زنان و زیارت گورستان- جایگاه زیارت
زیارت قبر پیامبر اکرم ص و قبور اولیاء ،توسط زنان
پیش از این ، نظر فقهاى اهل سنّت را درباره خصوص زیارت ، روشن ساختیم ، ویادآور شدیم که آنان به استحباب زیارت رسول اکرم ص قائلاند و آن را ازبزرگترین وسایل قرب به خداى متعال مى دانند ؛ این فتاوى محدود به مردان نیست ،بلکه زنان را نیز شامل مى شود؛ و افزون بر این ، در فتواهاى بسیارى ازعالمان تصریح شده به اینکه مستحب است زنان به زیارت پیامبر و علما و شهدا بروند .آنچه در ذیل مى آید نمونه هایى از اقوال فقهاء اهل سنّت در این باره است :
ادامهی خواندن ←
فصل دوّم: خاتمه۱– تدوین السُنّة
در نهایت اینکه رسول بزرگوار صلى الله علیه وآله وسلم در بستر بیمارى افتاده بود و مرگ را که حق است انتظار مى کشید ، در آن هنگام از کسانى که نزدش حضور داشتند کاغذو دوات خواست تا براى آنان چیزى بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوند .درخواست آن حضرت جدّی و مهم بود چه آنکه درباره امرى بسیار مهم ـ که همان هدایت امّت و عدم گمراهى آنان براى همیشه باشد ـ بود این چیزى است که بخارى و غیر او آن را روایت کرده اند ، و بخارى به نقل از ابن عبّاس گوید :هنگامى که بیمارى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم شدّت گرفت فرمود : برایم کاغذى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید . ادامهی خواندن ←
باب دهم-نقدوهّابیان درباره زیارت
در شفاعت
شفاعتها در آخرت ، پنج نوع اند و همه شان براى پیامبر ما صلى الله علیه وآله ثابت است . به بعضى از آنها هیچ کس جز پیامبر نمى تواند دست یازد ودر بعضى از آنها ، دیگران شریک اند و پیامبر صلى الله علیه وآله پیش از همه است . ازاین رو ، شفاعت (در معناى فراگیرش) به آن حضرت باز مى گردد وبعضى از انواعِ شفاعت ، ویژه اوست .اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرماید : «مَن زارَ قَبْری وَجَبَتْ له شفاعتی»(هرکه قبر مرا زیارت کند ، شفاعتم بر او واجب مى شود) مى توانداشاره به شفاعتِ اختصاصى پیامبر باشد و مى تواند اشاره به عموم شفاعت به شمار آید .قاضى عِیاض و دیگران گفته اند : شفاعت پنج قسم است :[۱]
ادامهی خواندن ←
باب هشتم-نقدوهّابیان درباره زیارت
در توسّل و استغاثه به پیامبرو شفاعت خواهى
بایسته است انسان در پیشگاه خدا به پیامبر توسل جوید و از او
یارى بخواهد و پیامبر صلى الله علیه وآله را شفیع قرار بدهد .
این کار جایز است و حُسنِ آن را هر دیندارى مى داند و در سیره
انبیا و رسولان الهى و سَلَف صالح و علما و توده مسلمانان ، امر شناخته شده اى مى باشد .هیچ یک از اهل اَدیان ، این شیوه را انکار نکرد و در هیچ زمانى شنیده نشد که کسى بر آن اعتراض کند تا اینکه ابن تیمیّه آمد و سخنى گفت که مردم را به اشتباه انداخت و به بدعتى زبان گشود که سابقه نداشت .ابن تیمیّه در این باره ، سخنِ دراز دامنى دارد .
فصل یازدهم حقیقت شرک و اسبابِ آن-بی بنیاد
[ حقیقت شرک و اسباب آن ]
اکنون بجاست ما بعضى از چیزهایى را بیاوریم که بعضى از اهل علم در وصف مشرکان (کسانى که پیامبران را تکذیب کردند ) ذکر کرده اند .ابن قیّم مى گوید :مردم بر هدایت و دین حق بودند . نخستین کسى که آنان را به عبادت بتها و انکار بعث ، فریفت ، شیطان بود . و همو بود که از جهت عکوف (و اقامت و پناهنده شدن) بر قبرها و تصویر (و نقّاشى کردن)اهل آنها ، فریبشان داد ؛ چنان که خدا در کتابش قصّه آنان را باز مى گوید:
« لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً »[۱] ؛خدایانتان را رها نکنید ! «وَدّ» و «سُواع» و «یَغُوث» و «یَعوق» و «نَسْر» راوامگذارید !
فصل سوّم .کفرِ فرقه هاى اسلامى – بی بنیاد
[ کفر فرقه هاى اسلامى آنان را از ملّت اسلام خارج نمى سازد ]
در اینجا اصل دیگرى مى باشد و آن این است که : گاه درمسلمان دو ماده با هم اجتماع مى یابند : کفر و اسلام ، کفر و نفاق ، شرک و ایمان ؛ [ از این نظر که ] دو ماده دراو جمع است کفرى نمى ورزد که او را از ملّت اسلام خارج سازد ؛ چنان که مذهب اهل سنّت و جماعت همین است (تفصیل و بیانِ آن ـ ان شاء اللّه ـ خواهد آمد) و در این زمینه مخالفت نکرده است مگر اهل بدعت
ادامهی خواندن ←
نُبُوّت , خلافت در بنى هاشم – جُستارى در تاریخ حدیث
عرب جاهلى براى به چنگ آوردنِ قدرت و ریاست ، حرص داشت . نبود وحدتِ[ سیاسى و رهبرى ِ واحد ] بر این جاه طلبى دامن مى زد .خدایانِ گوناگونِ هر قبیله نُمودى از این قدرت خواهى است .به این رفتار قریش ـ در آغاز بعثت ـ توجه کنید : عُتْبَة بن ربیعه براى گفت و گو نزدپیامبر صلى الله علیه وآله آمد و از جمله سخن هایش این بود :اى فرزند برادر ، تو از ما هستى ! برترى عشیره اى و والایى نَسَبى ما رامى دانى [ با وجود این ] مطلبِ بزرگى براى قومت آوردى … از من بشنو !مواردى را مى گویم شاید بعضى از آنها را بپذیرى .
انگیزه هاى دروغگویى نزد دو طرف-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب
اکنون با درنگى درباره ابوبکر مى خواهیم ببینیم آیا به راستى او صدّیق بود یا اینکه«صدّیق» على بن ابى طالب علیه السلام است ؟امام على علیه السلام با این سخن خود و با مخاطب ساختنِ این گرایش ، به مظلومیّتِ خویش اشاره مى کند :ما زلتُ مُذ قُبِضَ رَسولُ اللّه مظلوماً ؛ ولقد بَلَغَنی أَنَّکُمْ تَقولونَ علیٌّ یَکْذِبُ !
قاتَلَکُم اللّهُ ، فَعَلَى مَنْ اَکْذِبْ ؟! اَعَلَى اللّه ، فأنا أَوَّلُ مَن آمَنَ به ؟ أَمْ عَلَى نَبِیّه ،فأنا اَوَّلُ مَن صَدَّقَهُ ؟![۱]«از زمانى که پیامبر صلى الله علیه وآله درگذشت من پیوسته مظلوم بوده ام ؛ و البته به من رسیده است که شما مى گویید : على دروغ مى بافد ! خدا شما را بکشد ، بر که دروغ مى بندم ؟ آیا بر خدا [ دروغ مى بندم یا آنکه ] من نخستین کسى ام که به او ایمان آورد ؟ یا بر پیامبر خدا [ دروغ مى بندم با آنکه ] اَوَّلین شخصى ام که اورا تصدیق کرد ؟!»این سخنِ امام در درون خود دقیق ترین و زیباترین معانى ِ احتجاج و مناظره رانهفته دارد . [ به راستى ] چه دلیل و توجیهى مى توان یافت اگر على علیه السلام بر خدا دروغ
نسبت دهد ؟!