نابودسازی ارزش‏ هاى معنوى – جستارى در تاریخ حدیث

نابودسازی ارزش‏ هاى معنوى – جستارى در تاریخ حدیث

زندگى  جاهلیت بر پرستش بت‏ها و چند خدایى  بنا یافته بود و نگاهشان به پدیده‏ ها نگاهِ مادى  بود . اسلام آمد تا این افکار را تغییر دهد و آنان را به خداى  واحدِقهّار فراخواند و پدیده ‏هاى  غیبى  را بشناساند .مشرکان زمینه این‏گونه رویکردها را نداشتند و بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  اعتراض مى ‏کردند ؛زیرا کُنه و حقیقت این تعالیم را درنمى ‏یافتند ، و همواره درگیر این پرسش‏ها بودند :چرا پیامبر فرشته‏ اى  با عظمت نیست ؟
چرا او [ گنجینه ‏هایى  از ] طلا ندارد ؟
چگونه خدا مردگان را زنده مى ‏سازد ؟


چگونه ممکن است انسان‏ها پس از مرگ [ دوباره ] برانگیخته شوند ؟همه این پرسش‏ها ، پیرامونِ چیزهاى  مادى  محسوس و ملموس و ایمان نداشتن به پدیده‏ هاى  غیبى  ، دور مى ‏زد .از ابوبکر نقل شده که وى  با برخى  از مفاهیمِ غیبى  ، برخورد مادى  نگرانه داشت ،در جنگ «حُنَین» گفت : «لَن نُغْلَب الیَومَ مِن قلّة»[۱] (هرگز امروز از کمى  رزم ‏آوران ،شکست نخواهیم خورد !) خدا و پیامبرش این‏گونه اندیشه را نمى ‏پسندیدند ؛ زیرا
ایمانى  ریشه ‏دار باید تا این دست مفاهیم را درک کرد و از این‏رو خداى  متعال مى ‏فرماید :« وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ » ؛ [۲ ]و روز [ جنگ ] حُنین ، هنگامى  که کثرتِ جمعیت (و فزونى  تعداد) شما رابه شگفت آورد …این نگرش سطحى  را بخشى  از مسلمانان باور داشتند و همگام با ظواهر دنیایى  که در زندگى  مى ‏دیدند ، در جایگاه صالحان و شأنِ غیبى ‏شان ،شک پراکنى  کردند [ با این توجیه که ] جسدهاى  آنان پوسیده و امکان ارتباط آنها به عالَم دنیا وجود ندارد .اگر اینان جایگاه الهى  صالحان را مى ‏شناختند به شک نمى ‏افتادند و سخن گزاف نمى ‏گفتند .بنابراین ، آگاهى  بر رازهاى  جهان غیب ما را در مسیرى  قرار مى ‏دهد که امور را باعمقِ بیشترى  درک کنیم . خداى  سبحان مى ‏فرماید : « شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ »[۳] (خدا میان من و شما گواه است) و : « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى  عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »[۴] (سپس به عالَم غیب و شهود برگردانده مى ‏شوید ، آن گاه خدا شما را به کارهایى  که کرده‏ اید آگاه مى ‏سازد) و درباره مؤمنان مى ‏فرماید : « الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ » ؛[۵] پرهیزکاران کسانى ‏اند که به غیب ایمان مى ‏آورند .   حق این است که ما کُنه مقام پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  و ائمّه علیهم ‏السلام را درک نمى ‏کنیم ؛ زیرا مرتبه معنوى آنان بسى  والاتر از ماست .اینان نمى ‏توانند درک کنند که چگونه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پس از چهارده قرن بر ما گواه است ؛ در قرآن مى ‏خوانیم :« وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُواشُهَدَاءَ عَلَى  النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً » ؛[۶]و این چنین شما را اُمّتى  میانه قرار دادیم تا شاهدان بر مردم باشید و پیامبربر شما شاهد باشد .مى ‏پرسیم : آیا این آیه ، ویژه عصر صحابه است یا نه ؟! مقصود از این آیه چیست ؟« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » ؛[۷]اگر آنان هنگامى  که به خویشتن ستم کردند ، نزدت بیایند واز خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بطلبد ، خدا را بس توبه ‏پذیر و مهربان خواهند یافت .در آیه پیشین معناى  شهادت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  چیست ؟چگونه مى ‏توان براساس معیارهاى ِ مادّى ِ شناخته شده ، شهادتِ آن حضرت را بر مردم تصور کرد ، با اینکه آن حضرت از دنیا رفته است و مردم نیز مى ‏میرند ؟!به نظر نگارنده ، نگرشِ پدیده ‏ها از این زاویه ، گِرِه بسیارى  از مسائل اعتقادى  رامى ‏گشاید که ژرفاى آن را دیگران نمى ‏فهمند .این امورشبیه تسبیح موجودات براى  پروردگار جهانیان است که ما تسبیح آن رادرک نمى ‏کنیم ، و مانند مهمانى  خدا در ماه رمضان است که به پذیرایى  مرسوم در میان مردم شباهت ندارد ؛ زیرا مفهوم «أکل» (خوردن) نزد پروردگار ، یک چیز و نزدِ ما چیزدیگرى  است .و از این نظر ، بر ماست که به جامعه اسلامى  عهدِ پیامبر اکرم  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بازگردیم و باکمالِ تأسّف بگوییم : دسته‏ اى  از افراد آن زمان ، مقامِ بلند و ربّانى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  رادرنمى ‏یافتند و با ایشان چون یک انسان عادى  برخورد مى ‏کردند که به صواب مى ‏رودو خطا مى ‏کند ، در هنگام خشم چیزى  را مى ‏گوید که در حالِ عادى  آن را بر زبان نمى ‏آورد و …مرگ در فرهنگ الهى  «حیات» (زندگى ) است نه «فنا» (نیستى  و نابودى ) . مرگ وحیات را خدا با هم آفرید :« تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى  کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً » ؛[۸]خجسته است خدایى  که فرمان‏روایى  به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست ؛ کسى  که مرگ و زندگى  را آفرید تا بیازمایدتان که کدام یک درعمل نیکوترید .پس اگر مرگ، زندگى  است، شباهت‏ هاى  آن با زندگى  دنیایى  کدام است؟ آیا معقول است که شخصى  زنده باشد بى ‏آنکه سخن بگوید یا بخورد یا بیاشامد … ؟ و اگرنیازمند همه اینها در زندگى ‏اش مى ‏باشد ، چگونه سخن مى ‏گوید و مى خورد ومى ‏نوشد ؟!توجه بر بُعد معنوى  انسان و روشن سازى  مفاهیم الهى  و معنوى  ، افق‏هاى  زیادى را بر ما مى ‏گشاید و در پرتو آنها مى ‏توانیم معناى ِ معراج و سخن گفتنِ خدا با موسى  را
دریابیم و [ نیز ] پاسخ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به کسى  که به آن حضرت سلام دهد ، و جواب دادنِ ائمّه  علیهم‏ السلام به ما آن گاه که مخاطبشان مى ‏سازیم ، و چگونگى ِ رسیدن پاداش خیرات ما به مردگان … و چیزهایى  مانند اینها را بفهمیم .پس از این مقدمه ، بهتر است بدانید ابوبکر و دیگران عمق این دست مفاهیم رادرنیافتند . در ضمن احتجاج امام على   علیه ‏السلام با ابوبکر مى ‏خوانیم :اى  ابوبکر ، چرا فاطمه را از میراث پیامبر بازداشتى  در حالى  که در زمان حیات رسول خدا آن را مالک شد ؟ابوبکر پاسخ داد : این [ ملک از اموال ] غنیمت است و از آنِ مسلمانان ! اگر فاطمه شاهدانى  آورد که پیامبر آن را براى  او قرار داد [ به او باز مى ‏گردانم ] وگرنه فاطمه حقى در آن ندارد .امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام فرمود : اى  ابوبکر ، درباره ما بر خلاف فرمان خدا در حق مسلمانان ، حکم مى ‏کنى  ؟ابوبکر گفت : نه .امام على علیه ‏السلام فرمود : اگر در دست مسلمانان چیزى  باشد که آن را مالک شوند ،سپس من آن را ادعا کنم ، از چه کسى  شاهد مى ‏خواهى  ؟ابوبکر پاسخ داد : از تو مى ‏خواهم .امام على   علیه‏ السلام فرمود : پس چرا بر آنچه در دست فاطمه است ، دلیل و شاهدخواستى  (در حالى  که آن را در زمان حیات پیامبر و پس از آن مالک شد)[۹] و ازمسلمانان بر آنچه ادعا مى ‏کنند دلیل و شاهد نخواستى  ، و از من مى ‏خواهى  ؟ابوبکرساکت ماند ! عمر گفت : اى على، رهایمان کن ، ما توانایى هم اوردى  با تو رادر سخن نداریم ؛ اگر شاهدانِ عادلى  آوردى  [ آن را به تو مى ‏دهیم ] وگرنه آن ، مالِ مسلمانان است و حقى  براى  تو و فاطمه در آن نیست .امیرالمؤمنین علیه ‏السلام فرمود : اى ابوبکر ، کتاب خدا را مى ‏خوانى  ؟ابوبکر گفت : آرى  .امام  علیه ‏السلام فرمود : این سخن خداى  متعال که فرمود : « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »[۱۰] (همانا خدا خواست که پلیدى  را از شماخاندان اهل بیت بزداید و پاک و پاکیزه ‏تان سازد) درباره چه کسى  نازل شد ؟ درباره مافرود آمد یا دیگر کسان ؟ابوبکر گفت : بلکه درباره شماست .امام  علیه ‏السلام فرمود : اگر شاهدانى  ، ناشایستى  را بر فاطمه ـ دختر رسول خدا ـ شهادت دهند با او چه مى ‏کنى  ؟ابوبکر گفت : او را حدّ مى ‏زنم ؛ چنان که حدّ را بر زنان مسلمان به پا مى ‏دارم .امام  علیه ‏السلام فرمود : در این هنگام تو نزد خدا از کافران خواهى  بود !ابوبکر گفت : براى  چه ؟امام  علیه‏ السلام فرمود : زیرا تو شهادت خدا را به پاکى ِ فاطمه وا نهادى  و شهادت مردم رابر او پذیرفتى  ؛ چنان که حکم خدا و رسولش را رد کردى  که فدک را براى  او قرار داد وفاطمه در زمان حیات پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  آن را گرفت [ و ملکِ خود ساخت ] آن‏گاه شهادت یک عرب بیابان نشین را که برپاچه ‏اش مى ‏شاشد، پذیرفتى  و از فاطمه فدک را ستاندى و پنداشتى  که آن فَى ‏ء (مال غنیمتى ) براى  مسلمانان است در حالى  که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود : «بر مُدَّعى  است که بیّنه آورد و بر مُدَّعى  علیه است که سوگند بخورد» !تو سخن رسول خدا را که فرمود : «بیّنه بر عهده کسى  است که ادّعا مى ‏کند و سوگندبر عهده کسى  که علیه او ادعا شده است» رد کردى  .[۱۱]   از این سخن مى ‏توان سستى  خبرى  را که بر حضرت زهرا  علیها السلام بسته ‏اند ، دریافت ؛که آن حضرت گردن بندى  را از مال مسلمانان برداشت تا آن را به گردن آویزد ، چون رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  این خبر را شنید ، فرمود : اگر فاطمه از اموال مسلمانان سرقت کند ،دستش را قطع مى ‏کنم !اگر در سخنان امام على   علیه ‏السلام و آنچه میان ابن عبّاس و عُمَر جریان یافت (که پیش ازاین آن را آوردیم) نیک بیندیشیم ، درمى ‏یابیم که آنان بر نقش معنوى  اهل بیت تأکیدمى ‏ورزیدند و اینکه میان امّت ، کسانى  عمق آن را درک نمى ‏کنند و با آنان چون کسانى که هیچ جنبه ‏اى  الهى  و معنوى  ندارند ، برخورد مى ‏کنند ! به ویژه ابوبکر ؛ زیرا وى روحِ آیه تطهیر را در نمى ‏یابد و با حضرت زهرا  علیهاالسلام مانند کمترین زنان مسلمان ،رفتار مى ‏کند و این رفتار او بر خلاف قرآن و سخنان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏باشد .به این ویژگى ‏هاى  اهل بیت  علیهم ‏السلام بیندیشید :
۱ . اهل بیت  علیهم‏ السلام به نصّ آیه تطهیر ، از پلیدى ‏ها پاک ‏اند .
۲ . صدقه (زکات) بر آنها حرام است .
۳ . نسلشان از بین نمى ‏رود ؛ زیرا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : «کلّ حَسَب و نَسَب ینقطع إلاّحَسَبی ونَسَبی» ؛ هر حَسَب و نَسَبى  قطع مى ‏شود [ و پایان مى ‏پذیرد ] مگر حَسَب ونَسَب من .
۴ . آنان «ذِى  القُربى » (خویشاوندان نزدیک پیامبر) اند که آفریدگار متعال بر اَداى حقّشان و وجوب مودّت آنها در کتابِ خود تأکید ورزید .
۵ . آل پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  همان کسانى ‏اند که در نماز ، صلوات بر آنها واجب شد .
۶ . آنها یکى  از «ثَقَلَیْن» (دو چیز نفیس و گران‏مایه) اند که تمسک به آن را خدا از ماخواسته است .
۷ . آنان به صریح قرآن ، همان «الصادقین» (راست گویان) ، «المؤمنون» (مؤمنان) ،«اهل الذکر» (اهل ذکر)، «أُولی الأمر» (صاحبان [ اصلى  ] امر حکومت [ و خلافت ] اند.
۸ . خلفاى  دوازده‏ گانه پیامبر از ایشان است .و …امّا عُمَر بن خطّاب آشکارا بر زبان آورد که : قرابت و خویشاوندى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله سودمند نمى ‏باشد ! پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  این برداشت وى  را برنتافت و از آن برآشفت .در مجمع الزوائد مى ‏خوانیم :فرزندى  از صفیّه ـ عَمّه رسول خدا ـ از دنیا رفت . صفیّه [ پیش پیامبر رفت و ]گریست . رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به او فرمود : اى عمّه ، هر مسلمانى  که فرزندى  از او بمیرد وشکیبائى  کند ، خدا خانه ‏اى  را در بهشت براى  او بسازد ، پس صفیّه ساکت و آرام شد …آن‏گاه از نزد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  خارج شد و با عمر بن خطّاب رو به رو شد . عمر گفت :اى  صفیّه ، فریاد [ و ناله و زارى  ] تو را شنیدم ، خویشاوندى ‏ات نسبت به رسول خدا به کارت نمى ‏آید . صفیّه گریان شد .پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  که صفیّه را محترم مى ‏شمرد و دوست مى ‏داشت ، صداى  گریه ‏اش راشنید ، فرمود : اى  عمّه ، آیا باز هم مى ‏گریى  با اینکه برایت آن سخن را گفتم ؟!صفیّه گفت : اى  رسول خدا ، گریه ‏ام براى  آن ماجرا نیست . به عُمَر برخوردم ، اوگفت : خویشاوندى ‏ات با رسولِ خدا به کارت نمى ‏آید !پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به خشم آمد و فرمود : اى  بلال ، نداى  نماز ده ! بلال به نماز [ جماعت ]فراخواند ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بر منبر شد . حمد و ثناى  خدا گفت ، سپس فرمود :گروهى  را چه شده است که مى ‏پندارند خویشى ِ من سودى  نمى ‏بخشد ؟!هر سَبَب و نَسَبى  روز قیامت مى ‏گسلد مگر سبب و نَسَب من ؛ چه آن دردنیا و آخرت ، بسته [ به من ] است .[۱۲]   هنگامى  که تنها قرابت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  داراى  این ویژگى  معنوى  و امتیاز شرعى  در دنیا و آخرت باشد ، پس نسبت به دختر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  که خدا با رضاى  او خشنود مى ‏شود واز غضبِ او به خشم مى ‏آید ؟! چگونه است ؟بارى  ، نافهمى  یا [ هم ] ترتیبِ اثر ندادن به این ویژگى ‏هاى  الهى  [ حضرت ]زهرا  علیهاالسلام میراثِ [ فرهنگى  ریشه ‏دار و ] قدیمى  را در درونِ خود دارد که :رئیس ، تازمانى  احترام دارد که زنده است ! و دختر ارزشى  ندارد ، مگر همین اندازه که زنى است که [ البته ] با مرد [ هم ] برابرى  نمى ‏کند و در مرتبه مرد نمى ‏باشد ، و او را نسزد که حقوق شرعى  و اجتماعى ‏اش را بخواهد !… اى  پسر ابى  قُحافه !آیا در کتابِ خدا تو از پدرت ارث مى ‏برى و من نه ؟(حضرت زهرا  علیهاالسلام)

جاى ‏گزینى  و به کارگیرى  قوانین ارثِ جاهلى  !

پیش از آنکه میزانِ سست شدنِ قوانین ارث را در عهد ابوبکر روشن سازیم ،ناگزیریم به جایگاه زن در جاهلیت و صدر اسلام ، نظرى  بیفکنیم .در زمان جاهلیت ، دختر ، زنده به گور مى ‏شد . این آیه :« وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَى ِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ »[۱۳]وآن گاه که ‏از دخترزنده به گور شده بپرسند به کدام‏ گناه کشته شده است؟اشاره به همین دارد . از عُمَر و دیگران ، داستان زنده به گور ساختن دخترانشان ـ در جاهلیت ـ حکایت شده است .[۱۴]عُمَر ، وضعیّتِ زنان را در مدینه ـ و دیدگاهِ قرشیان را نسبت به ایشان ـ بازمى ‏گوید :ما قریشیان حاکم زنان بودیم ؛ چون به مدینه آمدیم مردمانى  را دیدیم که زنانشان بر آنان چیره‏ اند ، پس زنان ما از زنان آنها [ این بدآموزى  را ]آموختند .[۱۵]عُمَر زنى  را چنین توصیف مى ‏کند :إنّما أنتِ لُعْبَة ، یُلْعَب بک ثمّ تُتْرَکین ؛[۱۶]جز این نیست که تو عروسک و بازیچه‏ اى  ! با تو بازى  مى ‏شود ، و رهامى ‏گردى  [ و در گوشه ‏اى  بى ‏آنکه ارزشى  داشته باشى  و به کار آیى مى ‏افتى  ] .عُمَر ، حضرت زهرا  علیهاالسلام را به آتش زدن خانه‏ اش تهدید کرد . رقیه را براى  گریستن بر حمزه ـ عموى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  ـ کتک زد . پس از وفاتِ ابوبکر بر خانه عایشه هجوم آورد و اُمّ فروه را ـ خودش ـ کتک زد ،[۱۷] و همچنین روز مرگ خالد بر خانه دخترمیمونه ، دختر حارث هلالیه ـ دایى  خالد بن ولید ـ یورش بُرد .اینک بخشى  از خطبه حضرت زهرا  علیهاالسلام را مى ‏آوریم تا به وارسى  آن بپردازیم .حضرت زهرا  علیهاالسلام فرمود :اکنون شما مى ‏پندارید که ارثى  براى  ما نیست :« أَفَحُکْمَ  الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » ؛[۱۸]آیا حکم جاهلیت را مى ‏جویید ؟! چه حکمى  از حکم خدا نیکوتر و بهتربراى  قومى  که یقین [ به حقانیت حکم خدا ] دارند .آیا [ حقیقت را ] نمى ‏دانید ؟! چرا ، مى ‏دانید . چونان خورشید درخشان برایتان روشن است که من دختر پیامبرم … اى  مسلمانان ، آیا من باید ازارث محروم باشم ؟!اى  پسر ابى  قُحافه ، آیا در کتاب خدا تو از پدرت ارث مى ‏برى  و من نه ؟!دروغِ مَنْ درآوردى ِ بزرگى  گفتى  !آیا به عمد کتاب خدا را ترک کردید و پشت سرتان انداختید ؟ زیرا خدا درقرآن مى ‏فرماید :« وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ » ؛[۱۹]و سلیمان از داود ارث بُرد .و در بازگویى  داستان یحیى  مى ‏فرماید :« فَهَبْ لِى  مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِى  وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ » ؛[۲۰]«خدایا از نزد خودولى ّ‏اى  بر من ببخش که از من ارث بَرَد و ارث‏بَرِ آل یعقوب باشد .و مى ‏فرماید :« وأُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى  بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ » ؛[۲۱]خویشاوندان ، در کتاب اللّه‏ ، بعضى  اَولى  از بعضِ دیگرند .و مى ‏فرماید :« یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ » ؛[۲۲]خدا شما را درباره اولادتان سفارش مى ‏کند ؛ سهم هر پسر [ از ارث ] دوبرابر سهمِ دختر است .و مى ‏فرماید :« إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ » ؛[۲۳]هرگاه یکى  از شما را مرگ فرا رسد و مالى  بر جاى  گذارد ، مقرر شد که درباره پدر و مادر و خویشان ، از روى  انصاف وصیّت کند ، و این شایسته پرهیزگاران است .[ با اینکه خدا در قرآن این تعالیم را آورده است که در زمینه ارث گویاست ] شما مى ‏پندارید که من منزلت و اعتبارى  ندارم و از پدرم ارث نمى ‏برم و میان ما پیوندِ خویشى  نیست !آیا خدا آیه ارث را ویژه شما ساخت و پدرم را از آن خارج کرد ؟! یا اینکه مى ‏گویید اهل دو ملّت [ جداگانه ] از هم ارث نمى ‏برند ؟!آیا من و پدرم اهل یک ملّت [ و دین ] نیستیم ؟! یا اینکه شما به عام وخاصِ قرآن ، از پدرم و پسر عمویم ، داناترید ؟!اکنون تا دیدار آن جهان ، این ستور آماده و زین کرده تو را باشد !وعده‏ گاه ، روز رستاخیز ، خواهان : محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  ، و داور : خداى  بزرگ .وعده [ من و تو ] قیامت ، و در آن روز اهل باطل [ و تباه سازان حقوق دیگران ] زیانِ سختى  خواهند دید و پشیمانى ‏تان سودى  نمى ‏بخشد :« لِکُلِّ نَباءٍ مُسَتَقَرٌّ » ؛[۲۴]هر خبرى  را جایگاهى  است .« فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ » ؛[۲۵]به زودى  خواهید دانست که عذاب بر که رسد و خوارش سازد و عذاب جاودانه بر که فرود آید .[۲۶]
[۱] .  شرح نهج البلاغه ۱۵ : ۱۰۶ ؛ بحار الأنوار ۲۱ : ۱۴۶ ـ ۱۴۹ .
[۲] .  سوره توبه ۹ آیه ۲۵ .
[۳] .  سوره انعام ۶ آیه ۱۹ .
[۴] .  سوره توبه ۹ آیه ۹۴ .
[۵] .  سوره بقره ۲ آیه ۳ .
[۶] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۴۳ .
[۷] .  سوره نساء ۴ آیه ۶۴ .
[۸] .  سوره ملک ۶۷ آیه ۱ ـ ۲ .
[۹] .  براى  آگاهى  بیشتر در این زمینه نگاه کنید به ، معجم البلدان ۴ : ۲۳۸ ؛ لسان العرب ۱۰ : ۲۳ .در نامه مأمون به کارگزارش بر مدینه آمده است :رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فدک را به دخترش فاطمه داد و آن را به او بخشید . این کار ، امرى  آشکار و معروف است ، در میان آلِ پیامبر در آن اختلافى  نیست (نگاه کنید به ، فتوح البلدان : ۴۲ ، چاپ مکتبة الهلال) .
[۱۰] .  سوره احزاب ۳۳ آیه ۳۳ .
[۱۱] .علل الشرایع :۱۹۰ ـ ۱۹۲ ، حدیث ۱ ؛ احتجاج طبرسى  ۱ : ۱۱۹ و به نقل از آن در بحار الأنوار۲۹ : ۱۲۷ ، حدیث ۲۷ .
[۱۲] .  مجمع الزوائد ۸ : ۲۱۶ .
[۱۳] .  سوره تکویر ۸۱ آیه ۸ ـ ۹ .
[۱۴] .  نگاه کنید به ، عبقریة عمر عقّاد : ۲۱۴ .
[۱۵] .  السنن الکبرى  بیهقى  ۷ : ۳۷ .
[۱۶] .  تاریخ عمر ابن جوزى  : ۱۱۴ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۷۶۶ .
[۱۷] .  تاریخ طبرى  ، حوادث سال ۱۳ هجرى  ؛ الکامل فى  التاریخ ۲ : ۲۰۴ ؛ کنز العمال ۸ : ۱۱۸ کتاب الموت .
[۱۸] .  سوره مائده ۵ آیه ۵۰ .
[۱۹] .  سوره نمل ۲۷ آیه ۱۶ .
[۲۰] .  سوره مریم ۱۹ آیه ۵ ـ ۶ .
[۲۱] .  سوره انفال ۸ آیه ۷۵ .
[۲۲] .  سوره نساء ۴ آیه ۱۱ .
[۲۳] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۸۰ (ترجمه عبدالمحمد آیتى ) .
[۲۴] .  سوره انعام ۶ آیه ۶۷ .
[۲۵] .  سوره هود ۱۱ آیه ۳۹ .
[۲۶] .  نگاه کنید به پانویس بحار الأنوار ۲۹ : ۳۴۷ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− 2 = هفت

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>