جانشینى پیامبر ص – جُستارى در تاریخ حدیث
قدرت معیارى نو براى جانشینى پیامبر ص – جُستارى در تاریخ حدیث
بى گمان پیامبر صلى الله علیه وآله مسئولان ادارى و لشکرى را براساس شایستگى هاشان مى گُماشت و پاکدامنى و تقوا را بر آنان واجب مى دانست . هیچ یک از آنان رفتارى که با اصول اسلامى ناسازگار باشد انجام نداد [ و اگر هم سر زد ] پیامبر صلى الله علیه وآله آن شخص را برکنار کرد ، و کوتاهى و کارهاى ناشایست آن کارگزار را به گونه اى جبران کرد و بااین شیوه ، روح جاهلى را درهم کوبید .با وجود این ، آنچه پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه وآله در جامعه اسلامى رخ داد ازحقیقتى تلخ و فاجعه آمیز خبر مى دهد ؛ یعنى همان که : «هدف وسیله را توجیه مى کند» و سزاوارترین شخص به جانشینى پیامبر صلى الله علیه وآله کسى است که در سرکوبِ
دشمنان توانمندتر باشد ؛ زیرا مهم ، تثبیت پایه هاى خلافت بود و کسى شایسته تر به شمار مى رفت که بر این کار توانمندتر باشد و با بخشیدن لقبى به وى ، زمینه نفوذِفرهنگى آن شخصِ قدرتمند در جامعه فراهم شود .ابوبکر ، خالد را «سیف اللّه المسلول» (شمشیر بُرنده خدا) لقب داد و هاله اى ازتقدّس او را دربر گرفت و چنان شد که ابوبکر کارِ نادرست او را نوعى اجتهاد دانست و گفت : «اِجْتَهَدَ فَأَخْطأَ» (اجتهاد کرد و به خطا رفت) على رغم اینکه خالد در حال عِدّه با زن مالک بن نُوَیره آمیزش کرد ، و با اینکه ابوبکر از موضعگیرى او با بنى جُذَیْمَه ، و برائتِ رسول خدا از کارِ او آگاه بود ؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه وآله فرموده بود : «اللّهمّ إنّی أبرأُ إلیک ممّا فَعَلَه خالد» ؛ پروردگارا ، من به درگاه تو از کارى که خالد انجام دادبیزارى مى جویم .در همان وقت که شایستگى هاى خالد بن سعید بن عاص آشکار شده بود ، ابوبکرـ افزون بر تحریک عمر ـ مسئولیت دادن به او را برنتافت ؛ چراکه وى در سقیفه به حضرت على علیه السلام گرایش داشت و دو ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد .
شواهدى بر کنار گذاشتن حدیث ازسوى خلفا – جُستارى در تاریخ حدیث
در پى ِ آنیم تا روشن سازیم که خلفا ، تحت تأثیر اطرافیان خود ، و پیروان مکتب رأى و اجتهاد ، بازگشتى به میراثِ [جاهلى ] گذشته داشتند و این عقبْ گرد ، بر حدیث و سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله اثرى منفى داشت . شواهدِ خود را بر این نظر ، وا مى کاویم .
به کارگیرى دوباره حافظه و نَسَب !
معروف است که عرب در حفظ اَشعار و کارهاى نیک خود ، بر حافظه اش تکیه مى کرد و از تدوین روى مى گرداند و بر آن اعتماد نداشت . از این رو بخش زیادى ا زقصیده هاشان دربر دارنده زبان و فرهنگ و جنگ و صلح و … آنهاست ، و در مقابل چیزى از خطبه ها [ نگاشته شان ] و … را نمى بینیم که با شعرشان برابرى کند . این ، بدان جهت است که شعر به آسانى حفظ مى شود ، به عکسِ خطبه ها که حفظ آن دشوار مى باشد و از آنجا که تدوین نشده ، بیشتر آنها تباه گشته و جز اندکى به مانرسیده است .مى بینیم که ابوبکر از عالمان به اَنساب عرب شمرده مى شود ؛ زیرا عایشه از وى روایت مى کند که : او داناترین قریش به اَنساب آنهاست .[۱]
برخى از معیارهاى صدّیقیّت۳-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
سوم : مُطَهَّر و پاکیزه بودن
پوشیده نیست که تَطهیرْ در ضمنِ عصمت قرار مى گیرد ، اما آن را براى برداشتهاى ویژه اى ، قَسیمِ عصمت قرار دادیم ؛ زیرا اندکى پیش از این گذشت که خدا به موسى امر کرد مسجدى پاکیزه اى بسازد ، و جز او و هارون و دو فرزندش کسى دیگر در آن ساکن نشود ؛ و عین این مطلب را خدا به پیامبر خود درباره وصى ّ وخلیفه اش فرمان داد[۱] .در مناشده امام على علیه السلام آمده است :«شما را به خدا سوگند ، آیا مُطَهَّرى جز من در میان شما هست ؟ آن گاه که رسول خدا در خانه هاتان را بست و در خانه مرا باز گذاشت ، و من در مساکن و مسجدش همراه او بودم ! پس عمویش برخاست و گفت : اى رسول خدا ، درهاى خانه هاى ما رابستى و در خانه على را گشودى ؟