زندگى جاهلیت بر پرستش بتها و چند خدایى بنا یافته بود و نگاهشان به پدیده ها نگاهِ مادى بود . اسلام آمد تا این افکار را تغییر دهد و آنان را به خداى واحدِقهّار فراخواند و پدیده هاى غیبى را بشناساند .مشرکان زمینه اینگونه رویکردها را نداشتند و بر پیامبر صلى الله علیه وآله اعتراض مى کردند ؛زیرا کُنه و حقیقت این تعالیم را درنمى یافتند ، و همواره درگیر این پرسشها بودند :چرا پیامبر فرشته اى با عظمت نیست ؟ چرا او [ گنجینه هایى از ] طلا ندارد ؟ چگونه خدا مردگان را زنده مى سازد ؟
چگونه ممکن است انسانها پس از مرگ [ دوباره ] برانگیخته شوند ؟همه این پرسشها ، پیرامونِ چیزهاى مادى محسوس و ملموس و ایمان نداشتن به پدیده هاى غیبى ، دور مى زد .از ابوبکر نقل شده که وى با برخى از مفاهیمِ غیبى ، برخورد مادى نگرانه داشت ،در جنگ «حُنَین» گفت : «لَن نُغْلَب الیَومَ مِن قلّة»[۱] (هرگز امروز از کمى رزم آوران ،شکست نخواهیم خورد !) خدا و پیامبرش اینگونه اندیشه را نمى پسندیدند ؛ زیرا ایمانى ریشه دار باید تا این دست مفاهیم را درک کرد و از اینرو خداى متعال مى فرماید :« وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ » ؛ [۲ ]و روز [ جنگ ] حُنین ، هنگامى که کثرتِ جمعیت (و فزونى تعداد) شما رابه شگفت آورد …این نگرش سطحى را بخشى از مسلمانان باور داشتند و همگام با ظواهر دنیایى که در زندگى مى دیدند ، در جایگاه صالحان و شأنِ غیبى شان ،شک پراکنى کردند [ با این توجیه که ] جسدهاى آنان پوسیده و امکان ارتباط آنها به عالَم دنیا وجود ندارد .اگر اینان جایگاه الهى صالحان را مى شناختند به شک نمى افتادند و سخن گزاف نمى گفتند .بنابراین ، آگاهى بر رازهاى جهان غیب ما را در مسیرى قرار مى دهد که امور را باعمقِ بیشترى درک کنیم . خداى سبحان مى فرماید : « شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ »[۳] (خدا میان من و شما گواه است) و : « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »[۴] (سپس به عالَم غیب و شهود برگردانده مى شوید ، آن گاه خدا شما را به کارهایى که کرده اید آگاه مى سازد) و درباره مؤمنان مى فرماید : « الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ » ؛[۵] پرهیزکاران کسانى اند که به غیب ایمان مى آورند . حق این است که ما کُنه مقام پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمّه علیهم السلام را درک نمى کنیم ؛ زیرا مرتبه معنوى آنان بسى والاتر از ماست .اینان نمى توانند درک کنند که چگونه پیامبر صلى الله علیه وآله پس از چهارده قرن بر ما گواه است ؛ در قرآن مى خوانیم :« وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُواشُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً » ؛[۶]و این چنین شما را اُمّتى میانه قرار دادیم تا شاهدان بر مردم باشید و پیامبربر شما شاهد باشد .مى پرسیم : آیا این آیه ، ویژه عصر صحابه است یا نه ؟! مقصود از این آیه چیست ؟« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » ؛[۷]اگر آنان هنگامى که به خویشتن ستم کردند ، نزدت بیایند واز خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بطلبد ، خدا را بس توبه پذیر و مهربان خواهند یافت .در آیه پیشین معناى شهادت پیامبر صلى الله علیه وآله چیست ؟چگونه مى توان براساس معیارهاى ِ مادّى ِ شناخته شده ، شهادتِ آن حضرت را بر مردم تصور کرد ، با اینکه آن حضرت از دنیا رفته است و مردم نیز مى میرند ؟!به نظر نگارنده ، نگرشِ پدیده ها از این زاویه ، گِرِه بسیارى از مسائل اعتقادى رامى گشاید که ژرفاى آن را دیگران نمى فهمند .این امورشبیه تسبیح موجودات براى پروردگار جهانیان است که ما تسبیح آن رادرک نمى کنیم ، و مانند مهمانى خدا در ماه رمضان است که به پذیرایى مرسوم در میان مردم شباهت ندارد ؛ زیرا مفهوم «أکل» (خوردن) نزد پروردگار ، یک چیز و نزدِ ما چیزدیگرى است .و از این نظر ، بر ماست که به جامعه اسلامى عهدِ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله بازگردیم و باکمالِ تأسّف بگوییم : دسته اى از افراد آن زمان ، مقامِ بلند و ربّانى پیامبر صلى الله علیه وآله رادرنمى یافتند و با ایشان چون یک انسان عادى برخورد مى کردند که به صواب مى رودو خطا مى کند ، در هنگام خشم چیزى را مى گوید که در حالِ عادى آن را بر زبان نمى آورد و …مرگ در فرهنگ الهى «حیات» (زندگى ) است نه «فنا» (نیستى و نابودى ) . مرگ وحیات را خدا با هم آفرید :« تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً » ؛[۸]خجسته است خدایى که فرمانروایى به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست ؛ کسى که مرگ و زندگى را آفرید تا بیازمایدتان که کدام یک درعمل نیکوترید .پس اگر مرگ، زندگى است، شباهت هاى آن با زندگى دنیایى کدام است؟ آیا معقول است که شخصى زنده باشد بى آنکه سخن بگوید یا بخورد یا بیاشامد … ؟ و اگرنیازمند همه اینها در زندگى اش مى باشد ، چگونه سخن مى گوید و مى خورد ومى نوشد ؟!توجه بر بُعد معنوى انسان و روشن سازى مفاهیم الهى و معنوى ، افقهاى زیادى را بر ما مى گشاید و در پرتو آنها مى توانیم معناى ِ معراج و سخن گفتنِ خدا با موسى را دریابیم و [ نیز ] پاسخ پیامبر صلى الله علیه وآله به کسى که به آن حضرت سلام دهد ، و جواب دادنِ ائمّه علیهم السلام به ما آن گاه که مخاطبشان مى سازیم ، و چگونگى ِ رسیدن پاداش خیرات ما به مردگان … و چیزهایى مانند اینها را بفهمیم .پس از این مقدمه ، بهتر است بدانید ابوبکر و دیگران عمق این دست مفاهیم رادرنیافتند . در ضمن احتجاج امام على علیه السلام با ابوبکر مى خوانیم :اى ابوبکر ، چرا فاطمه را از میراث پیامبر بازداشتى در حالى که در زمان حیات رسول خدا آن را مالک شد ؟ابوبکر پاسخ داد : این [ ملک از اموال ] غنیمت است و از آنِ مسلمانان ! اگر فاطمه شاهدانى آورد که پیامبر آن را براى او قرار داد [ به او باز مى گردانم ] وگرنه فاطمه حقى در آن ندارد .امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : اى ابوبکر ، درباره ما بر خلاف فرمان خدا در حق مسلمانان ، حکم مى کنى ؟ابوبکر گفت : نه .امام على علیه السلام فرمود : اگر در دست مسلمانان چیزى باشد که آن را مالک شوند ،سپس من آن را ادعا کنم ، از چه کسى شاهد مى خواهى ؟ابوبکر پاسخ داد : از تو مى خواهم .امام على علیه السلام فرمود : پس چرا بر آنچه در دست فاطمه است ، دلیل و شاهدخواستى (در حالى که آن را در زمان حیات پیامبر و پس از آن مالک شد)[۹] و ازمسلمانان بر آنچه ادعا مى کنند دلیل و شاهد نخواستى ، و از من مى خواهى ؟ابوبکرساکت ماند ! عمر گفت : اى على، رهایمان کن ، ما توانایى هم اوردى با تو رادر سخن نداریم ؛ اگر شاهدانِ عادلى آوردى [ آن را به تو مى دهیم ] وگرنه آن ، مالِ مسلمانان است و حقى براى تو و فاطمه در آن نیست .امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : اى ابوبکر ، کتاب خدا را مى خوانى ؟ابوبکر گفت : آرى .امام علیه السلام فرمود : این سخن خداى متعال که فرمود : « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »[۱۰] (همانا خدا خواست که پلیدى را از شماخاندان اهل بیت بزداید و پاک و پاکیزه تان سازد) درباره چه کسى نازل شد ؟ درباره مافرود آمد یا دیگر کسان ؟ابوبکر گفت : بلکه درباره شماست .امام علیه السلام فرمود : اگر شاهدانى ، ناشایستى را بر فاطمه ـ دختر رسول خدا ـ شهادت دهند با او چه مى کنى ؟ابوبکر گفت : او را حدّ مى زنم ؛ چنان که حدّ را بر زنان مسلمان به پا مى دارم .امام علیه السلام فرمود : در این هنگام تو نزد خدا از کافران خواهى بود !ابوبکر گفت : براى چه ؟امام علیه السلام فرمود : زیرا تو شهادت خدا را به پاکى ِ فاطمه وا نهادى و شهادت مردم رابر او پذیرفتى ؛ چنان که حکم خدا و رسولش را رد کردى که فدک را براى او قرار داد وفاطمه در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله آن را گرفت [ و ملکِ خود ساخت ] آنگاه شهادت یک عرب بیابان نشین را که برپاچه اش مى شاشد، پذیرفتى و از فاطمه فدک را ستاندى و پنداشتى که آن فَى ء (مال غنیمتى ) براى مسلمانان است در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : «بر مُدَّعى است که بیّنه آورد و بر مُدَّعى علیه است که سوگند بخورد» !تو سخن رسول خدا را که فرمود : «بیّنه بر عهده کسى است که ادّعا مى کند و سوگندبر عهده کسى که علیه او ادعا شده است» رد کردى .[۱۱] از این سخن مى توان سستى خبرى را که بر حضرت زهرا علیها السلام بسته اند ، دریافت ؛که آن حضرت گردن بندى را از مال مسلمانان برداشت تا آن را به گردن آویزد ، چون رسول خدا صلى الله علیه وآله این خبر را شنید ، فرمود : اگر فاطمه از اموال مسلمانان سرقت کند ،دستش را قطع مى کنم !اگر در سخنان امام على علیه السلام و آنچه میان ابن عبّاس و عُمَر جریان یافت (که پیش ازاین آن را آوردیم) نیک بیندیشیم ، درمى یابیم که آنان بر نقش معنوى اهل بیت تأکیدمى ورزیدند و اینکه میان امّت ، کسانى عمق آن را درک نمى کنند و با آنان چون کسانى که هیچ جنبه اى الهى و معنوى ندارند ، برخورد مى کنند ! به ویژه ابوبکر ؛ زیرا وى روحِ آیه تطهیر را در نمى یابد و با حضرت زهرا علیهاالسلام مانند کمترین زنان مسلمان ،رفتار مى کند و این رفتار او بر خلاف قرآن و سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله مى باشد .به این ویژگى هاى اهل بیت علیهم السلام بیندیشید : ۱ . اهل بیت علیهم السلام به نصّ آیه تطهیر ، از پلیدى ها پاک اند . ۲ . صدقه (زکات) بر آنها حرام است . ۳ . نسلشان از بین نمى رود ؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «کلّ حَسَب و نَسَب ینقطع إلاّحَسَبی ونَسَبی» ؛ هر حَسَب و نَسَبى قطع مى شود [ و پایان مى پذیرد ] مگر حَسَب ونَسَب من . ۴ . آنان «ذِى القُربى » (خویشاوندان نزدیک پیامبر) اند که آفریدگار متعال بر اَداى حقّشان و وجوب مودّت آنها در کتابِ خود تأکید ورزید . ۵ . آل پیامبر صلى الله علیه وآله همان کسانى اند که در نماز ، صلوات بر آنها واجب شد . ۶ . آنها یکى از «ثَقَلَیْن» (دو چیز نفیس و گرانمایه) اند که تمسک به آن را خدا از ماخواسته است . ۷ . آنان به صریح قرآن ، همان «الصادقین» (راست گویان) ، «المؤمنون» (مؤمنان) ،«اهل الذکر» (اهل ذکر)، «أُولی الأمر» (صاحبان [ اصلى ] امر حکومت [ و خلافت ] اند. ۸ . خلفاى دوازده گانه پیامبر از ایشان است .و …امّا عُمَر بن خطّاب آشکارا بر زبان آورد که : قرابت و خویشاوندى پیامبر صلى الله علیه وآله سودمند نمى باشد ! پیامبر صلى الله علیه وآله این برداشت وى را برنتافت و از آن برآشفت .در مجمع الزوائد مى خوانیم :فرزندى از صفیّه ـ عَمّه رسول خدا ـ از دنیا رفت . صفیّه [ پیش پیامبر رفت و ]گریست . رسول خدا صلى الله علیه وآله به او فرمود : اى عمّه ، هر مسلمانى که فرزندى از او بمیرد وشکیبائى کند ، خدا خانه اى را در بهشت براى او بسازد ، پس صفیّه ساکت و آرام شد …آنگاه از نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله خارج شد و با عمر بن خطّاب رو به رو شد . عمر گفت :اى صفیّه ، فریاد [ و ناله و زارى ] تو را شنیدم ، خویشاوندى ات نسبت به رسول خدا به کارت نمى آید . صفیّه گریان شد .پیامبر صلى الله علیه وآله که صفیّه را محترم مى شمرد و دوست مى داشت ، صداى گریه اش راشنید ، فرمود : اى عمّه ، آیا باز هم مى گریى با اینکه برایت آن سخن را گفتم ؟!صفیّه گفت : اى رسول خدا ، گریه ام براى آن ماجرا نیست . به عُمَر برخوردم ، اوگفت : خویشاوندى ات با رسولِ خدا به کارت نمى آید !پیامبر صلى الله علیه وآله به خشم آمد و فرمود : اى بلال ، نداى نماز ده ! بلال به نماز [ جماعت ]فراخواند ، پیامبر صلى الله علیه وآله بر منبر شد . حمد و ثناى خدا گفت ، سپس فرمود :گروهى را چه شده است که مى پندارند خویشى ِ من سودى نمى بخشد ؟!هر سَبَب و نَسَبى روز قیامت مى گسلد مگر سبب و نَسَب من ؛ چه آن دردنیا و آخرت ، بسته [ به من ] است .[۱۲] هنگامى که تنها قرابت پیامبر صلى الله علیه وآله داراى این ویژگى معنوى و امتیاز شرعى در دنیا و آخرت باشد ، پس نسبت به دختر پیامبر صلى الله علیه وآله که خدا با رضاى او خشنود مى شود واز غضبِ او به خشم مى آید ؟! چگونه است ؟بارى ، نافهمى یا [ هم ] ترتیبِ اثر ندادن به این ویژگى هاى الهى [ حضرت ]زهرا علیهاالسلام میراثِ [ فرهنگى ریشه دار و ] قدیمى را در درونِ خود دارد که :رئیس ، تازمانى احترام دارد که زنده است ! و دختر ارزشى ندارد ، مگر همین اندازه که زنى است که [ البته ] با مرد [ هم ] برابرى نمى کند و در مرتبه مرد نمى باشد ، و او را نسزد که حقوق شرعى و اجتماعى اش را بخواهد !… اى پسر ابى قُحافه !آیا در کتابِ خدا تو از پدرت ارث مى برى و من نه ؟(حضرت زهرا علیهاالسلام)
جاى گزینى و به کارگیرى قوانین ارثِ جاهلى !
پیش از آنکه میزانِ سست شدنِ قوانین ارث را در عهد ابوبکر روشن سازیم ،ناگزیریم به جایگاه زن در جاهلیت و صدر اسلام ، نظرى بیفکنیم .در زمان جاهلیت ، دختر ، زنده به گور مى شد . این آیه :« وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَى ِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ »[۱۳]وآن گاه که از دخترزنده به گور شده بپرسند به کدام گناه کشته شده است؟اشاره به همین دارد . از عُمَر و دیگران ، داستان زنده به گور ساختن دخترانشان ـ در جاهلیت ـ حکایت شده است .[۱۴]عُمَر ، وضعیّتِ زنان را در مدینه ـ و دیدگاهِ قرشیان را نسبت به ایشان ـ بازمى گوید :ما قریشیان حاکم زنان بودیم ؛ چون به مدینه آمدیم مردمانى را دیدیم که زنانشان بر آنان چیره اند ، پس زنان ما از زنان آنها [ این بدآموزى را ]آموختند .[۱۵]عُمَر زنى را چنین توصیف مى کند :إنّما أنتِ لُعْبَة ، یُلْعَب بک ثمّ تُتْرَکین ؛[۱۶]جز این نیست که تو عروسک و بازیچه اى ! با تو بازى مى شود ، و رهامى گردى [ و در گوشه اى بى آنکه ارزشى داشته باشى و به کار آیى مى افتى ] .عُمَر ، حضرت زهرا علیهاالسلام را به آتش زدن خانه اش تهدید کرد . رقیه را براى گریستن بر حمزه ـ عموى پیامبر صلى الله علیه وآله ـ کتک زد . پس از وفاتِ ابوبکر بر خانه عایشه هجوم آورد و اُمّ فروه را ـ خودش ـ کتک زد ،[۱۷] و همچنین روز مرگ خالد بر خانه دخترمیمونه ، دختر حارث هلالیه ـ دایى خالد بن ولید ـ یورش بُرد .اینک بخشى از خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام را مى آوریم تا به وارسى آن بپردازیم .حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود :اکنون شما مى پندارید که ارثى براى ما نیست :« أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » ؛[۱۸]آیا حکم جاهلیت را مى جویید ؟! چه حکمى از حکم خدا نیکوتر و بهتربراى قومى که یقین [ به حقانیت حکم خدا ] دارند .آیا [ حقیقت را ] نمى دانید ؟! چرا ، مى دانید . چونان خورشید درخشان برایتان روشن است که من دختر پیامبرم … اى مسلمانان ، آیا من باید ازارث محروم باشم ؟!اى پسر ابى قُحافه ، آیا در کتاب خدا تو از پدرت ارث مى برى و من نه ؟!دروغِ مَنْ درآوردى ِ بزرگى گفتى !آیا به عمد کتاب خدا را ترک کردید و پشت سرتان انداختید ؟ زیرا خدا درقرآن مى فرماید :« وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ » ؛[۱۹]و سلیمان از داود ارث بُرد .و در بازگویى داستان یحیى مى فرماید :« فَهَبْ لِى مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ » ؛[۲۰]«خدایا از نزد خودولى ّاى بر من ببخش که از من ارث بَرَد و ارثبَرِ آل یعقوب باشد .و مى فرماید :« وأُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ » ؛[۲۱]خویشاوندان ، در کتاب اللّه ، بعضى اَولى از بعضِ دیگرند .و مى فرماید :« یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ » ؛[۲۲]خدا شما را درباره اولادتان سفارش مى کند ؛ سهم هر پسر [ از ارث ] دوبرابر سهمِ دختر است .و مى فرماید :« إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ » ؛[۲۳]هرگاه یکى از شما را مرگ فرا رسد و مالى بر جاى گذارد ، مقرر شد که درباره پدر و مادر و خویشان ، از روى انصاف وصیّت کند ، و این شایسته پرهیزگاران است .[ با اینکه خدا در قرآن این تعالیم را آورده است که در زمینه ارث گویاست ] شما مى پندارید که من منزلت و اعتبارى ندارم و از پدرم ارث نمى برم و میان ما پیوندِ خویشى نیست !آیا خدا آیه ارث را ویژه شما ساخت و پدرم را از آن خارج کرد ؟! یا اینکه مى گویید اهل دو ملّت [ جداگانه ] از هم ارث نمى برند ؟!آیا من و پدرم اهل یک ملّت [ و دین ] نیستیم ؟! یا اینکه شما به عام وخاصِ قرآن ، از پدرم و پسر عمویم ، داناترید ؟!اکنون تا دیدار آن جهان ، این ستور آماده و زین کرده تو را باشد !وعده گاه ، روز رستاخیز ، خواهان : محمّد صلى الله علیه وآله ، و داور : خداى بزرگ .وعده [ من و تو ] قیامت ، و در آن روز اهل باطل [ و تباه سازان حقوق دیگران ] زیانِ سختى خواهند دید و پشیمانى تان سودى نمى بخشد :« لِکُلِّ نَباءٍ مُسَتَقَرٌّ » ؛[۲۴]هر خبرى را جایگاهى است .« فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ » ؛[۲۵]به زودى خواهید دانست که عذاب بر که رسد و خوارش سازد و عذاب جاودانه بر که فرود آید .[۲۶] [۱] . شرح نهج البلاغه ۱۵ : ۱۰۶ ؛ بحار الأنوار ۲۱ : ۱۴۶ ـ ۱۴۹ . [۲] . سوره توبه ۹ آیه ۲۵ . [۳] . سوره انعام ۶ آیه ۱۹ . [۴] . سوره توبه ۹ آیه ۹۴ . [۵] . سوره بقره ۲ آیه ۳ . [۶] . سوره بقره ۲ آیه ۱۴۳ . [۷] . سوره نساء ۴ آیه ۶۴ . [۸] . سوره ملک ۶۷ آیه ۱ ـ ۲ . [۹] . براى آگاهى بیشتر در این زمینه نگاه کنید به ، معجم البلدان ۴ : ۲۳۸ ؛ لسان العرب ۱۰ : ۲۳ .در نامه مأمون به کارگزارش بر مدینه آمده است :رسول خدا صلى الله علیه وآله فدک را به دخترش فاطمه داد و آن را به او بخشید . این کار ، امرى آشکار و معروف است ، در میان آلِ پیامبر در آن اختلافى نیست (نگاه کنید به ، فتوح البلدان : ۴۲ ، چاپ مکتبة الهلال) . [۱۰] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۳۳ . [۱۱] .علل الشرایع :۱۹۰ ـ ۱۹۲ ، حدیث ۱ ؛ احتجاج طبرسى ۱ : ۱۱۹ و به نقل از آن در بحار الأنوار۲۹ : ۱۲۷ ، حدیث ۲۷ . [۱۲] . مجمع الزوائد ۸ : ۲۱۶ . [۱۳] . سوره تکویر ۸۱ آیه ۸ ـ ۹ . [۱۴] . نگاه کنید به ، عبقریة عمر عقّاد : ۲۱۴ . [۱۵] . السنن الکبرى بیهقى ۷ : ۳۷ . [۱۶] . تاریخ عمر ابن جوزى : ۱۱۴ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۷۶۶ . [۱۷] . تاریخ طبرى ، حوادث سال ۱۳ هجرى ؛ الکامل فى التاریخ ۲ : ۲۰۴ ؛ کنز العمال ۸ : ۱۱۸ کتاب الموت . [۱۸] . سوره مائده ۵ آیه ۵۰ . [۱۹] . سوره نمل ۲۷ آیه ۱۶ . [۲۰] . سوره مریم ۱۹ آیه ۵ ـ ۶ . [۲۱] . سوره انفال ۸ آیه ۷۵ . [۲۲] . سوره نساء ۴ آیه ۱۱ . [۲۳] . سوره بقره ۲ آیه ۱۸۰ (ترجمه عبدالمحمد آیتى ) . [۲۴] . سوره انعام ۶ آیه ۶۷ . [۲۵] . سوره هود ۱۱ آیه ۳۹ . [۲۶] . نگاه کنید به پانویس بحار الأنوار ۲۹ : ۳۴۷ .