سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر محمّد بن عبداللّه ، پیامبر گرامى خدا، وبر خاندانش که اَصحابِ روش درست (ومصون از کژروى) اند … برادرم ، حضرت عالم فاضل ، سیّد جعفر مرتضى عاملى (خدایت حفظت کناد ونگهدارت باد) …از اینکه بدین پایه [ براى پاسخ به پرسش هایم ] اهتمام مى ورزید و با کمالِ جدیّت و محبّت مى کوشید که دلیلِ روشن را بیان دارید و برهانى رابنمایانید که اگر انسان اهل انصاف باشد و تکلیف شرعى اش را بداند (تکلیفى را که خدا بر دوش هر انسانى نهاده که عهده دار مسئولیّت طلب علم مقدّس از خدا و رسول اوست) جایى براى ردّ آننماند ، بسیار سپاسگزارم .دریافتم که شما در حالِ درمان و استراحت هستید ؛ مرا ببخشید و از تقصیرم درگذرید از اینکه در پاسخِ نامه هایم
ابن میثم بحرانى رحمه الله در اینجا امر مهمى را بیان مى دارد ، مى گوید :مراد از «علم غیب» علمى است که از سببى (که آن را افاده کند) به دست نیاید و چنین علمى تنها در حقّ خداى متعال صدق مى کند ؛ زیرا هرعلمى که دیگرى دارد ، بى واسطه یا باواسطه ، عنایت الهى است و علم غیب نمى باشد ، هرچند آگاهى بر یک امر غیبى باشد که همه مردم براى اطلاع بر آن اهلیت ندارند ، بلکه مختص اَشخاصى است که به عنایت الهى اختصاص یافته اند ؛ چنان که خداى متعال مى فرماید : « عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَ حَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ » ؛[۱] خداى ، داناى غیب است ، بر غیب خویش اَحَدى را آگاه نمى سازد مگر براى پیامبرى که بپسندد .[۲] ابن میثم رحمه الله مى گوید :
بسم اللّه الرحمن الرحیم ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر محمّد و خاندان پاکش باد …برادر گرامى ، علاّمه ، شیخ «ص» همواره تأیید الهى با شما باشد . سلام بر شما و برهمه کسانى که دوست مى دارید و رحمت و برکات خدا بر شما باد …نامه بزرگوارانه تان به دستم رسید . سپاسگزارم و این لطف را ارج مى نهم . خداى متعال را سپاس که شما در بهترین حالتها که برایتان آرزو داریم هستید و در صحّت و سلامت به سر مى برید و توفیق همراه شماست . خداى را شکر مى گویم که برادردینى فاضل و اصیل و شایسته و عزیز ، ارزانى ام داشت . از خدا مى خواهیم که ما وشما را از کسانى قرار دهد که سخنها را مى شنوند و بهترین آنها را مى پیروند ، خشنودى خدا و خشنود سازى او در دنیا و آخرت ، نصیبتان باد برادر گرامى و ارجمند ، نامه مبارکتان امورى را در بر داشت که دوست مى دارم درآنها ـ به اختصار تا آنجا که ممکن باشد ـ درنگ ورزم ، از جمله : ادامهی خواندن ←
ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر بهترین خلق او ، محمّد و خاندانِ پاکش …برادرِ دانشمند و بزرگوارم ، همواره مُؤَیَّد و ثابت قدم و موفّق باشید …سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد …پس از ستایش و سلام … نامه تان را امروز دریافتم و از ابراز محبّت شماسپاس گزارم و از خدا برایتان دوامِ سلامت و عافیت را خواستارم و از درگاهش مسئلت دارم که شما را حفظ کند و در پناه خود بدارد و گام هایتان را در راه خیر استوارسازد ، که او بر هر کارى تواناست برادر گرامى ام ، … نامه تان در بردارنده امور ذیل بود : ادامهی خواندن ←
سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر کسى که او را به عنوان رحمت بر عالمیان برانگیخت و بر خاندان برگزیده اش ، و لَعن و نفرین خدا بر کسانى که با آنان دشمنى ورزند ، از خلقتِ بَشر تا قیام روز قیامت .امّا بعد ، برادر فاضل ، سیّد جعفر مرتضى عاملى …طول عمر و برآورده شدن حاجات شما را از خدا خواستارم و دعا مى کنم که همواره در صراطِ مَرضاتِ الهى و دفاع از دین ، ثابت قدم باشید ؛ به راستى که خدااجابتگرِ دعاهاست …دلیلِ شما را پذیرفتم ، خدا پاداش نیکویتان دهد و هر خیرى را نصیبتان سازد .قصدم از یادآورى خطاى چاپى ، این نبود که لغزش شما را به رختان آورم و از شأن ومنزلت شما بکاهم ، بلکه تنها براى جلب توجّه کسانى بود که به چاپ این نامه دست مى یازند و هیچ قصد دیگرى را مدّ نظر نداشتم .به ادامه سؤالاتى که مى خواستم بپرسم باز مى گردم
حمد خداى را که پروردگار جهانیان است و صلوات و سلام بر کسى که او را بهعنوان رحمت براى جهانیان فرستاد و بر خاندانش که پس از او ، آنان را برگزید و بر کسانى که اینان را دوست بدارند .. .امّا بعد ، … حضرت ، علاّمه ، برادر ، جعفر مرتضى عاملى … سلام و رحمت وبرکاتِ خدا بر شما باد …حضرتِ علاّمه [ این حقیقت را ] از شما پوشیده نمى دارم که شگفتى ام از شما هربار از بار دیگرفزونتر مى شود و این ، به جوابهاى قانع کننده و دلایل انکارناپذیرى برمى گردد که در این نامه ها مى آورید و من اگر مُنصف و واقعنگر باشم ،چارهاى ندارم جز اینکه اقرار و اعتراف کنم به اینکه این ادله اى که برایم فرستادى و به سرعتِ خیال ، کوشیدى ، تصوّر نمى کردم بر آنها پاسخگویى.به آنچه در ذیل مىآید ، اذعان دارم :
یادآورى : در سخن تان به تعابیرى اشاره کردید که از سوى ما به کار رفت و بر شهادتِ پیامبر صلى الله علیه وآله گویا بود .مى گوییم :گزارشها تأکید دارند بر اینکه پیامبر صلى الله علیه وآله دست کم با زهر یک زن یهودى (ازساکنان خیبر) به شهادت رسید . از آن حضرت روایت شده که در بیمارى اش ـ که به رحلت او انجامید ـ با اشاره به این امر ، فرمود :فهذا أوان انقطاع أبهری ؛(۱) [ پیوسته این سَم ، مرا از پا درمى آورد ] اکنون ، زمان جدا شدنِ شاهرگ حیات است .
شما پرسش دیگرى را مطرح ساختید که : قدرتِ استنباط امور و پاسخ به مسائل جدید ، براى اهل ذکر از کجاست ؟ در حالى که وحى با وفات پیامبر (یا شهادتِ آن حضرت صلى الله علیه وآله) پایان یافت .آنان چگونه به مقاصدِ شریعت و حکم شرعى ـ بدون به کار بستنِ اجتهاد ـ دست مى یابند ، در حالى که وحى از میان رفت (حتّى اگر قایل شویم : آنان بر ضبط احکام ـآن گونه که پیامبر صلى الله علیه وآله به حضرت على علیه السلام آموخت ـ قدرت داشتند) ؟! پاسخ اوّلاً : اگر مراد شما این باشد که آنچه را که پیامبر صلى الله علیه وآله براى امّت ، به حضرت على علیه السلام آموخت ،
پرسیده اید : آیا غیر از انبیاى الهى [ اعتقاد به ] معصوم دیگرى جایز است ؟! گاه انسان ، خویشتندار است [ و خواهشهاى نفسانى را از خود باز مى دارد ] این کار ، باسیر سوى خداى بزرگ ، براى مردم مقدور است ، اما آیا عصمتِ آنان مانند عصمت انبیاست ؟!به عبارتِ دیگر ، آیا عصمتِ آنها تکوینى است یا چیز دیگر است ؟مى گوییم :اوّلاً : در عبارتتان (که اندکى پیش آمد) آورده اید که : «گاه انسان خود را [ از گناه ]حفظ مى کند و این کار ، براى اشخاص مقدور است» همین نکته ـ به خودى خود ـ براى پاسخِ سؤال نخست شما (اینکه پرسیده اید : آیا غیر انبیا [ کسانِ دیگر ] مى توانندمعصوم باشند) کافى است .بر این سخن شما این مطلب را مى افزاییم که : خداى سبحان عصمت را بر همه مردم واجب ساخت ؛ هنگامى که خدا احکامى را گذارْد و امر و نهى و تشویق و توبیخ کرد ، از همگان خواست که همه امر و نهى ها را فرمان برند
گفته اید : تصویب ، همان بداء باطلى است که با علم خداى بزرگ تنافى دارد … سپس از حقیقتِ «بداء» (که شیعه بدان معتقد است) پرسیده اید …پاسخ ما چنین است : ۱ . اگر «بداء» بدان معنا باشد که خداى متعال ، به سببِ کشفِ خطا در رأى اوّل خود ، نظرش را تغییر مى دهد ، این مطلب ، سخن باطلى است و بر خداى متعال ـ که به هر چیزى داناست ـ محال مى باشد و آیاتِ قرآن و ادلّه عقلى در بطلانِ آن صراحت دارند .اَحَدى از شیعه اهل بیت علیهم السلام به این امر ـ که بطلانِ آن بدیهى است ـ اعتقاد ندارد ،بلکه آنان مى کوشند اَمثال این یاوه ها و گمراهى ها را از ذهن هاى مردم ، بزدایند …