بخش دوّم:فصل سوّم. ب : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل سوّم. ب : – تدوین السُنّة

محمّد عجّاج گوید :علاوه بر قرآن ، هر آنچه از جانب رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم رسیده است همچون بیان احکام و تفصیل درباره آیات قرآن کریم و تطبیق با آن که همان حدیث نبوى  یا سنّت … است ، وحى  الهى  است …[۱]حال چگونه اشتغال به حدیث منجر به اهمال در امر قرآن و ترک آن مى ‏گردد [۲] ؟!این سخن از بدیهى ‏ترین سخنان باطل است چه آن که پر واضح است حدیث رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و سخنان آن حضرت چیزى  جز حق نیست چنان که آن حضرت به همین معنا در روایاتى  که به عبداللّه‏ بن عمرو اجازه نوشتن حدیث داده است ، اشاره مى ‏فرماید[۳] . حدیث چیزى  جز تفسیر قرآن و شرح دهنده مرادآن نیست[۴] .بلکه سنّت در امتداد قرآن و تطبیق عملى  با مفهوم آن است و پیروى  از سنّت
چیزى  جز پیروى  از قرآن نیست ، و خداوند متعال در آیات کریمه قرآن امرفرموده است به این که باید به فرامین رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم عمل شود ، مى ‏فرماید :« مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »[۵] .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل سوّم. الف :–تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل سوّم. الف :–تدوین السُنّة

ترس از ترک قرآن و اشتغال به غیر آن

از جمله توجیهاتى  که درباره منع تدوین حدیث ذکر نموده‏ اند این است که :تدوین هر چیز مردم را از اشتغال و توجّه به کتاب خدا باز مى ‏دارد و این منتهى  به ترک کتاب خدا و سستى  ورزیدن نسبت به امر آن خواهد شد .این توجیه در روایتى  که از عمر نقل شده آمده است که گفت :من مى ‏خواستم حدیث را بنویسم امّا قومى  را به خاطر آوردم که پیش از شما بودند کتابهایى  نوشتند و تمام توجّهشان به آنها جلب شد و کتاب خداى  متعال را ترک نمودند و بخدا سوگند من کتاب خدا را هرگز به چیزى  مشتبه نخواهم ساخت[۱] .و عبداللّه‏ بن مسعود در توجیه منع ، به همین مطلب تأکید مى ‏ورزد و مشاهده مى ‏کنید که در احادیثى  این را تکرار نموده است ، (همچون احادیث ذیل ) ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

ترس از اختلاط حدیث با قرآن

از مهمترین توجیهاتى  که درباره منع از تدوین حدیث ذکر شده است ترس ازاین است که حدیث نوشته شود و با قرآن آمیخته شده و قرآن محسوب گردد و به جهت حفظ قرآن و دور داشتن آن از اختلاط با کلام دیگر ، از نوشتن حدیث منع شد ! عمر ـ در هنگامى  که تصمیم به منع رسمى  از نوشتن حدیث گرفت ـ به این مطلب تصریح نمود ! پس از آن که صحابه توصیه کردند که حدیث را بنویسد و بانظر آنان مخالفت نمود ، گفت : بخدا سوگند من هرگز کتاب خدا را با چیزى مشتبه نخواهم کرد[۱] .و درباره ابو سعید خدرى  ـ که بیشترین توجیهات درباره منع از این کار ـ از اونقل شده است ، آمده است که ابو نضربه به او گفت :«خوب بود براى  مامى ‏نوشتید چون ما نمى ‏توانیم حفظ کنیم» .یا گفت : «یا آنچه را از تو مى ‏شنویم ننویسیم ؟»یا گفت : «براى  ما بنویس» !یا گفت : «خوب بود حدیث را براى  ما املاء مى کردى  » .در پاسخ وى  یکى  از عبارات ذیل را گفت :

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل اوّل–تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل اوّل–تدوین السُنّة

نهى شرعى از نوشتن حدیث

مهمترین چیزى که مانعین در صحّت منع از تدوین بدان تکیه کرده ‏اندنصوصى است به نقل از پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله  که گویاى این است که آن حضرت از نوشتن حدیث نهى فرمود .پیش از آن که به این نصوص بپردازیم ، باید مقدمه‏ اى بسیار مهم را متذکّر شویم و آن این که :مانعین با وجود این که به شدّت به دنبال اثبات منع بوده و مى‏ خواهند بدان رنگ و لعابى شرعى و دینى ببخشند و با براهین متفاوت کوشش مى‏ کنند مخالفین را ساکت کنند ، هیچ یک از آنان را ندیدیم که به این نصوص تکیه کند ویا این که منع را به شرع منسوب کند . در میان اخبارى که از عمر نقل شده است ـ که پیشوا و بزرگ مانعین است ـ خبرى نیافتیم که وى مانع را به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم نسبت
داده باشد بلکه وى و دیگر مانعین به توجیهات دیگر و مصلحت‏ هایى که مدّ نظرشان بوده است روى آورده‏ اند . و شکى نیست که اگر منع تدوین مستند به شریعت بود براى مانعین بهترین وسیله و بهانه بود که بدان پناه برده و دستاویزش شوند تا مخالفین خود را که تدوین را مباح مى‏ دانند ، ساکت کنند[۱] .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:مقدّمه–تدوین السُنّة

بخش دوّم:مقدّمه–تدوین السُنّة

همراه با منع کنندگان از تدوین و توجیهات آنان

این بخش حاوى عناوین ذیل مى‏ باشد :
مقدّمه : منع از تدوین از چه زمان آغاز شد ؟
فصل اوّل : نهى شرعى از نوشتن حدیث !
فصل دوّم : ترس از اختلاط حدیث با قرآن .
فصل سوّم : ترس از ترک قرآن و اشتغال به غیر آن .
فصل چهارم : بى‏ نیاز بودن از تدوین بوسیله حفظ .
فصل پنجم : عدم آشنایى محدّثین با نوشتن .
فصل ششم : حقّ مطلب درباره سبب منع حدیث .
ملحق اوّل : منع از نقل شفاهى حدیث .
ملحق دوّم : آثار عدم تدوین .
خاتمه : خلاصه و نتیجه ‏گیرى .

trans بخش دوّم:مقدّمه–تدوین السُنّة ادامه‌ی خواندن

خاتمه بخش اوّل–تدوین السُنّة

خاتمه بخش اوّل–تدوین السُنّة

خاتمه بخش اوّل ؛ خلاصه و نتیجه ‏گیرى

حال که به انتهاى  بخش اوّل رسیدیم ، به اختصار مى ‏گوییم : اسلام از لحظه آغازین ظهورش و از ابتداى  بعثت رسول بزرگوار  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم با روشهاى  گوناگون براصل نوشتن تأکید ورزیده و منتظر پدید آمدن بسترهاى  مناسب در اوضاع جارى آن روز نشد تا اینکه فرهنگ مبتنى  بر جهل و بى ‏سوادى  ـ که عرب بدان خو کرده بود ـ به سر آید و به صورت فرهنگى  مبتنى  بر کتاب ، نوشتن و «قلم و آنچه مى ‏نویسد» تکامل یابد !چنان که در دیگر موارد نیز هرچه در جامعه آن روز تغییر داد منتظر تغییرعقاید ، افکار ، دانسته ‏ها ، اخلاق ، سیره و سرشت مردم نشد بلکه با هرچه موافق نبود آن را با سرعت هرچه تمام‏تر مطابق با عناصر فرهنگ و تکامل مورد نظرخود تغییر مى ‏داد .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم :بخش۳ –تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۳ –تدوین السُنّة

دوره دوّم : دوره تابعین

تابعین ملتزم به اباحه تدوین بودند و آن را همچون یک کار واجب پیشه خودساخته بودند و آنچه در این دوره اتفاق افتداه وملموس است این است که توجیهات شایع در منع حدیث ، همچون ترس از قاطى  شدن قرآن با غیر قرآن ،یا ترس از مشغول شدن به غیر قرآن ، یا ناآشنا بودن مردم به نوشتن و دیگرتوجیهاتى  که در بخش دوّم این کتاب خواهد آمد ، جملگى  رنگ باخته و رسوا وغیر قابل ذکر گشت و قانع کننده به حساب نیامد .علماء تابعین بر نوشتن حدیث با اصرار عجیبى  در سخت‏ ترین و دشوارترین
شرایط پافشارى  مى ‏کردند .بلقینى  گوید :از میان تابعین کسانى  که نوشتن حدیث را مباح دانسته‏ اند فراوانندمانند : حسن بصرى ، عطاء ، ابو قلابه و ابو ملیح[۱] .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم :بخش۲ –تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۲ –تدوین السُنّة

۸ ـ رافع بن خدیج انصارى  (م۷۴)مسلم در صحیح خود به نقل از نافع بن جبیر آورده است : مروان اموى  براى  مردم خطبه خواند و درباره مکّه و اهل آن و حرمتش سخن گفت،امّا از مدینه
واهل آن وحرمتش سخنى  نگفت ، از این جهت رافع بن خدیج او را خطاب کردو گفت : چرا مکّه و اهل آن و حرمتش را متذکّر شدى  امّا از مدینه واهل آن وحرمتش چیزى  نگفتى  ؟ در حالى  که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم از مشرق تا مغرب این
شهر[۱] را حرام دانست و این در پوست دباغى  شده خَولانى [۲] نوشته شده و دردست ماست ، اگر خواستى  آن را برایت مى ‏خوانم[۳] .و قبلاً ذکر شد که رافع بن خدیج از کسانى  بود که از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم براى  نوشتن حدیثش اجازه خواستند و آن جناب نیز به آنان اجازه داد و فرمود : «به نقل از منبنویسید اشکالى  ندارد»[۴] .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

سیره مسلمین در تدوین

مقدّمه :

تردیدى  نیست در این که سیره مسلمین بر تدوین علم و نوشتن آن قرار داردو آنچه معلوم است این است که سیره آنان برچیزى  که خلاف شریعت است صورت نمى ‏گیرد .وقتى  این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل ، به زمان رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  برسد ،خود یک حجّت شرعى  بر جواز تدوین است ، و در حقیقت به شکلى  از اشکال سنّت نبوى  باز مى ‏گردد و این بصورت مفصّل در علم اصول (فقه) آمده است[۱] .در هیچ یک از این مواردى  که گفتیم اختلافى  نبوده و نیازى  به بحث درباره آن نیست بجز همین که مدّعى  شدیم این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل به زمان رسالت مى ‏رسد ، این مطلب نیاز دارد به اینکه وجود این سیره در چهار دوره اثبات گردد :

ادامه‌ی خواندن

فصل سوّم : بخش۵– تدوین السُنّة

فصل سوّم : بخش۵– تدوین السُنّة

آنچه به نقل از حسن بن على ابى محمّد عسکرى  علیه ‏السلام آمده است (شهادت : ۲۶۰هجرى)

۱ ـ داود بن قاسم جعفرى گوید : «من کتاب یوم و لیله» را که از آنِ یونس بودبه ابو محمّد عسکرى  علیه ‏السلام نشان دادم ، به من فرمود : این تصنیف کیست ؟عرض کردم : تصیف یونس مولى آل یقطین است .فرمود : «خداوند به ازاى هر حرف آن به او نورى در قیامت بدهد»[۱] .کتب زیر از آن حضرت رسیده است :

ادامه‌ی خواندن