دلایل کسانى که تدوین حدیث را جایز مى شمارند به دو بخش تقسیم مى گردد :
۱ . سنّت قولى .
۲ . سنّت فعلى .
سنّت قولى
[ در این مورد ] روایاتِ گوناگونى در نکوداشتِ علم و دعوت به تفقُّه ، و لزوم رساندن یافته ها و آگاهى هاى [ خود ] به دیگران ، وجود دارد . در میان آنها اَخبار[ زیادى ] هست که بر جوازِ نوشتن و نقلِ حدیث دلالت مى کند و به ابزارهاى کتابت
ـ قلم و دفتر و کتاب و … ـ اشاره دارد .[۱]شیخ محمّد عزّه دَرْوَز ، واژه هاى کتابت و نوشت افزار را (مانند «صُحُف ، سجلّ ،مداد ، أقلام» ؛ کتاب و دفتر و مداد و قلم و آنچه به خط مربوط مى شود) در قرآن مى شمارد و آنها را بیش از سیصد کلمه مى یابد ؛ چنان که واژه هاى قرائت و مشتقات آن را نود واندى برمى شمارد .
نویسنده این اثر سید ابن السیّد خاطرهاى شیرین از مرگ با عزّت یکى از عشّاق امیرالمؤمنین على علیه السلام دارد و آن اینکه زندگى سراسر محبّت و عشق به اهل البیت یکى ازدوستان
امیرالمؤمنین علیه السلام سبب شد که نه تنها وى به خواسته دوران عمرش که همانا نیفتادن در بستر و محتاج این و آن نشدن بود رسید که مضافاً بر آن با پیدا شدن آثار مرگ وى شروع کردبه خواندن این بیت :على جان گفتى که درمانى بفریادت رسم کنون درمانده ام بفریادم برس مولاو فریاد زنان آن قدر على ، على گفت تا جان به جان آفرین تقدیم نمود ، خداى رحمتش کند که کرد .و پس از مرگ دوستان و بستگانش کراراً او را در عالم رؤیادر جایگاه خوبى از درجات بهشت متنعّم دیدند ، اللهمّ ارزقناإن شاء اللّه .با هم بخندیم اگر قرار است بخندیم پس بخندید
دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت
[ مى ]گوید : حدیث پیامبر خدا صلى الله علیه وآله درباره على :هذا فاروق أُمّتی یفرّق بین أهل الحقّ والباطل .و گفتار عبداللّه بن عمر [ که مى گوید ] : ما در عهد پیامبر صلى الله علیه وآله منافقان را جز از راه دشمنى با على نمى شناختیم .حدیث شناسان تردیدى ندارند که این هر دو حدیث ، ساختگى و دروغى است که بر پیامبر صلى الله علیه وآله بسته اند . هیچ کدام از این دوحدیث ، در کُتُب علمى مورد اعتماد نیست و هیچ کدام اسنادمعروفى ندارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۹) .پاسخ :جامعترین سخنى که با این مرد غافل قابل تطبیق است ، سخنى است که درباره دیگرى ـ قبل از ابن تیمیّه ـ گفته شده :أُعْطِیَ مَقُولاً ولم یُعْطَ معقولاً ؛ قدرتِ سخن به او داده شده ، ولى نه قدرتِ تعقّل .مى بینم در مباحث کتابش سخن مى گوید ، ولى درک و عقل درگفتارش نیست ؛ گفتارى را ردّ مى کند که روى آن بحثى صورت نگرفته و کسى مدّعى آن نشده است .در اینجا آیة اللّه علاّمه حلّى از عبداللّه بن عمر روایتى نقل کرده که گوید : ما منافقان را نمى شناختیم … .ابن تیمیّه مى گوید این حدیث را به پیغمبر صلى الله علیه وآله دروغ بسته اند ومتوجّه نیست که راوى ، آن را به پیغمبر صلى الله علیه وآله نسبت نداده است ! وحق مقام این بود که نسبت آن را به عبداللّه بن عمر نفى کند .از این گذشته ، عبداللّه بن عمر در این سخن تنها نیست . این امر،مورد اتفاق گروهى از صحابه است از قبیل :
عوامل تربیتى و روانى و سیاسى و اجتماعى گوناگونى عثمان را به ابداعِ وضوئى نو برانگیخت ؛ تا جایى که به سه بار شستن اعضا گرایش یابد وسپس به شستن سر و پا ـ به جاى مسح ـ حکم کند . بعضى از آن عوامل چنین اند :۱ . عثمان خود را سزاوار قانونگذارى مى دانست و شأنِ خویش را ازابوبکر و عُمَر کمتر نمى دید ، چرا براى آن دو فتوا جایز باشد و براى او نه ؟با اینکه همه جزو مکتب اجتهاد و رأى اند و هر کدامشان خلیفه پیامبر به شمارمى آیند !۲ . وى به ظواهر دینى سخت چسبیده بود . هنگام ساخت مسجد النبى ،وى یک خشت حمل مى کرد و آن را از خود دور نگه مى داشت ، و آن گاه که خشت را مى گذاشت ، دستانش را فُوت مى کرد و به جامه اش مى نگر یست (که کثیف نشده باشد) اگر گردى بر آن نشسته بود ، فُوت مى کرد . همه اینهابدان جهت بود که وى نسبت به نظافت وسواس داشت .[۱]در حالى که عمّار با وجودِ ضعف بدنى ،دو خشت را بر دوش حمل مى کرد .عثمان هر روز غُسل مى کرد[۲] ، هنگام وضو پاسخ سلام مؤمن رانمى گفت[۳] و خود بیان مى داشت که از زمانِ بیعت با رسول خدا ، به آلتش دست نکشیده است .
«صدّیق» از ماده (ص ، د ، ق) مشتق شده ، و صِدْق [ راستى ] نقیض کذب [ دروغ ]است ؛ صِدِّیق بر وزن فِعّیل مى باشد و صِدِّیقه بر وزن فِعِّیله ؛ و این وزن براى دلالت برکَثرتِ اِتّصاف موصوف بر صفت مى آید ، و [ در این ماده ] مبالغه در صدق و تصدیق را درمى یابیم و رساتر از «صَدوق ؛ راستگو» است ؛ و گفته اند : صِدّیق بر کاملِ درصِدْق اطلاق مى شود ؛ کسى که عملش قول او را تصدیق کند ؛ و گفته شده : صِدّیق به کسى اطلاق مى گردد که هرگز دروغ نگوید .نزد اهلِ سُنّت مشهور است که «صِدّیق» لقبِ ابى بکر بن ابى قُحافه است ، هرچندبعضى از روایاتشان مى گوید که : آن ، لقب على ّ بن ابى طالب مى باشد ؛ و این روایات با روایات شیعه امامیه هماهنگ اند که براساس نصّ آنها : «صِدّیق» لقبِ امام على علیه السلام است ، و عامّه آن را سرقت کردند و به ابوبکر بخشیدند[۱]
پاره اى از عقاید ابن عربى ۲-ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟
شگفتى از اسرائیلیّات سَبْتى
ابن عربى ، مى گوید :احمد سَبْتى (پسر هارون الرشید) شش روز را روزه مى گرفت و در این روزهابه عبادت مشغول مى شد ، آن گاه که روز شنبه فرا مى رسید ، براى خوراک هفتگى اش کار مى کرد …از او پرسیدم : چرا روز شنبه را به کار و تلاش اختصاص دادى ؟ گفت : زیراخداى سبحان ، آفرینش ما را در روز یکشنبه آغازید و در روز جمعه از آن فراغت یافت . من این روزها را براى عبادتِ خدا قرار دادم و در آنها به آنچه خود بهره مند شوم ، نپرداختم . در روز شنبه در طلب آنچه در این ایّام بخورم ،برمى آیم .هر جمعه اى چنین است . خداى سبحان در روز شنبه به آنچه آفرید، مى نگرد،به پشت مى خوابد و یکى از پاهایش را بر دیگرى مى گذارد و مى گوید : منم پادشاه (به جهت ظهور فرمان روایى اش) و به همین جهت ، این روز «یوم
السبت» (روز استراحت) نامیده شد ، «سبت» همان «راحتى و آسودن» است .از این روست که خداى متعال خبر داد که «در آنچه آفرید او را لُغوبى نمى رسد» لُغُوب ، همان خستگى و درماندگى است ، خدا به استراحت مى پردازدامّا نه از سر خستگى (آن گونه که در حقّ ما جارى است) .