روشن است که استغفار و دعا و تضرُّع سوى خداى متعال ـ در هر زمان و مکان ـ ازمستحبّات مؤکّد است ، و در قرآن کریم و بسیارى از احادیث پیامبر ص و ائمّه علیهم السلام برآن سفارش شده است ؛ و با آنکه دعا محدودیت زمانى یا مکانى ندارد ، برخى اززمانها و مکانهاى مقدّس در استجابت دعا مؤثّرند .اوقات مبارکى چون ماه رمضان[۱] ، و شب قدر[۲] ، و شب جمعه [۳] ، و شب نیمه شعبان[۴] ، و روز عرفه[۵] ، و روز عید فطر[۶] و قربان[۷] ، و لحظه هاى سَحَر[۸] ، و وقتِ افطار [۹] ، و در فاصله میان اذان و اقامه[۱۰] ، و در اَثناء نزول باران[۱۱] ، و دیگر ساعتهاو روزهاى مبارکى که موقعیّت ویژه براى استجابت دعا دارند .و همچنین نسبت به اماکن مقدّس [ دعا موقعیّت خاص مى یابد ] مانند :
از آیات قرآن شریف که به آن بر مشروعیّت زیارت استدلال شده ، این سخن خداى متعال است :« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱] و اگر آنان هنگامى که به خویشتن ستم کردند نزد تو بیایند ، پس از خداطلب مغفرت کنند ، و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد ، البته خدا را بسیار توبه پذیر ودلرحم و مهربان خواهند یافت .شریف نورالدین سمهودى [۲] به نقل از سبکى مى گوید :این آیه دلالت دارد بر تشویق به رفتن سوى رسول خدا ص و استغفارنزد آن حضرت ، و آمرزش خواستن پیامبر براى آنان ؛ و این رُتبه به مرگ پیامبر ص قطع نمى شود .اینکه فرمود : « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ » عطف به « جَاؤُوکَ » است ، از این رواقتضا ندارد که استغفار پیامبر بعد از استغفار آنان باشد ؛ افزون بر این ،ما این را نمى پذیریم که آن حضرت ، پس از مرگ ، آمرزش نمى طلبد ؛زیرا در زمان حیاتش این کار صورت گرفت[۳] ،
معناى لغوى زیارت ، قصد است ؛ و در عُرف قصدى است که همراه با اکرام وتعظیمِ زیارت شونده و اُنس یافتن با او باشد[۱] .تقى الدین سُبْکى شافعى [۲] مى گوید : لفظ «زیارت» انتقال از مکان زائر به مکان زیارت شونده را مى طلبد ؛ مانند لفظِ «مَجیء : آمدن» که آیه کریمه[۳] بر آن نص دارد ؛از این رو زیارت یا همان انتقال از مکانى به مکانى به قصد زیارت است ، و یا حضورنزد زیارت شونده از مکانى دیگر است ؛ و در هر حال ، باید معناى انتقال در آن تحقیق یابد ؛ و بدین جهت ، کسى که پیوسته نزد شخصى هست [ زائر نمى باشد و ] زیارت ازسوى او تحقق نمى یابد ؛ و براى همین ، مى گویى : «از فلان جا فلانى را زیارت کردم»[۴] .
۴ ـ حدیث الحج یحیى بن سعید گوید : جعفر [ علیه السلام ] این حدیث طولانى را در (سفر) حج برایم املاء فرمود[۱] .شاید مرادش حدیث جابر بن عبداللّه انصارى در حج باشد که مسلم درصحیح آن را آورده و ما آن را در تألیفاتى که از جابر نقل شده است ذکر کرده ایم . ۵ ـ یک کتاب که طَلاّب بن حوشب ، ابو رویم شیبانى آن را نقل کرده است[۲] . ۶ ـ کتابى باب بندى شده درباره حلال و حرام ، که آن را ابراهیم بن محمّد ، ابو اسحاق مدنى نقل کرده است[۳] .
ذهبى را ـ که از مورّخین بزرگ اسلام بوده و از کسانى است که شرح حال بزرگان را مى گوید ـ مى بینیم که در شرح حال امام منتظر ـ حضرت مهدى علیه السلام ـ مى گوید :نفر پایانى این دوازده سرور ، که شیعه امامیه معتقد به عصمت آنان هستند … محمّد همان کسى است که مى پندارند همو جانشین (پدرش) و حجّت است و همو صاحب الزمان است … و او زنده است و نمى میرد تا وقتى که خروج نموده و زمین را پر از عدل و داد کند همچنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد .ما هم بخدا همین را دوست مى داریم …و مولاى ما على : از خلفاى راشدین …و دو پسرش حسن و حسین ، دو نوه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم دو آقاى جوانان اهل بهشت ، آن دو اگر خلیفه مى شدند البته براى این کار شایسته بودند .و زین العابدین ، با منزلتى بزرگ و از سروران علماى عامل است که شایسته امامت است !
۳ ـ احادیثى که در آنها لفظ «نوشتن» و مشتقّات آن ـ بجز صیغه امر ـ بصورت عموم آمده . همچنین احادیثى که در آنها لفظ ثبت «تقیید» آمده است
۱۷ ـ پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود :«از جمله حقّ پسر بر پدر این است که به او نوشتن بیاموزد و نام نیکو بر او نهد و چون بالغ شد او را همسر دهد» .این حدیث را بزّار و ابن نجّار نقل کرده اند[۱] .
۱۸ ـ از ابوبکر نقل شده است که گفت : رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود :«هرکه علمى را به نقل از من بنویسد و به همراهش صلواتى را برمن بنویسد تا وقتى آن نوشته خوانده مى شود اجر مى برد» .و با این عبارت نیز روایت شده است : «هرکه بر من علمى را بنویسد»[۲] .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در طول دوران نزول وحى شارع دین بوده و در انجام تبلیغ وبیان دین از هیچ کوششى فروگذار نکرد :« هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ »[۱] ؛مردم را راهبر و دارنده دلایل آشکار هدایت و میرزان تشخیص حق ازباطل است .و آن حضرت صلى الله علیه وآله از جهت عمل و گفتار ، اسلام مجسَّم بود بطورى که باوجود کاملى که داشت مجسمه اى براى شرعیت شد و سیره و رفتار و کردار و گفتار آن حضرت سرمشقى نیکو و دلیلى براى قوانین دینى در میان مسلمین گشت .قرآن کریم بر حُسن اقتداى به آن حضرت و پیروى از اوامر و نواهى ایشان تصریح دارد و خداوند متعال مى فرماید :« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[۲] ؛همانا براى شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى نیکوست .
از آنجا که تحقیق و پژوهش پیرامون هریک از شخصیتهاى بزرگ بشرى ایجاب مى کند تا موقعیّت سیاسى ، اجتماعى و فرهنگى او مورد شناسائى قرار گرفته وبررسى شود ، و به طور کلّى اوضاع و شرایط زمانى هرکس نمى تواند جدا از ابعاد شخصیّت وى در نظر گرفته شود لذا پیش از آنکه جهت گیرى هاى مختلف خلفاء را باحضرت امام هادى علیه السلام بررسى کنیم لازم است شمّه اى از شرح حال آنان بیان شود تا در نتیجه موقعیّت حضرت با توجّه به شرائط زمانى وى معلوم گردد . خلفاء معاصر امام از بدون ولادت تا به هنگام شهادت هفت نفر بودند که شش نفرآنان در سامرّاء حکومت کردند و همزمان با دوران امامت حضرت بودند که این خلفاءشش گانه عبارتند از : معتصم عباسى ، واثق ، متوکل ، منتصر ، المستعین ، والمعتز .
آرى اولین قدمى که متوکّل برداشت عزل محمّد بن عبدالملک ابن زیّات ازوزارت بود و دستور داد تا وى را دستگیر و اموال او را مصادره کنند و این دستورتوسط ایتاخ ترکى عملى شد . محمد بن عبدالملک بن ابان بن حمزه معروف به ابن زیّات وزیر معتصم بود واهل ادب و نحو و شعر و لغت بود . اول جزء کُتّاب بود سپس چون معتصم به فضل وادب او پى برد وى را به سمت وزارت منصوب نمود گرچه وزارت پیش از او به دست احمد بن ابى دؤاد بود لیکن ابن زیّات توانست بر او غلبه کند و خود جاى او را بگیرد .
سید بن طاوس با ذکر اسناد از «زرّافه» حاجب متوکل نقل مى کند از آنجا که خلیفه براى فتح بن خاقان احترام خاصّى قائل بود و هیچکس چون فتح به وى نزدیک نبودو در فرصتهاى مختلف درصدد بود موقعیّت او را در انظار مردم و قواى حکومتى ابراز کند ، از اینرو تصمیم خاصّى گرفت و دستور فرمانى مستبدّانه داد تا در یک روزمعیّن همه اشراف و قبائل و همچنین شخصیتهاى برجسته حکومتى و فرماندهان ارشد لشکرى با تشریفات خاص و با بهترین آرایش از نظر لباس و غیره گرد هم آیندو هر طبقه با توجه به موقعیّت نسبى و اجتماعى خود با نظم و ترتیب مناسبى حرکت کنند . وجملگى پیاده در مقابل خلیفه و فتح بن خاقان رژه بروند .