مى گوید : گفتار او (علاّمه حلّى ) مبنى بر اینکه آیه : « قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى »[۱] محبّت اهل بیت را واجب مى کند ، غلط است . دلیلش این است که : [ این ] آیه ، مکّى است وآن روز ، على هنوز با فاطمه ازدواج نکرده و اولادى به هم نرسانده بود (منهاج السنه ۲/۱۱۸) .و در ص۲۵۰ گوید : امّا سخن او (علاّمه حلّى ) که گوید : خدادرباره آنها « قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى » را نازل کرده است ، این دروغ است ؛ زیرا این آیه در سوره شورى است و سوره شورى بى تردید مکّى است و قبل از ازدواج على با فاطمه وقبل از تولّد حسن و حسین ، نازل شده است .(تا آنجا که گوید) گروهى از مصنّفات اهل سنّت و جماعت وشیعیان طرفدار احمد و دیگران ، حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل کرده اند که وقتى این آیه نازل شد ، اصحاب گفتند : یا رسول اللّه ،اینان کیانند ؟ فرمود : على و فاطمه و دو فرزندشان .
و این حدیث به اتفاق حدیث شناسان دروغ است دلیلش اینکه [ این ] آیه به اتفاق اهل علم در مکّه نازل شده ؛ زیرا سوره شورى همه اش مکّى است ، بلکه تمام سوره هایى که «آل حم» دارد همه مکّى مى باشند .آنگاه تاریخ تولّد دو سبط پیغمبر حسن و حسین را ـ براى اثبات علم و اطلاعش نسبت به تاریخ ـ به تفصیل بیان کرده است .
پاسخ :
اگر در کتاب این مرد ، جز این تقلُّب و تزویرها نسبت به اجرصاحب رسالت و سخنان دروغ و نسبتهاى باطل و تهمتهاى صریحش در این باره نبود ، براى عار و ننگ او کافى بود .هیچکس به مکّى بودن آیه تصریح ندارد ، تا چه رسد به اتفاق دروغین اهل علم ! تنها این گمان از آنجا براى مردک حاصل شده که اطلاق مکّى بر سوره شده است .حقّ سخن را در ۲/۱۵۴ ـ ۱۵۸ این کتاب و در همین مجلّد ۲۷۴ـ ۲۷۶ ایراد کردیم .وتکذیب این ادّعا که سوره شورى همه اش مکّى است به وسیله استثناى مفسّران از مکّى بودن چهار آیه : « أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً » تا قول خداى تعالى « خَبِیرٌ بَصِیرٌ »[۲] صورت مى گیرد و به قول برخى دیگر ، استثناى چند آیه : « وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ » تا« مِنْ سَبِیلٍ »[۳] .[۴] تا چه رسد به استثناى مکّى بودن آیه مودّت .و قُرْطُبى (در تفسیرش ۱۶/۱)[۵] و نیشابورى ـ در تفسیرش[۶] ـو خازن (در تفسیرش ۴/۴۹)[۷] و شوکانى (در فتح القدیر ۴/۵۱۰ ) [۸] و دیگران از ابن عبّاس و قَتاده ، تصریح کرده اند که سوره شورى ـ جز چهار آیه آن که اولش « قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً »مى باشد ـ مکّى است .امّا درباره اینکه آیه در شأن على و فاطمه و فرزندانشان نازل گردیده و مودّت آ نان را واجب کرده ، این مطلب از مختصّات علاّمه حلّى و ملّت شیعى او نمى باشد ، بلکه اتّفاقى تمام مسلمانان جز افراد نایابى از طرفداران روح اموى ـ مانند ابن تیمیّه و ابن کثیر ـ است . هیچ خواننده اى برخورد به چنین اتفاق دروغین حدیث شناسان نکرده و نخواهد کرد .اى کاش این مرد ما را به پارهاى از این اجماع کنندگان یا بر یکى از تألیفاتشان یا بر پاره اى از کلماتشان رهبرى مى کرد .ما در ۲/۳۰۶ ـ ۳۱۱ متن همین کتاب به اندازه کافى و رسا ازگروهى ازحفّاظ ومفسّران بزرگ قوم، حدیث را نقل کردیم از قبیل:امام احمد ، ابن المُنذر ، ابن ابى حاتِم ، طَبَرى ، طَبَرانى ، ابن مَرْدَوَیْه ، ثَعلبى ، ابو عبداللّه الملاّ ، ابو الشیخ ، نسائى ، واحدى ،ابو نُعَیْم ، بَغَوى ، بَزّار ، ابن المَغازلى ، حَسْکانى ، مُحِبّ الدین ،زَمَخشرى ، ابن عساکر ، ابوالفَرَج ، حَمُّویى ، نیشابورى ، ابن طَلْحَه ،رازى ، ابو السُعُود ، ابو حَیّان ، ابن ابى الحدید ، بَیْضاوى ، نُسْفى ،هَیْثَمى ، ابن الصّبّاغ ، گنجى ، مُناوى ، قَسْطَلانى ، زَرَندى ، خازن ،زُرْقانى ، ابن حَجَر ، سَمْهودى ، سُیوطى ، صَفُورى ، صَبّان ،شِبْلَنْجى ، حَضْرَمى ، نَبْهانى .و گفتار امام شافعى در این باره معروف است که گوید یا أهلَ بیتِ رسول اللّهِ حُبُّکُمُ فرضٌ من اللّهِ فی القرآن أَنْزَلَهُ کفاکم من عظیم القدر أنّکم من لم یُصلِّ علیکم لا صلاةَ لهُ اى خاندان رسولاللّه، دوستى شما در قرآن از جانب خدا، واجب شده است.در عظمت قدر و جلالت منزلت شما ، این بس که : هرکس بر شما درودنفرستد نمازش پذیرفته نیست .این دو بیت را ابن حجر در (الصواعق ص۸۷)[۹] زُرْقانى در(شرح المواهب ۷/۷) ، حمزاوى مالکى در (مشارق الانوار ص۸۸ )[۱۰] ، شَبْراوى در (الاتحاف ص۲۹)[۱۱] ، الصَبّان در (الإسعاف ص۱۱۹) آورده اند .و عِجْلونى [۱۲] در (کشف الخفا ۱/۱۹) گوید : در این باره من شعرى به این مضمون افزوده ام :همانا دودمان پیغمبر از آنجا به شریفترین افتخارات نائل آمدها ند که منسوب به پیغمبر پاک و خوشنامند .دوستى آنان بر هر مؤمنى به اشاره خدا در قرآن واجب شده است .و هرکس جز آنان ادعاى انتساب به پیغمبر کند ملعونى است که زشتترین گناهان را مرتکب شده .از میان دودمان پیغمبر ، نسل شریف زهرا به تاج هایى از سُنْدُس خضر(دیبا و ابریشم سبز) اختصاص یافته اند .و آنان را از اشتباه در خصائصشان ، چهره هاى درخشنده تر از ماه وخورشیدشان بى نیاز مى کند .بنا برعقیده سیوطى مانعى نیست که دیگران هم لباس سبز بر تن بپوشند.ولى به تحقیق پیوسته ـ از غیر سیوطى ـ حرمتِ آن لباس بر دیگران ، این مسئله با تتبّع دانسته خواهد شد[۱۳] .امّا درباره اینکه ازدواج على با فاطمه علیهماالسلام از حوادث دوران مدینه است ـ و ما با آن مرد موافق باشیم که [ این ] آیه در مکّه نازل شده ـ گوییم :هیچگونه ملازم هاى بین تطبیق آیه با آنان و اولادشان و تقدُّمازدواج بر نزول آیه ، وجود ندارد (چنانکه منافاتى بین نزول آیه درباره آنان و تأخّر وجود فرزندانشان ـ فرضاً مشاهده نمى گردد)زیرا جاى تردید نیست که هر دو بزرگوار ، على و فاطمه علیهماالسلام از نزدیکان پیغمبر ـ به نسبت عمو زادگى و فرزندى ـ بوده اند وفرزندانشان در تقدیر علم ازلى الهى از آنها آفریده شده ؛ چنان که در علم الهى پیوند ازدواجشان منعقد بوده است .و براى تحقّق حکمى به عنوان ملاکى عام که شامل حاضران وآیندگان گردد ، وجود موضوع فعلى ، لازم نیست ، بلکه هرگاه موضوع [ وجود ] پیدا کرد ـ هرجا و هروقت باشد ـ حکم مزبورخود به خود بدان کشیده مى شود .گذشته از این ، ممکن است آیه در «حَجّة الوَداع» در مکّه نازل شده باشد وقتى که على با فاطمه ازدواج کرده و حسن و حسین زاده شده بودند ؛ و هیچگونه تلازمى بین نزول مکّى و قبل ازهجرت بودنِ نازل شدن ، وجود ندارد .« وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ »[۱۴] .
۱۷ . [ ساختگى دانستنِ حدیث مؤاخات ]
گوید : و امّا حدیث مؤاخات (که على برادر رسول خدا است)باطل و ساختگى است ؛ زیرا پیغمبر نه با کسى پیمان برادرى افکندونه مهاجران را با هم و نه انصار را با هم برادر ساخت ، ولى او تنهابین مهاجر و انصار پیمان برادرى براقرار کرد ؛ چنان که سعد بن ربیع و عبدالرحمن بن عوف را برادر ساخت ، و بین سلمان فارسى و ابى درداء ـ بر طبق آنچه در روایت صحیح است ـ پیمان برادرى افکند (منهاج السنّه ۲/۱۱۹) .پاسخ :قضاوت این مرد به بطلان حدیث مؤاخاة ـ که بین مسلمانان ازروز نخست قطعیّت داشته ـ نشانه جهل مرکّب او در امر حدیث وسیرت است ؛ و اگر این نباشد ، دشمنى شدید او را نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام مى رساند که چون کارى از دستش برنمى آید ، به انکار فضائل او پرداخته است .او گویا بر خود حتم کرده است که هر فضیلتى را انکار کند ،هرچند به مجرّد ادّعا باشد ، آن را نادیده انگارد . ما در (صفحه ۲۰۰ـ ۲۱۸ همین جلد) قصّه برادرى را که بین افراد صحابه یک بار قبل از هجرت ، و بین مهاجر و انصار ـ بار دیگر ـ بعد از هجرت ،صورت گرفته بیان کردیم و در هر دو نوبت او صلى الله علیه وآله تنها باامیرالمؤمنین علیه السلام پیمان برادرى افکند .این مرد را تنها این بس که در (فتح البارى ۷/۲۱۷)[۱۵] حافظ ابن حجر عَسْقَلانى بعد از بیان این امر که مؤاخات در دو نوبت انجام شد و پس از آوردن پارهاى از احادیث آن ، گوید :ابن تیمیّه در کتاب ردّ بر ابن المطهّر رافضى [۱۶] ، عقد برادرى بین مهاجرین ـ و مخصوصاً برادرى پیغمبر با على ـ را منکر شده مى گوید :از آنجا که برادرى براى ارفاق به هم دیگر و تألیف قلوب با یکدیگر تشریع شده ، معنى ندارد پیغمبر بااحدى پیمان برادرى بسته باشد ، و نیز برادرى مهاجر را با مهاجر چه سود است !و این ، اجتهاد به قیاس در مقابل نص است و نشان نادانى ازحکمت برادرى در اسلام ؛ زیرا مهاجران با هم در مال و عشیره ونیرو یکسان نبودند . پیغمبر بین برتر و فروتر برادرى افکند تابرتران به فروتران ارفاق کنند و از نیروى برتر فروتر کمک گیرد ؛ وبه همین موضوع در برادرى اش با على مى نگریست ؛ زیرا پیغمبربود که از دوران کودکى ـ پیش از بعثتش ـ امور على را به عهده گرفت و تا بعد از آن کشش پیدا کرد .همچنین برادرى حمزه با زید بن حارثه به خاطر این بود که آزادشده آنان بود ؛ و این هر دو برادرى ، مورد قطعى است و هر دو هم از مهاجران اند ؛ و در عمرة القضا ـ به همین زودى ـ به قول زید بن حارثه اشاره مى کنیم که گفت : دختر حمزه ، دختر برادرِ من است .و حاکم[۱۷] و ابن عبدالبَرّ[۱۸] به سند حسن از ابى الشَعْثاء از ابن عبّاس روایت کرده اند که پیغمبر صلى الله علیه وآله بین زُبَیر و ابن مسعود ـ که هردو [ از ] مهاجران اند ـ برادرى افکند .(من مى گویم) این حدیث را ضیاء در « المختارة من المعجم الکبیرطبرانى »[۱۹] نقل کرده و ابن تیمیّه تصریح کرده است که احایث المختاره از احادیث مستدرک ، صحیحتر و قوى تر است و داستان مؤاخات نخستین … (آنگاه حدیث صحیحش را از طریق حاکم چنان که آوردیم بیان کرده است) .و علاّمه زُرْقانى (در شرح المواهب ۱/۳۷۳) پارهاى از احادیث ـ و کلمات وارد در هر دو نوبت برادرى ـ را ذکر کرده و گوید :احادیث زیادى در برادرى پیغمبر با على آمده ، آن گاه به پندار ابن تیمیّه اشاره کرده و با کلام ابن حجر نامْبرده ، آن را مردود ساخته است .از آنچه خدایتان فرو فرستاده پیروى کنید و جز او صاحب اختیارانى براى خود مجویید [۲۰] .
۱۸ . [ دروغ انگاشتن حدیث عصمت ]
[ مى ]گوید : حدیثى را که او (علاّمه حلّى ) از پیغمبر صلى الله علیه وآله نقل کرده :«إنّ فاطمةَ أحصنتْ فَرْجَها فَحَرَّمَها اللّهُ وذرّیّتَها على النّار» (همانافاطمه ، دامن عصمت خود را حفظ کرد ، خداى هم او و فرزندانش را بر آتش حرام ساخت) به اتفاق حدیث شناسان دروغ است ودروغش براى غیر حدیث شناسان نیز آشکار مى گردد .زیرا اینکه فاطمه دامن خود را حفظ کرد … قطعاً باطل است ؛زیرا ساره هم دامن خود را حفظ کرد و خداوند تمام ذرّیّه اش را برآتش حرام نکرد و نیز صَفیّه ـ عمّه پیغمبر خدا صلى الله علیه وآله ـ جزو آنهاست که دامن خود را حفظ کرد و در ذرّیّه او نیکوکار و ستمگر هر دو باهم وجود دارند و خلاصه ، آنها که دامن خود را حفظ کرده اند ،کسى جز خداوند آمارشان را نمى داند ؛ فرزندانشان برخى نیکوکارو برخى فاجرند ، پارهاى مؤمن و پارهاى کافر ؛ و نیز تنها فضیلت وامتیاز فاطمه به حفظ دامن نیست ! فاطمه ، در این امر ، با اکثر زنان مؤمن شریک است (منهاج السنّه ۲/۱۲۶) .پاسخ :شگفتى از این مرد است که پندارد اجماع و اتفاق هرکس به دست او بسته است ! هرگاه تأویل آیه ، حدیث ، مسئله یا عقیدهاى را نپسندید در هر کدام از اینها ، به گروه دانشمندان بگوید : اتفاق کنید ! آنگاه زنده و مرده او را اجابت کنند و او استدلال به اتفاق علما کند !سوگند به جان حقیقت که ، هرگاه انسان از دروغ و گفتار بیهوده ممنوع نبود ، بیش از آنچه این مرد دروغ و یاوه مى گوید مقدورش نمى بود .من نمى دانم چگونه ممکن است این حدیث ، بطلان و دروغش اتفاقى باشد با وجود اینکه گروهى از حُفّاظ آن را نقلکرده و بسیارى از آنها که حدیث شناساند ، اعتراف به صحّتش کرده اند .کاش او اشاره مى کرد چه کسى از حدیث شناسان ـ هرچند گمنام باشد ـ حکم به کذب حدیث کرده است ؟! کاش ما را به تألیفاتشان و کلماتشان رهبرى مى کرد ! ولى او احدى را براى این منظور پیدانکرده ؛ لذا اتفاق علما را در خیالش ترتیب داده است .حدیث را اینان نقل کرده اند :حاکم[۲۱] ، خطیب بغدادى [۲۲] ، بَزّار [۲۳] ، ابن یَعْلى [۲۴] ، عُقَیْلى [۲۵] ،طَبَرانى [۲۶] ، ابن شاهین[۲۷] ، ابو نُعَیْم[۲۸] ، مُحبّ طبرى [۲۹] ، ابن حَجَر [۳۰] ، سُیُوطى [۳۱] ، مُتَّقى هندى [۳۲] ، هَیْثَمى [۳۳] ، زُرْقانى [۳۴] ،صَبّان[۳۵] ، بَدَخْشى [۳۶] .وقتى صحّت حدیث قطعى شد ، دیگر چه ارزشى براى ایرادْ تراشى با اوهام و تشکیکات بى اساس و استحسانات واهى واستبعادهاى خیالى وجود دارد ؟! چنان که عادت این مرد نسبت به آن عدّه از فضائل اهل البیت علیهم السلام که طبعش نمى پذیرد ، همین است.آیا چه ملازمه اى باید بین حفظ دامن عصمت وحرام شدن آتشبر ذرّیّه وجود داشته باشد تا ملازمه را ، بر اثر نقض به ساره و صَفیَّه و زنان مؤمنه ،مردود بدانیم ؟!این خود فضیلتى است مخصوص سیّده نساءْ ، فاطمه علیهاالسلام ، مانندفضائل مخصوصه دیگرش ، که زنان با فضیلت ـ از اَمثال ساره تامریم و حوّاء و دیگران ـ از آن محروماند . این عیب نیست اگر ذرّیّه فاطمه را فضیلتى باشد که دیگران نداشته باشند ! و چه بسیارنظائرى براى آن مى توان پیدا کرد .علاّمه زُرْقانى مالکى در (شرح المواهب ۳/۲۰۳) در نفى این ملازمه گوید :حدیث را ابو یَعْلى و طبرانى و حاکم نقل کرده و صحّتش را به روایت ابن مسعود پذیرفته و شواهدى بر صدق آن دارد ؛ و اینکه تحریم آتش مترتّب بر حفظ فرج شده است ، از باب اظهار امتیازمقام اوست . در این وصف و در ضمن ، اشارهاى به مریم بنت عمران شده و از حفظ عصمت دامن هم ستایش به عمل آمده است وگرنه ذرّیّه فاطمه به نصّ روایات دیگر نیز ، بر آتش حرام اند[۳۷] .و مؤیّد این حدیث ، احادیث دیگرى است ؛ مانند حدیث ابن مسعود :به این دلیل او را فاطمه نامیدند که خداوند ، او و ذرّیّه اش راـ روز قیامت ـ از آتش بریده است[۳۸] .و سخن پیامبر صلى الله علیه وآله که به فاطمه فرمود : خداوند نه تو را و نه احدى از فرزندانت را عذاب نخواهد کرد[۳۹] . و سخن او صلى الله علیه وآله به على [ که فرمود ] : همانا خداوند ، تو را وفرزندانت را آمرزید[۴۰] .و گفتار دیگر او صلى الله علیه وآله که فرمود : پروردگارم مرا در امر اهل بیتم وعده داده است که هر کدام به توحید ایمان داشته و رسالتم رابپذیرند ، عذابش نخواهد کرد[۴۱] . [۱] . سوره شورى ۴۲ آیه ۲۳ ؛ بگو از شما مزدى بر رسالتم جز دوستى اقربایم نمى جویم . [۲] . سوره شورى ۴۲ آیه ۲۴ ـ ۲۷ . [۳] . سوره شورى ۴۲ آیه ۳۹ ـ ۴۱ . [۴] . تفسیر خازن ۴/۴۹ [ ۴/۹۰ ] ، الاتقان ۱/۲۷ [ ۱/۴۴ ] . [۵] . الجامع لأحکام القرآن ۱۶/۳ . [۶] . غرائب القرآن ۲۵/۳۵ . [۷] . تفسیر خازن ۴/۴۹ [ ۴/۹۰ ] . [۸] . فتح القدیر ۴ : ۵۲۴ . [۹] . الصواعق المحرقه : ۱۴۸ . [۱۰] . مشارق الأنوار ۱/۱۸۸ . [۱۱] . الإتحاف بحُبّ الأشراف : ۸۳ ، باب ۴ . [۱۲] . شیخ اسماعیل بن محمّد عِجْلونى جراحى متوفاى ۱۱۶۲ ، ترجمه او را در سلک الدرر مرادى [ ۱/۲۵۹ ـ ۲۷۲ ] ملاحظه کنید . [۱۳] . بنگرید به متن عربى اشعار، درالغدیر ۳/۱۷۳ در چاپ تحقیق شده ۱۴۱۶ه ، ۳/۲۴۶٫ [۱۴] . سوره سبأ : ۶ ؛ این تنها دانایاناند که آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق مى پندارند . [۱۵] . فتح البارى ۷/۲۷۱ . [۱۶] . مقصود همین کتاب منهاج السنّه است که اینک در اطراف آن سخن داریم . [۱۷] . المستدرک على الصحیحین ۳/۳۵۵ ، حدیث ۵۳۷۲ . [۱۸] . الإستیعاب قسم دوم ۵۱۱ ، رقم ۸۰۸ . [۱۹] . المعجم الکبیر ۱۲/۱۳۹ ، حدیث ۱۲۸۱۶ . [۲۰] . اقتباس از آیه ۳ سوره اعراف . [۲۱] . المستدرک حاکم ۳/۱۵۲ . [۲۲] . تاریخ بغداد ۳/۵۴ . [۲۳] . مسند بَزّار ۵/۲۲۳ ، حدیث ۱۸۲۹ . [۲۴] . مسند ابو یعلى (به نقل از مطالب العالیه ۴/۷۰ ، حدیث ۳۹۸۷) . [۲۵] . [۲۶] . المعجم الکبیر ۲۲/۴۰۶ ، حدیث ۱۰۱۸ . [۲۷] . فضائل فاطمه علیهاالسلام ، حدیث ۱۰ ـ ۱۲ . [۲۸] . حلیة الأولیاء ۴/۱۸۸ . [۲۹] . [۳۰] . المطالب العالیه نسخه مسنده ق۱۵۵ . [۳۱] . الثغور الباسمه : ۴۶ ؛ احیاء المیت ، ح۳۸ . [۳۲] . کنز العمّال ، حدیث ۳۴۲۲۰ . [۳۳] . [۳۴] . شرح المواهب اللدنیّه ۳/۲۰۳ . [۳۵] . إسعاف الراغبین : ۱۲۰ . [۳۶] . [۳۷] . بقیّه کلام زرقانى را در ردّ کتاب «الصّراع بین الاسلام والوثنیّه» نقل خواهیم کرد . [۳۸] . تاریخ ابن عساکر [ ۱۷/۷۷۰ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۲۶/۲۸۶ ] ، صواعق ص۹۶ [ ۱۶۰ ] ، المواهب اللّدنیّه [ ۲/۶۴ ] به نقل شرحش از زرقانى ۳/۲۰۳ . [۳۹] . طبرانى [ در المعجم الکبیر ۱۱/۲۱۰ ، حدیث ۱۱۶۸۵ ] به سندى ـ که رجالش همه مورد وثوق اند ـ نقل کرده ، و ابن حجر در صواعقش ص۹۶ ، ۱۴۰ [ ۱۶۰ ، ۲۳۵ ] صحّت آن را تأیید کرده است . [۴۰] . این حدیث را طبرانى به سندى که رجالش همه مورد وثوق اند و ابن حجر با تأیید صحّتش (در صواعق : ۹۶ و۱۴۰ [ ۱۶۱ ، ۲۳۲ ، ۲۳۵ ] نقل کرده اند . [۴۱] . این حدیث را حاکم در مستدرک ۳/۱۵۰ [ ۳/۱۶۳ ، حدیث ۴۷۱۸ ] ، و گروهى دیگر ؛ مانند حافظ سیوطى [ الجامع الصغیر ۲/۷۱۶ ، حدیث ۹۶۲۳ ؛ کنز العُمّال ۱۲/۹۶ حدیث ۳۴۱۵۶ ] نقل کرده اند .