بخش دوّم:فصل ششم۸ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۸ : – تدوین السُنّة

اختلاف در حدیث از دیدگاه شیعه

اختلاف در حدیث از دیدگاه ما شیعه امامیه چیزى  است که وقوعش انکارنمى ‏شود و آن طور که برخى  از معاصرین گمان کرده‏ اند (اختلاف در حدیث) ناشى  از تأخیر در تدوین نیست چه آن که به نظر ما تدوین از آغاز طلوع اسلام تا آخرین زمان صدور نصوص لحظه ‏اى  متوقّف نشد بلکه برعکس ، با راهنمایى ائمّه اطهار  علیهم‏ السلام و ترغیب آنان در عرصه سخن و عمل بر امر تدوین و نوشتن ،این کار پیوسته رایج و برپا بود .در دیدگاه ما آنچه موجب اختلاف در حدیث گردید حوادثى  است که در سندیا متن حدیث وارد شده است همچون قاطى  کردن مطلب از سوى  راویان یا  صدور حدیث به جهت تقیه .یا این که اختلاف در صورت و ظاهر حدیث است و پس از تأمّل در جمع میان احادیث که اختلاف ظاهرى  دارند ، برطرف مى ‏شود .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۷ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۷ : – تدوین السُنّة

اختلاف در حدیث موجب سقوط آن از حجیّت نیست

یکى  از متأخّرین ، از همین جا ، نقطه ضعفى  را در خود حدیث قرار داده است و از خلال این مطلب بر متون حدیث یورش آورده و به اعتبار آن صدمه زده است .جزائرى  در پایان گفتار پیشین مى ‏گوید :زیرا در لفظ سنّت تعبّد در کار نیست ـ بر خلاف لفظ قرآن ـ بنابراین اگر معنا ضبط گردد آنچه مقصود نیست ضرر نمى ‏رساند[۱] .اگر مراد از این سخن این باشد که لفظ حدیث ـ که رسول خدا  (ص)فرموده است ـ مانند قرآن مقدّس نیست تا این که راوى  ملزم به گفتن عین آن باشد و تکرارش واجب باشد بلکه مراد مدلول و معنا و مفاد آن است ، بنابراین اگر خود الفاظ و عبارات از دست رفت و تبدیل به عبارات دیگرى  شد که دقیقاً همان معنارا مى ‏رساند ، ضررى  ندارد . این سخن صحیح و حق است و محدّثنا و فقهاء درباره ‏اش اتفاق‏ نظر دارند .امّا باید گفت

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۶ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۶ : – تدوین السُنّة

کیفیّت احادیثى  که پنهان شد

آنچه غیر ممکن است این است که معیّن شود احادیثى  که در اثر عملیّات منع پنهان شد چگونه احادیثى  بوده است ، جز این که ـ با توجّه به اخبار رسیده به دست ما و آنچه پیشتر ذکر کردیم ، با اعتماد به مصادر آنها ـ مى ‏توان جزم یافت به این که بخشى  از احادیثى  که پنهان شد چگونه احادیثى  بوده است . اجمالاً به موارد ذیل اشاره مى ‏کنیم :

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۵ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۵ : – تدوین السُنّة

۱ ـ عثمان حدیث گفتن را منع مى ‏کند

محمود بن لبید گوید :از عثمان بر روى  منبر شنیدم مى ‏گفت : براى  هیچ کس جایز نیست حدیثى  را از رسول خدا  (ص) نقل کند که در زمان ابوبکر و عمرشنیده نشده است[۱] !این خبر دال بر این است که همانچه در زمان ابوبکر و عمر ممنوع بوده درزمان عثمان نیز ممنوع بوده است و ما اثبات کردیم که آنچه پیش از  عثمان ممنوع بود نقل حدیث بود نه فقط کم حدیث گفتن ،آنچه در زمان عثمان ممنوع بود نیز همین بود .امّا محمّد عجاج الخطیب سعى  مى ‏کند همین را نیز بپوشاند و مى ‏گوید : درباره عثمان نقل شده است که وى  شیوهئ عمر را در (منع از) زیادحدیث گفتن دنبال کرد[۲] . سپس خبر محمود بن لبید را (به عنوان شاهد مثال) آورده است در حالى  که در این خبر کلمه «زیاد گفتن» وجود ندارد ، مراجعه نمایید .عثمان نیز با ابو هریره همان کارى  را کرد که عمر کرد یعنى  تهدید به تبعید ! به
او گفت : این نقل حدیث از رسول خدا  (ص) چیست ؟ خیلى  (حدیث) گفتى  ! یاخوددارى  کن یا این که تو را به کوه‏هاى  دَوْس تبعید خواهم کرد[۳] !

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۴ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۴ : – تدوین السُنّة

بسیارى  از بزرگان اصحاب و خواص رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم   ـ همچون ابوبکر ، زبیر ، ابو عبیده و عبّاس بن عبدالمطّلب ، حدیث کمى  از آن حضرت نقل کرده ‏اند بلکه برخى  از آنها چیزى  نقل نکرده ‏اند مانندسعید بن زید بن عمرو بن نُفَیل که یکى  از ده نفرى  است که برایشان گواهى  به بهشت داده شده است[۱] .مى ‏گویم : اوّلین اشکالى  که بر ابن قتیبه وارد است این است که وى  به روایاتى که دال بر این است که عمر بطورکلى  نقل حدیث از رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم   را منع کرده است ـ بى  آن که استثنایى  قائل شود ـ اشاره نکرده است و حال آن که این دسته از روایات اکثر روایات این باب را تشکیل مى ‏دهد و این که فقط به توجیه روایاتى پرداخته است که عمر در آنها به کم گفتن حدیث امر مى ‏کند پاسخى  بر روایات دال بر منع عمر از عموم احادیث نیست و این خارج از موضوعیتى  است که ازیک محقق در علم انتظار مى ‏رود .گاه به نظر مى ‏رسد که ابن قتیبه و پیروانش روایات عام در منع حدیث را حمل بر خصوص اقلال (کم حدیث گفتن) کرده ‏اند یعنى  حمل عام بر خاص ، امّا این کار صحیح نمى ‏باشد چراکه :

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۳ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۳ : – تدوین السُنّة

۱ ـ توجیه خطیب بغدادى

خطیب مى ‏گوید :اگر کسى  گفت : ناخرسند بودن عمر از حدیث گفتن صحابه به نقل از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم و سخت‏گیرى ‏اش بر آنان به این خاطر ، چه وجهى  دارد ؟به او مى ‏گوییم : عمر این کار را بخاطر احتیاط در دین و نیک اندیشى  براى  مسلمین انجام داد ، ترسید مردم از اعمال باز مانند وبه ظاهر احادیث تکیه کنند و این در حالى  است که همه احادیث به ظاهرشان حکم نمى ‏شوند و این گونه نیست که هرکه حدیث راشنیده باشد نسبت به آن آگاه باشد چه بسا حدیثى  بصورت مجمل وارد شده باشد و معنا و تفسیر آن در حدیثى  دیگر باشد .از این جهت عمر ترسید حدیث بر وجه دیگرى  برداشت شود یااین که ظاهر لفظش را بگیرند و بر خلاف آنچه باید باشد ، حکم کنند .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۲ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۲ : – تدوین السُنّة

ضمیمه اوّل :منع از نقل شفاهى  حدیث

در مقدّمه بخش دوّم دانستیم که ابوبکر پس از رحلت رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم حدیث نوشت سپس با سوزاندن آنها ، اقدام به نابودى  آنها نمود و ما جز همین اقدام عملى  ـ که بهترین دلیل بر منع بود ، و بسیار گویاتر از منع از طریق الفاظ
وکلمات است ـ به چیز دیگرى  که از جانب وى  منع از تدوین صادر شده باشد دست نیافتیم .امّا مى ‏بینیم ابوبکر بصورت علنى  حدیث گفتن به نقل از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم  رامنع مى ‏کند و این ، تأکید بیشترى  دارد در این که ابوبکر مانع تدوین حدیث بوده است چه آن که لازمه این کار بطور مسلّم منع از تدوین خواهد بود !از این جهت که کسى  وجود ندارد که قائل به منع نقل شفاهى  باشد امّا تدوین را جایز بداند در حالى  که برعکس آن (مانع از تدوین و اجازه دهنده نقل شفاهى ) وجود دارد ، چراکه در میان کسانى  که مانع تدوین شده‏ اند اشخاصى وجود دارند که نقل شفاهى  را جایز دانسته ‏اند ، بلکه باید گفت منع از نقل شفاهى جز از ناحیه خلفاء و مانعین از تدوین ، از سوى  کسى  دیگر دیده نشده است .چنان که بحث در این باره خواهد آمد . ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۱ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۱ : – تدوین السُنّة

حقّ مطلب درباره سبب منع

پس از این سفر طولانى  در این فصل‏هاى  پنجگانه ، بطور قطع و یقین براى  ماحقیقت ذیل روشن شد و آن این که :هیچ یک از توجیهات نمى ‏تواند سببى  واقعى  براى  منع از تدوین حدیث باشدهرچند که مانعین همین را بهانه قرار داده ‏اند و هیچ یک از پاسخها درباره این سؤالى  که مطرح کردیم یعنى  «چرا مانع از تدوین حدیث شدند» قانع کننده نیست .دانستیم که مهمترین چیزى  که ممکن است در توجیه منع ذکر شود احادیثى است که به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم  نسبت داده شده و دالّ بر نهى  شرعى  از تدوین حدیث است لکن علاوه بر آنچه در فصل اوّل این بخش در پاسخ این مطلب گفتیم وضعف اسناد آنها را ثابت کرده و بیان کردیم که این احادیث معلول بوده و دراثبات این ادعا نمى ‏توان به آنها استدلال و یا تکیه نمود آن هم در مقابل احادیث فراوان و صحیحى  که دالّ بر تحقّق تدوین ، جواز و اباحه تدوین در عهد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم  است ، و گذشته از این که پیش از آن ، در بخش اوّل این کتاب ، ادله
اربعه[۱] بر جواز تدوین و اباحه آن اقامه گردید .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل پنجم : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل پنجم : – تدوین السُنّة

عدم آشنایى  محدّثین با نوشتن

توجیهات دیگرى  براى  منع تدوین حدیث ذکر شده است که به جهت روشن بودن بطلان آنها شایسته نیست ذکر شود . گذشته از این که آن توجیهات پس از پدیده منع تدوین ، در دفاع از مانعین ، و به جهت رنگ و لعاب شرعى  بخشیدن به کار آنها ، ذکر شده است .از جمله آنها این است که : صحابه و تابعین بى ‏سواد بودند و نوشتن رانمى ‏دانستند و از این جهت این کار را نکردند .
ابن قتیبه مى ‏گوید :صحابه بى ‏سواد بودند و از میان آنان جز یک نفر یا دو نفر کسى چیزى  نمى ‏نوشت و درست هجّى  نمى ‏کرد [۱] .و ابن حجر مى ‏گوید :بدان که آثار (احادیث) پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم در عصر صحابه و تابعینِ بزرگ در کتب حدیث تدوین و مرتّب نشده بود … چراکه آنان آشنا به نوشتن نبودند[۲] .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل چهارم : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل چهارم : – تدوین السُنّة

بى ‏نیازى  از تدوین به وسیله از بر کردن

 از جمله چیزهایى  که در توجیه منع از تدوین ذکر مى ‏شود این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى  به گرد آوردن حدیث در کتاب نداشته ‏اند ، چون برحافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیارى  بالایى  برخوردار بوده ‏اند بطورى  که در این باره در سطح خارق العاده ‏اى  قرار داشته‏ اند . این توجیه از ابو سعید خدرى  ـ که از بزرگان منع از تدوین است ـ نقل شده است مى ‏گوید :رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم  براى  ما سخن مى ‏گفت و ما از بر مى ‏کردیم ، شماهم از ما (بشنوید و) از بر کنید همانگونه که ما از پیامبرتان (شنیدیم و) از بر کردیم [۱] .از ابو موسى  اشعرى  نقل شده است که وقتى  نوشته‏ هاى  پسرش ابو برده را به نزدش آوردند آب طلبید و آنها را شست و گفت :از بر کنید همان گونه که ما از بر کردیم[۲] .ابوطالب مکّى  گوید :طبقه اوّل تابعین نوشتن حدیث را نمى ‏پسندیدند و مى ‏گفتند : از برکنید همان طور که ما از بر کردیم [۳] .

ادامه‌ی خواندن