دروغ شمردن حدیث حق مدارى امام على ع– منهاج بدعت

دروغ شمردن حدیث حق مدارى امام على ع– منهاج بدعت

[ مى   ]گوید : این حدیث که گویند : رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  گفته است :عَلَیّ مَعَ الحقّ والحقُّ مع علیّ یدور معه حیثُ دار ، ولن یَفْتَرِقا حتّى  یَرِدا علیَّ الحوض ؛على   با حق و حق با على   است ، هر کجا او باشد حق بدان سو مى  ‏گراید و ازهم جدا نمى  ‏شوند تا در حوض کوثر به من بازگردند .[ این سخن ] از بزرگ‏ترین دروغ‏ها و نادانى  ‏ها است ؛ زیرا این حدیث را احدى   از پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نقل نکرده ـ نه به اسناد صحیح ، ونه به اسناد ضعیف ـ و آیا دروغ‏گوتر از او (علاّمه حلّى  ) کسى   پیدامى  ‏شود که از صحابه و علماء روایت کند که آنان حدیث را روایت کرده‏ اند ، ولى   آن حدیث ـ به هیچ وجه ـ از احدى   از آنها معرّفى  نشده باشد ؟! بلکه این آشکارترین دروغ‏ ها است .اگر گفته مى  ‏شد : بعضى   روایت کرده‏ اند و قابل قبول هم[ مى   ]بود ، مى  ‏گفتیم : ممکن است ! ولى   این حدیث قطعاً دروغى  است که بر پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بسته ‏اند و سخنى   است که پیامبر الهى   از آن منزّه است ( منهاج السنّه ، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸) .پاسخ :امّا حدیث را گروهى  از حفّاظ و بزرگان آنان نقل کرده ‏اند ؛

ازقبیل : خطیب ـ در تاریخ خود ۱۴/۳۲۱ ـ از طریق یوسف بن محمّدالمُؤَدّب ، گوید :حسن بن احمد بن سلیمان السَرّاج براى   ما حدیث کرد از عبدالسلام بن صالح ، و او از على   بن هاشم بن بُرَیْد ، ازپدرش ، از ابى  سعید تمیمى   ، از ابى   ثابت ـ مولى  ابى   ذر ـ که گفت :بر اُمّ سَلَمَه وارد شدم ، دیدم او گریه مى  ‏کند و بیاد على   است ومى  ‏گوید : شنیدم که پیغمبر مى  ‏گوید :علیٌّ مع الحقّ والحقُّ مع علیّ ولن یَفْتَرِقا حَتّى   یَرِدا علیَّ الحوضَ یومَ القیامة .این امّ المؤمنین ، امّ سلمه ، بانوى   صحابى   است ! ولى   آن مردگفته است هیچ صحابى   آن را روایت نکرده است ، چنان که گفته است از علما احدى   آن را نقل کرده ، مگر که بگوید : خطیب با همه عظمتش از علما نیست و یا اُمّ المؤمنین صحابى   را بى  ‏اعتبار تلقّى  کند !و این دومى   به حساب‏هاى   ابن تیمیّه نزدیک‏تر است ؛ زیرا اُمّ سَلَمَه ، عَلَوى   است که داراى   عواطف عَلَوى   ، روح عَلَوى   و مذهب عَلَوى   بوده است .حدیث اُمّ سَلَمَه را سَعْد بن ابى   وَقَّاص در خانه او شنیده است ،وى   گوید : از رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  شنیدم که مى  ‏فرمود :«  علیٌّ مع الحقّ» یا «الحقّ مع علیّ حیث کان» [ حق با على   است هرکجا که باشد ] .این سخن را پیغمبر در خانه امّ سلمه فرمود و مردى   [ از کسانى  که این حدیث را از سعد شنید ، کسى   را ] نزد امّ سلمه فرستاده ،درباره حدیث از او پرسید ، امّ سلمه گفت : پیغمبر این حدیث را درخانه من فرمود . آن مرد به سعد گفت : هیچ‏گاه تو نزد من پست‏ تر ازامروز نشده بودى   ! سعد گفت : چرا ؟ مرد پاسخ داد : اگر من ازپیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  این سخن را شنیده بودم تا زنده بودم خدمت‏گذارى  على   را رها نمى  ‏کردم !حافظ هیثمى   ـ در مجمع الزوائد ۷/۲۳۶ ـ این حدیث را نقل کرده و گوید : بزّار آن را روایت کرده و در روایت او سعد بن شُعَیْب است که او را نمى  ‏شناسم ولى   بقیّه رجالش ، رجال صحیح‏ اند .امینى  گوید : مردى   را که هیثمى   نمى  ‏شناسد ، سعید بن شُعَیْب حَضْرَمى   است و ناآشنایى   او به خاطر تصحیف (دگرگونى  در لفظ)است ، بسیارى از ارباب سیر شرح حالش را آورده اند ؛ چنان که شمس الدین ابراهیم جوز جانى   بیان کرده و گفته :إنّه کان شیخاً صالحاً صدوقاً[۱] ؛ او پیرمردى شایسته و بسیارراست‏گو بود .و چگونه این مرد مى  ‏تواند حکم کند احدى  از صحابه و علماـ  به هیچ وجه ـ آن را روایت نکرده‏ اند ؟! این ، حافظ ابن مَرْدَوَیْه در«مناقب» و سمعانى   در « فضائل الصحابه» است که با سلسله سند ازمحمّد بن ابى   بکر ، از عایشه ، روایت کرده ‏اند که او گفت : شنیدم رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى  ‏فرمود :علیٌّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ لن یفترقا حتّى   یردا علیَّ الحوضَ .وابن مَرْدَوَیْه در «المناقب» و دَیْلَمى   در «الفردوس» روایت کرده‏ اند که وقتى شتر عایشه را پَى  ْ کردند و عایشه به یکى   ازخانه‏ هاى   بصره وارد شد ، محمّد بن ابى   بکر نزدش آمده ، سلامش کرد و عایشه با او حرف نزد ! محمّد گفت : تو را به خدا سوگندمى  ‏دهم ! آیا آن روز را به خاطر دارى   که تو خود مرا حدیث کردى  از پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  که او فرمود :حق پیوسته همراه على  است و على   با حق همراه است ، هیچ‏گاه نه با هم خلاف مى  ‏کنند ، و نه از هم جدا مى  ‏شوند ؟[ عایشه ] گفت : آرى   .ابن قُتَیْبَه ـ در الامامة والسیاسه ۱/۶۸[۲] ـ از محمّد بن ابى   بکرآوده است که او به خواهرش عایشه وارد شد ، به او گفت : آیانشنیدى   پیغمبر خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى  ‏گفت :علیٌّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ [ على   با حق است و حق با على   ] .آن‏گاه به جنگ با او بیرون آمدى   ؟!زمخشرى   در «ربیع الأبرار»[۳] آورده ، گوید : ابو ثابت ـ مولى  على ـ براى  ورود بر اُمّ سَلَمَه ـ رضى   اللّه‏ عنها ـ اجازه خواست ، اُمّ سَلَمَه گفت: خوش آمدى   ابا ثابت ! آیا وقتى   دل‏ها به هر سو پرواز مى  ‏کرد،تو دلت به کدام سو پر کشید ؟ ابو ثابت گفت : به دنبال على  ّ بن ابى  ‏طالب! امّ سلمه گفت: سوگند به خدایى   که جانم در قبضه قدرت اوست ، موفق شدى   ! از رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  شنیدم مى  ‏فرمود : علیٌّ مع الحقّ والقرآن ، والحقُّ والقرآنُ مع علیٍّ ولن یفترقا حتّى   یرداعلیَّ الحوض ؛على   ،همراه حق و قرآن است و حق و قرآن ، همراه على   ؛ از هم قابل تفکیک نخواهند بود تا در «حوض کوثر» به من بازگردند .به همین تعبیر اخطب الخطباء خوارزمى   ـ در المناقب[۴] ـ از
طریق حافظ ابن مَرْدَوَیْه نقل کرده ، و نیز شیخ الاسلام حَمُّویى   ـ درفرائد السمطین باب ۳۷ ـ از طریق حافظ ابى  ‏بکر بَیْهَقى   و حافظ حاکم ابى   عبداللّه‏ نیشابورى   ، روایت کرده است .و ابن مَرْدَوَیْه در المناقب از ابى   ذر ، روایت کرده که او را ازاختلاف مردم پرسیدند ، ابوذر گفت : بر تو باد به کتاب خدا و بزرگ مرد ، على   بن ابى   طالب ، که من شنیدم پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى  ‏گفت : على   باحق و حق با على   و بر زبان على  است و آنجا که على   باشد حق دور مى  ‏زند .احتجاج امیر المؤمنین على علیه ‏السلام به این حدیث در روز شورا ،مى  ‏تواند خواننده را برشهرت ومعروفیت آن بین صحابه پیغمبر صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله واقف سازد ، آنجا که فرمود : شما را به خدا سوگند مى  ‏دهم ، آیامى  ‏دانید رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : حق با على   و على   با حقّ است ، هرجا على   برود حق با او مى  ‏رود ؟ همه گفتند : بلى   ، واللّه‏[۵] .در اینجا از آن مرد مى  ‏پرسیم : چرا ممکن نیست این جمله صحیح باشد ؟ آیا در آن یکى   از محالات عقلى   ـ مانند اجتماع یاارتفاع نقیضین ـ موجود است ؟ یا از آن ، اجتماع ضدّین یا مثلین صورت مى  ‏گیرد ؟ یا اینکه مَرْدَک مى  ‏پندارد حقیقتِ علوى   قابل آن نیست که با حق دور بزند و حق با آن ؟!بزرگ سخنى   است که از دهانشان بیرون مى  ‏آید[۶] .و (در ۲/۲۳۱ ـ ۲۳۶)[۷] از طریق طَبَرانى   و جز او ، به اِسنادصحیح ، گفتار پیامبر خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در روز غدیر خم ، گذشت که فرمود :خدایا ، هرکس او را دوست دارد تو او را دوست دار و هرکس او رادشمن دارد تو او را دشمن دار تا آنجا که فرمود :وَأَدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ ؛ و حق را بگردان هرجا که او مى  ‏گردد[۸] .و نیز این جمله از او  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به صحّت پیوسته است :رحم اللّه‏ علیّاً ، اللّهمّ أدِرِ الحقَّ معه حیثُ دار[۹] ؛خداى   على   را رحمت کند ، بارالها حق را به هرجا على مى  ‏گرددهمراهش بگردان .و رازى ـ در تفسیرش ۱/۱۱۱[۱۰] ـ گوید : و امّا اینکه على   بن ابى  طالب  رضى  ‏الله‏ عنه « بِسْمِ اللّه‏ِ الرَّحْمَن الرَّحِیمِ » را به جهر (بلند) ادا مى  ‏کرد ، به تواتر ثابت شده است و هرکس در دینش به على   بن ابى   طالب اقتداکند ، هدایت یابد ، دلیلش گفتار او  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  است که فرمود : «خدایا حق را با على  هر جا که باشد همراه ساز» .حافظ گنجى ـ در«الکفایه» ص ۱۳۵[۱۱] ـ و اَخْطَبِ خوارزم در(المناقب : ۷۷[۱۲])[۱۳] از مسند زید روایت کرده‏اند قول پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  راکه به على   فرمود :إنَّ الحقَّ معک والحقُّ عَلَى   لسانکَ وفی قلبک وبین عَیْنَیْک ، والإیمانُ مخالِطٌ لحمکَ ودَمَکَ کما خالَطَ لَحْمی وَدَمی ؛حق ، با تو و حق ، بر زبان تو و در قلب تو و میان دیدگان تواست ؛ و ایمان ، با گوشت و خون تو چنان درهم آمیخته که باگوشت و خون من .افراد زیادى از ابى   سعید خُدْرى   از رسول اکرم  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  روایت کرده‏ اند که او در حالى   که به على   اشارت مى  ‏کرد گفت :الحقُّ مع ذا ، الحقُّ مع ذا[۱۴] .و در تعبیر ابن مَرْدَوَیْه از عایشه از پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  :الحقُّ مع ذا یزولُ معه حیثما زال .ابن مَرْدَوَیْه و حافظ هَیْثَمى   ـ در مجمع الزوائد ۹/۱۳۴ ـ از اُمّ سَلَمَه روایت کرده‏ اند که مى  ‏گفت :على   بر حق مى  ‏باشد ، هرکس از او پیروى   کند از حق پیروى  کرده و هرکس او را رها سازد ، حق را رها ساخته است [ این ]عهدى   است که قبل از امروز بسته شده است .و ـ در ۲/۱۳[۱۵] ـ از طریق شیخ الاسلام حَمُّوئى گفتار پیامبراکرم  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  درباره اوصیاءش گذشت که فرمود :آنان همراه حق‏اند و حق با آنان همراه ، نه آنان از حق جدا مى  ‏شوند ونه حق از آنان .کاش من مى  ‏دانستم چرا ساحتِ مُقَدَّس پیغمبر خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از این کلام منزّه است ؟ آیا این سخن مشتمل بر کلمه‏اى   کفرآمیز است ؟ یامستلزم شرک به خداى   عظیم ؟ یا امرى   خارج از قوانین و نوامیس دینِ مُبین است ؟!من از جانب او علّت را مى  ‏گویم : علّتش این است که درباره فضیلت مولاى   ما امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام است و این مرد ، از این چیزهاخوشش نمى  ‏آید چه خوب داورى   است خدا و طَرَفِ دعوایى  محمّد .خواننده نباید فراموش کند که این حدیث ، عبارت دیگرى   ازحدیثى   است که از اُمّ سَلَمه ،صحّتش به ثبوت رسیده که پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود :علیٌّ مع القرآن والقرآنُ مع علیٍّ لا یفترقان حتّى یردا علیَّ الحوض[۱۶] .و هر دو حدیث ، به یک مفهومِ صحیحِ متواتر قطعى که پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود :إنّی تارکٌ أو مخلِّفٌ فیکم الثّقلین: کتاب اللّه‏ وعترتی أهل‏بیتی ؛ لن یفترقاحتّى   یردا علیَّ الحوض ؛من دو هیچ گرانقدر یا دو جانشین در میان شما به جاى   مى  ‏گذارم : کتاب خدا وعترتم اهل بیتم که این دو ، از هم جدا نمى  ‏شوند تا در حوض کوثر به من بازگردند .اشاره مى  ‏کند .پس هرگاه آنچه ابن تیمیّه مى  ‏پندارد ، از مبدأ رسالت غیر ممکن الصدور باشد، باید همه این احادیث ـ که همان مفهوم را مى  ‏رساند ـمقام رسالت از آنها نیز منزّه باشد !من گمان ندارم کسى   بتواند به این سَرْحدّ مخوف ، حمله کندمگر اینکه مانند ابن تیمیّه از چنین تهوّر ، باکى   نداشته باشد .بگذارید هرچه مى  ‏تواند گستاخى   کند ؛ شما خود از هواى   نفس آنها که نمى  ‏دانند پیروى   نکنید[۱۷] .

۲۰ . [ ادعاى   نادرستى   حدیث دائر مدارى   غضب و رضاى   الهى   ، برخشم و خشنودى   فاطمه  علیهاالسلام ]

[ مى   ]گوید : حدیثى   که پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرموده باشد :یا فاطمةُ إنّ اللّه‏ یغضب لغضبک ویرضى لرضاکِ ؛اى  فاطمه ! خدا به خشم تو به خشم آید و به رضاى   تو ، راضى   شود .دروغى   از او (علاّمه) است نه این روایت را از پیغمبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نقل کرده‏ اند و نه در کتاب‏هاى   حدیث معروف ، چنین حدیثى   شناخته شده ونه سلسله سندى   صحیح یا حَسَن دارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۰).پاسخ :کاش من مى  ‏دانستم باعثى   که این مرد را در این ورطه مى  ‏اندازدچیست؟ آیا جهل مرکّب او ـ و محدودیّت احاطه ‏اش از اطلاع برکُتُب حدیث ـ آن‏گاه گنده دماغى  ‏اش او را وادار مى  ‏کند آنچه رانمى  ‏یابد ، به طور قطع ، تکذیب کند ؟ یا کینه ‏هاى   شدیدى   که نسبت به اهل بیت وحى   دارد ، او را به پرتگاه دشمنى   با آنان و به انکارفضائل و مناقبشان مى  ‏اندازد ؟!من گمان دارم هر دو گونه درد ، از جانش دور نمى  ‏شود .امّا حدیث ، اسناد معروفى   نزد حفّاظ و بزرگان دارد ؛ برخى  اعتراف به صحّت آن کرده و پاره‏ اى  حَسَن بودن آن را تأیید کرده ‏اندو آن را به پیغمبر مقدّس  صلى  الله‏ علیه ‏و‏آله  رسانده‏ اند .[ بعضى   ] از کسانى   که حدیث را روایت کرده ‏اند [ اشخاص ذیل‏ اند ] :
۱ . امام ابوالحسن الرضا  علیه ‏السلام به اِسناد[۱۸] خود (بنا بر نقل ذخائرص۳۹) .
۲ . حافظ ابو موسى   بن مُثَنّى   بَصْرى   (متوفّاى   ۲۵۲) به نقل معجمش .
۳ . حافظ ابوبکر ابن ابى   عاصِم (متوفّاى   ۲۸۷) به نقل الإصابه[۱۹]و دیگران .
۴ . حافظ ابو یَعْلى   مَوْصِلى   (متوفّاى   ۳۰۷) در سُنَن خود .
۵ . حافظ ابوالقاسم طَبَرانى(متوفّاى۳۶۰) در معجمش [۲۰] .
۶ . حافظ ابو عبداللّه‏ حاکم نیشابورى(متوفّاى۴۰۵) در مستدرک
۳/۱۵۴ ، با اعتراف به صحّت حدیث[۲۱] .
۷ . حافظ ابو سعید خرگوشى(متوفّاى۴۰۶) در تألیفش [۲۲] .
۸ . حافظ ابو نُعَیْم اصفهانى   (متوفّاى   ۴۳۰) در فضائل الصحابه .
۹ . حافظ ابو القاسم ابن عساکر (متوفّاى۵۷۱) در تاریخ الشام [۲۳] .
۱۰ . حافظ ابوالمظفّر سِبْط ابن جوزى   (متوفّاى   ۶۵۴) در
تذکره‏ اش ص۱۷۵[۲۴] .
۱۱ . حافظ ابوالعبّاس مُحِبّ الدین طبرى  [۲۵] (متوفّاى   ۶۹۴) درذخائر ص۳۹ .
۱۲ . حافظ ابوالفضل ابن حَجَر عَسْقَلانى   (متوفاى   ۸۵۲) در
الاصابه ۴/۳۷۸ .
۱۳ . حافظ شهاب الدین ابن حَجَر هَیْثَمى   (متوفاى   ۹۵۴) در
الصواعق : ۱۰۵[۲۶] .
۱۴ . حافظ ابو عبداللّه‏ زُرْقانى   مالکى   (متوفاى   ۱۱۲۲) در شرح المواهب ۳/۲۰۲ .
۱۵ . حافظ ابو العرفان الصَبّان (متوفاى   ۱۲۰۶) در اِسعاف
الراغبین : ۱۷۱ ، و گوید : طبرانى   و دیگران به اسناد حَسَن ، آن راروایت کرده ‏اند .
۱۶ . حافظ بَدَخشى   ـ صاحب مفتاح النجاة ـ فى   نُزُل الابرار :
۴۷[۲۷] .

[۱] .  خلاصة الکمال : ۱۱۸ خلاصة الخزرجى   ۱/۳۸۲ ، رقم ۲۴۷۹ ، تهذیب التهذیب ۴/۴۸ (۴/۴۲) .
[۲] .  الإمامة والسیاسة ۱/۷۳ .
[۳] .  ربیع الأبرار ۱/۸۲۸ .
[۴] .  مناقب خوارزمى   : ۱۷۶ ، حدیث ۲۱۴ .
[۵] .  حدیث مناشده در ج۲ ص۲ ـ ۸ گذشت ؛ و در متن عربى   ، الغدیر ۱ : ۱۵۹ ـ ۱۶۳ .
[۶] .  اقتباس از آیه ۱۸ سوره کهف .
[۷] .  الغدیر ۱ : ۳۰۵ و۳۰۸ .
[۸] .  به همین لفظ ، شهرستانى   در نهایة الاقدام ص۴۹۳ روایت کرده است .
[۹] .  مستدرک حاکم ۳/۱۲۵ [ ۳/۱۳۵ ، حدیث ۴۶۲۹ ] ؛ جامع ترمذى   ۲/۲۱۳ [ ۵/۵۹۲ ،حدیث ۳۷۱۴ ] ؛ الجمع بین الصحاح ، ابن اثیر [ جامع الأصول ۹/۴۲۰ ، حدیث ۶۳۷۲  ] ؛ کنز العمال ۶/۱۵۷ [ ۱۱/۶۴۲ ، حدیث ۳۳۱۲۴
[۱۰] .  تفسیر کبیر ۱ : ۲۰۵ .
[۱۱] .  کفایة الطالب : ۲۶۵ ، باب ۶۲ .
[۱۲] .  در متن فارسى   «۸۷» ثبت شده است ، براساس متن عربى   اصلاح شد .
[۱۳] .  مناقب خوارزمى   : ۱۲۹ ، حدیث ۱۴۳ .
[۱۴] .  مسند ابى   یعلى   [ ۲/۳۱۸ ، حدیث ۱۰۵۲ ] ؛ سنن سعید بن منصور [ ۲/۱۷۱ ] ؛ نزل الأبرار : ۲۴ [ ۵۸ ] ؛ مجمع الزوائد حافظ هیثمى   ۷/۳۵ و گوید : ابو یعلى   که روایت کرده رجالش همه مورد وثوق ‏اند (حق با این است ، حق با این (و در تعبیر دیگر) حق با این است ، هرجا او برود حق مى  ‏رود) .
[۱۵] .  الغدیر ۱ : ۱۶۶ .
[۱۶] .  مستدرک الحاکم ۳/۱۲۴ [ ۳/۱۳۴ ، حدیث ۴۶۲۸ ] ، صحّتش را او و ذهبى   تأییدکرده ‏اند ؛ معجم الاوسط طبرانى   [ ۵/۴۵۵ ، حدیث ۴۸۷۷ ] نقل کرده و سندش را حسن دانسته است ، صواعق : ۷۴ ـ ۷۵ [ ۱۲۴ ، ۱۲۶ ] ؛ الجامع الصغیر ۲/۱۴۰ [ ۲/۱۷۷ ، حدیث ۵۵۹۴ ] ؛ تاریخ الخلفاء سیوطى   : ۱۱۶ [ ۱۶۲ ] ؛ فیض القدیر ۴/۳۵۶ (در ترجمه فارسى   ۳۵۸ نوشته شده است) .
[۱۷] .  اقتباس از آیه ۴۵ سوره جاثیه .
[۱۸] .  مقصود مسند امام رضا  علیه ‏السلام مى  ‏باشد .
[۱۹] .  الإصابه ۴/۳۷۸ ، رقم ۸۳۰ .
[۲۰] .  المعجم الکبیر ۱/۱۰۸ ، حدیث ۱۸۲ .
[۲۱] .  المستدرک على   الصحیحین ۳/۱۶۷ ، حدیث ۴۷۳۰ .
[۲۲] .  خرگوشى   در کتابش شرف المصطفى   ، برگه ۱۷۲/ أ نسخه خطى   کتاب‏خانه ظاهریه ، رقم ۱۸۸۷ ، علیها سماع بسنة ۵۹۷ (طباطبائى  ) .
[۲۳] .  تاریخ مدینه دمشق ۱/۴۳۴ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۲/۲۶۹ .
[۲۴] .  تذکرة الخواص : ۳۱۰ .
[۲۵] .  در متن فارسى   به جاى   «طبرى  » ، «طبرانى  » ضبط شده است .
[۲۶] .  صواعق المحرقه : ۱۷۵ .
[۲۷] .  نُزُل الأبرار : ۸۹ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


نُه − 4 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>