بایگانی برچسب: ابن حجر عسقلانى

بخش دوّم:فصل پنجم : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل پنجم : – تدوین السُنّة

عدم آشنایى  محدّثین با نوشتن

توجیهات دیگرى  براى  منع تدوین حدیث ذکر شده است که به جهت روشن بودن بطلان آنها شایسته نیست ذکر شود . گذشته از این که آن توجیهات پس از پدیده منع تدوین ، در دفاع از مانعین ، و به جهت رنگ و لعاب شرعى  بخشیدن به کار آنها ، ذکر شده است .از جمله آنها این است که : صحابه و تابعین بى ‏سواد بودند و نوشتن رانمى ‏دانستند و از این جهت این کار را نکردند .
ابن قتیبه مى ‏گوید :صحابه بى ‏سواد بودند و از میان آنان جز یک نفر یا دو نفر کسى چیزى  نمى ‏نوشت و درست هجّى  نمى ‏کرد [۱] .و ابن حجر مى ‏گوید :بدان که آثار (احادیث) پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم در عصر صحابه و تابعینِ بزرگ در کتب حدیث تدوین و مرتّب نشده بود … چراکه آنان آشنا به نوشتن نبودند[۲] .

ادامه‌ی خواندن

کلمات حکیمانه امام هادى ع -سیره امام هادى ع

کلمات حکیمانه امام هادى ع -سیره امام هادى ع

حکمت اول : «روى  عن علیّ بن محمّد الهادی علیه السلام أنّه قال : لو لا یَبقى  بَعْدَغَیبهِ قائِمِکُمْ علیه السلام من العُلَماءِ الدّاعِینَ إلیه ، والدالّینَ علیه ، والذّابینَ عن دینه ،بحُجَجِ اللّه‏ ، والمُنقذِینَ لِضُعَفاء عباد اللّه‏ من شباک إبلیس ومَردته ، ومِنْ فِخاخ النواصب ،
لما بَقِیَ أحد إلاّ ارتدَّ عَن دینِ اللّه‏ ولکنّهُم الَّذِینَ یَمسکونَ أزِمَّةَ قلوبِ ضُعَفاء الشِّیعةِ کمایملکُ صاحبُ السفینَةِ سُکَّانَها أولئِکَ هُمُ الأفضلُونَ عِنْد اللّه‏ عزَّ وجلَّ»[۱] .یعنى  اگر باقى  نمى ‏ماند بعد از غیبت حضرت قائم علیه السلام از علماء ودانشمندان ، آنها که مردم را دعوت به خدا مى ‏کنند ، و به سوى  او راهنمایى  مى ‏نمایند واز دین او دفاع مى ‏کنند با حجّت‏ها و براهین خدائى  ، و نجات مى ‏دهند بندگان ضعیف او را از دام شیطان و لشکر او ، و از دام گروه نواصب ، هر آینه باقى  نمى ‏ماند کسى  مگراینکه از دین خدا برگشته بود ، لیکن علماء نگهدارى  و پاسدارى  مى ‏کنند از قلوب ضعفاء …. چنانکه ناخداى  کشتى  نگهدارى  مى ‏کند از آنها که در کشتى ‏اند .

ادامه‌ی خواندن

سخن پایانى- اختلاف در وضوچرا؟

سخن پایانى- اختلاف در وضوچرا؟

از همه آنچه گذشت ، حقیقتى   ـ در کمالِ اهمیت ـ آشکار مى  ‏گردد و آن این است که مانعانِ تدوین حدیث ، به فتح باب اجتهاد و رأى   پناه آوردند ؛ ومتعبّدان ، بر تعبّد محض در برابر قرآن و سنّت باقى   ماندند و از عمل به اجتهادو رأى   منع کردند . [۱] نتیجه طبیعى   بستنِ بابِ نگارش و نقل حدیث ، گرایش به اجتهاد و رأى  بود و اعتقاد به مشروعیّتِ دیدگاه ‏هاى   گوناگون و حجیّتِ آرا . ابوبکر و عمراین کار را آغازیدند و به اجتهاد و رأى   دست یازیدند . این عمل آنها باعث شدکه پس از آنها ، این باب براى   همه صحابه گشوده شود و هرکس خود راشایسته اجتهاد و فتوا به رأى   بداند .اینکه عُمَر زمامِ اختیار خلیفه سوّم را ـ در روز شورا ـ به دستِ عبدالرحمن بن عوف سپرد ، تأکیدى   بر لزومِ گردن نهادن به شرط و قیدى  است که ابن عوف مطرح سازد که همان عمل به سیره ابوبکر و عمر بود . ابن عوف با عثمان به همین شرط بیعت کرد و او آن را پذیرفت

ادامه‌ی خواندن