فهرست مصادر و مراجع۲– تدوین السُنّة
جعفر ادریسى کتانى (م۱۳۴۵) ، با مقدّمه و فهرست محمّد منتصر نوه مؤلّف ، دارالبشائر الإسلامیّه ـ ۱۴۰۴ ، چاپ چهارم ، و چاپ دار الفکر ـ دمشق ۱۳۸۳ .
ـ روضات الجنّات فی أحوال العلماء والسادات : تألیف سیّد محمّد باقراصفهانى مشهور به خوانسارى (م۱۳۰۶) ، تحقیق : اسد اللّه اسماعیلیان ـ قم .
ـ روضة المتقین فی شرح کتاب فقیه من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق : تألیف شیخ مجلسى اوّل محمّد تقى بن مقصود اصفهانى (م۱۰۷۰) ، طبع بنیاد فرهنگى کوشانپور ، تهران ۱۳۹۳ .
ـ الروض النضیر شرح المجموع الکبیر : تألیف حسین بن احمد السیّاغى .
ـ الریاض النضرة : تألیف محبّ الدین طبرى ، چاپ القدسى ـ مصر .
ـ سؤالات الحاکم النیسابوری : تألیف دارقطنى ، در جرح وتعدیل ، تحقیق :موفّق بن عبداللّه ، انتشارات المعارف ـ ریاض ۱۴۰۴
ـ السابق واللاّحق : تألیف خطیب بغدادى (م۴۶۳) .
بخش دوّم:فصل ششم۶ : – تدوین السُنّة
کیفیّت احادیثى که پنهان شد
آنچه غیر ممکن است این است که معیّن شود احادیثى که در اثر عملیّات منع پنهان شد چگونه احادیثى بوده است ، جز این که ـ با توجّه به اخبار رسیده به دست ما و آنچه پیشتر ذکر کردیم ، با اعتماد به مصادر آنها ـ مى توان جزم یافت به این که بخشى از احادیثى که پنهان شد چگونه احادیثى بوده است . اجمالاً به موارد ذیل اشاره مى کنیم :
بخش دوّم:فصل ششم۵ : – تدوین السُنّة
۱ ـ عثمان حدیث گفتن را منع مى کند
محمود بن لبید گوید :از عثمان بر روى منبر شنیدم مى گفت : براى هیچ کس جایز نیست حدیثى را از رسول خدا (ص) نقل کند که در زمان ابوبکر و عمرشنیده نشده است[۱] !این خبر دال بر این است که همانچه در زمان ابوبکر و عمر ممنوع بوده درزمان عثمان نیز ممنوع بوده است و ما اثبات کردیم که آنچه پیش از عثمان ممنوع بود نقل حدیث بود نه فقط کم حدیث گفتن ،آنچه در زمان عثمان ممنوع بود نیز همین بود .امّا محمّد عجاج الخطیب سعى مى کند همین را نیز بپوشاند و مى گوید : درباره عثمان نقل شده است که وى شیوهئ عمر را در (منع از) زیادحدیث گفتن دنبال کرد[۲] . سپس خبر محمود بن لبید را (به عنوان شاهد مثال) آورده است در حالى که در این خبر کلمه «زیاد گفتن» وجود ندارد ، مراجعه نمایید .عثمان نیز با ابو هریره همان کارى را کرد که عمر کرد یعنى تهدید به تبعید ! به
او گفت : این نقل حدیث از رسول خدا (ص) چیست ؟ خیلى (حدیث) گفتى ! یاخوددارى کن یا این که تو را به کوههاى دَوْس تبعید خواهم کرد[۳] !
فصل چهارم :بخش۲ –تدوین السُنّة
۸ ـ رافع بن خدیج انصارى (م۷۴)مسلم در صحیح خود به نقل از نافع بن جبیر آورده است : مروان اموى براى مردم خطبه خواند و درباره مکّه و اهل آن و حرمتش سخن گفت،امّا از مدینه
واهل آن وحرمتش سخنى نگفت ، از این جهت رافع بن خدیج او را خطاب کردو گفت : چرا مکّه و اهل آن و حرمتش را متذکّر شدى امّا از مدینه واهل آن وحرمتش چیزى نگفتى ؟ در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از مشرق تا مغرب این
شهر[۱] را حرام دانست و این در پوست دباغى شده خَولانى [۲] نوشته شده و دردست ماست ، اگر خواستى آن را برایت مى خوانم[۳] .و قبلاً ذکر شد که رافع بن خدیج از کسانى بود که از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم براى نوشتن حدیثش اجازه خواستند و آن جناب نیز به آنان اجازه داد و فرمود : «به نقل از منبنویسید اشکالى ندارد»[۴] .
ادامهی خواندن ←
فصل دوّم: خاتمه۱– تدوین السُنّة
در نهایت اینکه رسول بزرگوار صلى الله علیه وآله وسلم در بستر بیمارى افتاده بود و مرگ را که حق است انتظار مى کشید ، در آن هنگام از کسانى که نزدش حضور داشتند کاغذو دوات خواست تا براى آنان چیزى بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوند .درخواست آن حضرت جدّی و مهم بود چه آنکه درباره امرى بسیار مهم ـ که همان هدایت امّت و عدم گمراهى آنان براى همیشه باشد ـ بود این چیزى است که بخارى و غیر او آن را روایت کرده اند ، و بخارى به نقل از ابن عبّاس گوید :هنگامى که بیمارى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم شدّت گرفت فرمود : برایم کاغذى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید . ادامهی خواندن ←