آنها بدان جهت است که : بر سنّتهایى که خلفا در وقایعِ پیش آمده بنیان گذاردند ، پایدار ماندند و دیگر چیزها را بدعت شمردند .
۳ . آنان پس از سال ۴۱ هجرى (عام الجماعة) ، هنگام صلح امام حسن علیه السلام بامعاویه ، به این نام معروف شدند . در این سال ، لعن امام على علیه السلام در سخنرانى ها سنّت شد ، و اسم «اهل سنّت» براى مخالفان امام على علیه السلام و یاران مدرسه خلفا پدید آمد .
باب اول دوره نهادینه سازى – جُستارى در تاریخ حدیث
وصف پیامبر صلى الله علیه وآله از زبان حضرت على علیه السلام :… بهترینِ آفریدگان آنگاه که خردسال مى نمود و نژاده تر هنگامى که کهن سال بود ،پاکیزه ترِ پاکیزگان در خوى ، و گاهِ بخشش ابر برابر دستش خشک مى نمود …نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۵ ، ترجمه شهیدى
مرحله اول سخن پیامبر صلى الله علیه وآله پیش از بعثت
عرب پیش از اسلام ، محمّد بن عبداللّه را به فرزانگى و نجابت و کمال یاد مى کرد واو را «صادق» (راستگو) و «اَمین» (امانتدار) لقب داده بود ؛ زیرا راستى ِ سخنش رادریافت و امانتدار بودنش را به عیان دید .ابن برهان حَلَبى نقل مى کند که : عرب در جاهلیت براى داورى و طرح شکایت نزدآن حضرت مى رفتند ؛ چراکه او مدارا و مشاجره نمى کرد .[۱]
تعبّد و مُتعبِّدان- اختلاف در وضوچرا؟
قرآن و سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله چند دستگى را نمى پذیرند ، بلکه آمده اند تا این باورِ جاهلى را بزدایند . خداى سبحان بارها در قرآن با شیوه هاى گوناگون ،بر وجوب پیروى از پیامبر درس ناخوانده ، تأکید مى ورزد ؛ مانند :« مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ » ؛[۱]هرکه از پیامبر فرمان برَد ، از خدا اطاعت کرده است .« وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » ؛[۲]هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند و خشیتِ خدا را داشته باشد و از او بترسد ، از رستگاران است .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُواأَعْمَالَکُمْ » ؛[۳]اى کسانى که ایمان آورده اید ، از خدا اطاعت کنید و پیامبر را فرمان برید ،و اعمالتان را باطل نسازید .« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ؛[۴]سخنِ مؤمنان هنگامى که سوى خدا و رسولش خوانده شوند تا میان آنهاحکم کند تنها این است که بگویند : «شنیدیم و فرمان بریم» و اینان اندکه رستگارند .« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » ؛[۵]هیچ مرد و زن مؤمنى را نسزد که آن گاه که خدا و رسولش در امرى حکم کند ، براى خویش حقّ اختیار قائل شود ؛ و هرکس خدا و رسولِ اورا عصیان ورزد ، در گمراهى آشکار است .