شبه جزیره عربستان به این اسم نامیده شد ؛ زیرا آب از سه طرف آن را دربر گرفته است : از شرق به آبهاى خلیج فارس و از غرب به دریاى سرخ و از جنوب به اقیانوس هند و خلیج عَدَن .محمّد حسنین هیکل در کتاب «حیات محمّد» مى نویسد : شبه جزیره عرب [ به شکل ] مستطیلى است که اَضلاع آن موازى نمى باشد ؛ شمال آن فلسطین و سرزمین شام است ، و غربِ آن حیره ودجله و فُرات و خلیج فارس ، و جنوبش اقیانوس هند و خلیج عَدَن ، وشرقش بحر قُلْزُم (دریاى سرخ) .
این سرزمین ، از غرب و جنوبش به دریا ، و از شمال و غربش به صحراو خلیج فارس محصور است . این دژ طبیعى به تنهایى آن را از نبردهاى استعمارى یا دینى ، مصون نداشته است ، بلکه پهناور بودن آن نیز ازعوامل مهم مى باشد ؛ زیرا طول این شبه جزیره بیش از هزار کیلومتر ، وعرض آن نزدیک به هزار کیلومتر مى باشد .
افزون بر این ، خشکى و بى آب و علف بودنش باعث شده که هراستعمارگرى از آن صرفنظر کند . در این ناحیه وسیع [ حتى ] یک نهروجود ندارد ، و براى باران هاى آن فصل شناخته شدهاى نیست …به جز یمن که در جنوب شبه جزیره واقع شده و سرزمین آن به سرسبزى و نزول بارانهاى زیاد ممتاز است ، دیگر بلاد عرب را کوههاو سرزمینهاى بلند و بیابانهاى بى آب و علف و طبیعت خشکى فراگرفته که امکانِ ماندن و پیدایى تمدّنى را فراهم نمى آورد و جز زندگى بادیه نشینى را برنمى تابد .[۱]
عربستان و تمدنهاى همسایه
سومرى ها و اَکّدى و بابِلى ها و آشوریان از تمدنهاى کهنى بودند که در شمال شبه جزیره عربستان (عراق) از پنج هزار سال قبل از میلاد ، استقرار یافتند .جُرجى زیدان درباره فرهنگ بابِلیان مى نویسد :باستان شناسان بر آجر سفالى بابلى دست یافتند که بر آن نوشته اى به خط میخى بود . در آن ، فهرست نامهاى پادشاهان بیش از شش قرن وجود داشت …در جاى دیگر نوشته :از جمله این پادشاهان ، پادشاهى به اسم « شر جینیا » است که دوستدارعلم بود و به آبادانى اشتیاق داشت . کتابخانه اى در «ورکاء» ایجادکرد … که پُر از کتابهاى لغوى و نجوم و دینى و ادبى و دیگر کتابهابود . پس از پانزده قرن از ایجادِ آن ، این کتابخانه به دستور امیرآشورى نسخه بردارى شد و به مکان ویژه اى انتقال یافت و آن گونه که کتابخانه هاى امروزى نگهدارى مى شوند ، محافظت مى شد .کاوشگران ـ درگذشته ـ به بقایاى این کتابخانه در بین النهرین دست یافتند و آن را به موزه بریتانیا ـ در لندن ـ انتقال دادند و تا این لحظه در
آنجاست …[۲]و امّا تمدّن شام ، یکى دیگر از تمدنهاى باستانى است که به سه هزار سال قبل ازمیلاد برمى گردد . «دولتِ فینیقیه » دو شهر «جُبَیْل» و «بیروت» را در چندین قرن پیش
از میلاد بنیان نهاد .دکتر محمّد اسعد طلس ، در ضمن سخن از «دولت فینیقیّه» مى گوید :سرزمینشان پهناور بود و مملکتشان در علوم و آداب و صناعت به پیشرفتهاى زیادى رسید . در علوم و فرهنگ سهمِ بزرگى دارند .حروف الفبا را ابداع کردند و تعداد آن را ـ که نزد بابلى ها و مصرى ها به صدها حرف مى رسید ـ به ۲۲ حرف کاهش دادند … اینان به فنون تجارتِ دریایى و استفاده از آهن و تجارت (و به ویژه ساخت انواع کشتى ها) شناخته مى شدند ، و در سَفرهاشان به ستاره ها راه مى جستند ؛زیرا در علم ستاره شناسى و نجوم ، مهارت داشتند .[۳]و امّا تمدّن جنوب شبه جزیره ، در تمدّن «دولت مَعینیّه» در یمن نُمود مى یافت که بنا به قولى پیشینه آن به سه هزار سال قبل از میلاد مى رسد . این دولت ، داراى کتابت باالفبایى بود که به «الفباى ِ مُسْنَد» شناخته مى شد .[۴]دولت سَبَئى و حِمْیرى [ نیز ] از دولتهاى جنوب شبه جزیره بودند .اینان در صنعت ، کشاورزى شهرسازى و … پیشرفتهاى زیادى داشتند . نگارش آنان به شیوه حلزونى بود ؛ یعنى از راست به چپ شروع مى شد و آن گاه که کاتب به انتهاى سطر اول مى رسید و مى خواست سطر دوم را بنویسد ، از چپ به راست مى نوشت و به همین ترتیب ، نگارش را ادامه مى داد .بخشى از نوشته هاى حلزونى که بر سنگ و گِل یا گچ نقش بسته ، در دست است .مشهورترین اثر برجاى مانده از آنها سدّ «مَأْرِبْ» است که بر مهارت آنان درمهندسى و تنظیم آبیارى و استفاده مناسب از آبهاى باران ، دلالت مى کند .[۵]و امّا تمدّن دره نیل ، یکى دیگر از تمدنهاى کهن و ریشه دار همسایه عربستان است . این تمدن ، در میانه هزاره پنجم قبل از میلاد ، در بستر رود نیل پدید آمد و ازنظر پیشرفت در علم و آبادانى و کشاورزى ، نقش بزرگى داشت .اَهرام مصر و مجسمه ابوالهول و … نشانه هاى برجاى مانده این تمدن کهن است .به این ترتیب ، روشن مى شود که هر تمدّن نمادهایى دارد که بدانها شناخته مى شود . تمدن بابلى و تمدن مصرى به مومیایى کردن مرده ها (یا جاودانسازى [ اجساد ] مردگان) و تمدن یونانى به فلسفه و …
امّا تمدّن اسلامى ، تمدنى فرهنگى است . قرآن مردمان را به هماوردى فرا مى خواند با این سخن که :« قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » ؛[۶](اى پیامبر) بگو : اگر انس و جن گرد هم آیند که مِثل این قرآن را بیاورند ،مانند آن را نمى آورند ، هرچند بعضى شان بعض دیگر را مدد رسانند .این ، یک نگاه گذرا به تمدنهاى قدیمى بود که شبه جزیره عربستان را در برگرفته بودند . بدان جهت بدان پرداختیم که وضعِ داخلى شبه جزیره از اوضاع بیرونى آن ،تمایز یابد ؛ زیرا به لحاظ جغرافیایى عربستان خشک و بیابانى است و چنان که خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام مى آورد :« رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ » ؛[۷]پروردگارا من ذریّهام را در بیابانى نابارور ، کنار خانه تو ساکن ساختم .آنان بیابانها را درپى ِ آب و علف درمى نوردیدند . این زمینه ها براى عرب شرایطى را فراهم آورد که در یک جا نماند . همین ناپایدارى تلاش هاشان را در قلمروصنعت و کشاورزى و … بسیار اندک کرده بود . در قلمرو زراعت و صنایع دستى ، نتوانست نوآورى کند مگر به ندرت .[۸] آنان و به ویژه قریش ـ که سرآمد قبایل عربى جزیرة العرب بود ـ به طور اساسى ، به تجارت روى آوردند .خداى سبحان تجارت پیشگى آنها را اینگونه بیان مى کند :« لاِءِیلاَفِ قُرَیشٍ * إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ » ؛[۹][ اَصحاب فیل (ابرهه و سپاهش) را نابود ساختیم ] براى انس و الفت یافتن قریشى ها .شدّت خشکى و بى آبى از بگو مگوهاى آنان بر سرِ [ مقام ] سقّایى حاجیان نمایان است ، خداى سبحان مى فرماید :« أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ » ؛[۱۰]آیا آب دادن به حاجیان و آبادانى مسجد الحرام را چون رفتار کسى قراردادید که به خدا و رستاخیز ایمان آورد ؟!اینگونه آب و هوا و بسترهاى اجتماعى بود که جزیرة العرب را از دست اندازى دو دولت بزرگ آن زمان (روم و ایران) ایمن ساخت ؛ چنان که این سرزمین پناهگاه دشمنان آن دو امپراطورى شده بود.نخست ، یهودِ فلسطین سوى آن رهسپار شدند و در «یثرب» سُکنا گزیدند . پس ازایشان قبایل اَوس و خَزْرَج از یمن آمدند و در «فَدَک» و «تَیْماء» ساکن گشتند .مهاجرانِ تمدنهاى مجاور ، توسعه وتحول در زراعت را به صورت ریشه اى آغازکردند و به تنظیم آبیارى و استفاده از بارانهاى شبه جزیره پرداختند ؛زیرا پیش از آن ،فنونى را در تمدن هایشان [ در این قبیل کارها ] مى شناختند .در هر حال ، طبیعتِ خشک و صحرایى ، از جمله عواملى بود که ساکنان شبه جزیره را در جنگ و درگیرى دائمى قرار مى داد . آنان براى زندگى آسوده تر و بهتر ، بایورش و غارت ، خون کسانى را که با آنها رابطه نداشتند مى ریختند و آنگاه که براى غارت دشمنان راهى نمى یافتند بر دوستان و حتى برادرانشان مى تاختند !امام على علیه السلام در نهج البلاغه ، در توصیف آنان مى فرماید :وأطباقِ جهل مِن بنات مَوْءُودَة ، وأصنام مَعبودة ، وأرحام مقطوعة ،وغارات مَشنونَة ؛[۱۱]و شما در نادانى و جهل دست و پا مى زدید ؛ دخترانتان را زنده به گورمى کردید و بتها را مى پرستیدید و رابطه خویشاوندى را مى گسستید و به تهاجم و غارت دست مى یازیدید .و در خطبه دیگر مى فرمایند :وأنتم مَعْشَرَ العرب على شَرِّ دین وفی شَرّ دار ، مُنیخُونَ بینَ حِجارة خُشْن وحَیّات صُمّ ، تَشْرَبُونَ الکَدِرَ وتأکُلونَ الجَشِبَ وتَسْفِکونَ دماءَکم وتَقْطعونَ أرحاکم . الأصنامُ فیکم منصوبة والآثام بکم مَعصوبة ؛[۱۲]شما اى مردم عرب [ در هنگام بعثت ] بدترین دینها را داشتید و درنامناسبترین مکان به سر مى بردید ! میان سنگهاى ناهموار و مارهاى زهردار منزل مى گرفتید ، آبهاى گل آلود را مى آشامیدید و غذاهاى نامناسب مى خوردید، خون یکدیگر را مى ریختید وپیوند خویشاوندى رامى بُریدید. بتها درمیان شما سرمى افراشت وگناهان شما را فراگرفته بود.و حضرت زهرا علیهاالسلام در خطابه اى طولانى درباره عرب پیش از اسلام مى فرماید :تَشْرَبُونَ الطَرِق وتقتانون الوَرق ، أذلّةً خاسئین « تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ »[۱۳] مِن حولکم .فأنقَذَکم اللّه ـ تبارک وتعالى ـ بمحمّد بَعد اللُّتَیّا وَالّتی ، وبعد أن مُنِیَ بِبُهْمالرجال وذؤبان العرب ومَرَدَةِ أهل الکتاب ؛[۱۴]شما آب آلوده به بول و سرگین شتر را مى آشامیدید ، برگ درخت مى خوردید . خوار و ذلیل بودید (مى ترسیدید که مردمان اطرافتان بر شمابتازند و [ آنچه را دارید ] بربایند) .پس خداى متعال ، به وسیله محمّد رهاتان ساخت پس از ماجراهاى آن چنانى ، و بعد از آنکه به [ چنگ ] مردان زورآور و گستاخ و گرگان عرب وسرکشان اهل کتاب ، گرفتار شده بودید .جعفر بن ابى طالب ، درباره عرب پیش از اسلام به پادشاه حبشه اینطور مى گوید :ما مردمانى نادان بودیم . بتها را مى پرستیدیم و مردار مى خوردیم . به کارهاى زشت دست مى یازیدیم و رابطه خویشاوندى را مى بُریدیم وهمسایه را فراموش مى کردیم و توانمندانمان، ناتوانمان را پاى مال مى ساخت …وى سپس نقش پیامبر صلى الله علیه وآله را در دگرگون سازى جامعه نادان عرب چنین بیان مى کند :پیامبر ما را به راستگویى وامانتدارى و صله رحم و حسن همجوارى ودست کشیدن از چیزهاى حرام و خونریزى ، فراخواند و از کارهاى زشت و ستمگرى و خوردن مالِ یتیم بازداشت .[۱۵]حال شبه جزیره عرب و ساکنان آن ، این گونه بود . هرکه خواهان آگاهى بیشتر دراین زمینه است مى تواند به سخنان امام على علیه السلام در نهج البلاغه و خطبه حضرت فاطمه علیهاالسلام و دیگر متون بى شمار تاریخ اسلام ، مراجعه کند .چند رهبرى میان قبایل وجود داشت . بر هر قبیله اى رئیسى ریاست مى کرد که اورا حاکم مطلق مى شمردند به همین جهت ، جنگهاى زیادى در مى گرفت و آنچه به«ایّامِ عرب» در جاهلیت نامیده مى شود ، پدید آمد .همه این شرایط و ویژگى ها چند خدایى را به وجود آورد :قبیله کَلْب ، بت «وَدّ» را برگرفتند ، «سُواع» براى هُذیل بود و «یَغوث» براى مِذْحَج و قبایل یمن ، و «یَعوق» براى هَمْدان ، و «نَسر» براى ذى کُلاع در سرزمین حِمْیَر .«لات» براى ثقیف و«عُزّى » براى قریش و بنى کنانه و گروهى از بنى سلیم ، و«مَنات» براى اَوس و خَزْرَج و غَسّان .بزرگترین بتها نزدشان «هُبَل» بود که داخل کعبه قرار داشت و «اُساف» و «نائله»بر صفا و مروه جاى داشتند ، وبراى بنى ملکان ـ از کِنانه ـ بتى بود که «سعد» گفته مى شد .قرآن به این حالت ـ به گونه اى انتقادآمیز ـ تصریح مى کند که :« وَقَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً » ؛[۱۶]و گویند : زنهار ، خدایان خود را رها مسازید ؛ نه «وَدّ» را و نه «سُواع» و نه«یَغوث» و نه «یَعوق» و نه «نَسْر» را .این حالت ، همان است که به قبایل اجازه داد در انتخاب «إله» بکوشند و از چوب ،سنگ ، خرما و یا گِل ، بت بسازند .دیدگاه قریش ـ به عنوان پیشواى عرب ـ از گفت و گوهایى که (به درخواستِ قریش) میان پیامبر صلى الله علیه وآله و عمویش ابوطالب روى داد ، روشن مى گردد . آنگاه که ابوطالب به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت : اینان سران قومت هستند از تو مى خواهند که ازناسزاگویى به خدایانشان دست بردارى و آنان تو را با خدایت واگذارند ، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : اى عمو ، آیا آنان را به چیزى که برایشان بهتر از آلهه است فرانخوانم ؟! کلمه اى را بگویند که عرب به دینشان درآید و بر عجم فرمان روا شوند ؟!ابوجهل گفت : آن چیست ؟ به جان پدرت ، آن را به تو ارزانى مى داریم و ده تا مِثل آن را به تو مى بخشیم .پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : بگویید : «لا إله الاّ اللّه» (الهى به جز «اللّه» نیست) … آنان پراکنده شدند و گفتند : جز این را بخواه .[۱۷]افزون بر این ، نبودِ حکومت مرکزى شرایطى را فراهم مى ساخت که آنان با هرج ومرج زندگى کنند و قوانین قبیله اى و منطق زور میانشان حکمفرما باشد و [ سخنِ ]بزرگان قبیله و قوانین ابتدایى را بپذیرند .درعین حال ، هنجارهاى اجتماعى و اخلاق را منکر نبودند ؛ مانند پذیرایى ازمهمان ، یارى رساندن ، دفاع از مظلوم که در «حِلْفُ الفُضُول» به بارزترین شکل تجلى یافت .مشکلِ عمده شبه جزیره همان نبودِ مرکزیت و حاکمیّت ارزشها [ از یک سو ] واجراى قوانین جاهلیت [ از سوى دیگر ] بود . سرشناسان قبیله بر حیات آنان حاکم بودند ، نه آموزه هاى دینى .اگر ما جامعه آن زمان و اعتقاداتش را بنگریم درمى یابیم که آمیزه اى است ازیهودیت و نصرانیتِ تحریف شده ، و بتپرستى و سایر باورهاى ِ نادرست ، مگرگروهى اندک که بر دینِ حنیف [ ابراهیمى ] باقى بودند .پیامد این اختلاط فکرى و فرهنگى این شد که اکثریتِ قاطع ساکنان شبه جزیره اُمّى بودند ، نمى توانستند بخوانند و بنویسند ؛ زیرا فرزندانشان را وانمى گذاشتند تاخواندن و نوشتن را بیاموزند ، هرچند به ارزش آن آگاه بودند تا آنجا که در جاهلیت ،مرد کامل آن بود که : نگارش بشناسد و «عَوْم» (شناگرى ) و «رَمْى » (تیراندازى ) را نیک بداند .[۱۸]توصیف آنان در کتاب خدا چنین است :« هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِى الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم » ؛[۱۹]خدا کسى است که در میان درس ناخوانده ها ، پیامبرى از خود ایشان برانگیخت .و نیز این آیه :« وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ » ؛[۲۰]و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و به دستِ خویش [ کتابى ]نمى نوشتى ، وگرنه باطل اندیشان بى گمان به شک مى افتادند .رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :إنّا أُمّة أُمَیِّة ، لا نَکْتُبُ ولا نَحْسُبُ ، الشهرُ هکذا … ؛[۲۱]ما مردمى اُمّى هستیم که نه مى نویسیم و نه حساب مى کنیم (یعنى ماه ،گاه ۲۹ روز است و گاه ۳۰ روز) .ابن قُتَیْبَه مى گوید :صحابه اُمّى بودند . جز یکى دو نفر از آنان نوشتن نمى دانستند و آنگاه[ هم ] که مى نوشتند صحیح نبود و حروف الفبا را درست درنمى آوردند .[۲۲]در المعجم الصغیر طَبَرانى و مجمع الزوائد هیثمى آمده است :رسول خدا صلى الله علیه وآله نامه اى به قبیله بَکْر بن وائل فرستاد . در همه قبیله کسى را نیافتند که آن را بخواند . آن را سوى مردى از بنى ضُبیعه فرستادند تابخواند ، آنان «بنى کاتب» نامیده مى شدند بدان جهت که [ همواره ]میانشان کسى بود که نوشته را مى خواند .[۲۳]از عیسى بن عُمَر نقل شده که گفت : ذو الرمّه برایم گفت : این سخن را [ به پیامبر ]برسان . به او گفتم : آیا بنویسم ؟! دستش را بر دهانش گذاشت و گفت : هیچ مگوى ،چرا که کتابت نزد ما عیب است .[۲۴]ابن خلدون مى نویسد :خط و کتابت در شمار فنونِ انسانى است و عرب از آن به دور بود ؛ زیرابادیه نشینانى به دور از تمدن بودند .[۲۵]شیخ محمّد ابو زَهو مى گوید : عرب بادیه خط نمى نوشت ، بلکه آن را عیب مى دانست ؛ چنان که در سایر ابعاد تمدن چنین بودند .[۲۶]پطرس بُستانى در کتاب اُدباء العرب مى نویسد :بى سوادى در دوره جاهلیّت عرب ، همه جایى بود ـ به ویژه در عرب بادیه نشین ـزیرا حیاتِ فطرى آنها (از نظر سیاسى و اجتماعى ) براى کتابت ، آمادگى نداشت .در حالى که ساکنان شهرهاى مرکزى و عمده یمن (به جهت پیشرفت آبادانى )کتابت را اختراع کردند و خط آنان به خطِ «مُسند حِمْیَرى » شناخته مى شد که حروف آن جدا بود و به خط حبشى ها شباهت داشت و خط کوفى از آن انشعاب یافت .یمنى ها سنگ نوشته هایى را از خود برجاى گذاشتند که قدیمى ترین آنها به هشت صد سال قبل از میلاد مسیح[۲۷] باز مى گردد و کاوشگران اروپایى در نیمه اول قرن نوزدهم آنها را کشف کردند و پژوهش تاریخى درباره دو شهر «سَبَأ» و «حِمْیَر» بر پایه آن صورت گرفت .عرب شمال شبه جزیره ـ با وجود گسترش بى سوادى میانشان ـ از فن کتابت محروم نماند . نصارا در عراق و شبه جزیره ، همسایگانشان را خطى آموختند که به خطّ «جَزْم»[۲۸] معروف بود و پیوندى به خط آرامى نبطى داشت و کتابت عربى در«اَنبار» و «حیرة» و سرزمینهاى مجاور آنها ، با آن خط صورت مى گرفت .همچنین نصاراى ِ اَنباط در فلسطین سوم ، به مجاورانشان (عرب شام) خط نسخى جلیل را آموزش دادند که از خط «جَزْم» انشعاب یافته بود .بعضى از قرشى ها خط جَزْم را از نصاراى حیره ـ در ضمن سفرهاى تجارى شان به عراق ـ آموختند و آن را به مکه انتقال دادند . در نتیجه کتابت در میان اهل مکه ، پیش ازاسلام ، و نیز در مدینه با زمینه چینى هاى یهود به چشم مى خورد .کتابت ناقصى در جاهلیت به وجود آمد که آن را جز افرادى از شهر نشین هانمى آموختند و هنگامى که آن را یاد مى گرفتند به حد مطلوبى از آن نمى رسیدند و جزدر امور اقتصادى آن را به کار نمى بردند .از عربهاى شمالِ [ شبه جزیره ] سنگ نوشته هایى به زبان عَدْنانى نمانده(برخلافِ سنگ نبشته هاى باقى مانده از زبان قحطانى در جنوب) مگر آثارى که در«حوران» یافت شد و به زبان «نَبَطى » نوشته شده که در بسیارى از واژه ها و ترکیبها بادستور زبانِ عربى تفاوت دارد .عرب تا [ دوره ] اول اسلام نمى توانست خوب بنویسد و از غلط املایى مصون نبود (چنان که مصحفهاى صحابه بر این امر گواه است) تا اینکه آنان به کوفه و بصره آمدند و دولت (اسلامى ) نیازمند فن نویسندگى شد . از اینرو ، در به کارگیرى واستوارسازى ِ آن توجه کردند و به دو خط «نسخ» و «کوفى » نوشتند ، آنگاه پس ازکشورگشایى ها خطها رشد یافت و در بغداد و آفریقا و اَنْدُلُس گسترش پیدا کرد تااینکه به زمان حاضر رسید .[۲۹]دکتر محمّد عجاج خطیب مى گوید :بیشتر آثارى که دربردارنده نوشته هاى عرباند در اطراف شمالى جزیره عربى مى باشند ؛ زیرا [ در این نواحى ] پیوندِ ریشه دارى با تمدن فارس و روم وجود داشت .آورده اند که عُدَى ّ بن زید عبادى (۳۵ق) آن گاه که رشد کرد و آمادگى یافت ، پدرش او را در میان کاتبان قرار داد تا در کتابت عربى مهارت یابد . سپس وى به دربارساسانى درآمد و نخستین کسى است که درآنجا به زبان عربى نوشت .[۳۰]گفتنى اینکه ، فصاحت و بلاغت یک چیز است و کتابت چیز دیگر و میانشان ناسازگارى وجود ندارد .بارى ، در کنار این پراکندگى دینى و فرهنگى و رهبرى نزد عرب ، ما وحدت دینى و رهبرى را در امتهاى مجاور و متمدن آن زمان ، شاهدیم . در ایران حاکمیت دیانت مجوسى (زرتشتى ) و پادشاهى کسرى ، در روم دیانت مسیحى و حکمرانى ِ قیصر ، درحَبَشه نیز دیانت مسیحى و رهبرى نجاشى (نجاشى عنوانى براى حاکمانِ حبشه است) و همچنین قِبطى ها در مصر مسیحى بودند و رهبرى واحد داشتند .چون اسلام آمد ، دو شهادت «لا إله إلاّ اللّه» و «محمّد رسول اللّه» را آورد . این دو ،همچون فرشتهاى نجاتبخش عرب را از پریشانى رهاند ، زیرا شهادت اول ، نخست عرب و سپس همه جهان را به باورى واحد فرامى خواند که همان یکتاپرستى است وشهادت دوم ، رهبرى هاى چندگانه و درگیرى هاى قبیلهاى را پایان مى بخشید .این دو شهادت ، دو ستون اساسى را براى شکل گیرى جامعه فرهیخته مى نمایاندکه قوانین خداى متعال را پذیرایند ؛ زیرا از نظر فکرى ، یک خدا را مى پرستند و ازنظر سیاسى و اجتماعى پیروِ یک رهبر ـ محمّد بن عبداللّه صلى الله علیه وآله ـ مى باشند .قصد ما از نمایاندن اوضاعِ اجتماعى و فرهنگى در جزیره عرب ، این بود که خواننده را بر عظمت اسلام آگاه سازیم که چگونه در چندین سال امتى پدید آورد که رهبرى جهان را به دست گرفتند و دو دولت بزرگ آن زمان را فرو پاشاندند .نیز امیدواریم که در این بررسى و پژوهش ، اثر این پسمانده ها بر تاریخ و فرهنگ اسلامى ـ و به ویژه بر تاریخ حدیث و سنّت رسول خدا پس از آن حضرت صلى الله علیه وآله ـ روشن گردد
تأثیر یهود بر عرب شبه جزیره
از صفحات پیشین ، دریافتیم که عرب شبه جزیره ، فرهنگ [ ویژه اى ] نداشت ، وبیشتر تحت تأثیر کسانى قرار مى گرفتند که بر آنها وارد مى شدند (مانند یهود فلسطین و …) و در بسیارى از کارهاشان به آنان رجوع مى کردند ؛ زیرا آنان از تمدنهاى ریشه دارى مى آمدند که پیشگویى هاى ِ غیبى ادیانِ خود را به همراه داشتند و داراى کتابها و نوشته هایى بودند .عرب به آنان از نگاه شاگرد به استادش مى نگریست و آنان را پایگاه فرهنگ دینى وارزشى خود مى شمرد . اسلام بر قبیله یا عشیرهاى عرضه نشد مگر اینکه آنان به مناطق یهود مى شتافتند و از آنان درباره پذیرش اسلام یا ردّ آن پرسش مى کردند .براى نمونه :
۱ . رسول خدا صلى الله علیه وآله قبیله کِنْده را به اسلام فرا خواند ، آنان خوددارى ورزیدند .شخصى به آنان خبر داد که از یهودیان شنیده است که مى گفتند : به زودى پیامبرى ازحرم [ مکه ] ظهور مى کند که [ آیین وى ] بر [ اهل ] زمان خودش سایه مى گستراند .[۳۱]این خبر آنها را به جست وجوى بیشتر دراین باره واداشت تا اینکه مسلمان شدند.
۲ . قبیله نَجْد ـ همگى ـ سوى یهودِ فَدَک به راه افتادند تا درباره قبول اسلام یا ردّ آن از آنها بپرسند .[۳۲]
۳ . در الإصابة آمده است که نمایندگان حِیره و کَعْب بن عُدَى ّ به دستِ رسول خدا صلى الله علیه وآله ایمان آوردند . چون پیامبر درگذشت همه به جز کعب مرتد شدند .کعب بر [ پایدارى ] اسلامش به این سخن استدلال کرد که : من به قصد مدینه بیرون
آمدم ، به راهبى گذشتم که بى [ اجازه ] او ما چیزى را نمى پذیرفتیم .[۳۳]
۴ . ابن عبّاس از قبیله اى از انصار نقل مى کند که بت پرست بودند . آنان یهودیان همسایه خود را داراى ِ برترى علمى مى دانستند و در بسیارى از کارهاشان پیروِ ایشان بودند .[۳۴]و دیگر گزارشهاى تاریخى که مى نمایاند ، عرب ـ در قبل از اسلام ـ به یهوداعتماد داشت و در همه کارهاى خود به آنها مراجعه مى کرد .[۳۵]
هراس پیامبر از یهود
خدا و پیامبرش مؤمنین را در شمارى از آیات قرآن ، از یهود بیم مى دهند ؛ چرا که دشمنى شان نسبت به مؤمنان ، از دیگران شدیدتر است :« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا » ؛[۳۶]بى گمان یهود و کسانى را که شرک ورزیدند ، کینه توزترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت .این بدان جهت است که خداى سبحان بر درون آنها آگاه بود و اینکه آنان کلام راتحریف مى کردند و دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش را زشت نمى شمردند با اینکه آنان «پیامبر را آنگونه مى شناسند که فرزندانشان را مى شناسند ، و گروهى از آنهادانسته حق را کتمان مى کنند» .[۳۷]نقل شده است که پیامبر صلى الله علیه وآله به جهت ترس از یهود به زید بن ثابت امر کرد که زبان سُریانى را بیاموزد ، و فرمود : من به قومى نامه مى نویسم و مى ترسم که بر آن بیفزایند یا از آن بکاهند ، پس سُریانى را بیاموز .[۳۸]رسول گرامى در تعلیم مسلمانان کوشا بود و مى خواست بى سوادى را محو سازد ؛زیرا راهِ رسیدن به پیشرفت ، دانش پژوهى است لذا قرآن مى فرماید :« فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَارَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ » ؛[۳۹]چرا از هر گروهى دستهاى به سفر نمى روند تا دانش دین بیاموزند و چون برگردند مردم خود را هشدار دهند ، باشد که از زشتکارى بپرهیزند .« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ » ؛[۴۰]خدا کسانى از شما را که ایمان آوردند و علم داده شدند ، درجاتى بالامى برد .« فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ » ؛[۴۱]اگر نمى دانید از اهل ذکر (و دانایان به قرآن و احکام خدا) بپرسید .و آیات دیگرى که در این زمینه هست .سیره پیامبر صلى الله علیه وآله نیز چنین بوده است . آن حضرت مبلّغانى را بدین منظور سوى قبایل مى فرستاد ، قبیله هایى که همه شان در این زمینه پیشتاز بودند .و همچنین احادیثى که از پیامبر صلى الله علیه وآله درباره دوست داشتن علم و سرزنش جهل ، وپاداشى که براى دانش پژوهى مى باشد و برانگیختن افراد براى دانش اندوزى ودعوت پیامبر براى تفقُّه (و درک و بینش درست و عالمانه) در دست داریم که
نمونه هایى از آنهاست :مَن یُردِ اللّه بِه خیراً یُفَقِّهُهُ فی الدّینِ ؛[۴۲]خدا خیر هرکس را که بخواهد ، او را در دین فقیه (و آگاه) مى سازد .الناسُ مَعادن ، فخِیارُهم فی الجاهلیّة خیارُهم فِی الإسلام إذا فَقَهُوا ؛[۴۳]مردم معادن اند ؛ بهترین آنها درجاهلیت ، گزیدهترین آنها در اسلام [ نیز ]مى باشند آن گاه که فهم و درک درست بیابند .طلبُ العلمِ فریضةٌ على کُلِّ مُسلمٍ ؛[۴۴]دانش پژوهى بر هر مسلمانى واجب است .إذا جاء الموتُ لطالبِ العلمِ وهو على حالِه ، ماتَ شهیداً ؛[۴۵]زمانى که مرگِ جوینده علمِ درحال دانش اندوزى فرا رسد ، شهید مى میرد.مَن طَلَبَ علماً فأدْرَکَهُ کتب اللّه له کِفْلَین مِن الأجر ، ومَن طَلَبَ علماً فَلَمْ یُدْرِکه کتب اللّه له کِفلاً مِن الأجر ؛[۴۶]هرکه جویاى ِ علم باشد و بدان رسد ، خدا برایش دو پاداش مى نویسد ؛ وهرکه علمى را بطلبد و به آن نرسد، خدا برایش یک پاداش منظور مى دارد.در کتاب الجامع لأخلاق الراوی والسامع آمده است :نمایندگان عَبْدُ قَیْس نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند ، فرمود : اینان چه کسانى اند ؟گفتند : از رَبیعه ایم .فرمود : خوش آمدید و آفرین به قومى که پشیمان نیستند .[۴۷]گفتند : ما از راه دورى آمدهایم ، میان ما و تو این قبیله کفار مُضَر ، قرارگرفته و جز در ماه حرام نمى توانیم نزدت آییم . ما را به چیزى روشن راهنمایى کن که دیگرانمان را از آن آگاه سازیم [ و با عمل به آن ] وارد بهشت شویم .. .[۴۸]و در صحیح بخارى و سنن دارمى مى خوانیم که : گروهى از مؤمنان نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند تا واجبات و مستحبات را بیاموزند . پس از مدتى رسول خدا صلى الله علیه وآله به آنان فرمود :سوى ِ اهل قبیله تان بازگردید و آنگونه که نماز مرا دیدید ، نماز گزارید .آنگاه که وقت نماز فرا رسید ، مى بایست یکى از شما اذان گوید ، آنگاه بزرگتان بر شما امامت کند .[۴۹]بر این اساس ، مى بینیم که روحِ آموختن و آموزاندن در میان مسلمانان جایگاه بایسته خود را یافت تا آنجا که سفر مى کردند تا از رسول خدا صلى الله علیه وآله علم بیاموزند ، وامور دین و دنیا را به قومشان یاد دهند .از ابو هارون عَبدى ّ روایت شده که گفت : هرگاه ما نزد ابو سعید خُدرى مى آمدیم ،مى گفت : آفرین بر انجام دهندگانِ وصیّت رسول خدا صلى الله علیه وآله !پرسیدیم : وصیّت پیامبر صلى الله علیه وآله چه بود ؟گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : به زودى ـ پس از من ـ گروهى مى آیند و از شما مى خواهند که از من برایشان حدیث کنید . زمانى که آنها نزد شما آمدند مهربانانه براى آنان حدیث بخوانید .[۵۰]در روایت دیگر [ گفت ] : رسول خدا صلى الله علیه وآله به ما سفارش کرد که در انجمن هامان برایتان جا باز کنیم و شما را آگاه در دین سازیم ؛ زیرا بعدِ ما شما حاملان سخنِ پیامبرید .[۵۱]از عطاء بن اَبى رباح روایت شده که شنید ابن عبّاس نقل مى کرد : در عهد رسول خدا صلى الله علیه وآله مردى مجروح گشت سپس مُحتلم شد ، از صحابه پرسید که چه کند ؟ آنان اورا به انجام غسل امر کردند . این خبر به پیامبر رسید ، فرمود : او را کشتند ـ خدا آنان را بکشد ـ آیا درمانِ نادانى پرسش نیست ؟![۵۲]به این ترتیب ، درمى یابیم که تمدّن اسلام ، تمدّن کتاب و ارزشها و اخلاق است[ پیامبر ] به سؤال و یادگیرى علم فرا مى خواند ، اما خوب ، اندکى هم بودند که ازپیامبر صلى الله علیه وآله سؤال نمى کردند ، و از اینکه کسى مى آمد و فهمِ چیزى را از آن حضرت مى خواست ، دچار شگفتى مى شدند . پانزده مورد کاربردِ «یسألونک» در قرآن نمونه اى از این موارد است .پیامبر صلى الله علیه وآله بر اُمّتش از ستایش بزرگانِ زمان جاهلیت و ذکر اَیام عرب و توجه فراوان به اَنساب و برترى دهى ِ نژاد عرب بر دیگر نژادها ، بیمناک بود و براى آنکه روح جاهلیت را از میان بردارد و ارزشهاى اسلامى استوار سازد ، و جامعه را به فرهنگ عالى و برتر برساند ، مى فرمود :لا فضلَ لعربیّ عَلى أَعجمیّ إلاّ بالتّقوى ؛[۵۳]براى عربى بر عَجَمى فضل (و برترى ) نمى باشد مگر به تقوا .
[۱] . حیات محمّد : ۳۲ .
[۲] . بنگرید به ، تاریخ آداب اللغة العربیّة جرجى زیدان ۱ : ۱۷ ـ ۱۸ .
[۳] . تاریخ العرب محمّد اطلس : ۳۱ .
[۴] . همان ، ص۵۶ .
[۵] . همان ، ص۶۰ و حیات محمّد : ۳۴ ـ ۳۵ .
[۶] . سوره اسراء ۱۷ آیه ۸۸ .
[۷] . سوره ابراهیم ۱۲ آیه ۳۷ .
[۸] . نگاه کنید به ، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الإسلام جواد على ۱ : ۱۵۷ .
[۹] . سوره قریش ۹۴ آیه ۱ و۲ .
[۱۰] . سوره التوبة ۹ آیه ۱۹ .
[۱۱] . نهج البلاغه ۲ : ۱۷۸ ، خطبه ۱۸۷ .
[۱۲] . نهج البلاغه ۱ : ۶۲ ، خطبه ۲۵ .
[۱۳] . اشاره است به آیه ۲۶ سوره انفال که در آن خداى متعال مى فرماید : « وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ » ؛ بیاد آرید زمانى را که شما در روى زمین اندک و مستضعف بودید ، مى ترسیدید که مردم شما را بربایند . پس خدا به شما پناه داد و شما را به یارى خود نیرومند گردانید و از چیزهاى پاک به شما روزى داد .
[۱۴] . کشف الغمه ۱ : ۴۸۵ .
[۱۵] . الکامل فى التاریخ ۲ : ۸۰ .
[۱۶] . سوره نوح ۷۱ آیه ۲۳ .
[۱۷] . الکامل فى التاریخ ۲ : ۶۵ .
[۱۸] . مصادر الشعر الجاهلى : ۵۲ ؛ القصد والأمم : ۲۲ ؛ چنان که در «الدراسات اعظمى : ۴۴» هست .
[۱۹] . سوره جمعه ۶۲ آیه ۲ .
[۲۰] . سوره عنکبوت ۲۹ آیه ۴۸ .
[۲۱] . صحیح بخارى ۳ : ۳۵ ؛ فتح البارى ۴ : ۱۰۱ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۷۶۱ ، حدیث ۱۵ .
[۲۲] . تأویل مختلف الحدیث : ۳۶۶ ؛ توجیه النظرا جزائرى : ۱۰ ؛ چنان که در «تدوین السنّةالشریفة : ۳۹۰» آمده است .
[۲۳] . المعجم الصغیر ۱ : ۱۱۱ ؛ مجمع الزوائد ۵ : ۳۰۵ .
[۲۴] . الأغانى ، ترجمه «ذوالرمّة» .
[۲۵] . مقدمه ابن خلدون : ۴۹۴ .
[۲۶] . الحدیث والمحدّثون : ۱۱۹ .
[۲۷] . تاریخ الأدب العرب نیکلسون : ۱۸۸۱ (مجله الرساله سال ۱۹۳۶ ، مقاله «الترجمة العربیّة» اثر حسن حبشى ) .
[۲۸] . [ خط ] عرب به «جَزْم» نامیده شده است ؛ زیرا آن از [ خط ] آرامى بُریده شد و انشعاب یافت نه آن گونه که تاریخ نویسان عرب پنداشته اند که از خط «مُسند» جدا گردید .
[۲۹] . اُدباء العرب ۱ : ۳۴ ـ ۳۶ .
[۳۰] . الأغانى ۲ : ۱۰۰ .
[۳۱] . دلائل النبوة ابى نعیم : ۱۱۳ .
[۳۲] . البدایة والنهایة ۳ : ۱۴۵ ؛ دلائل النبوّة : ۱۰۲ .
[۳۳] . الإصابه ۳ : ۲۹۸ .
[۳۴] . الإسرائیلیات وأثرها فی کتب التفسیر : ۱۰۹ .
[۳۵] . براى آگاهى بیشتر نگاه کنید به ، تاریخ العرب قبل الإسلام ۱ : ۲۰ .
[۳۶] . سوره مائده ۵ آیه ۸۲ .
[۳۷] . سوره بقره ۲ آیه ۱۴۶ .
[۳۸] . تاریخ دمشق ۲ : ۲۸۰ ؛ الطبقات الکبرى ۲ : ۱۱۵ [۳۹] . سوره توبه ۹ آیه ۱۲۲ .
[۴۰] . سوره مجادله ۵۸ آیه ۱۱ .
[۴۱] . سوره نحل ۱۶ آیه ۴۳ .
[۴۲] . مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۱ .
[۴۳] . مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۱ ؛ مسند احمد ۲ : ۵۱۳ ، حدیث ۷۴۹ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۱۸ .
[۴۴] . سنن ابن ماجَه ۱ : ۸ ، حدیث ۲۲۴ .
[۴۵] . جامع بیان العلم ۱ : ۱۳۱ .
[۴۶] . مجمع الزوائد ۱ : ۱۲۳ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۳۳ .
[۴۷] . یعنى با رغبت بى جنگ و خونریزى مسلمان شدند و بى آنکه به اسارت درآیند و به ذلت افتند ، اسلام را پذیرفتند و از این کار پشیمان نمى باشند (م) .
[۴۸] . صحیح بخارى ۱ : ۳۲ ، حدیث ۸۷ کتاب العلم ؛ الجامع لأخلاق الراوی والسامع : ۷۱ .
[۴۹] . نگاه کنید به ، صحیح بخارى ۱ : ۱۶۲ .
[۵۰] . شرف اَصحاب الحدیث : ۷۲ .
[۵۱] . شرف أصحاب الحدیث : ۷۲ ؛ السنّة قبل التدوین : ۴۴
[۵۲] . مسند احمد ۱ : ۳۳۰ .
[۵۳] . مسند احمد ۵ : ۴۱۱