در این بخش دوّم دانستیم که منع از حدیث گفتن مبتنى بر یک اصل شرعى نبود بلکه خلفاء اوّل آن را ابداع کردند و در مسیر نابود سازى حدیث روشهاى ناپسندى چون سوزانیدن ، شستن در آب و دیگر مواردى بکار بستند که بدتر ازدفن در زیر خاک بود .وقتى برخى از علماء اهل سنّت همچون احمد و ابن جوزى اقدام به دفن کتب را ملامت کنند ، پس این روشها را بیشترملامت خواهند کرد .سپس (دانستیم) که کار این خلفاء حجّتى مسلّم نبود بخصوص که دیدیم جمع فراوانى از اصحاب با آنان مخالفت نمودند ، با این حال ، متأخّرین مى کوشند تا منع را به جهاتى توجیه کنند .
اختلاف در حدیث از دیدگاه ما شیعه امامیه چیزى است که وقوعش انکارنمى شود و آن طور که برخى از معاصرین گمان کرده اند (اختلاف در حدیث) ناشى از تأخیر در تدوین نیست چه آن که به نظر ما تدوین از آغاز طلوع اسلام تا آخرین زمان صدور نصوص لحظه اى متوقّف نشد بلکه برعکس ، با راهنمایى ائمّه اطهار علیهم السلام و ترغیب آنان در عرصه سخن و عمل بر امر تدوین و نوشتن ،این کار پیوسته رایج و برپا بود .در دیدگاه ما آنچه موجب اختلاف در حدیث گردید حوادثى است که در سندیا متن حدیث وارد شده است همچون قاطى کردن مطلب از سوى راویان یا صدور حدیث به جهت تقیه .یا این که اختلاف در صورت و ظاهر حدیث است و پس از تأمّل در جمع میان احادیث که اختلاف ظاهرى دارند ، برطرف مى شود .
از جمله توجیهاتى که درباره منع تدوین حدیث ذکر نموده اند این است که :تدوین هر چیز مردم را از اشتغال و توجّه به کتاب خدا باز مى دارد و این منتهى به ترک کتاب خدا و سستى ورزیدن نسبت به امر آن خواهد شد .این توجیه در روایتى که از عمر نقل شده آمده است که گفت :من مى خواستم حدیث را بنویسم امّا قومى را به خاطر آوردم که پیش از شما بودند کتابهایى نوشتند و تمام توجّهشان به آنها جلب شد و کتاب خداى متعال را ترک نمودند و بخدا سوگند من کتاب خدا را هرگز به چیزى مشتبه نخواهم ساخت[۱] .و عبداللّه بن مسعود در توجیه منع ، به همین مطلب تأکید مى ورزد و مشاهده مى کنید که در احادیثى این را تکرار نموده است ، (همچون احادیث ذیل ) ادامهی خواندن ←
از مهمترین توجیهاتى که درباره منع از تدوین حدیث ذکر شده است ترس ازاین است که حدیث نوشته شود و با قرآن آمیخته شده و قرآن محسوب گردد و به جهت حفظ قرآن و دور داشتن آن از اختلاط با کلام دیگر ، از نوشتن حدیث منع شد ! عمر ـ در هنگامى که تصمیم به منع رسمى از نوشتن حدیث گرفت ـ به این مطلب تصریح نمود ! پس از آن که صحابه توصیه کردند که حدیث را بنویسد و بانظر آنان مخالفت نمود ، گفت : بخدا سوگند من هرگز کتاب خدا را با چیزى مشتبه نخواهم کرد[۱] .و درباره ابو سعید خدرى ـ که بیشترین توجیهات درباره منع از این کار ـ از اونقل شده است ، آمده است که ابو نضربه به او گفت :«خوب بود براى مامى نوشتید چون ما نمى توانیم حفظ کنیم» .یا گفت : «یا آنچه را از تو مى شنویم ننویسیم ؟»یا گفت : «براى ما بنویس» !یا گفت : «خوب بود حدیث را براى ما املاء مى کردى » .در پاسخ وى یکى از عبارات ذیل را گفت :
مهمترین چیزى که مانعین در صحّت منع از تدوین بدان تکیه کرده اندنصوصى است به نقل از پیامبر صلى الله علیه وآله که گویاى این است که آن حضرت از نوشتن حدیث نهى فرمود .پیش از آن که به این نصوص بپردازیم ، باید مقدمه اى بسیار مهم را متذکّر شویم و آن این که :مانعین با وجود این که به شدّت به دنبال اثبات منع بوده و مى خواهند بدان رنگ و لعابى شرعى و دینى ببخشند و با براهین متفاوت کوشش مى کنند مخالفین را ساکت کنند ، هیچ یک از آنان را ندیدیم که به این نصوص تکیه کند ویا این که منع را به شرع منسوب کند . در میان اخبارى که از عمر نقل شده است ـ که پیشوا و بزرگ مانعین است ـ خبرى نیافتیم که وى مانع را به پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نسبت داده باشد بلکه وى و دیگر مانعین به توجیهات دیگر و مصلحت هایى که مدّ نظرشان بوده است روى آورده اند . و شکى نیست که اگر منع تدوین مستند به شریعت بود براى مانعین بهترین وسیله و بهانه بود که بدان پناه برده و دستاویزش شوند تا مخالفین خود را که تدوین را مباح مى دانند ، ساکت کنند[۱] .
اهل بیت علیهم السلام بر اباحه تدوین علم ، که از جمله آن تدوین حدیث است ، اتفاق نظر دارند ، و در طول دوران ، از هیچیک از آنان منعى در این باره نرسیده است ودر نزد تمامى مسلمین مسلّم است که اتفاق نظر اهل بیت علیهم السلام حجّتى شرعى است که باید پیروى شود .اتفاق نظر آنان علیهم السلام بر این امر ـ با وجود اینکه به روشنى محسوس است ازاین جهت که ما با وجود جستجوى بسیار در مصادر و جویا شدن نظرات مختلف سخنى از هیچیک از آنان مبنى بر منع نیافته ایم ـ از طریق نقل و بیان نیزثابت مى شود از این جهت که روایات و گفتار آنان درباره مباح بودن این کاربسیار فراوان و اعمال و تألیفاتشان وافر و مشهور است .ما این فصل را براى گرد آوردن همین روایات و اقوال مختلف و برشمردین این تألیفات و اعمال تنظیم نمودیم .
آن گاه که رِفاعة بن شدّاد (امیر توّابین) با باقى مانده سپاهش ـ که ۳۰۰جنگجو بودند ـ از «عین الوَرْدَه» به کوفه باز آمد ، مختار بن عُبَیده ثقفى درزندان به سر مى برد ، به رِفاعه نامه نوشت و براى کسانى که به قتل رسیدنداو را تسلیت گفت و براى آنها رحمت طلبید و به حالشان غبطه خورد ؛چراکه به شهادت رسیدند و به پاداشى سترگ دست یافتند .مختار ، نوشت :مرحبا به گروهى که خدا پاداش آنها را هنگام انصراف از نبرد ،دو چندان ساخت و آن گاه که بازگشتند ، انصراف آنها راپسندید .
۵ . حضور رِفاعه با مالک اشتر در دفن ابوذرسیّد محسن امین مى نگارد :رِفاعه ، در نماز بر [ جنازه ] ابوذر غفارى ، به همراه مالک بن حارث اشتردر «رَبَذَه» حضور یافت .[۱]آیة اللّه خویى ، مى نویسد :رِفاعه از گروهى است که عهده دار تجهیز ابوذر ـ بعد از وفاتِ او در رَبَذه ـ شدند .[۲]کَشّى در ترجمه مالک اشتر مى گوید :محمّد بن عَلْقَمَة بن اَسود نَخَعى ، گفت : با گروهى به قصدانجام حج بیرون آمدم ، در میانِ آنها مالک بن حارث اشتر ، وعبداللّه بن فضل تَیْمى و رِفاعة بن شدّاد بَجَلى حضور داشت .آمدیم تا اینکه به «رَبَذه» پا نهادیم ، ناگهان زنى را دیدیم که برسر راه ایستاده ، مى گوید : اى بندگانِ مسلمانِ خدا ، این ابوذر ،صحابى رسول خداست ، در غربت از دنیا رفت و کسى نیست که مرا [ در دفنِ او ] یارى کند !
این بخش از زندگى امام از حساس ترین فصل تاریخ حضرت به شمار مى رود ،چه آنکه در گذشته زندگى آن بزرگوار را درضمن سه بخش بیان کردیم که عبارت ازولادت امام تا امامت ، و از امامت تا دوران هجرت امام به سامرّاء ، و از هجرت تا زمان شهادت آن بزرگوار و گفته شده عهده تحولات عصر امام را باید در ضمن این بخش جستجو کرد . و از آنجا که بیشترین آن هم زمان با متوکل گذشته است قضایاى فراوانى را به همراه دارد که به برخى از آن اشاره مى شود :مدّت اقامت امام در سامرّاء بیست سال طول کشیده است و حدود ۱۳ سال آن معاصر بامتوکل بوده است و با شرح اجمال از خصوصیّتهاى اعتقادى ، سیاسى ،اجتماعى و اخلاقى متوکل در گذشته تردیدى باقى نمى ماند که حضرتش مصائب فراوانى را در این دوره متحمل شده اند .
زندگى و شخصیّت امامان شیعه دو جنبه ارزشى متمایز در عین حال مرتبط به هم دارند که آنان را از سایر شخصیتهاى بزرگ علمى و اجتماعى جدا مى کند . ۱ ـ شخصیّت عملى ، علمى و اجتماعى آنان که در طول زندگى ، در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نیاز به پیش زمینه هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد ، بلکه هر بیننده فهیم و منصف مى تواند از شما و امتیازهاى آنان را دریابد و آن را بشناسد . که نمونه هاى بسیارى را از دیدگاه اعلام در کتب تاریخى و آثار غیراسلامى نیز مى بینیم .