تحریفات آشفته-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
اهل سنّت مى پندارند که مى توان بى اساس و ملاک ، لفظ «صدّیقه» را بر افراد اطلاق کرد ، یا امکان جاى گزینى آن به احادیثِ مشابه دیگر ـ که در خدمت مصالح آنان است ـ وجود دارد ؛ لیکن بررسى و پژوهش ، حقایقى را براى ما روشن مى سازد که برخلاف پندار آنان است .مدائنى در کتاب «الأَحْداث» روایت کرده است که : معاویه ـ فرزند ابو سفیان ـدستور داد در فضائل عثمان حدیث بسازند ، و چون حدیث درباره عثمان زیاد ساخته شد و انتشار یافت ، برایشان نوشت :«آن گاه که این نامه ام به دستتان رسید ، مردم را به [ نقل ] روایت درباره فضائل صحابه و خُلَفاى نخستین فرا خوانید ؛ و هیچ خبرى را که یکى ازمسلمانان درباره ابو تُراب روایت مى کنند وانگذارید مگر اینکه [ خبرى ]متناقض با آن را در باره صحابه [ بسازید ] و براى من بفرستید ، چه این کارنزد من پسندیده تر است و بیشتر شاد مى شوم و براى پایمالى و باطل ساختن حجّت ابو تُراب و شیعه اش کارسازتر مى باشد ، و از مناقب عثمان و فضل او برآنان سختتر است .
برخى از معیارهاى صدّیقیّت۲-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
یک شبهه و پاسخ آن
در اینجا ناگزیرم ـ در سیر بحث ـ از شُبه هاى پاسخ دهم که گاه در ذهن بعضى اشخاص وارد مى شود ، و آن این است که : چگونه فاطمه سرور زنان جهان است با اینکه پروردگار عالمیان در کتاب اُستوارش ـ قرآن ـ درباره مریم مى فرماید :« یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ »[۱] ؛«اى مریم ، به راستى خدا تو را بر زنان جهان برگزید و پاک ساخت» .از این شبهه دو جواب مى دهیم ؛ یکى نَقضى است و دیگرى حَلّى .جواب نقضى این است که : از اشکال کننده مى پرسیم چه مى گوید درباره این آیه که خدا مى فرماید :« وَ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ »[۲] ؛«و اسماعیل و الیَسَع و یونس و لوط ، همه شان را بر جهانیان برترى دادیم» .آیا او باور دارد ـ یا آیا در اینجا احدى قائل است ـ که این پیامبران برتر از پیامبر مامحمّد صلى الله علیه وآله مى باشد ؟ هرگز ، و هزار البته که نه ؛ پیامبران داراى مراتبى اند ، و افضلِ آنان خاتم آنهاست .برترى بعضى از پیامبران بر بعض دیگر ، حقیقت رَبّانى [ و الهى ] است ؛ لیکن[ این برترى ] براى همه عصرها و زمانها نیست :« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُم مَن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ »[۳] ؛اینها پیامبران الهى اند ، بعضى شان را بر بعض دیگر برترى دادیم ؛
برخى از معیارهاى صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
با توجه به بحث هاى پیشین ، برایت روشن است که راستگو کیست و دروغگوچه کسى مى باشد . اکنون مى خواهیم روشن سازیم که در منظومه (و سامانه) الهى ،«صدّیقه» کیست و «صدّیقه» چه کسى مى باشد ؛ زیرا مرتبه «صدّیقه بسى برتر و بالاتراز مرتبه «صادق» است ، چه آن صیغه مبالغه مى باشد ، و بیشتر در قرآن کریم صفت براى انبیاء آمده است :مانند این سخن خداى متعال [ درباره یوسف علیه السلام ] :« یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ »[۱] ؛«یوسف ، اى صدّیق و بسیار راستگوى » .و درباره ابراهیم آمده است :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۲] ؛«و در این کتاب ابراهیم را یاد کن که او پیامبرى صدّیق بود» .و درباره اِدریس مى خوانیم :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۳] ؛«و در این کتاب ادریس را به یاد آور ، او پیامبرى صدّیق بود» .
ابوبکر و صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
حالْ درنگى در [ شخصیّت ] ابوبکر داریم تا ببینیم آیا به راستى او صدّیق بود یااینکه «صدّیق» على بن ابى طالب علیه السلام است ؟این کار را به دور از زمینه هایى که هر طرف باور دارند پى مى گیریم ؛ یعنى شخصیّت این دو را از میانِ گفتار و کردار خودشان بررسى مى کنیم نه از خِلال سخنانِ پیروانشان .پیداست که صدق و راستى در مقابل کذب و دروغ است ؛ پس اگر صدّیقه ، فاطمه در سخنش مُحِق باشد [ و راست بگوید ] ، صدّیق ابوبکر دروغگو است ؛ و همچنین اگر على بر حق باشد ، لازم مى آید که طرف دیگر باطل باشد .اکنون با نمونه هایى ـ از کلمات و دیدگاه هاى صاحب نظران دو دیدگاه ـ در امورى که اختلاف شده ، درمى یابیم که چه کسى راستگو است و چه کسى دروغگومى باشد . پس از آن بر واژه «صدّیق» تأملى مى کنیم تا دریابیم که کدامیک از این دو ـ براساس داده ها ـ بر آراستگى به این صفت سزاوارترند . ادامهی خواندن ←