آشنائى با احمد بن اسحاق– ازعید الزهرا س چه مى دانید؟

آشنائى با احمد بن اسحاق– ازعید الزهرا س چه مى دانید؟

راوى  این حدیث گرانبها احمد بن اسحاق شیخ بزرگ اهل قم که در سالهاى  ۱۹۰ تا ۲۶۰ هجرى  مى ‏زیسته و از اصحاب سه امام بزرگوار حضرت امام جواد و امام هادى  و نیز از خواص اصحاب امام عسکرى  علیهم السلام بوده و به امر امام معصوم به شهر قم هجرت نموده و نیز از کسانى  است که ، خدمت آقا ومولایمان حضرت حجة بن الحسن العسکرى  امام زمان عجّل اللّه‏ تعالى  فرجه الشریف مشرّف شده است .

ادامه‌ی خواندن

ساختگى دانستن حدیثِ ولایت – منهاج بدعت

ساختگى دانستن حدیثِ ولایت – منهاج بدعت

یکى  دیگر از چیزهایى  که ابن تیمیّه در این حدیث تکذیب کرد [۱] ، گفتار رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  است :أنت ولیُّ کُلِّ مُؤْمن بَعْدی ؛تو بعد از من صاحب اختیار هر مؤمنى  خواهى  بود .وى  گوید : به اتفاق حدیث شناسان ، این حدیث ، مجعول است.
پاسخ :حقّ مطلب این بود [ که ] آن مرد بگوید : به اتفاق حدیث
شناسان این حدیث صحیح است ، ولى  خوشش آمد در صحّتش خدشه کند و چنان که عادت اوست آن را به رَوِیّه باطلش مَشُوب [۲]سازد .آیا او گمان مى ‏کند کسانى  از پیشوایان فن حدیث که آن راروایت کرده‏ اند ، از حدیث شناسان محسوب نمى ‏شوند ؟با اینکه در بین آنها احمد بن حنبل (امام مذهبش) وجود دارد که حدیث را به اسناد صحیح ـ با رجالى  که همه آنها مورد وثوق‏ اند ـ روایت کرده ، گوید :عبدالرزّاق ما را حدیث کرده از جعفر بن سلیمان که او ما راحدیث کرد از یزید الرّشک از مُطَرِّفِ بن عبداللّه‏ از عِمْران بن حُصَیْن ، گوید :

ادامه‌ی خواندن

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۲– منهاج بدعت

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۲– منهاج بدعت

۱۹ . اَنس بن مالک گوید : هنگامى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  درهاى  مسجدرا بست ، قریش نزد او آمده ، او را سرزنش کرده ، گفتند : درهاى  مارا بستى  و در على  را رها کردى  ؟! پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  گفت : فرمان من نبودکه بستم ، و گشودم .روایت را حافظ عُقَیْلى  از محمّد بن عَبْدوس از محمّد بن حُمَیْداز تمیم بن عبدالمؤمن از هلال بن سُوَیْد از اَنس نقل کرده ‏اند[۱] .
۲۰ . بُرَیْدَة الأسْلَمى  گوید : پیامبر خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  دستور بستن درها راصادر فرمود : این امر بر اصحابش گران آمد ! وقتى  به پیغمبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله گزارش دادند ، فرمان نماز جماعت صادر کرد و در اجتماع مردم منبر رفت و در سخنرانى ‏اش چنان حمد و ثنایى  از پروردگار گفت که مانند آن را قبلاً کسى  نشنیده بود ، آن‏گاه گفت :

ادامه‌ی خواندن

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

یکى دیگر از احادیثى را که آن مرد تکذیب مى‏ کند سخن : «وسَدَّ
الأبواب إلاّ بابَ علی» است ؛ یعنى همه درهاى مسجد جز در خانه على را ، پیغمبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله  مسدود ساخت . و گوید: این حدیث را ازباب مقابله بمثل، شیعیان جعل کرده ‏اند.پاسخ :براى انتساب جعل حدیث در این مورد به شیعه ، علّتى جزبى‏ آزرمى و پر مدّعایى و رد کردن حقایق مسلّم ـ با هَوْ و جنجال ـنمى‏ شناسیم . این کتاب‏هاى پیشوایان اهل سنّت (و از جمله مسندامام مذهبش احمد) در برابر دو چشم اوست . روایت مزبور را باسندهاى فراوان ـ که همه صحیح و حسن‏ اند ـ از گروهى از صحابه ،که تعدادشان به حدّ تواتر اصطلاحى خودشان مى‏ رسد ، نقل کرده‏ اند که از میان آنها این عده را نام مى‏ بریم :

ادامه‌ی خواندن

برنتافتن ویژگى‏ هاى ممتاز على ع– منهاج بدعت

برنتافتن ویژگى‏ هاى ممتاز على ع– منهاج بدعت

ابن تیمیّه گوید : رافضى (علاّمه حلّى) گوید : از عَمْرو بن میمون روایت شده که گفت: براى على بن ابى‏ طالب ده فضیلت انحصارى است :
۱ . پیغمبر  صلى‏ الله علیه ‏و‏آله  فرمود : «مردى را برانگیزم که خدایش او رانگه‏دار است ، او خداى و رسولش را دوست دارد و خدا ورسولش او را» همه گردن کشیدند تا ببینند آن کس کیست ؟ پیغمبر فرمود :على بن ابى طالب کجا است ؟ گفتند : او با چشم درد شدید در آسیابه آرد کردن پرداخته ، دیگران از این کار امتناع داشتند ! گوید : دراین وقت على با چشم دردى شدید ـ که قادر به دیدن نبود ـفرا رسید ، و پیغمبر در چشمش دمید . آن‏گاه سه بار پرچم را به اهتزاز درآورده به دستش داد ، و على صفیه بنت حیى را آورد .

ادامه‌ی خواندن

دیدگاه نادرست درباره جنگ جَمَل و صفّین – منهاج بدعت

دیدگاه نادرست درباره جنگ جَمَل و صفّین – منهاج بدعت

[ ابن تیمیه ، مى  ] گوید : جنگى  على   رضى ‏الله ‏عنه در روز «جمل» و«صفین» به امر رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نبود ، بلکه نظر شخصى ‏اش بود(منهاج السنه ۲/۲۳۱) .پاسخ :من از نادانى  این انسان (که به راستى  سخت نادان آفریده شده است ) تعجّب مى ‏کنم . او چگونه مسلمانى  است که شؤون امامت رانمى ‏داند و چگونه توجه ندارد آن کس که بار سنگین مسئولیت این وظیفه خطیر را به عهده مى ‏گیرد ، ورود و خروجش در کارها چطورباید باشد ؟! او به کلى  از آن معناى  امامت که ما بدان معتقدیم ،سخت به دور است .و از آن شگفت‏تر ، نادانى ‏اش نسبت به مقام مولاى  ماامیرالمؤمنین  علیه ‏السلام است که چگونه آن بزرگوار مراقب امر الهى  و گرواشاره جایگزین کننده خود ـ نبى ّ اعظم  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  ـ بود .

ادامه‌ی خواندن

دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

[ مى  ]گوید : حدیث پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره على  :هذا فاروق أُمّتی یفرّق بین أهل الحقّ والباطل .و گفتار عبداللّه‏ بن عمر [ که مى ‏گوید ] : ما در عهد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله منافقان را جز از راه دشمنى  با على  نمى ‏شناختیم .حدیث شناسان تردیدى  ندارند که این هر دو حدیث ، ساختگى و دروغى  است که بر پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  بسته‏ اند . هیچ کدام از این دوحدیث ، در کُتُب علمى  مورد اعتماد نیست و هیچ کدام اسنادمعروفى  ندارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۹) .پاسخ :جامع‏ترین سخنى  که با این مرد غافل قابل تطبیق است ، سخنى است که درباره دیگرى  ـ قبل از ابن تیمیّه ـ گفته شده :أُعْطِیَ مَقُولاً ولم یُعْطَ معقولاً ؛ قدرتِ سخن به او داده شده ، ولى  نه قدرتِ تعقّل .مى ‏بینم در مباحث کتابش سخن مى ‏گوید ، ولى  درک و عقل درگفتارش نیست ؛ گفتارى  را ردّ مى ‏کند که روى  آن بحثى  صورت نگرفته و کسى  مدّعى  آن نشده است .در اینجا آیة اللّه‏ علاّمه حلّى  از عبداللّه‏ بن عمر روایتى  نقل کرده که گوید : ما منافقان را نمى ‏شناختیم … .ابن تیمیّه مى ‏گوید این حدیث را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  دروغ بسته ‏اند ومتوجّه نیست که راوى  ، آن را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نسبت نداده است ! وحق مقام این بود که نسبت آن را به عبداللّه‏ بن عمر نفى  کند .از این گذشته ، عبداللّه‏ بن عمر در این سخن تنها نیست . این امر،مورد اتفاق گروهى  از صحابه است از قبیل :

ادامه‌ی خواندن

دروغ شمردن حدیث حق مدارى امام على ع– منهاج بدعت

دروغ شمردن حدیث حق مدارى امام على ع– منهاج بدعت

[ مى   ]گوید : این حدیث که گویند : رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گفته است :عَلَیّ مَعَ الحقّ والحقُّ مع علیّ یدور معه حیثُ دار ، ولن یَفْتَرِقا حتّى  یَرِدا علیَّ الحوض ؛على   با حق و حق با على   است ، هر کجا او باشد حق بدان سو مى  ‏گراید و ازهم جدا نمى  ‏شوند تا در حوض کوثر به من بازگردند .[ این سخن ] از بزرگ‏ترین دروغ‏ها و نادانى  ‏ها است ؛ زیرا این حدیث را احدى   از پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نقل نکرده ـ نه به اسناد صحیح ، ونه به اسناد ضعیف ـ و آیا دروغ‏گوتر از او (علاّمه حلّى  ) کسى   پیدامى  ‏شود که از صحابه و علماء روایت کند که آنان حدیث را روایت کرده‏ اند ، ولى   آن حدیث ـ به هیچ وجه ـ از احدى   از آنها معرّفى  نشده باشد ؟! بلکه این آشکارترین دروغ‏ ها است .اگر گفته مى  ‏شد : بعضى   روایت کرده‏ اند و قابل قبول هم[ مى   ]بود ، مى  ‏گفتیم : ممکن است ! ولى   این حدیث قطعاً دروغى  است که بر پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بسته ‏اند و سخنى   است که پیامبر الهى   از آن منزّه است ( منهاج السنّه ، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸) .پاسخ :امّا حدیث را گروهى  از حفّاظ و بزرگان آنان نقل کرده ‏اند ؛

ادامه‌ی خواندن

نادرست دانستنِ آیه مَودّت– منهاج بدعت

نادرست دانستنِ آیه مَودّت– منهاج بدعت

مى ‏گوید : گفتار او (علاّمه حلّى ) مبنى  بر اینکه آیه : « قُل لاَ
أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  »[۱] محبّت اهل بیت را واجب مى ‏کند ، غلط است . دلیلش این است که : [ این ] آیه ، مکّى  است وآن روز ، على  هنوز با فاطمه ازدواج نکرده و اولادى  به هم نرسانده بود (منهاج السنه ۲/۱۱۸) .و در ص۲۵۰ گوید : امّا سخن او (علاّمه حلّى ) که گوید : خدادرباره آنها « قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  » را نازل کرده است ، این دروغ است ؛ زیرا این آیه در سوره شورى  است و سوره شورى  بى ‏تردید مکّى  است و قبل از ازدواج على  با فاطمه وقبل از تولّد حسن و حسین ، نازل شده است .(تا آنجا که گوید) گروهى  از مصنّفات اهل سنّت و جماعت وشیعیان طرف‏دار احمد و دیگران ، حدیثى  از پیغمبر اکرم  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نقل کرده‏ اند که وقتى  این آیه نازل شد ، اصحاب گفتند : یا رسول اللّه‏ ،اینان کیانند ؟ فرمود : على  و فاطمه و دو فرزندشان .

ادامه‌ی خواندن

نقش امامتِ ابوبکر و عمر در ایمان و عدالت امام على ع – منهاج بدعت

نقش امامتِ ابوبکر و عمر در ایمان و عدالت امام على ع – منهاج بدعت

[ مى  ]گوید : رافضیان نمى ‏توانند ایمان على  و عدالتش را ، و
اینکه او از اهل بهشت است ، ثابت کنند ـ تا چه رسد به امامتش ـ
مگر وقتى  که امامت ابوبکر ، عمر و عثمان را بپذیرند ؛ زیرا اگربخواهند این امتیازها را براى  على  ثابت کنند ، دلیلى  با آنها موافق نمى ‏شود . چنان که مسیحى  اگر بخواهد نبوت مسیح را ثابت کند ، بدون پذیرفتن دین محمّد ، هیچ‏گونه دلیلى  با اوهمراه نخواهد بود (جلداول ، صفحه ۱۶۲ منهاج السنّه) .پاسخ :اى  روزگار ، من هر روز تو را با شگفتى ‏هاى  تازه‏ ترى  مى ‏بینم !
کاش مى ‏دانستم چه موقع ایمان و عدالت على  ، احتیاج به برهان و استدلال پیدا کرده است ؟ و او در چه زمانى  کافر بوده تا موضوع ایمان آوردنش مطرح باشد ؟ و آیا در آغاز اسلام براى  پیغمبر برادرى  که با او همکارى  کندغیر از على  کسى  بود ؟ آن وقتى  که دیگران ـ که نام آنها را برده ـ هنوز اسلام نیاورده بودند ، آیا اسلام بدون شمشیر و نیزه او مى ‏توانست بر پاى  خود به ایستد ؟

ادامه‌ی خواندن