زیارت در احادیث و روایات-جایگاه زیارت
احادیث و روایاتى که از پیامبر اکرم ص و ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده ، میزان اهمیّت زیارت را در خطّ مشى اسلامى روشن مى سازد .نظر به اَسانید زیاد و طُرُق گوناگون این احادیث ، بسیارى از مُصَنَّفات و کتابها به آنها پرداخته اند ، بلکه دهها تألیف به بررسى و تشویق آنها اختصاص یافته است ؛
مانند کتاب «رفع المنارة بتخریج أحادیث التوسُّل والزیارة» ، «کامل الزیارات» ، و دیگرکتابهاى زیادى که دلالت دارند این رسمِ مذهبى کانونِ اهتمام و رعایت عالمان بزرگ امّت و فقیهان مى باشد ، و این همّت ورزى و کوشایى از قرآن و سنّت نبوى
شریف ، به ارث رسیده است .
فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة
سیره مسلمین در تدوین
مقدّمه :
تردیدى نیست در این که سیره مسلمین بر تدوین علم و نوشتن آن قرار داردو آنچه معلوم است این است که سیره آنان برچیزى که خلاف شریعت است صورت نمى گیرد .وقتى این سیره بصورت حلقه هاى متصل ، به زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله برسد ،خود یک حجّت شرعى بر جواز تدوین است ، و در حقیقت به شکلى از اشکال سنّت نبوى باز مى گردد و این بصورت مفصّل در علم اصول (فقه) آمده است[۱] .در هیچ یک از این مواردى که گفتیم اختلافى نبوده و نیازى به بحث درباره آن نیست بجز همین که مدّعى شدیم این سیره بصورت حلقه هاى متصل به زمان رسالت مى رسد ، این مطلب نیاز دارد به اینکه وجود این سیره در چهار دوره اثبات گردد :
دلایل بازدارندگان از تدوین حدیث– جُستارى در تاریخ حدیث
الف) روایات ابو سعید خُدرى
۱ . همّام بن یحیى ، از زید بن اَسلم ، از عطاء بن یَسار ، از ابو سعید خُدْرى روایت مى کند که ، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :لا تَکْتبُوا عنّی شیئاً إلاّ القرآن ، فمن کَتَبَ عنّی شیئاً غیر القرآن ، فَلیُمْحه ؛[۱]از [ زبان ] من چیزى جز قرآن را ننویسید . هرکس از من چیزى جز قرآن رانوشته است باید آن را نابود کند .
۲ . در روایتى سُفیان بن عُیَیْنَه ، مى آورد که از ابو سعید خُدرى روایت شده است :استأْذَنْتُ النبیّ أن أکتبَ الحدیث ، فأَبَى أن یأذَنَ لی ؛[۲]از پیامبر صلى الله علیه وآله اجازه خواستم که حدیث بنویسم ، آن حضرت از اجازه به من خوددارى ورزید .و در روایات دیگرى این عبارت به صیغه جمع از ابو سعید خُدرى روایت شده است یعنى : «استأذنّا … فأبى أن یأذن لنا» ؛[۳] از پیامبر اجازه خواستیم … آن حضرت به ما اجازه نداد . ادامهی خواندن ←
دیدگاه نادرست درباره جنگ جَمَل و صفّین – منهاج بدعت
[ ابن تیمیه ، مى ] گوید : جنگى على رضى الله عنه در روز «جمل» و«صفین» به امر رسول خدا صلى الله علیه وآله نبود ، بلکه نظر شخصى اش بود(منهاج السنه ۲/۲۳۱) .پاسخ :من از نادانى این انسان (که به راستى سخت نادان آفریده شده است ) تعجّب مى کنم . او چگونه مسلمانى است که شؤون امامت رانمى داند و چگونه توجه ندارد آن کس که بار سنگین مسئولیت این وظیفه خطیر را به عهده مى گیرد ، ورود و خروجش در کارها چطورباید باشد ؟! او به کلى از آن معناى امامت که ما بدان معتقدیم ،سخت به دور است .و از آن شگفتتر ، نادانى اش نسبت به مقام مولاى ماامیرالمؤمنین علیه السلام است که چگونه آن بزرگوار مراقب امر الهى و گرواشاره جایگزین کننده خود ـ نبى ّ اعظم صلى الله علیه وآله ـ بود .
مجتهدان در زمان پیامبرص- اختلاف در وضوچرا؟
مجتهدان در زمان پیامبر صلى الله علیه وآله براى خود نقش ویژه اى قائل بودند ، به گونه اى که به خود اجازه مى دادند اَعمالى را که پیامبر از آنها نهى کرده یا امرنفرموده است ، انجام دهند و از حد خود فراتر روند و مانند یک تن همانندپیامبر اعتراض کنند و در برابر نصّ صریح ، اجتهاد بورزند . ماجراى خالد بن ولید با بنى جُذَیْمَه در سال هشتم هجرى از این نمونه هاست . پیامبر ، خالد را براى دعوت بنى جُذَیْمَه به اسلام ـ و نه جنگ با آنها ـ فرستاد . خالد به آنها دستور داد سلاح بر زمین نهند ، چون آنها این کار را کردند فریبشان داد و به جهتِ خون بهایى که میان خالد و آنها درجاهلیّت وجود داشت ، به کشتار آنان دست یازید . چون این خبر به پیامبر رسید ، دستها را به آسمان بلند کرد و فرمود :