بسم اللّه الرحمن الرحیم حمد خداى را که پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر بهترین خلق او ،محمّد و خاندان پاکش .جناب عالمِ کامل و خردمندِ فاضل ، شیخ «ص» تأییدتان پایدار باشد … سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد …نامه بزرگوارانه تان به دستم رسید ، نامهاى که محبّت راستین و اخلاق پاک وطهارتِ روح وعظمتِ اَدبِ شما را گویاست ؛ خدا به وجودتان برکت دهد و عمرى طولانى همراه با سلامت در دین و دنیا و زیستن به نیکى ، ارزانى تان دارد ؛ به راستى که خدا شنوا و اجابتگرِ دعاست .
بسم اللّه الرحمن الرحیم حمد خداى را که پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر بهترین خلق خدا ،محمّد بن عبداللّه ، رسول رحمت و نبى ّ امّت ، و بر اهل بیت آن حضرت و همه اَصحاب او . امّا بعد ، برادر گرامى ، سیّد جعفر مرتضى عاملى ، سلامت و توفیق شما را از خداى بزرگ ، خواهانم …سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد …خداى متعال را بر نعمتهاى فراوانش ، شکر گزارم . از جمله نعمت هایش بر من این است که برادر عالم و فقیهى را ارزانى ام داشت ، کسى که همه علمِ [ دین ] را [ درخود ] گرد آورد و اخلاق ستوده اى را داراست و از شخصیّت هاى نادر و شگفتِ زمانِ ما به شمار مى رود .
رابعاً : بیانِ اینکه چرا ما بر اَخذِ دین از خصوصِ اهل بیتِ نبوّت علیهم السلام ایستاده ایم ،نیازمندِ ملاحظه امور فراوانى است ، از جمله : الف) به صرف اینکه مجتهدى از نبوّت [ و روحِ شریعت ] حکم برگیرد ، در نزدشما شایان پیروى نیست و از این رو ، شما در برههاى از زمان ، تقلید از غیر این چهارنفر را منع کردید و این منع ـ به شکل دیگرى ـ تا زمان حاضر ، جریان دارد . ب) چنان که یاد کردید ، خداى متعال داراى مقاصدى است که مى خواهد مردم به آنها دست یابند … و احکام و شرایعى را براى رسیدن به آن مقاصد ، نهاده است … و ازما خواسته خودِ این طریق را ـ براى رسیدن به آن احکام ـ بپیماییم ؛ به همین جهت ،نمى پسندد که آن احکام به واسطه قرعه یا نجوم (پیشگویى ) یا خوابها یا کهانت یاکف بینى یا فنجان بینى یا از جن یا از غیر مسلمانان یا از علماى فاسق ، به دست آید ،براى ما جایز نیست مقلِّد اینان باشیم
بسمه تعالى ستایش و سپاس ویژه خداست و صلوات و سلام بر محمّد و خاندانِ پاکش… برادر گرامى ، جناب شیخ «ص» امیدوارم همواره مُؤَیَّد و موفق باشید … سلام و رحمت و برکات خدا بر شما و بر همه کسانى که دوست مى دارید … با سپاس و منّت ، نامه تان را دریافت داشتم و خداى پاک را ستودم که برادربزرگوارى چون شما را ارزانى ام داشت . از همان زمان که نامه اوّل شما را دیدم ، نشانه هاى بزرگوارى و حُسن نیّت و صفاى ِ نهفته در آن را احساس کردم و از تو چه پنهان که تا آن نامه اى که با آن مقاله شخص دیگرى را فرستادى ، خواندم ، به برادرانى که پیش من بودند ، گفتم :
حمد خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات [ خدا ] بر محمّد بن عبداللّه ،کسى که خدا از میانِ خلقش او را برگزید ، و درود بر آل و همه اَصحاب آن حضرت …امّا بعد …حضرت سیّد جعفر مرتضى عاملى .. .به شما تهنیت مى گویم ؛ سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد …وعده دادم که نامه دوّمى در پى نامه اوّلم بفرستم ، و اکنون آن را تقدیم مى دارم …نامه تان را با روحیه کسى که در پى حق و حقیقت است ، دریافت کردیم . برایم مهم نبود که از سوى کیست یانویسنده اش چه کسى مى باشد ، بلکه در پى دلیل و عباراتِ گویا و بندهاى آکنده اش را (که سخنانِ پردامنه اش را گوارا مى ساخت و قلمِ زیباى نویسنده اش را مى نمایاند) بودم .
به رغم آنکه تو به زورگویى و آزاردلى مبادرت ورزیدى ، ما براى تو و هر انسان دیگرى ، درشتى و پرخاش را نمى پسندیم ؛ به ویژه آنکه خود را در جایگاه یکدعوتگر نشاندهاى ؛ زیرا سزامندت این نیست که نخستین مخالفِ این سخن خداى متعال باشى که فرمود : « ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَأَحْسَنُ » ؛ ۱ با حکمت و اندرز نیک به راه پروردگارت فراخوان ، و به نیکوترین شیوه با آنان مجادله کن .چنان که خداى سبحان ، پیامبر بزرگش را به خُلق کریم ستود و فرمود :
بسمه تعالى درود و سلام بر محمّد و خاندان پاکش باد … حضور محترم عبدالرحمان دمشقى … نامهات به دستم رسید و نیز مقاله اى که گفته اى به آن ، بر کتاب «مراسم عاشوراء» (اثر نگارنده) رد نوشته اى … هنگامى که آن را خواندم ، چیزى که رد بر این کتاب باشد.در مقاله مذکور نیافتم . در این مقاله ، هرگز یادى از مراسم عاشوراء نشده است و هیچ یک از استدلالاتِ آن را نمی آورد ، و ردّى از شما بر آن نیست . احتمال می دهم که دراین زمینه اشتباهى رخ داده است …
طرفِ گفت و گوى ما ، با نامه اوّل پیوستِ دیگرى را برایمان فرستاد و آن چنین است :این مقاله را در مجله اى اسلامى که «سبیل الإسلام» نامیده مى شود به عنوان ردّ برکتاب «مراسم عاشوراء» شما منتشر ساختم (پس از آنکه نسخه اى از این کتاب ازطریق اینترنت به دستم رسید و خواستم شما را پاسخ دهم و رد کنم) آن گاه که آدرسِ شما را یافتم آن را برایتان فرستادم تا حُجّتى بر من نباشد که آن را برایتان نفرستادم یاشما از آن بى خبرید …وللشَّیطان عَلَى الرّافضة حِجُّ کربَلاء لِمَن اسْتَطَاع إلیها ؛براى رافضى هایى که توان دارند ، شیطان حج کربلا را واجب ساخت .این عنوان ، سخن شگفتى است … لیکن حقیقت دارد .چنان که رافضه :دو نماز دارند ؛ نماز براى خدا و نماز براى اهل بیت .دو زکات دارند ؛ زکات ۴۰۱ و زکات ۵۰۱ .دو نکاح دارند ؛
استدلال ۲ – وجوب طاعت اولوا الأمر … و عصمت آنها-آیین حق
به آیه ۵۹ سوره نساء استدلال کردید و گفتید که خداى متعال به ردّ مسائل اختلافى به اولوا الأمر امر نمى کند ؛ زیرا آنان معصوم (و مصون از خطا) نیستند ،گرچه خدا بر آنان منّت نهاده و قدرتشان داده است تا دین را به پا دارند و از ما خواسته آنان را فرمان بریم . پس عقیده شیعه باطل است که به لزوم عصمتِ «اولوا الأمر» قائل اند و امامانِ خود را صاحبانِ امر مى دانند …پاسخ جواب این استدلال ، با توجّه به امور زیر ، روشن مى شود :۱ . مردم نمى توانند بى واسطه به خدا مراجعه کنند تا خدا عهده دار کارشان شود و به درگیرى آنها پایان بخشد.پس از شهادتِ پیامبر صلى الله علیه وآله نیز رجوع به آن حضرت براى زُدودنِ دشمنى ها ، امکانپذیر نمى باشد .۲ . این آیه ، به زمان حیاتِ پیامبر صلى الله علیه وآله اختصاص ندارد ؛ زیرا در زمان زنده بودنِ آن حضرت ، رجوع به شخصِ دیگر معنا نداشت .۳ . نزاع و اختلاف ، بعد از پیامبر صلى الله علیه وآله روى داد و همواره درگیرى ها پیش مى آید و باید مرجعى براى حلّ این اختلافاتِ دینى و عقیدتى و … باشد.شما گفتید: قرآن، چیزهایى را که بر سرِ آنها اختلاف هست ،
سپاس خداى راست و درود و سلام بر محمّد و خاندانِ وى …
جناب محترم شیخ «ص» سلام و رحمت و برکاتِ خدا بر شما باد .. .
امّا نسبت به سخنى که برایم فرستاده اى با این عنوان که : آیات قرآنى ، عقیده امامیّه را بعد از پیامبر نقض مى کند .. .مى گوییم :ما بر این اشکال ، چندین پاسخ داریم که چند تا از آنها را در ذیل مى آوریم : استدلال (۱) [ طاعت امام در کجاى قرآن هست ؟! ] شما آیه ۶۹ سوره نساء و آیه ۱۳ آن را آورده اید و مى گویید : هرکه از خدا و رسولش فرمان بَرَد ، به بهشت مى رود . بدین صورت ، انسان از مسئله امامت بى نیازاست و سواى طاعت رسول (ص) چیزى بر او واجب نیست .اگر اشکال شود که : جز با پیروى امام ، شخص به بهشت در نمى آید [ گوییم این سخن ] بر خلاف آیات قرآنى فوق است .این اشکال را چنین پاسخ گوییم :اوّلاً : آنچه را شیعه برزبان مى آورد جز این نیست که آنان بر این باورند که پیامبر (ص) به امرِ خدا این کار را کرد . خدا حضرت على (ع) را امام و خلیفه بعد ازپیامبر (ص) قرار داد و پس از آن حضرت دوازده امام را گماشت که آخرین آنهامهدى (ع) است .نیز شیعیان مى گویند : صحیح بخارى و مسلم آورده اند که پیامبر (ص) تصریح داردبه اینکه : پس از او دوازده امام مى آید که اوّلِ آنها على و آخِرِ آنها مهدى است .