بایگانی برچسب: اهل سنّت

مقدّمه-نقدوهّابیان درباره زیارت

مقدّمه-نقدوهّابیان درباره زیارت

ترجمه:شفاءُ السَّقام فی زیاره خَیر الاَنام در رد ابن تیمیه
تألیف :تقى ّ الدّین سُبکى (۶۸۳ ـ ۷۵۶ه)
به کوشش :بخش فرهنگى  مؤسسه حضرت امام هادى ع

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

مقدّمه مؤسسه

کتاب «شَفاء السَّقام فِی زیارةَ خَیر الاَنامِ» تألیف «تقى  الدین سُبکى » ازمهم‏ترین نوشته ‏هاى ِ اهل سنّت در ردّ «ابن تیمیّه» است .مؤلف در این اثر آراى  «ابن تیمیه» را در موضوع منع زیارت به خوبى  به نقدمى ‏کشد و به روشنى  بى ‏بنیادى  افکار وى  را بر همگان آشکار مى ‏کند .درباره نویسنده ، ابوالحسن تقى  الدین السُّبکى  المصرى  الشافعى  (۶۸۳ ـ۷۵۶ه ) گفته ‏اند

ادامه‌ی خواندن

محتواى نامه بخش ۴ –نامه امام على ع به قاضى اهواز

محتواى نامه بخش ۴ –نامه امام على ع به قاضى اهواز

۱۱ . همراهى  با مختار

آن گاه که رِفاعة بن شدّاد (امیر توّابین) با باقى  مانده سپاهش ـ که ۳۰۰جنگجو بودند ـ از «عین الوَرْدَه» به کوفه باز آمد ، مختار بن عُبَیده ثقفى  درزندان به سر مى ‏برد ، به رِفاعه نامه نوشت و براى  کسانى  که به قتل رسیدنداو را تسلیت گفت و براى  آنها رحمت طلبید و به حالشان غبطه خورد ؛چراکه به شهادت رسیدند و به پاداشى  سترگ دست یافتند .مختار ، نوشت :مرحبا به گروهى  که خدا پاداش آنها را هنگام انصراف از نبرد ،دو چندان ساخت و آن گاه که بازگشتند ، انصراف آنها راپسندید .

ادامه‌ی خواندن

محتواى نامه بخش۱– نامه امام على ع به قاضى اهواز

محتواى نامه بخش۱– نامه امام على ع به قاضى اهواز

این رساله ، بعد از احکام و آداب و قواعد فقهى  مهم در باب قضاوت وآداب قاضى  (که خواننده در متن نامه آنها را مى ‏یابد) در بر دارنده امورى مهم است ، از جمله :
۱ . سخن امام  علیه ‏السلام که به قاضى  فرمود :وَاعْلَم بِأَنّی وَلّیتُک لِثِقَتی بک ، فلا تُخْلِف ما أَمَّلْتُه فیک ؛[۱]بدان که من به جهتِ اعتمادم به تو ، بر قضاوت گماردمت ، پس برخلافِ این انتظار گام بر مدار [ و ناامیدم مکن ] .این سخن ، با صراحت ، به وثاقت قاضى  دلالت دارد ـ به توثیق خودامام  علیه ‏السلام ـ و این ، سواى  دلالتِ منصبِ قضاوت بر عدالت است ؛ چراکه شرط عدالت ـ به اجماع ـ در آن معتبر است .

ادامه‌ی خواندن

چند نمونه از علم امام هادى ع-سیره امام هادى ع

چند نمونه از علم امام هادى ع-سیره امام هادى ع

در احتجاج آمده است : یک نفر نصرانى  با زن مسلمانى  مرتکب عمل فحشائى گردیده بود ، لذا او را نزد متوکل آوردند تا حد بر او جارى  سازد . آن مرد نصرانى بالفور شهادتین بر زبان جارى  ساخت جمعى  از فقهاء از آن جمله یحیى  بن اکثم حاضر بودند ، ابن اکثم مانع از اجراى  حد شد و گفت : ایمان وى  شرک ، و هم‏چنین مجازات او را از بین مى ‏برد ، مقصودش همان جمله معروف : الإسلام مُجبّ ما قبله بود لیکن دیگران نظر او را قبول نکردند و برخى  از آنان فتوى  داد که سه حد باید بر اوجارى  کرد .

ادامه‌ی خواندن

فصل هفتم شرایط مجتهدمرجع -بی بنیاد

فصل هفتم شرایط مجتهدمرجع -بی بنیاد

[ شرایط مجتهدى  که تقلیدش در علوم دین جایز است ]

پیش از این ، سخن اهل علم و اجماعشان بیان شد که جایز نیست تقلید و اقتدا دردین مگر از کسى  که شروط اجتهاد ـ به اجماع ـ در او فراهم است ؛ و بر کسى  که شرایط اجتهاد را ندارد تقلید واجب مى ‏باشد ، و در این امر هیچ اختلافى  وجود ندارد .و نیز اجماع اهل سنّت گذشت بر اینکه : هرکس به آنچه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله آورده اقراردارد و ملتزم است ، تکفیر نمى ‏شود ـ هرچند در او خصلتى  از کفر اکبر یا شرک باشد ـ مگر اینکه حجّتى  بر او استوار گردد که تارک آن تکفیر مى ‏شود ، و حجّت به پانمى ‏شود مگر با اجماع قطعى  (و نه ظنّى ) و آن که حجّت را به پا مى ‏دارد امام است یانایب او ؛ و کفر تحقّق نمى ‏یابد مگر به انکار ضروریّاتِ دین اسلام ـ مانند وجود خدا ویگانگى پروردگار و رسالت پیامبر ـ یا انکار امور آشکار ؛ مانند وجوب نماز .

ادامه‌ی خواندن

فصل پنجم عدم تکفیر مطلق مسلمانان – بی بنیاد

فصل پنجم عدم تکفیر مطلق مسلمانان – بی بنیاد

[اتفاق اهل سنّت برعدم تکفیر مطلق مسلمانان ]

ابن قیّم در «شرح منازل السائرین» مى ‏نویسد :اهل سنّت متفق ‏اند بر اینکه در یک شخص ،از دو وجه مختلف، هم ولایتِ خداست و هم عداوت ؛ و هم محبوب خداست و هم مبغوض .بلکه در یک شخص ، ایمان و نفاق ، ایمان و کفر ، گرد مى ‏آید و شخص به یکى  از آن دو نزدیک‏تر مى ‏باشد ، پس اهلِ آن مى ‏شود . چنان که
خداى  متعال مى ‏فرماید : « هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْءِیمَانِ »[۱] ؛ آنهادر آن روز به کفر نزدیک‏تر بودند تا ایمان .و مى ‏فرماید : « وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ »[۲] ؛ بیشترشان به خدا ایمان نمى ‏آورند مگر اینکه مشرک ‏اند .بنابراین ، خداى  متعال ، ایمان همراه با شرک را برایشان ثابت کرد .پس اگر با این شرک ، تکذیب فرستادگانِ خدا همراه باشد ، ایمانى  که باآنهاست سودشان نمى ‏بخشد .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم مَذهب سَلَف بخش اول– بی بنیاد

فصل چهارم مَذهب سَلَف بخش اول– بی بنیاد

[ نگرش مَذهب سَلَف درباره فرقه ‏هاى  دینى  ]

[ عدم تکفیر فرقه ‏هاى  دینى  ]

اکنون برخى  از سخنان اهل علم را ذکر مى ‏کنم که گفته ‏اند : مذهب سَلَف ، عدمِ قول به تکفیر این فرقه‏ هاست (فرقه ‏هایى  که پیش از این نامشان آمد) .شیخ تقى  الدین ـ در کتاب الإیمان ـ مى ‏گوید :امام احمد ، خوارج و مُرجِئَه و قَدَریّه را تکفیر نکرد ، آنچه از او واَمثالش نقل شده تکفیر جَهْمیّه است . در حالى  که احمد بزرگانِ جَهْمیّه را کافر نشمرد و آن را که مى ‏گفت «من جهمى ‏ام» کافر نمى ‏دانست ، بلکه پشت سر آن دسته از جهمیّه که به دین خودشان فرا مى ‏خواندند و مردم را امتحان مى ‏کردند و هرکه با آنان موافق نبود به سختى  کیفر مى ‏دادند ،نماز مى ‏خواند .

ادامه‌ی خواندن

فصل سوّم .کفرِ فرقه‏ هاى اسلامى – بی بنیاد

فصل سوّم .کفرِ فرقه‏ هاى اسلامى – بی بنیاد

[ کفر فرقه‏ هاى اسلامى آنان را از ملّت اسلام خارج نمى‏ سازد ]

در اینجا اصل دیگرى مى‏ باشد و آن این است که : گاه درمسلمان دو ماده با هم اجتماع مى‏ یابند : کفر و اسلام ، کفر و نفاق ، شرک و ایمان ؛ [ از این نظر که ] دو ماده دراو جمع است کفرى نمى‏ ورزد که او را از ملّت اسلام خارج سازد ؛ چنان که مذهب اهل سنّت و جماعت همین است (تفصیل و بیانِ آن ـ ان شاء اللّه‏ ـ خواهد آمد) و در این زمینه مخالفت نکرده است مگر اهل بدعت

ادامه‌ی خواندن

علّت نام‏گذارى پیروان خلفا به اهل سنّت و جماعت – جُستارى در تاریخ حدیث

علّت نام‏گذارى پیروان خلفا به اهل سنّت و جماعت – جُستارى در تاریخ حدیث

در سبب نامیدن اهل سنّت به «اهل سنّت و جماعت» چهار نظر هست :
۱ . به این اسم نامیده شدند ؛ زیرا پیرو سنّت صحیح به دور از بدعت ، مى ‏باشند .
۲ . نام گذارى  آنها بدان جهت است که : بر سنّت‏هایى  که خلفا در وقایعِ پیش آمده بنیان گذاردند ، پایدار ماندند و دیگر چیزها را بدعت شمردند .
۳ . آنان پس از سال ۴۱ هجرى  (عام الجماعة) ، هنگام صلح امام حسن  علیه ‏السلام بامعاویه ، به این نام معروف شدند . در این سال ، لعن امام على   علیه‏ السلام در سخنرانى ‏ها سنّت شد ، و اسم «اهل سنّت» براى  مخالفان امام على   علیه‏ السلام و یاران مدرسه خلفا پدید آمد .

ادامه‌ی خواندن

مرحله سوم حدیث پیامبرص در دوران جانشینان !!!– جُستارى در تاریخ حدیث

مرحله سوم حدیث پیامبرص در دوران جانشینان !!!– جُستارى در تاریخ حدیث

فصل اول حدیثِ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  در دوره ابوبکر

روایتِ نخست
مرسله ابن ابى  مُلَیْکه
چگونگى  حدیثِ پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  را در زمان ابوبکر از دو روایت ابن ابى  مُلَیْکه وعایشه مى ‏توان دریافت .در تذکرة الحفّاظ به نقل از مَراسیل ابن ابى  مُلَیْکه آمده است :ابوبکر پس از درگذشت پیامبر مردم را گرد آورد و گفت : از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله احادیثى  را نقل مى ‏کنید که در آنها اختلاف دارید . مردمان بعد از شمااختلاف شدیدترى  مى ‏یابند . از رسول خدا چیزى  را حدیث مکنید ! هرکه از شما پرسید ، بگویید : میان ما و شما کتاب خداست ، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دارید .[۱]

ادامه‌ی خواندن