۱۹ . اَنس بن مالک گوید : هنگامى که پیامبر صلى الله علیه وآله درهاى مسجدرا بست ، قریش نزد او آمده ، او را سرزنش کرده ، گفتند : درهاى مارا بستى و در على را رها کردى ؟! پیغمبر صلى الله علیه وآله گفت : فرمان من نبودکه بستم ، و گشودم .روایت را حافظ عُقَیْلى از محمّد بن عَبْدوس از محمّد بن حُمَیْداز تمیم بن عبدالمؤمن از هلال بن سُوَیْد از اَنس نقل کرده اند[۱] . ۲۰ . بُرَیْدَة الأسْلَمى گوید : پیامبر خدا صلى الله علیه وآله دستور بستن درها راصادر فرمود : این امر بر اصحابش گران آمد ! وقتى به پیغمبر صلى الله علیه وآله گزارش دادند ، فرمان نماز جماعت صادر کرد و در اجتماع مردم منبر رفت و در سخنرانى اش چنان حمد و ثنایى از پروردگار گفت که مانند آن را قبلاً کسى نشنیده بود ، آنگاه گفت :
ایّها الناس ، نه من آن را بستم و نه آن را من گشودم ، بلکه خداى آن را گشود و خداى آن را بست آنگاه خواند :« وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى »[۲] ؛سوگند به اختر در حال فرود ، که صاحب شما نه گمراه است نه بر او نفوذگمراهى شده است و او هیچگاه از روى هواى نفس سخن نمى گوید ، تنهاهرچه هست وحى است که به او مى شود .آنگاه مردى گفت : اجازه دهید من روزنى به مسجد بگشایم ؟پیغمبر صلى الله علیه وآله امتناع کرد و تنها در على را باز گذارد . على در حال جنابت هم که بود از همان در ، داخل و خارج مى شد .این روایت را ابو نُعَیْم در فضائل صحابه آورده است . ۲۱ . امیرالمؤمنین علیه السلام گوید : وقتى پیامبر خدا صلى الله علیه وآله دستور بستن درهایى را که به مسجد رفت و آمد مى شد ، صادر فرمود ، حمزه درحالى که قطیفه قرمزش بر زمین مى کشید با چشمان اشک آلود ،بیرون شد ، پیامبر فرمود : این من نبودم که شما را بیرون و او راساکن کردم ، ولى خدا او را ساکن ساخت .حافظ ابو نُعَیْم در فضائل صحابه آن را نقل کرده است . ۲۲ . امیرالمؤمنین علیه السلام گوید : پیامبر خدا صلى الله علیه وآله دست مرا گرفته ،گفت : موسى از پروردگارش خواست که مسجدش را [ به ] هارون پاک کند و من از خداى خواستم که مسجدم را به تو و ذرّیّه ات تطهیر نماید ، آنگاه به سوى ابوبکر ، کس فرستاد که در خانه رامسدود کن ! او در آغاز « إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ »[۳] گفت و سپس اظهار اطاعت کرد و در خانه اش را مسدود کرد ، آنگاه نزد عمر کس فرستاد و سپس به سوى عبّاس .آنگاه پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : من درهاى شما را نبستم و در على رانگشودم ،ولى خدا در خانه على را گشود و درهاى شما را مسدودکرد .حافظ بَزّار این روایت را نقل کرده[۴] (مراجعه کنید [ به ] مجمع الزوائد ۹/۱۱۵ ، کنز العمّال ۶/۴۰۸[۵] ، السیرة الحلبیّة ۳/۳۷۴[۶]) . ۲۳ . امیرالمؤمنین علیه السلام گوید : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : برو دستوربده درهاى آنان را مسدود سازند ! من رفتم به آنها گفتم ، آنها دستوررا عمل کردند مگر حمزه ، پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : به حمزه بگو درخانه اش را تغییر دهد ! گفتم : رسول خدا شما را امر مى کند در خانه را تغییر دهید ، او در خانه را تغییر داد و من به سوى پیامبر باز گشتم ، او به نماز ایستاده بود ، سپس مرا گفت : به خانه ات بازگرد .این حدیث را بَزّار ، به اسنادى که رجالش همه مورد وثوق اند ،نقل کرده است[۷] و هیثمى در مجمع الزوائد۹/۱۱۵ ، سُیُوطى درجمع الجوامع ـ به نقل کنز العمّال ۶/۴۰۸[۸] ـ آن را روایت کرده(وسیوطى به حساب حبّة العُرَنى آن را تضعیف کرده و در ۱/۵۴[۹]همین کتاب گذشت که او مورد وثوق است) و حَلَبى در سیره [ اش ]۳/۳۷۴ آن را آورده است .شما که بر این روایت واقف شدید و متوجه گردیدید که پیشوایان حدیث با این طُرُق ـ که همه اش صحیح است ـ آن راروایت کرده اند (اضافه بر اینها ابن حَجَر در فتح البارى [۱۰] وقَسْطَلانى در ارشاد السارى [۱۱] ۶/۸۱ بیان کرده اند که هر طریقى ازاین طُرُق به تنهایى صلاحیت احتجاج و استدلال دارد تا چه رسدبه مجموع آن) پس آیا مجوّزى براى پندار ابن تَیْمِیَّه مى یابید که مى گوید حدیث از مجعولات شیعه است ؟آیا شما در بین این گروه یک نفر شیعه را مى شناسید ؟و آیا اگر کسى احتماد بدهد مطالبى را شیعیان در این کتابها جعل کرده اند ، این احتمال را هم مذهبان آن مَرد ، مى پذیرند ؟و آیا این هم عیب شیعه است که با اهل سنّت موافقت کرده ،حدیث را از طُرُق مختصه آنها اخراج مى کند ؟!امّا من این احتمال را نمى دهم که آن مرد بر این مطالب واقف نشده باشد ، چیزى که هست کینه سخت گلویش را فشار مى دهد ،راهى براى او نمانده جز اینکه بى باکانه نسبت دروغ به حدیث بدهد و در اینکه نتیجه این نسبت جعل و افترا ـ در مرحله نقد وتحلیل ـ براى او چه پیش خواهد آورد و فرداى حساب نزدپروردگار سؤال و بازخواست از او تا چه حد شدید و خشن خواهدبود ، او دیگر به این چیزها فکر نکرده است .و شاگرد غفلت زده او ، ابن کثیر در تفسیرش ۱/۵۰۱ از اوپیروى کرده (بعد از بیانِ بستنِ دریچه هاى مسجد مگر دریچه ابى بکر) گوید : و کسى که روایت کرده «إلاّ باب علی» (مگر درعلى ) چنان که در پارهاى از سُنَن دیده مى شود ، غلط است وصحیح همان است که در صحیح ملاحظه شد .کار تسلیم و اعتراف در برابر حدیث سدّ ابواب در نزد علما ، به جایى کشیده که کوشیده اند[۱۲] وجه جمعى (هرچند نزد ما موردقبول نیست) بین آن و حدیثى که درباره ابوبکر نقل کرده اند ، پیداکنند و کسى جز ابن جوزى ـ که برادر ابن تیمیه دربافندگى است ومانند او حدیث را نسبت به دروغ داده ـ مُنکر آن نشده است .در اینجا پیشوایان و حُفّاظِ حدیثِ اهلِ سنّت را سخنان جالبى پیرامون حدیث و در صحّت و اعتراف به واقعیت آن است ، ما رانمى رسد همه آن سخنان را آوردن ، تنها به سخنان حافظ ابن حجراکتفا مى کنیم ؛ وى در کتاب فتح البارى ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ [۱۳]] بعد از ذکرشش حدیث از احادیث نامبرده ، گوید :این احادیث هریک دیگرى را تقویت مى کند و هرکدام صلاحیت احتجاج به آن را به تنهایى دارد تا چه رسد به مجموع .ابن جوزى این حدیث را در ردیف مجعولات آورده و آن را از حدیث سعد بن ابى وَقّاص ، و زید بن اَرْقَم ،و ابن عُمَر ـ با اکتفا به بعضى از طرق آن ـ آورده است و بر اثر پارهاى از رُوات آن (که در آن زمینه سخن گفته) روایت را مورد ایراد و خدشه قرار داده ، درصورتى که اینها زیانى به روایت نمى رساند ؛ زیراطُرُق روایت زیاد است .خدشه دیگر او اینکه : مخالفِ حدیثِ صحیح در باب ابى بکر است و پندارد که این حدیث را شیعیان دربرابر حدیث صحیح راجع به ابى بکر جعل کرده اند !در حالى که او با این عمل ، مرتکب خطاى شنیعى شده است .او با این کار ، احادیث صحیح را ـ به خیال معارضه ـ رد مى کند با اینکه جمع بین دو قضیه ممکن است وبَزّار در مسندش به این وجه جمع ، اشاره کرده گوید :در روایات اهل کوفه ـ با سندهاى حَسَن ـ در داستان على احادیثى نقل شده ، و در روایات اهل مدینه درداستان ابى بکر ، نیز روایتى آمده ؛ اگر روایات اهل کوفه صحیح باشد ، طریق جمع بین آن دو ، مدلول حدیث ابى سعید خُدْرى است[۱۴] ؛ یعنى حدیثى که ترمذى نقل کرده[۱۵] که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : «هیچکس نباید مسجد را با حال جنابت عبور کند مگر من و تو»یعنى چون در خانه على به مسجد گشوده مى شد وخانه على درى جز آن نداشت ، از این رو دستور نبودکه آن را مسدود کند .تأیید این مطلب روایتى است که اسماعیل قاضى درکتاب «احکام القرآن» از طرق مُطَّلِب بن عبداللّه بن حَنْطَب آورده که : پیغمبر به هیچکس اجازه نمى داد درحال جنابت از مسجد عبور کند مگر على بن ابى طالب ؛ زیرا خانه اش در مسجد بود .و خلاصه وجه جمع بین حَدیثَیْن این است که : امر به بستنِ در ، دوباره صادر شده ؛ در دفعه نخستین ـ به دلیلى که ذکر آن گذشت ـ على استثنا شده و در دفعه دیگر ، ابوبکر استثنا شده است .ولى این هم درست نیست مگر که بگوییم در داستان على «درِ حقیقى » و در داستان ابى بکر «درِ مجازى »منظور بوده است و تعبیر «خَوْخَه» در قصه ابوبکر (که ما آن را دریچه ترجمه کردیم) مقصود ، همان دَرِمجازى باشد ؛ گویا وقتى دستور آمده درها را ببندند ،همه درها را مسدود کرده و دریچه ها یا پنجرهایى که گه گاه از آنها تقریباً بتوان به مسجد درآمد ، اِحداث کردند ، و بعداً دستور بستن آنها هم صادر گردیده است .با این طریقه ، مانعى به نظر نمى رسد که جمع بین حدیثین کرد ؛ چنان که ابو جعفر طحاوى در کتاب«مشکل الآثار» در اوائل ثلث سوم کتابش و ابوبکرکَلاباذى در معانى الاخبار به همین طریق ، بین دوحدیث را جمع کرده اند .کلاباذى پس از ذکر طریق جمع مزبور ، تصریح مى کند که خانه ابوبکر درى هم از خارج مسجد داشته و دریچه به داخل مسجد گشوده مى شده ، ولى خانه على جز از داخل مسجد درِ دیگرى نداشته است ؛ وخداى آگاهتر است .ابن حجر در کتاب دیگرش ـ القول المسدّد : ۱۶[۱۶] ـ گوید :سخن ابن جوزى درباره باطل و ساختگى بودن این حدیث ،ادعائى است که دلیلى بر آن ـ جز مخالفتش با حدیث دیگرى که درصحیحین است ـ ارائه نداده است و این روش ، اِقدام به ردّ احادیث صحیح به مُجَرّد پندار و خیال است ! هیچگاه نباید اقدام به نسبتِ جعل نمود مگر در جایى که جمع ممکن نباشد .و هرگاه جمع هم ممکن نشد ، نمى توان در این مورد حکم به بطلان کرد ، بلکه باید در آن توقف کرد تا براى دیگران ـ که اکنون براو پوشیده است ـ ظاهر گردد و این حدیث در این باب ، حدیث مشهورى است که داراى طُرُقى متعدد و هر طریقه ـ جداگانه ـ کمتراز حدیث حَسَن نیست و از مجموع آنها (به روش بسیارى ازحدیث شناسان) به صحّت آن ، قطع حاصل مى شود .امّا اینکه با حدیث صحیحین معارض است ، این امر ، قطعى نیست و تعارضى دیده نمى شود .و در صفحه ۱۹ بعد از جمع بین دو قضیّه گوید :و با این وجه جمع ، معلوم شد هیچگونه تعارضى دربین نیست ، آنگاه چگونه به مجرّد این پندار ، نسبت جعل به احادیثِ صحیح ، مى توان داد ؟! اگر این کاردر احادیث صحیح ، فتح باب گردد ، باید خطّ بطلان بر بسیارى از احادیث صحیح کشید ، ولى این عملى است که خدا و مؤمنان آن را نپسندند .امّا حدیث «خُلّه» و «خَوْخَه» (دوستى و دریچه) را که صحیح پنداشته ، باید دانست ، در مقابل حدیث «سدّ ابواب» جعل شده است ؛ چنان که ابن ابى الحدید در شرحش ۳/۱۷[۱۷] گوید :حدیث سدّ ابواب (بستن درها) براى على بوده ، بَکریَّه(طرفداران ابى بکر) آن را براى ابى بکر ، تَقَلُّب کرده اند .و علائم و آثار جعل در آن ، بر[۱۸] اشخاص محقّق پوشیده نیست ، از قبیل : ۱ . کسى که مجموع این احادیث را بررسى کند ، متوجه یک واقعیت مى شود که غرض از بستن درهاى رفت و آمد خانه به مسجد ، براى تطهیر مسجد از آلودگى هاى ظاهرى و معنوى بوده است ؛ هیچکس نباید با حال جنابت از آن بگذرد و در مسجد کسى نباید خود را جنب سازد .امّا اینکه در خانه پیامبر صلى الله علیه وآله و در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام باید به حال خود بماند ، علّتش طهارت آن دو از هر پلیدى و آلودگى است و آیه تطهیر گواه صریح آن است تا جایى که جنابت در آنها آنگونه خباثت و آلودگى معنوى را ـ که در دیگران پدید مى آورد ـ ایجادنمى کند .چنان که این مطلب را از تشبیه به مسجد موسى ـ که از خداخواسته است آن را براى هارون و ذریّه اش پاک کند ـ مى توان فهمید یا از آنجا که خداى او را امر کرده است مسجد پاکى بنا کند که هیچکس جز او و هارون در آن ساکن نشوند ، و مراد او تنها تطهیرمسجد از آلودگى هاى نجاست نیست ؛ زیرا این حکم اختصاصى ِآن مسجد نمى باشد و بر هر مسجدى صادق است .براى اطلاع و اطمینان بیشتر بر آنچه گفتیم [ نگاه کنید به ]احادیث باب ، آنجا که مى گوید :امیرالمؤمنین علیه السلام به حال جنابت وارد مسجد مى شد[۱۹] و گاهى از آن در حال جنابت مى گذشت[۲۰] و داخل و خارج مسجد با حال جنابت مى شد[۲۱] .و آنچه از ابى سعید خُدرى رسیده که پیغمبر صلى الله علیه وآله گفت : بر کسى مجاز نیست خود را در این مسجد جنب کند جز من و تو[۲۲] .و سخن پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمود : آگاه باشید که مسجد من بر هر زن حائض و هر مرد جنب ، جز بر محمّد و اهل بیتش (على ، فاطمه ،حسن و حسین ) حرام است[۲۳] .و گفتار دیگرش صلى الله علیه وآله که فرمود : توجه کنید ، این مسجد بر جنب و حائض حلال نیست مگر براى رسول خدا ، على ، فاطمه ، حسن و حسین؛ آگاه باشید من نامهاى آنها را براى شما بیان کردم تا گمراه نشوید (سنن بیهقى ۷/۶۵) .و سخن او صلى الله علیه وآله به على : اما براى تو ـ در مسجد من ـ هرچه بر من حلال است ، بر تو حلال و هرچه بر من حرام است ، بر تو نیز حرام خواهد بود . حمزة بن عبدالمُطَّلِب گفت : یا رسول اللّه ، من عموى شما هستم و از على به شما نزدیکترم ، فرمود : راست گفتى عمو !همانا به خدا سوگند ، این امر از جانب من نیست ، این از طرف خداى بزرگ است[۲۴] .و گفتار مُطَّلب بن عبداللّه بن حَنْطَب : همانا پیامبر صلى الله علیه وآله اجازه نمى داد در حال جنابت کسى از مسجد عبور کند یا در آن بنشیندمگر على بن ابى طالب ، به خاطر اینکه خانه اش در مسجد بود[۲۵] .جصاص این حدیث را به اسناد خود نقل کرده ، سپس گوید :در این حدیث پیغمبر صلى الله علیه وآله عبور از مسجد را ـ مانندنشستن در آن ـ ممنوع فرموده است و این امر به عنوان خصوصیتى براى على رضى الله عنه صحیح است ، وگفتار راوى (به خاطر اینکه خانه اش در مسجد بود)پندارى از او بیش نیست ؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه وآله در حدیث نخست دستور داد درِ خانه هایى که به مسجد براى رفت و آمد گشوده بودند ، همه را به خارج آن بگردانند و به این علّت که درِ خانه ها در مسجد است ،به آنها اجازه عبور در مسجد را نداد .این خصوصیت تنها براى على رضى الله عنه بوده ـ نه دیگران ـچنان که جعفر را به داشتن دو بال در بهشت در بین سائر شهدا ، اختصاص داد ؛ و چنان که حَنْظَلَه را ـ که در حال جنابت کشته شده بود ـ به عنوان غسیل الملائکه امتیاز بخشید ؛ و دحیه کلبى ، این امتیاز راداشت که جبرئیل به شکل او بر پیغمبر صلى الله علیه وآله نازل مى شد ؛ و زبیر که از آزار شپش شکایت داشت ، اجازه پوشش ابریشم را امتیاز گرفت .به این ترتیب ، معلوم شد دیگران (غیر از على ) ازعبور و مکث در مسجد ممنوع اند .جان سخن و غرض از ایراد اینها همه اینکه : باقى گذاردن این در و اجازه رفت و آمد ـ به همان شکلى که براى رسول خدا صلى الله علیه وآله مجاز بود ـ از خصوصیات مُتَرَتِّب بر نزول آیه تطهیر است که هرنوع پلیدى را از آنان ، نفى کرده .گواه این امر ، حدیث احتجاج روز شورا است که در آن امیرالمؤمنین علیه السلام مى گوید :آیا در بین شما کسى هست که کتاب خداى او را جزمن تطهیر کرده باشد تا جایى که پیامبر صلى الله علیه وآله درهاى همه مهاجران را ببندد و در خانه مرا به سوى مسجد بگشاید ، تا جایى که عموهاى پیغمبر صلى الله علیه وآله حمزه وعبّاس برخاسته بگویند : یا رسول اللّه ، درهاى ما رابستى و در خانه على را گشودى ! پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :من در او را نگشودم و درهاى شما را نبستم ، بلکه خدا در او را گشود و درهاى شما را بست ، همه درپاسخ على گفتند : نه .ابوبکر از اهل این آیه نبود تا براى او درى یا دریچه اى گشوده شود از این رو این فضیلت ، ویژه کسى است که خداوند او را درکتاب کریمش تطهیر کرده است . ۲ . مقتضاى این احادیث ، این است که بعد از داستان سدّ ابواب (بستن درها) دیگر هیچگونه درى به مسجد جز در خانه پیامبر بزرگوار و پسر عمّش ، گشوده نباشد و حدیث خوخه (دریچه)ابى بکر تصریح دارد که هنوز درهایى براى رفت و آمد ،وجودداشته است و در آینده نزدیک فاصله شدید بین دو داستان رامتعرض خواهیم شد[۲۶] .وآنچه به عنوان وجه جمع یاد شده (که داستان امیرالمؤمنین علیه السلام حمل بر حقیقت ، وداستان ابى بکر مجازاً به خوخه (دریچه)اطلاق گردد و گفتار آنها که : گویا[۲۷] وقتى دستور بستن درها آمد ،همه درها را بستند و دریچه هایى پدید آوردند که تقریباً بتوان ازآنها به مسجد آمد ، آنگاه دستور آمد آنها را ببندد) مطلبى بى دلیل وابتدایى است .بلکه از آن رو که ممکن نبود در برابر چشم پیغمبر دریچه بازکنند ـ با وجودى که به آنان دستور بستن درها را داده بود تا از آن راه به مسجد وارد نشوند و راه عبورى براى آنها نباشد ـ این وجه جمع ، تکذیب مى شود ؛ زیرا آنان چگونه مى توانستند چیزى پدیدآورند که از نظر نتیجه ، مبغوض شارع و عملاً در حکمِ «در» باشد ؟و لذا براى دو عموى خود ـ حمزه و عباس ـ هم اجازه نفرموده راه عبورىـ براى دخول و خروج اختصاصى خود ـ داشته باشند واجازه نداد کسى پنجرهاى مُشْرِف بر مسجد داشته باشد ؛ چون حکم واحد به اختلاف اسم مواردش ، با وحدت مقصد و غرض ،مختلف نمى شود و از اطلاق لفظ «باب» اراده خوخه (دریچه)کردن، محظور عبور از مسجد را رفع نمى کند و موضوع حکم دگرگون نمى گردد. ۳ . در صفحه ۳۳۷ [ ص۲۰۴ ، متن عربى ] گفتار عمر در ایام خلافتش را مُتَعرِّض شدیم که گوید : «سه خصلت على بن ابى طالب را داده شد که اگر یکى از آنها را به من مى دادند بیشتر ازاُشْتُران سرخ موى ، دوست مى داشتم … تا آخر» و مانند آن سخن عبداللّه بن عمر در حدیث صحیحش که آن را در صفحه ۳۳۶[ ص۲۰۳ ، متن عربى ] نقل کریم .چنان که ملاحظه مى کنید آن دو نفر ، این فضائل سه گانه را ازمختصّات امیرالمؤمنین علیه السلام مى دانند که جز او کسى از آنها بهره اى ندارد ؛ مخصوصاً ابن عمر که در آغاز حدیثش اظهار نظر مى کندبهترین مردم بعد از پیغمبر خدا ، ابوبکر و سپس پدرش مى باشد ،ولى با این حال ، ابوبکر را شریک امیرالمؤمنین در حدیث «باب» و«خَوْخَه» ـ هیچکدام ـ نمى داند .هرگاه حدیث ابى بکر ، کمترین زمینه صحّت در عصر صحابه(که مورد خطاب صاحب رسالت صلى الله علیه وآله و شنونده گفتارش بودند)مى داشت ، چنین روشى در سخن گفتن آن دو ، دیده نمى شد .گذشته از اینها ، این جمله اگر هم از پیامبر صلى الله علیه وآله صادر شده باشددر ایام بیمارى اش از او صادر شده و فرقى بین این حدیث وحدیث «کتف و دوات» ـ که در صحاح و مسانید روایت شده ـ نیست ، ولى ابن تیمیّة اوّلى را نمى پذیرد و دوم را قبول دارد ! چرا اوبه پاره اى از احادیث ایمان آورده مى پذیرد و پاره اى دیگر را رَدّکرده بدان کفر مى ورزد ؟!تازه ، چه تفاوت فاحشى بین حدیث «کتف و دوات» و بین حدیث گشودنِ خَوْخَه (دریچه) ابى بکر ملاحظه مى شود ؟حدیث اولى بالاتفاق روز پنجشنبه واقع شده (که ابن عباس گوید : روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه اى «یوم الخمیس وما یوم الخمیس ») و آن حدیث بر احدى پوشیده نیست .با این حال ، به خود اجازه دادند درباره آن خدشه و ایراد کنند درحالى که پیامبر صلى الله علیه وآله آنان را مورد خطاب قرار داده مى گفت : نزد من شایسته نیست اختلاف و نزاع ابراز کنید ، مرا رها کنید ! من دروضعى هستم که حالت من ، بهتر از چیزى است که مرا بدان فرا مى خوانید) .و در همان روز دستور داد : مشرکان را از جزیرة العر ب بیرون کنید ، هیئت هاى نمایندگى را مانند سابق پذیرایى کنید[۲۸] (درباره این مطالب ، ایرادِ حدیثِ «کتف و دوات» را نگرفتند) .امّا حدیث بستن خَوْخات (دریچه ها) ـ در لُمَعات گوید:هیچگونه تعارضى بین حدیث سدّ ابواب و گشودن باب على ، وحدیث ابى بکر نیست ؛ زیرا امر به بستن درها مربوط به اول کارـ هنگام بناى مسجد ـ است و دستور بستن خوخات (دریچه ها)مگر دریچه ابى بکر ، در آخر کار ، در بیمارى پیغمبر صلى الله علیه وآله صادر شده که تنها سه روز یا کمتر به عمر پیغمبر صلى الله علیه وآله باقى نمانده بود [۲۹] .عینى در عمدة القارى ۷/۵۹۲[۳۰] گوید :حدیث بستن درها درآخر زندگى پیغمبر ، همان وقتى که دستورداد کسى جز ابابکر بر آنان امامت نکند ، صادر شده است .وفات پیغمبر خدا صلى الله علیه وآله به اتفاق همه مُوَرِّخان ، روز دوشنبه واقع شده بنابراین حدیث «خَوْخَه» باید روز جمعه یا شنبه واقع شده باشد ؛ طبعاً بیمارى پیامبر صلى الله علیه وآله هم روز به روز شدت مى گرفته ، حال مى پرسیم :چرا حدیث خَوْخَه را بخشى از عوارض حدیث «کتف ودوات»هم نصیبش نگردید ، و سخنانى که در آن حدیث از طرف بعض مقدّسین گفته شد ، اینجا رعایت نگردید ؟من مى دانم چرا ، منجم هم مى داند ، حتّى آدم غافل هم مى فهمدو از همه بیشتر ابن عبّاس خوب مى دانست که گفت : مصیبت مسلمانان ـ همه مصائبشان ـ از وقتى شروع شد که میان رسول خدا صلى الله علیه وآله و نوشتن نامه اى که جلو اختلاف و لغزش هاى امّت رابگیرد ، حائل شدند . [۱] . الضعفاء الکبیر ۴/۳۴۶ ، رقم ۱۹۵۳ . [۲] . سوره نجم ۵۳ آیه ۱ ـ ۴ . [۳] . سوره بقره ۲ آیه ۱۵۶ . [۴] . مسند بزّار ۲/۱۴۴ ، حدیث ۵۰۶ . [۵] . کنز العمّال ۱۳/۱۷۵ ، حدیث ۳۶۵۲۱ . [۶] . السیرة الحلبیه ۳/۳۴۶ . [۷] . مسند بزّار ۲/۳۱۸ ، حدیث ۷۵۰ . [۸] . کنز العمّال ۱۳/۱۷۵ ، حدیث ۳۶۵۲۲ . [۹] . در متن عربى ، ۱/۲۴ . [۱۰] . فتح البارى ۷/۱۵ . [۱۱] . اِرشاد السارى ۸/۱۶۷ . [۱۲] . از آنها [ است ] ابو جعفر طَحاوى در مشکل الآثار ، ابن کثیر در تاریخش [ ۷/۳۷۹ ، حوادث سنه ۴۰ه ] ، ابن حجر در کتابهاى متعددش [ فتح البارى ۷/۱۵ ] ، سیوطى در اللَئالى [ ۱/۳۴۶ ـ ۳۵۱ ] ، قَسْطلانى در ارشاد السارى [ ۸/۱۶۷ ] عَیْنى در عمدة القارى [ ۱۶/۱۷۶ ] . [۱۳] . فتح البارى ، کتاب فضائل اصحاب النبى ، باب قول النبى : «سُدُّوا الأبوابَ إلاّ بابَ أبى بکر» ، ذیل حدیث ۳۶۵۴ . [۱۴] . مسند بزّار ۴/۳۶ ، حدیث ۱۱۹۷ . [۱۵] . سنن ترمذى ۵/۵۹۷ ، حدیث ۳۷۲۷ . [۱۶] . القول المُسدَّد : ۱۹ و۲۳ ـ ۲۴ . [۱۷] . شرح نهج البلاغه ۱۱/۴۹ ، خطبه ۲۰۳ . [۱۸] . در متن ، عبارت چنین است : «اشخاص بر محقق» که به نظر مى رسد خطاى سهوى ـ یا اشتباه تایپى ـ باشد م . [۱۹] . مراجعه کنید به حدیث ابن عبّاس ص۲۰۵ متن عربى [۲۰] . مراجعه کنید به تعبیر جابر بن سَمُرَه ص۲۰۶ ، متن عربى . [۲۱] . مراجعه کنید به حدیث بُرَیْدَة الاسلمى که در ص۲۰۸ متن عربى که گذشت . [۲۲] . تِرمِذى این حدیث را در جامعش ۲/۲۱۴ [ ۵/۵۹۷ حدیث ۳۷۲۷ ] ؛ و بیهقى در سننش ۷/۶۶ ؛ بزّار [ ۴/۳۶ ، حدیث ۱۱۹۷ ] ابن مَرْدَوَیْه ، ابن منیع در مسندش ، بَغَوى در مصابیح ۲/۲۶۷ [ ۴/۱۷۵ ، حدیث ۴۷۷۴ ] ؛ ابن عساکر در تاریخش [ ۱۲/۱۸۵ ؛ و در ترجمه امام على بن ابى طالب ، رقم ۳۳۱ ] ؛ محبّ الدین در ریاض ۲/۱۹۳ [ ۳/۱۴۰ ] ؛ ابن کثیر در تاریخش ۷/۲۴۲ [ ۷/۳۷۹ ، حوادث سنه ۴۰ه ] ؛ سبط ابن جوزى در تذکره : ۲۵ [ ص۴۲ ] ؛ ابن حجر در صواعق [ ص۱۲۳ ] ؛ ابن حجر در فتح البارى ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ؛ سیوطى در تاریخش : ۱۱۵ [ ص۱۱۶ ] ؛ بَدَخشى در نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ] ؛ حَلَبى در سیره [ اش ] ۳/۳۷۴ [ ۳/۳۴۷ ] نقل کرده اند . [۲۳] . بیهقى در سننش ۷/۶۵ ، حلبى در سیره اش ۳/۳۷۵ [ ۳/۳۴۷ ] . [۲۴] . ابو نُعَیْم در فضائل الصحابه ، و از طریق او حَمُّویى ـ در فرائد [ ۱/۲۰۶ ، حدیث ۱۶۱ ]باب ۴۱ ـ نقل کرده است . [۲۵] . جَصّاص در احکام القرآن ۲/۲۴۸ [ ۲/۴۰۲ ] ، و قاضى اسماعیل مالکى در احکام القرآن ـ چنان که در القول المسدّد ابن حجر : ۱۹ [ ص۲۴ ، هست ] ـ نقل کردهاند و ابن حجر گوید : مُرْسَل قوى است ، و در تفسیر زمخشرى ۱/۳۶۶ [ ۱/۵۱۴ ] ، و فتح البارى ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ، و نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ، آن را ] مى توان یافت . [۲۶] . خواهیم گفت که واقعه اول مربوط است به آغاز کار ، و واقعه دوم مربوط به بیمارى پیغمبر صلى الله علیه وآله وقتى که سه روز یا کمتر به عمر پیغمبر نمانده بود . [۲۷] . این تعبیر را در فتح البارى ۷/۱۲ [ ۷/۱۵ ] ، عمدة القارى ۷/۵۹۲ [ ۱۶/۵۹۲ ] ، و نزل الابرار : ۳۷ [ ص۷۴ ] مى یابید . [۲۸] . طبقات ابن سعد : ۷۶۳ [ ۲/۲۴۲ ] . [۲۹] . مراجعه کنید [ به ] حاشیه جامع ترمذى ۲/۲۱۴ . [۳۰] . عمدة القارى ۱۶/۱۷۶ .