واکاوى سخن عُمَر-معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم
با بررسى مآخذ این ماجرا درمى یابیم که بارِ سیاسى آن بیش از اَبعاد اعتقادى یاعاطفى آن است و عمر بن خطّاب به اندازه اى که در این ازدواج امور دیگر را مد نظرداشت ، در پى نَسَب و خویشاوندى و دامادى نسبت به [ خانواده ] رسول خدا نبود . اگر به راستى عمر قرابت با پیامبر را مى خواست و خود را تنها همدم شایسته براى اُمّ کلثوم مى دانست ، آیا از حُسن صحبت (و همدمى ) عمر بود که از ساق اُمّ کلثوم جامه پس زند یا او را به سینه اش بچسباند یا ببوسد یا … ؟!آیا اُمّ کلثوم ـ دختر على ـ از کنیزکان زرخریدى بود که ستبرى ساق ها وتندرستى شان مطلوب است تا کامروایى از آنها لذت بخشتر صورت گیرد و در
کامجویى بهتر باشند ؟! یا اینکه : اُمّ کلثوم ، کریمه بنى هاشم و دختر رسول خدا و على و فاطمه ، انسان آزادى بود که عمر ادعا کرد از راه ازدواج با او مى خواهد به خدا ورسولش نزدیک شود ! آیا به راستى عمر با این کارش ، مى خواست شایستگى اش را بنمایاند ؟ و اثبات کند که چونان او هیچ کس دیگر نمى تواند همسرى نیک و لایق براى ام کلثوم باشد ؟!