برخى از معیارهاى صدّیقیّت۵-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
هفتم : ثبات و پایبندى به ارزش ها و فانى شدن در آنها
از مهمترین ویژگى هاى بندگى براى خدا ، فانى شدن در ذاتِ خداست و کمال پیروى از پیامبر امین ، و سعى و کوشش با مال و جان براى نشرِ دعوت [ به آیین اسلام ] ؛ مُصدِّق کسى است که : آنچه را ایمان آوَرْد در عمل تصدیق کند ، و در متنِ زندگى اش ـ با گفتار و کردارش ـ آن را تجسُّمِ عینى بخشد ؛ و صدّیق کسى است که دربالاترین مراتب این فانى شدن باشد ، نه آنکه مصلحت [ خود ] را بر ارزش ها مقدَّم بدارد ؛ چنان که این کار در سیره ابوبکر مشاهده مى شود .از امام على علیه السلام رسیده است که آن حضرت در روز [ جنگ ] صِفّین فرمود :«ما ـ در میدان کارزار ـ با رسول خدا بودیم ؛ پدران ، پسران ، برادران و عموهاى خویش را مى کشتیم و در خون مى آلودیم ؛ این خویشاوند کُشى ـ ما را ناخوش نمى نمود ـ بلکه بر ایمانمان مى افزود ، که در راهِ راست پابرجا بودیم ، و درسختى ها شکیبا ، و در جِهاد با دشمن کوشا ؛ گاه تنى از ما و تنى از سپاهِ دشمن به یکدیگر مى جَستند ، و چون دو گاوِ نر سر و تنِ هم را مى خَستند ؛ هریک مى خواست جام مرگ را به دیگرى بپیماید ، و از شربتِ مرگش سیراب نماید ؛گاه نصرت از آنِ ما بود ، و گاه دشمنگوى ِ پیروزى را مى ربود .چون خداوند ـ ما را آزمود ـ
حالْ درنگى در [ شخصیّت ] ابوبکر داریم تا ببینیم آیا به راستى او صدّیق بود یااینکه «صدّیق» على بن ابى طالب علیه السلام است ؟این کار را به دور از زمینه هایى که هر طرف باور دارند پى مى گیریم ؛ یعنى شخصیّت این دو را از میانِ گفتار و کردار خودشان بررسى مى کنیم نه از خِلال سخنانِ پیروانشان .پیداست که صدق و راستى در مقابل کذب و دروغ است ؛ پس اگر صدّیقه ، فاطمه در سخنش مُحِق باشد [ و راست بگوید ] ، صدّیق ابوبکر دروغگو است ؛ و همچنین اگر على بر حق باشد ، لازم مى آید که طرف دیگر باطل باشد .اکنون با نمونه هایى ـ از کلمات و دیدگاه هاى صاحب نظران دو دیدگاه ـ در امورى که اختلاف شده ، درمى یابیم که چه کسى راستگو است و چه کسى دروغگومى باشد . پس از آن بر واژه «صدّیق» تأملى مى کنیم تا دریابیم که کدامیک از این دو ـ براساس داده ها ـ بر آراستگى به این صفت سزاوارترند . ادامهی خواندن ←
«صِدِّیق» اگر پیامبر و وصى ّ [ پیامبر ] نباشد ، واجب است که با تمام وجود رسالت را تصدیق (و باور) کند ، و به رسالتِ آسمانى ایمانِ قلبى از روى عقیده آوَرَد ، نه اینکه در رسالت شک کند ؛ چنان که در کلامِ عائشه آمده است ، آنجا که وى پس از تشکیک در عدالتِ پیامبر ، گفت : مگر نه اینکه تو مى پندارى رسول خدا هستى ؟ پس پدرش سیلى به صورت او زد[۱] .و بارِ دیگر به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت : از خدا بترس و جز حق مگوى ! ابوبکر دستش رابلند کرد بینى او را فشرد و گفت : بى مادر شوى اى دخترِ رُومان [ نامِ مادر عایشه ] ! تو
و پدرت حق مى گویید و رسول خدا حقگو نیست ؟![۲]صدّیقه زنى است که هرگز دروغ نگوید ، حتى بر هَوُوى ِ خود . و این مطلب باآنچه در الاستیعاب (ابن عبد البَرّ) و الإصابه (ابن حجر) آمده است ، همخوانى ندارد ؛در این دو مأخذ آمده است که :
در فصول پیشین ، مواردى گذشت که از آنها به دست مى آید ابن عربى باهدفِ بزرگداشت دیگر مردمان یا براى تأکید اعتقاد یا مفهوم نادرست یااندیشه اى که با عقیده درست بیگانه است و با حدیث و تاریخِ صحیح همخوانى ندارد ، به چیزهایى دست مى آویزد که در آنها به مقام پیامبر صلى الله علیه وآله توهین مى شود وشخصیّت آن حضرت ، سبک و ناچیز جلوه مى کند .در اینجا ، بخش دیگرى از سخنانى را مى آوریم که در چارچوبِ زشتى هادرمى آید و ابن عربى آنها را به وادى ستوده ها مى راند . ادامهی خواندن ←
پیشوایانِ ابن عربى و مقامات آنها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟
سرآغاز
از ویژگى هاى مذهب شیعه این است که امام على علیه السلام امام و خلیفه بعد ازپیامبر صلى الله علیه وآله مى باشد (این امر ، با نصّ قاطع و برهان روشن ، ثابت است) شیعه ،خلافتِ کسانى را که بر امام على علیه السلام پیشى جستند و حقِّ آن حضرت را غصب کردند ، برنمى تابد .از این روست که شیعه کسانى را که بر امام على علیه السلام در این امر ، تاختند ،محترم نمى شمارد و آن را بر خلاف نصّ پیامبر مى داند و نقضِ پیمانى مى انگاردکه خدا و رسولش آن را [ از مردم ] ستاند .در نگرش شیعه ، هرکس این اشخاص را بزرگ بدارد و هرکه آنان را یارى ومدد رساند و به دفاع از آنها برخیزد ، بر آیینِ «تشیُّع» نمى باشد .این ، یک امر عقلى و عقلایى است که همه مردم آن را مى فهمند و مى شناسندو انتظار دارند .