منزلتِ صدّیقه طاهره علیهاالسلام-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
صدّیقه ، فاطمه زهرا علیهاالسلام حلقه پیوند میانِ نُبوّت و وِصایت است ؛ زیرا او دخترپیامبر است و همسرِ وصى ّ [ و جانشین او ] ، و فرزندانش همان اوصیائى [ هستند ] کهمیراث هاى پیامبران به آنها پایان مى یابد[۱] ؛ و فاطمه علیها السلام نورى است که از صُلب پیامبر ،محمّد صلى الله علیه وآله درخشید . آن گاه با نورى تلاقى کرد که از صُلب ابى طالب تابید . از این روعلى و فاطمه آمیزه آن نور الهى اند که پیش از آدم علیه السلام آفریده شد .زیرا ـ پیش از این گذشت ـ که احمد در فضائل الصحابه ۲ : ۶۶۲ ، از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت کرده است که فرمود :«من و على بن ابى طالب از یک نور آفریده شدیم پیش از آنکه خدا آدم رابیافریند … چون خدا آدم را آفرید این نور را در صُلبش قرار داد تا در صُلب عبدالمطَّلِب از هم جدا شدیم ؛ پس جزئى از آن در صُلب عبداللّه قرار گرفت و جزءدیگر در صلب ابى طالب» .امام على علیه السلام و صدّیقه زهرا علیهاالسلام در کلمات و خطبه هاشان به این حقایق اشاره کرده اند ، حضرتِ فاطمه علیهاالسلام در خطبه اش مى فرماید :«و گواهى مى دهم که پدرم محمّد بنده خدا و رسول اوست ، او را پیش از آنکه به نبوّت بفرستد انتخاب کرد و برگزید ، و قبل از آنکه او را برگزیند پیامبر[ خود ] نامید ، و پیش از آنکه مبعوثش کند بر دیگران او را برترى بخشید .
برخى از معیارهاى صدّیقیّت۶-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
و امّا جنگ خَیْبَر
در سیره حَلَبى ، این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله آمده است که در خَیبر ـ آن گاه که شَیْخَیْن[ ابوبکر و عمر هنگام رویارویى با دشمن و نَبَرد ] گریختند ـ فرمود : فردا پرچم را به[ اَبَر ] مردى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و [ نیز ] خدا و رسولش او رادوست مى دارند ، فتح و ظَفَر به دست او پدید مى آید . اهل فرار نیست ـ و در [ روایتى دیگر به این عبارت ] آمده است که کرّار است نه فَرّار [ حمله مى کند و از مقابل دشمن نمى گریزد ] ـ پس از آن ، پیامبر صلى الله علیه وآله على را فرا خواند . و او را چشمْ درد بود ، پیامبر ازآب دهانش به چشم مالید . آن گاه فرمود : این پرچم را بگیر و با آن [ سوى دشمن ] بروتا اینکه خدا پیروزت گرداند»[۱] .ابو سعید خُدرى مى گوید : «رسول خدا صلى الله علیه وآله پرچم را گرفت و حرکت داد . سپس فرمود : چه کسى حقِّ این پرچم را ادا مى کند ؟ فلانى [ ابوبکر ] آمد و گفت : من !پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : دور شو و برو آن گاه مرد دیگرى [ عمر ] آمد ، گفت : من !پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود،: دور شو و برو [ این کار از تو برنمى آید ] .پس از آن پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : سوگند به آن که محمّد را گرامى داشت ، پرچم را به کسى مى دهم که [ از میدان نَبَرد ] نمى گریزد !
برخى از معیارهاى صدّیقیّت۴-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
پنجم : علم (دانایى )
از مقدمات ضرورى براى «صدّیق» علم است . کسى که از علم و آگاهى برخوردارنیست امکان ندارد در همه سخنان و دیدگاه ها و موضع گیرى هایش [ از هر نظر ]صدّیق باشد . [ مقصود از ] این [ علم ] ، علمِ الهى است . این علم الهى مستلزم آن است که دارنده آن از جان و دل و بر اساس عقیده و اعتقاد ـ و نه با زبان و از روى عواطف واحساسات ـ به رسالت آسمانى و غیب ، ایمان داشته باشد .بنابراین «صدّیقیّت» با ارزشِ معرفتى فرد ارتباط مى یابد ؛ هر اندازه علم و ایمانش زیاد شود ، تصدیقش ـ براى پروردگار جهانیان ـ فزونى مى یابد .و پیداست که ابوبکر عالِم ـ به آنچه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود ـ نبود ، مى نگرى که اودرباره احکام از صحابه سؤال مى کند ؛ و بسا مى بینیم که خطا مى کند ، به امرى فتوامى دهد که بعضى از صحابه با او در آن اختلاف دارند[۱]
انگیزه هاى دروغگویى نزد دو طرف-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
اکنون با درنگى درباره ابوبکر مى خواهیم ببینیم آیا به راستى او صدّیق بود یا اینکه«صدّیق» على بن ابى طالب علیه السلام است ؟امام على علیه السلام با این سخن خود و با مخاطب ساختنِ این گرایش ، به مظلومیّتِ خویش اشاره مى کند :ما زلتُ مُذ قُبِضَ رَسولُ اللّه مظلوماً ؛ ولقد بَلَغَنی أَنَّکُمْ تَقولونَ علیٌّ یَکْذِبُ !
قاتَلَکُم اللّهُ ، فَعَلَى مَنْ اَکْذِبْ ؟! اَعَلَى اللّه ، فأنا أَوَّلُ مَن آمَنَ به ؟ أَمْ عَلَى نَبِیّه ،فأنا اَوَّلُ مَن صَدَّقَهُ ؟![۱]«از زمانى که پیامبر صلى الله علیه وآله درگذشت من پیوسته مظلوم بوده ام ؛ و البته به من رسیده است که شما مى گویید : على دروغ مى بافد ! خدا شما را بکشد ، بر که دروغ مى بندم ؟ آیا بر خدا [ دروغ مى بندم یا آنکه ] من نخستین کسى ام که به او ایمان آورد ؟ یا بر پیامبر خدا [ دروغ مى بندم با آنکه ] اَوَّلین شخصى ام که اورا تصدیق کرد ؟!»این سخنِ امام در درون خود دقیق ترین و زیباترین معانى ِ احتجاج و مناظره رانهفته دارد . [ به راستى ] چه دلیل و توجیهى مى توان یافت اگر على علیه السلام بر خدا دروغ
نسبت دهد ؟!
۱ . قرآن کریم . ۲ . نهج البلاغه ، ۴ جلد ، دار المعرفه ، بیروت . ۳ . اَنصارى کوفى (م ۱۸۲ ه) الآثار . ۴ . ابن اَبى عاصم (م ۲۸۷ ه) الآحاد والمثانى ، ۶ جلد ، دار الدرایه : چاپ اول ،۱۴۱۱ه . ۵ . تُسْتَرى ، سید نور اللّه (م ۱۰۱۹ ه) احقاق الحق وازهاق الباطل ، ۳۲ جلد ـ باتعلیقات آیة اللّه مرعشى نجفى ـ کتاب خانه آیة اللّه مرعشى نجفى . ۶ . بخارى ، محمد بن اسماعیل (م ۲۵۶ ه) الأدب المفرد ـ تحقیق : محمد فؤادعبدالباقى ـ مؤسسة الکتب الثقافیه ، چاپ سوم ، ۱۴۰۹ ه . ۷ . شیخ مفید (م ۴۱۳ ه) الإرشاد ، ۲ جلد ، مؤسسه آل البیت ، قم .ادامهی خواندن ←
در اینجا دو سؤال پیش مى آید :نخست : آیا امام على علیه السلام اُمّ کلثوم را با خشنودى کامل به همسرى عمر درآورد یا این تزویج از روى اکراه و تقیه صورت گرفت ؟دوم : اگر عمر کافر بود ، چگونه امام ـ یا وکیل وى ـ به کافر زن داد ؟ آیا با این کارامام دخترش را در معرض زنا قرار نداد ؟
پاسخ پرسش اول
جاحِظ ، ادعا کرده است که این ازدواج با رضایت خاطر صورت گرفت . وى درکتابش «العثمانیّه» مى گوید :تزویج على علیه السلام اُمّ کلثوم ـ دختر فاطمه بنت رسول خدا ـ را به عمر بن خطاب با رضایت و رغبت انجام شد .عمر مى گفت : شنیدم رسول خدا مى فرمود : هیچ سَبَب و نَسَبى نیست مگر اینکه بُریده مى شود ، مگر نَسَبِ من .على گفت : واللّه ، او بالغ نیست اى امیر مؤمنان !عمر گفت : به خدا سوگند ، او را براى زناشویى نمى خواهم[۱] !سپس على علیه السلام اُمّ کلثوم را پیش عمر فرستاد و او پیش از آنکه او راهمسر خویش سازد بر وى نظر افکند ، آن گاه او را به عقد خویش درآورد . اُمّ کلثوم براى عمر ، زید بن عمر را به دنیا آورد ، که به وسیله غلامان مروان کشته شد[۲] . ادامهی خواندن ←
با بررسى مآخذ این ماجرا درمى یابیم که بارِ سیاسى آن بیش از اَبعاد اعتقادى یاعاطفى آن است و عمر بن خطّاب به اندازه اى که در این ازدواج امور دیگر را مد نظرداشت ، در پى نَسَب و خویشاوندى و دامادى نسبت به [ خانواده ] رسول خدا نبود . اگر به راستى عمر قرابت با پیامبر را مى خواست و خود را تنها همدم شایسته براى اُمّ کلثوم مى دانست ، آیا از حُسن صحبت (و همدمى ) عمر بود که از ساق اُمّ کلثوم جامه پس زند یا او را به سینه اش بچسباند یا ببوسد یا … ؟!آیا اُمّ کلثوم ـ دختر على ـ از کنیزکان زرخریدى بود که ستبرى ساق ها وتندرستى شان مطلوب است تا کامروایى از آنها لذت بخشتر صورت گیرد و در
کامجویى بهتر باشند ؟! یا اینکه : اُمّ کلثوم ، کریمه بنى هاشم و دختر رسول خدا و على و فاطمه ، انسان آزادى بود که عمر ادعا کرد از راه ازدواج با او مى خواهد به خدا ورسولش نزدیک شود ! آیا به راستى عمر با این کارش ، مى خواست شایستگى اش را بنمایاند ؟ و اثبات کند که چونان او هیچ کس دیگر نمى تواند همسرى نیک و لایق براى ام کلثوم باشد ؟!
نویسنده:استاد سید على شهرستانى
ترجمه:بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى علیه الصلوة والسلام .این اثر را تقدیم مى دارم به :جَدّم ، رسول خدا ؛و به مادرم ، فاطمه زهرا ؛و به پدران گرامى ام ، امامان اهل بیت ؛و به فرزندان ستمدیده از نسل على و فاطمه ؛و به همه کسانى که خواستار آگاهى بر حقایق تاریخى با روح علمى اند .مؤلف
مسئله ازدواج اُمّ کلثوم ، در طول تاریخ ، دستاویزى براى مخالفانِ مکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است و آن را براى مشروع دانستن ماجراى خلافت ـ پس ازپیامبر صلى الله علیه وآله ـ به کار مى برند ؛ اینکه امام على علیه السلام رابطه اى گرم و صمیمى با عمر داشت تا آنجا که با اشتیاق دختر خردسالِ خویش را به همسرى خلیفه درآورد و افتخار پدرْزنِ خلیفه بودن ، نصیب او شد .
در فصول پیشین ، مواردى گذشت که از آنها به دست مى آید ابن عربى باهدفِ بزرگداشت دیگر مردمان یا براى تأکید اعتقاد یا مفهوم نادرست یااندیشه اى که با عقیده درست بیگانه است و با حدیث و تاریخِ صحیح همخوانى ندارد ، به چیزهایى دست مى آویزد که در آنها به مقام پیامبر صلى الله علیه وآله توهین مى شود وشخصیّت آن حضرت ، سبک و ناچیز جلوه مى کند .در اینجا ، بخش دیگرى از سخنانى را مى آوریم که در چارچوبِ زشتى هادرمى آید و ابن عربى آنها را به وادى ستوده ها مى راند . ادامهی خواندن ←