هدف ازآوردن این زیارات از طریق اهل سنّت ـ دراینجا ـ راهنمایى بر این است که زیاراتى را که ما در این موسوعه آوردیم داراى نظائرى در میان کتابهاى عامّه مى باشد ؛ از این رو پسندیدیم که به این مسئله اشاره کنیم تا روایات شیعه در این زمینه بدعت انگاشته نشود ، و این پندار به ذهن بعضى نیاید که زیارات از مختصات آیین تشیّع است ، دیگر مسلمانان بر آنان دست نیازیده اند ؛ [ نیز ] ما براى تأکید این مطلب ،در پایان این کتاب ، فهرستى از اسامى کتابهاى زیاراتى را مى آوریم که از طُرُق عامّه وارد شده است .موارد ذیل از زیاراتى است که درکتابهاى آنان [ اهل سنّت ] آمده است : ادامهی خواندن ←
همچنین از شاخصها و نشانه ها و اهداف زیارت ، اظهار خشم و نفرت و برائت نسبت به دشمنان خدا و رسول او ـ مشرکان و کافران و بُت پرستان و مُستکبران و اهل شقاق و نفاق ـ است ، و بدین جهت که اصل حُبّ بیزارى جستن از هر چیزى است که سواى محبوب باشد[۱] ؛ زیرا : « لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ »[۲] نمى یابى گروهى راکه ایمان به خدا و روز واپسین مى آورند ، که با کسانى که با خدا و رسولش در ستیزند دوستى کنند ، هرچند آنان پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا عشیره [ و فامیل وهم طائفه ] شان باشند .
آداب زیارت داراى سلسله اعمال و مراسم ویژه اى است ؛ مانند طهارت ، ذکر ودعا ، نماز و خضوع و خلوص ، توجّه به عظمت روحى پیامبر یا امام ، و دیگر اعمال گوناگونى که در کتابهاى مختلف شیعه و سنّى وارد شده است ، و هنگام حضور درمراقد مقدّس ـ و پیش از همه مرقد پیامبر بزرگ ـ انجام مى پذیرد .ما در اینجا ، به ذکر نمونه هایى از آنچه در این باره ـ از سوى شیعه و سنّى ـ نوشته شده ، بسنده مى کنیم :
زیارت پیامبر اکرم ص به عنوان یکى از عباداتى که براستحباب آن تأکید شده است ، در بسیارى از کتابهاى فقهى و روایى آمده است ؛ افزون بر فصول فقهى بى شمار و کتابهاى مستقلى که این موضوع ـ به شکل خاص ـ در آنها بررسى شده است ، فقهاء به طور ویژه در بحث حجّ به آن پرداخته اند .ما در اینجا گزیده اى از آراء فقهاى اسلام را در این مسئله نقل مى کنیم و در آغاز ،بعضى از نظرات فقهاى اصحابمان را ـ امامیه جعفریه ـ مى آوریم ؛ ابتدا نظر شیخ صدوق (م۳۸۱ ه) ، و سپس دیگر فقها تا عصر کنونى .
پیش از این ، نظر فقهاى اهل سنّت را درباره خصوص زیارت ، روشن ساختیم ، ویادآور شدیم که آنان به استحباب زیارت رسول اکرم ص قائلاند و آن را ازبزرگترین وسایل قرب به خداى متعال مى دانند ؛ این فتاوى محدود به مردان نیست ،بلکه زنان را نیز شامل مى شود؛ و افزون بر این ، در فتواهاى بسیارى ازعالمان تصریح شده به اینکه مستحب است زنان به زیارت پیامبر و علما و شهدا بروند .آنچه در ذیل مى آید نمونه هایى از اقوال فقهاء اهل سنّت در این باره است :
احادیث و روایاتى که از پیامبر اکرم ص و ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده ، میزان اهمیّت زیارت را در خطّ مشى اسلامى روشن مى سازد .نظر به اَسانید زیاد و طُرُق گوناگون این احادیث ، بسیارى از مُصَنَّفات و کتابها به آنها پرداخته اند ، بلکه دهها تألیف به بررسى و تشویق آنها اختصاص یافته است ؛ مانند کتاب «رفع المنارة بتخریج أحادیث التوسُّل والزیارة» ، «کامل الزیارات» ، و دیگرکتابهاى زیادى که دلالت دارند این رسمِ مذهبى کانونِ اهتمام و رعایت عالمان بزرگ امّت و فقیهان مى باشد ، و این همّت ورزى و کوشایى از قرآن و سنّت نبوى شریف ، به ارث رسیده است .
در این بخش دوّم دانستیم که منع از حدیث گفتن مبتنى بر یک اصل شرعى نبود بلکه خلفاء اوّل آن را ابداع کردند و در مسیر نابود سازى حدیث روشهاى ناپسندى چون سوزانیدن ، شستن در آب و دیگر مواردى بکار بستند که بدتر ازدفن در زیر خاک بود .وقتى برخى از علماء اهل سنّت همچون احمد و ابن جوزى اقدام به دفن کتب را ملامت کنند ، پس این روشها را بیشترملامت خواهند کرد .سپس (دانستیم) که کار این خلفاء حجّتى مسلّم نبود بخصوص که دیدیم جمع فراوانى از اصحاب با آنان مخالفت نمودند ، با این حال ، متأخّرین مى کوشند تا منع را به جهاتى توجیه کنند .
یکى از متأخّرین ، از همین جا ، نقطه ضعفى را در خود حدیث قرار داده است و از خلال این مطلب بر متون حدیث یورش آورده و به اعتبار آن صدمه زده است .جزائرى در پایان گفتار پیشین مى گوید :زیرا در لفظ سنّت تعبّد در کار نیست ـ بر خلاف لفظ قرآن ـ بنابراین اگر معنا ضبط گردد آنچه مقصود نیست ضرر نمى رساند[۱] .اگر مراد از این سخن این باشد که لفظ حدیث ـ که رسول خدا (ص)فرموده است ـ مانند قرآن مقدّس نیست تا این که راوى ملزم به گفتن عین آن باشد و تکرارش واجب باشد بلکه مراد مدلول و معنا و مفاد آن است ، بنابراین اگر خود الفاظ و عبارات از دست رفت و تبدیل به عبارات دیگرى شد که دقیقاً همان معنارا مى رساند ، ضررى ندارد . این سخن صحیح و حق است و محدّثنا و فقهاء درباره اش اتفاق نظر دارند .امّا باید گفت
محمود بن لبید گوید :از عثمان بر روى منبر شنیدم مى گفت : براى هیچ کس جایز نیست حدیثى را از رسول خدا (ص) نقل کند که در زمان ابوبکر و عمرشنیده نشده است[۱] !این خبر دال بر این است که همانچه در زمان ابوبکر و عمر ممنوع بوده درزمان عثمان نیز ممنوع بوده است و ما اثبات کردیم که آنچه پیش از عثمان ممنوع بود نقل حدیث بود نه فقط کم حدیث گفتن ،آنچه در زمان عثمان ممنوع بود نیز همین بود .امّا محمّد عجاج الخطیب سعى مى کند همین را نیز بپوشاند و مى گوید : درباره عثمان نقل شده است که وى شیوهئ عمر را در (منع از) زیادحدیث گفتن دنبال کرد[۲] . سپس خبر محمود بن لبید را (به عنوان شاهد مثال) آورده است در حالى که در این خبر کلمه «زیاد گفتن» وجود ندارد ، مراجعه نمایید .عثمان نیز با ابو هریره همان کارى را کرد که عمر کرد یعنى تهدید به تبعید ! به او گفت : این نقل حدیث از رسول خدا (ص) چیست ؟ خیلى (حدیث) گفتى ! یاخوددارى کن یا این که تو را به کوههاى دَوْس تبعید خواهم کرد[۳] !
خطیب مى گوید :اگر کسى گفت : ناخرسند بودن عمر از حدیث گفتن صحابه به نقل از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و سختگیرى اش بر آنان به این خاطر ، چه وجهى دارد ؟به او مى گوییم : عمر این کار را بخاطر احتیاط در دین و نیک اندیشى براى مسلمین انجام داد ، ترسید مردم از اعمال باز مانند وبه ظاهر احادیث تکیه کنند و این در حالى است که همه احادیث به ظاهرشان حکم نمى شوند و این گونه نیست که هرکه حدیث راشنیده باشد نسبت به آن آگاه باشد چه بسا حدیثى بصورت مجمل وارد شده باشد و معنا و تفسیر آن در حدیثى دیگر باشد .از این جهت عمر ترسید حدیث بر وجه دیگرى برداشت شود یااین که ظاهر لفظش را بگیرند و بر خلاف آنچه باید باشد ، حکم کنند .