سیره مسلمانان-جایگاه زیارت
سیره مسلمانان درزیارت پیامبر ص
مسلمانان در زمان حیات پیامبر اکرم ص به زیارت آن حضرت اهتمام مى ورزیدند ، و به ویژه پس از هجرت ـ طبقات مختلف مردم ـ با شوق و حسرت روزافزون ، نزد پیامبر ص حاضر مى شدند تا از فیض نورانى جوشان وجود آن حضرت بهره ببرند ، و کلام شریف او را به گوش جان بشنوند و از سلوک و رفتارمبارکش درس آموزند .پس از وفات پیامبر ص ـ در طى قرون گذشته تا به امروز ـ مسلمانان به زیارت مرقد مطهّر آن حضرت شتافته اند ، و در تاریخ چیزى را نمى یابم که بر ترک این سنّت مبارک دلالت کند ؛ صحابه ـ از مهاجران و انصار ـ پیوسته براى زیارت پیامبر ص ونماز در مسجدش ، روى مى آوردند ، و بعد از آنان تابعین [ و نسل پس از صحابه ]همین شیوه را پیمودند ، و به همین ترتیب این سیره نسل اندر نسل تا روزگار مااستمرار یافت .
فصل دوّم:سنّت نبوى– تدوین السُنّة
رسول خدا صلى الله علیه وآله در طول دوران نزول وحى شارع دین بوده و در انجام تبلیغ وبیان دین از هیچ کوششى فروگذار نکرد :« هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ »[۱] ؛مردم را راهبر و دارنده دلایل آشکار هدایت و میرزان تشخیص حق ازباطل است .و آن حضرت صلى الله علیه وآله از جهت عمل و گفتار ، اسلام مجسَّم بود بطورى که باوجود کاملى که داشت مجسمه اى براى شرعیت شد و سیره و رفتار و کردار و
گفتار آن حضرت سرمشقى نیکو و دلیلى براى قوانین دینى در میان مسلمین گشت .قرآن کریم بر حُسن اقتداى به آن حضرت و پیروى از اوامر و نواهى ایشان تصریح دارد و خداوند متعال مى فرماید :« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[۲] ؛همانا براى شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى نیکوست .
فصل دوازدهم حَقیقت اسلام و ویژگى مسلمان-بی بنیاد
[ حقیقت اسلام و صفت مسلمان ]
بایسته است این رساله را به احادیثى که پیامبر صلى الله علیه وآله درباره ویژگى مسلمان بیان کرده به پایان بریم .
حدیث اوّل :
حدیث اوّل ، حدیث عمر است [ که در آن آمده ] جبرئیل علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه وآله درباره اسلام پرسید ، آن حضرت فرمود :اینکه شهادت دهى خدایى جز خداى یکتا نیست و محمّد رسول خداست ، و نمازرا به پاى دارى و زکات بدهى و رمضان را روزه بگیرى و اگر استطاعت یافتى حج گزارى .
جبرئیل گفت : راست گفتى ، از ایمان مرا آگاه ساز ، فرمود :اینکه به خدا و ملائکه و کتابهاى او و پیامبرانش و روز آخر ایمان آورى ، و به قَدَر و خیر و شرّش مؤمن باشى .جبرئیل گفت : راست گفتى ، از اِحسان به من خبر ده ، فرمود :اینکه خدا را بپرستى چنان که گویا تو را مى بیند ؛ زیرا اگر تو او را نمى بینى ، او تو رامى بیند .جبرئیل گفت : راست گفتى ، …در این حدیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : این جبرئیل نزدتان آمده ، دینتان رابه شما مى آموزد .این حدیث را مسلم روایت کرده[۱] ، و بخارى مضمون آن را آورده است [۲] .
ادامهی خواندن ←
مصلحتى بودن احکام خدا – جستارى در تاریخ حدیث
با بررسى سیره ابوبکر ـ در دوران خلافتش ـ حقایق زیادى به دست مى آید که درتثبیت حُکمرانى وى نقش داشتند . عدم اجراى ِ حدّ بر خالد بن ولید ـ به رغم اجماعِ مسلمانان بر لزوم قتلِ وى ـ یکى از آنهاست . عبداللّه بن عمر و ابو قَتاده انصارى ازسریّه اى که خالد در آن بود بازگشتند تا با ابوبکر درباره آنچه خالد با مسلمانان بنى یَربُوع انجام داد ، و آمیزش او با همسرِ مالک در حال عِدّه ، سخن بگویند .این اعتراض تنها از سوى این دو صحابى صورت نگرفت ، بلکه همه نیروهاى ِ آن سریّه با کار خالد مخالف بودند و حتّى موضع عمر بن خطّاب نسبت به خالد ، عین موضع آنان بود . چون خالد ـ پس از بازگشت از این واقعه ـ به مسجد درآمد . عُمَربرخاست به سمت او رفت و تیرها را از عمامه اش بیرون کشید و آنها را شکست ،سپس گفت : آیا ریا [ و عوام فریبى ] مى کنى ؟! مرد مسلمانى را کشتى و بر زنش جهیدى ؟ واللّه ، تو را سنگسار مى کنم !خالد با عُمَر سخنى نگفت (و خاموش ماند) . گمان مى رفت که رأى ابوبکر و عُمَریکى باشد تا اینکه خالد بر ابوبکر وارد شد .
علّت نامگذارى پیروان خلفا به اهل سنّت و جماعت – جُستارى در تاریخ حدیث
در سبب نامیدن اهل سنّت به «اهل سنّت و جماعت» چهار نظر هست :
۱ . به این اسم نامیده شدند ؛ زیرا پیرو سنّت صحیح به دور از بدعت ، مى باشند .
۲ . نام گذارى آنها بدان جهت است که : بر سنّتهایى که خلفا در وقایعِ پیش آمده بنیان گذاردند ، پایدار ماندند و دیگر چیزها را بدعت شمردند .
۳ . آنان پس از سال ۴۱ هجرى (عام الجماعة) ، هنگام صلح امام حسن علیه السلام بامعاویه ، به این نام معروف شدند . در این سال ، لعن امام على علیه السلام در سخنرانى ها سنّت شد ، و اسم «اهل سنّت» براى مخالفان امام على علیه السلام و یاران مدرسه خلفا پدید آمد .
دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت
[ مى ]گوید : حدیث پیامبر خدا صلى الله علیه وآله درباره على :هذا فاروق أُمّتی یفرّق بین أهل الحقّ والباطل .و گفتار عبداللّه بن عمر [ که مى گوید ] : ما در عهد پیامبر صلى الله علیه وآله منافقان را جز از راه دشمنى با على نمى شناختیم .حدیث شناسان تردیدى ندارند که این هر دو حدیث ، ساختگى و دروغى است که بر پیامبر صلى الله علیه وآله بسته اند . هیچ کدام از این دوحدیث ، در کُتُب علمى مورد اعتماد نیست و هیچ کدام اسنادمعروفى ندارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۹) .پاسخ :جامعترین سخنى که با این مرد غافل قابل تطبیق است ، سخنى است که درباره دیگرى ـ قبل از ابن تیمیّه ـ گفته شده :أُعْطِیَ مَقُولاً ولم یُعْطَ معقولاً ؛ قدرتِ سخن به او داده شده ، ولى نه قدرتِ تعقّل .مى بینم در مباحث کتابش سخن مى گوید ، ولى درک و عقل درگفتارش نیست ؛ گفتارى را ردّ مى کند که روى آن بحثى صورت نگرفته و کسى مدّعى آن نشده است .در اینجا آیة اللّه علاّمه حلّى از عبداللّه بن عمر روایتى نقل کرده که گوید : ما منافقان را نمى شناختیم … .ابن تیمیّه مى گوید این حدیث را به پیغمبر صلى الله علیه وآله دروغ بسته اند ومتوجّه نیست که راوى ، آن را به پیغمبر صلى الله علیه وآله نسبت نداده است ! وحق مقام این بود که نسبت آن را به عبداللّه بن عمر نفى کند .از این گذشته ، عبداللّه بن عمر در این سخن تنها نیست . این امر،مورد اتفاق گروهى از صحابه است از قبیل :
ادامهی خواندن ←