ثبوت حیعله سوم را از پیامبر ، روایت حافظ علوى تقویت مى کند ، که به طرق گوناگون ، آن را از ابو محذوره روایت کرده است ، و همه آنها بر ثبوت حَیْعَلَه سوم متفق اند .متن روایتى که حافظ علوى به اسناد خود نقل مى کند و در سند آن احمد بن محمّدبن سَرِى ّ آمده چنین است :املاى حدیث کرد براى ما از حافظه اش ابوالقاسم على بن حسین عَرْزَمِى ، گفت :براى ما حدیث کرد ابوبکر احمد بن محمّد بن سَرِى ّ تمیمى ، [ گفت : ] براى ما حدیث کرد ابو عمران موسى بن هارون بن عبداللّه جَمّال ، [ گفت : ] براى ما حدیث کرد یحیى بن عبدالحمید حَمّانى ، [ گفت : ] براى ما حدیث کرد ابوبکر بن عَیّاش ، از عبدالعزیز بن رفیع ، از ابو مَحْذوره که ، گفت : غلامى [ و نوجوانى ] بلند آواز [ و خوش صدا ]بودم ، پیش پیامبرصلى الله علیه وآله براى نماز صبح اذان دادم
ثابت بودن جزئیّت «حَیّ على خیر العمل» در اذان ، در عهد پیامبر ، از امور مسلم وتردید ناپذیر مى باشد ، زیرا افزون بر وجود آن در احادیث شیعه دوازده امامى ، وروایات زیدیه و اسماعیلیه ، اهل سنّت نیز به طُرُق خود آن را روایت کرده و آورده اندکه ، بِلال در اذان صبح آن را مى آورد ؛ بلکه گروه بسیارى از صحابه به آن اذانمى گفتند .از امامان چهارگانه اهل سنّت حکایت شده که ، به «حَیّ على خیر العمل» در اذان قائل اند ؛ لیکن ادّعاشان این است که پیامبر به بلال دستور داد که آن را از اذان حذف کند و به جاى آن جمله «الصلاةُ خیرٌ مِن النوم» را بگذارد . از این سخن روشن مى شودکه آنان شرعیّت آن را ، در آغاز امر اذان ، انکار نمى کنند ، لیکن به نسخ آن قائل اند . حالباید دید ناسخ چیست ؟ و چرا از اذان تنها این جمله نسخ شد ؟شایان ذکر است که در این مسئله اهل سنّت دو گروه اند : بعضى از آنها ناسخ راسخن پیامبر صلى الله علیه وآله مى دانند که به بلال فرمود : «اِجْعَل مَکانَها الصلاةُ خیرٌ مِن النَوم»[۱]
در شریعت اسلام ، اذان و اقامه در امور حیاتى و اجتماعى بسیارى ، جز نماز ، مستحب مى باشد ، بعضى از آنها چنین است :
اذان و نوزاد
امام على علیه السلام : هرکه برایش کودکى به دنیا آید ، باید در گوش راست او اذان ، و درگوش چپش اقامه بگوید ، این کار کودک شما را از [ شرّ ] شیطان نگه مى دارد ، و شیطان را به وحشت مى اندازد [ و از او دور مى سازد [۱]] .ابو داود به سندش از عبیداللّه بن ابى رافع ، از پدرش ، نقل مى کند که گفت : آنگاه که فاطمه علیهاالسلام حسن بن على را به دنیا آورد ، من دیدم که پیامبر صلى الله علیه وآله در گوشهاى او اذاننماز گفت[۲] . ادامهی خواندن ←
اذان اعلام براى نماز است یا بیان اصول عقاید -پژوهشی درباره اذان
قاضى عیاض مى گوید : بدان که اذان کلامى است که همه عقاید ایمانى را در برداردو شامل مسائل عقلى و سمعى ایمان است ، و اثبات ذات خداست و کمالاتى که شایسته اویند ـ یعنى صفات وجودى ـ و تنزیه خدا از ضد آن ـ یعنى صفات عدمى ـ واین همه ، در «اللّه اکبر» نهفته است . پس از آن ، به اثبات وحدانیّت و نفى ضد آن ـ شرک ـ تصریح شده ، چه شریک براى خداى سبحان محال است و این اساس ایمان و توحید مى باشد ، و مقدم بر همهوظایف دین . آنگاه به اثبات نبوت و شهادت به رسالت پیامبر اسلام ، تصریح شده که پس ازشهادت به توحید ، قاعده بزرگى است ، و جاى آن بعد از توحید است ؛ زیرا ازکارهایى است که وقوع آن جایز مى باشد ، و این مقدمات از باب واجبات اند ، و پس ازاین قواعد ، عقاید عقلى ـ واجب و محال و جایز در حق خدا ـ کامل مى شود . پس از آن ، خدا مردم را به عبادت فرا خواند ، پس دعوت به نماز کرد و آن را بعد ازاثبات نبوت قرار داد ، زیرا معرفت وجوب نماز از سوى پیامبر است نه عقل .
پس از آگاهى بر بعضى از تحریف هاى بنى امیه ، جاى آن است که اکنون عبارت مبهمى را که کتابهاى صحاح و سنن درباره خبر اِسراء آورده اند ،بررسى کنیم . مفاداین روایات این است که چون جبرئیل براى اِسراء فرود آمد . سه نفر را دید که پهلوى هم خوابیده اند ؟ اسرافیل از جبرئیل پرسید ، او کدام یک از آنها است ؟ پاسخ داد : نفروسطى شان .کسى که در وسط خوابیده بود ، پیامبر گرامى اسلام ، حضرت محمد بود ، اکنون سؤال این است که آن دو نفر دیگر چه کسانى بودند ؟ چرا نامشان مبهم است ؟مسلم در صحیح خود ، و ابو عَوانَه در مسندش و تِرمِذى در سنن خود ، و ابن خُزَیْمَه در صحیحش ، از قتاده از انس بن مالک ـ شاید گفت از مالک بن صَعْصَعَه (مردى از قومش) ـ روایت مى کند که پیامبر فرمود : کنار خانه کعبه بین خواب وبیدارى بودم که شنیدم کسى مى گفت :
بخش چهارم-رفع ذکر پیامبر صلى الله علیه وآله از سوى خدا
ما مى دانیم که ذکر و یاد پیامبر را خدا در قرآن بلند ساخت ، و برخلاف پندار ابوسفیان و معاویه و امویان و کسانى که بر شیوه آن هایند ، این کار یک امر ربّانى است .بعضى از سخنان عالمان و مفسّران ، در این زمینه ، چنین است :شافعى مى گوید : ابن عُیَیْنَه خبر داد به ما از ابن نَجیح از مجاهد درباره این آیه« وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ » ، [ خدا ] فرمود : یاد نمى شوم مگر اینکه تو با من یاد مى شوى«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه ، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه»[۱] .مقصود از این روایت ، ذکر و یاد پیامبر در شهادت به ایمان و اذان است ؛ و احتمالمى رود ذکر آن حضرت هنگام تلاوت قرآن ، و انجام عبادات ، و خوددارى ازمعصیت باشد .و نَووى در شرح بر صحیح مسلم ، پس از نقل این سخن از شافعى ، مى گوید : اینتفسیر ـ در روایتى مرفوع[۲] ـ از پیامبر صلى الله علیه وآله ، از جبرئیل ، از پروردگار عالم نقل شدهاست …[۳]در مصنّف ابن ابى شیبه کوفى آمده است : براى ما حدیث کرد ابن عُیَیْنَه ، از ابننَجیح از مجاهد [ که در تفسیر این آیه گفت : ] « وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ »[۴]گفته مى شود : ا
نظریه رؤیا و آنچه در تشریع اذان آمد ، در عهد اموى دگرگون شد و چهارچوب هاى ویژه یافت ، چه با توجه به قرائن و شواهد مى توان دریافت که معاویه و کسان پس ازاو عهده دار اجراى آن گردیدند و مى کوشیدند مردمان را آنگونه که مى خواهند پرورش دهند . این مسئله را در احادیث اذان پس از امام على علیه السلام ملاحظه مى کنیم ؛ آن حضرت در آنچه از پیامبر روایت مى کند به این تضاد اشاره نمى کند ، بلکه پیش از امام حسن علیه السلام حدیثى به ما نرسیده که آشکارا روایاتى را که مدّعى تشریع اذان به رؤیا اندتکذیب کند .نخستین احادیث در این زمینه ، کلام سُفیان بن لیل است که پس از صلح امام حسن علیه السلام نزد او آمد ، وى مى گوید : نزد او درباره اذان سخن گفتیم ، بعضى از ما گفت :
آلوسى در تفسیر آیه رؤیا مى گوید :ابن جَریر از سَهْل بن سعد روایت کرده که گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله خواب دید بنى امیّه چون میمونها بر منبرش جست و خیز مى کنند ، افسرده شد و تا زمانى که از دنیا رفت خنده بر لبانش نیامد و خداى متعال این آیه را نازل کرد : « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا … » .و ابن ابى حاتِم ، و ابن مَرْدُویَه ، و بیهقى در «الدلایل» ، و ابن عساکر از سعید بن مُسَیَّب روایت مى کند که گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله ، در خواب ، بنى امیّه را بر منابر دید ،ناخرسند گردید ، خدا وحى کرد ، این تنها دنیاست که داده شدند ، پس پیامبرخوشحال گشت و این معناى سخن خداست که « وَمَا جَعَلْنَا … » .و ابن ابى حاتم به نقل از یَعْلى بن مُرَّه مى گوید : «پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : در خواب بنى امیّه را بر منابر زمین دیدم ، به زودى آنان بر شما سلطه مى یابند ، پس آنان را اربابان بدى خواهید یافت ، آن حضرت براى این پیشامد نگران و اندوهگین شد ، خداى سبحان این آیه را نازل کرد
پس از آنکه دریافتیم در کیفیّت تشریع اذان ، بین مسلمانان اختلاف وجود دارد ، و دانستیم که اهل بیت نبوّت نظریه رؤیا را نمى پذیرند ، جاى آن است که زمان نزاع میان مسلمانان را مشخص کنیم ، و انگیزه هاى نهفته در وراى طرح اینگونه نظرات را ـ درشریعت ـ دریابیم .بى گمان توانایى هاى مسلمانان و فهم و درک آنان از حقیقت ایمان و اسلام در یک مرتبه و درجه نیست ؛ بعضى از آنها معناى رسالت و شأن و جایگاه رسول را به خوبى درمى یابند و مقصود از امر و نهى خدا را با دقّت عالى مى فهمند ، پس آنچه را پیامبر گفته متعبّد و فرمانبردارند . و در برابر امر او براى خویشتن حق اختیارى نمى بینند ؛ و بعضى دیگر براى خود حق تشریع و اظهار رأى قائلاند و آن را اجتهاد مى نامند ؛ و گروه سومى هستند که افراطى اند و برخوردشان با پیامبر چنان است که گویا او انسانى بود که مبارزه کرد و پیروز شد ؛ و به همین ترتیب گروه چهارم و پنجم و … قابل تصوّر است .ما در کتاب «منع تدوین الحدیث» و انگیزه ها و نتایج آن ، این جهت گیرى ها راروشن ساختیم و گفتیم که همه آنها در دو روش تنظیم مى شود :
با توجه به احادیث و نظر عالمان و نکته هایى که در بحثهاى گذشته بیان شد ، آشکارا روشن گردید که تشریع اذان در هنگام معراج پیامبر صلى الله علیه وآله رخ داد ، و در این باور ، شیعه دوازده امامى تنها نیست . شیعه زیدیّه و اسماعیلیّه نیز همین عقیده رادارند و افزون بر آن ، بزرگانى از اهل سنّت به آن قائل اند .بنابراین ، تشریع اذان ـ با این وصف که فعل تعبّدى است ـ آسمانى و از جهان بالا ووالاست ، نه آنکه زمینى و ناشى از خواب باشد ، و همین نظر با قانون گذارى الهى هماهنگى کامل دارد ، و نیز با اعتقاد به نبوّت و وحى ـ که واسطه تشریع بین خدا وخلق است ـ سازگار مى باشد .اما این قول که اذان تعبیر خوابى بود که مردى دید و به پیامبر صلى الله علیه وآله خبر داد [ درآغاز ] تنها نظر بعضى از اهل سنّت بود ، و بعدها بین آنان به صورت قول مشهوردرآمد .