نقش امامتِ ابوبکر و عمر در ایمان و عدالت امام على ع – منهاج بدعت
[ مى ]گوید : رافضیان نمى توانند ایمان على و عدالتش را ، و اینکه او از اهل بهشت است ، ثابت کنند ـ تا چه رسد به امامتش ـ مگر وقتى که امامت ابوبکر ، عمر و عثمان را بپذیرند ؛ زیرا اگربخواهند این امتیازها را براى على ثابت کنند ، دلیلى با آنها موافق نمى شود . چنان که مسیحى اگر بخواهد نبوت مسیح را ثابت کند ، بدون پذیرفتن دین محمّد ، هیچگونه دلیلى با اوهمراه نخواهد بود (جلداول ، صفحه ۱۶۲ منهاج السنّه) .پاسخ :اى روزگار ، من هر روز تو را با شگفتى هاى تازه ترى مى بینم ! کاش مى دانستم چه موقع ایمان و عدالت على ، احتیاج به برهان و استدلال پیدا کرده است ؟ و او در چه زمانى کافر بوده تا موضوع ایمان آوردنش مطرح باشد ؟ و آیا در آغاز اسلام براى پیغمبر برادرى که با او همکارى کندغیر از على کسى بود ؟ آن وقتى که دیگران ـ که نام آنها را برده ـ هنوز اسلام نیاورده بودند ، آیا اسلام بدون شمشیر و نیزه او مى توانست بر پاى خود به ایستد ؟
آیا لشکر شرک جز بر اثر قدرت وصولت[۱] او ممکن بود مُنْهَزِم شود[۲] ؟ آیا زنگار شُبْهَه و کفر جز به بیانات و براهین او زدوده شد ؟ آیا خداى بزرگ کعبه بیت الحرام را از آلودگى بتها ، جز به دست شریف او پاک گردانید ؟ آیا خدا در قرآن خاندانى را از پلیدى پاکیزه نگردانید که بعد ازرسول خدا او بزرگ آن خاندان باشد ؟ آیا کسى وجود دارد غیر از ا و که به نصّ قرآن کریم نفس رسول اللّه باشد ؟ آیا چه کسى خود را در لیلة المَبیت[۳] جز او به رضاى خدا فروخته است ؟ آیا کسى از مؤمنان وجود دارد که مانند رسول خدا به نفس آنان از خودشان اَوْلى باشد غیر از او ؟ نه ، واللّه . احادیث شیعه در همه این مطالب متواتر است ، و این احادیث است که شیعه را مُلْزَم به اعتراف به این همه فضیلت براى على کرده است ! ولى شیعه چون با دیگرى در مقام استدلال برآید به احادیث اهل سنّت استدلال مى کند ؛ زیرا دلیل باید براى طرف مقابل ، الزام آور باشد (بدون اینکه شیعیان در مقام ثبوت و واقع ،احتیاج به این ادله داشته باشند) . و در حقیقت ، روش رسمى استدلال همین است نه روشى که علماى اهل سنّت مى پیمایند که در تمام موضوعات به کتب علماشان و احادیثشان استدلال مى کنند که خارج از اصول محُاجّه[۴] و مناظره است . و کاش مى دانستم میان عدالت و ایمان على و ایمان و عدالت دیگران چه ملازمه اى وجود دارد ؟ آیا آنان را با على نفس واحدى مى پندارد که آن نفس قابل تبعیض نیست ؟! و یا گمان مى کند روح واحدى بر همه آنها جریان دارد ، و از یک ایمان یا کفر متأثّرند ؟! و آیا این ملازمه ابتکارى مولود ابن تیمیّه[۵] ، بر اصحاب و تابعین شیعى و بعد از آنها بر پیشوایان شیعه از ائمّه ، علماى بزرگان آنها در قرون گذشته (با مناظرات و استدلالها و احتجاج هاى مذهبى فراوانشان در مجالس و محافل) مخفى مانده یا مخالفانشان در دفاع از رجال و مبادى شان ، آن را فراموش کرده اند ؟!اینها همه ، هیچکدام نبوده است . تنها این مرد خوشش مى آیدرافضیان را به مسیحیان تشبیه کرده باشد و بین على و ایمانِ معاویه حُقَّه باز ، و یزید فاسق و فاجر ، و جنایت کاران مستبدّ بنى امیّه ، وهتّاکان[۶] بنى عبّاس ، رابطه برقرار سازد و این را نهایت درجه علم ،دین [ و ] ورع و ادب خود مى داند .
۱۳ . [ نسبت انواع گناهان شرم آور به شیعیان
در جلد ۲/۹۹ کتابش ، بزرگ مرد امّت ـ نصیر الملّة والدین ـ خواجه طوسى و پیروان او و همه رافضیان را به انواع هتّاکى ومعاصى علنى (از قبیل ضایع ساختن نماز و ارتکاب محرّمات و حلال دانستن حُرُمات الهى و بى مبالاتى در امر مشروبات الکلى وفحشاء ـ حتّى در ماه رمضان ـ و ترجیح شرک بر عبادت خدا) نسبت مى دهد و این گونه کارها و امثال آنها را از حالات دائمى رافضیان مى شمارد ! اعمال و رفتارى که هر کاوشگرى مى داند دروغ و خیال محض بیش نیست تا به وسیله اشاعه فحشا بین مسلمانان ، شیعه را بدنام کند . و خداى بزرگ داورى است صریح و قاطع ، روزى که میزان اعمال نصب کرده از سخنان هرکس جویا خواهد شد : « مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ »[۷] ؛ هرسخنى که از دهان برآید فرشتهاى براى ثبت وضبط مهیّاست.
۱۴ . [ پیوند دوستى شیعیان با مُرتَدان ]
[ مى ]گوید : مشهورترین کسانى که مرتد شدند ، دشمنان ابى بکرالصدّیق و پیروانشان ـ مانند مُسَیْلَمَه و تابعان او ـ و دیگران اند ورافضیان اینان را دوست دارند ؛ چنان که بسیارى از بزرگانشان(مانند این امامى مذهب ـ علاّمه حلّى ـ و دیگران) گفته اند . رافضیان اهل رَدَّه[۸] را برحق مى دانند ، و مى گویند : ابوبکرصدّیق آنان را به ناحق کشته است (منهاج ۲/۱۰۲) .پاسخ : کاش کسى پیدا مى شد ، از این مرد مى پرسید : کى به او خبر داده است که رافضیان ، مُسَیْلَمَه و طرفدارانش را دوست مى دارند ؟! درحالى که هنوز او را دروغگو نامیده ، مُسَیْلَمه کذّابش مى گویند واعمالش را افتضاح[۹] تلقى مى کنند وشیعه از دروغ هایش به تفصیل یاد کرده است . شیعیان نبوّت را در انحصار خاتم پیغمبران محمّد سیّد الانبیاء صلى الله علیه وآله دانسته ، هر مدعى نبوّتى غیر از او را کافر مى دانند . چه خوب بود بزرگانى که این سخن خلاف واقع را از آنها نقل کرده به ما نشان مى داد ، آیا او آنها را با این عقیده دیده است ؟ چرانام آنها را یاد نکرده ؟ و چرا اسمى نیاورده ؟ اصولاً او که به نقل از آنها ، اطمینان ندارد ، و پیوسته به بدگویى آنان مى پردازد ، پس شاید در کتابهایشان دیده است ؟! این کتابها کدام است ؟ کجا است ؟ از کى است ؟ اما کتابهاى بزرگ پیشواى آنها (علاّمه حلّى ) در علم کلام وعقائد همه موجود است ـ چه آنها که خطى است و چه آنها که چاپى است ـ آیا در کدامیک از آن کتابها این تهمت را مى توان یافت ؟ بلى تنها در قوطى عطارى دشمنى هاى ابن تیمیه و در صندوق بدبینى هاى او ؛ یعنى کتاب تهمت نامه اش . بارالها ، تنها نزد تو شکایت مى کنیم ؛ اللّهمّ الیک المُشْتَکى .
۱۵ . [ نسبتِ دروغ بافى به علاّمه حلّى ]
مى گوید : او (علاّمه حلّى ) مطالب دروغى ـ که نماینده جهل گوینده آن است ـ آورده ؛ مثل این سخن که : « هَلْ أَتَى » در حقّ آنان (اهل بیت) نازل گردیده ! با اینکه « هل أَتَى » به اتفاق علما ازسوره هاى مکّى است و على بعد از هجرت ، با فاطمه ازدواج کرده و حسن و حسین بعد از نزول « هَلْ أَتَى » به دنیا آمده اند ! پس این سخن که : سوره [ هل أتى ] در شأن آنها نازل شده ازدروغ هایى است که بر هرکس که کمترین علمى به نزول قرآن واحوال اهل بیت داشته باشد ، پوشیده نمى ماند .پاسخ : [ اولاً : ] نادانى این مرد به یک باب و دو باب ، محدود نیست . اوچنان که در عقائد نادان است ، در فرق اسلامى ، در سیره و احکام ،در حدیث ، همچنین در علوم قرآن ، نادان است و نمى داند مکّى بودن سوره ، منافى آن نیست که برخى آیاتش در مدینه نازل شده باشد و بالعکس . و این امر در همه سورههاى قرآن جارى است (چنان که در جلد۲ ص۱۵۴ همین کتاب بیان شد) و مقصود ابن الحَصّار که گوید :«از هر سوره مکّى یا مدنى آیاتى مُستثنا مى باشد» همین است[۱۰] . ثانیاً : مطمئن ترین راه براى اینکه بدانیم سورهاى مکّى یا مدنى است ، مراجعه به روایات فراوانى است که شأن نزول آن به اسناد مُستفیض و متعدِّد رسیده است (نه استناد به سخنان بى مدرک و بدون سند) . ما در همین مجلد (ص۱۹۰ ـ ۱۹۷) به بخش مهمى ازکسانى که این حدیث را نقل کرده اند و در برابر آن پذیرش خود رااعلام نموده اند ، اشاره کردیم تا ثابت کنیم این از دروغ هاى رافضیان نیست و دلیل بر نادانى ناقلش نمى شود . نمى توان به دانشمند بزرگ ما علاّمه حلّى و نه بر پیروانش ـ از این بابت ـ حمله کرد و اگر در نقل این حدیث (در ذیل آیه) ایرادى وجود دارد ،علاّمه حلّى و بزرگان اهل سنّت ، در این باره یکسان اند . ثالثاً : عقیده به مکّى بودن سوره « هَلْ أَتَى » نه تنها مورد اتفاق همه علما نیست ، بلکه اکثریّتشان ـ بنا بر نقل خازن (در تفسیرش۴/۳۵۶)[۱۱] از مُجاهد وقَتاده و جمهور ـ بر خلاف آن ، نظر مى دهند. ابو جعفر نَحّاس در کتاب خود «الناسخ والمنسوخ»[۱۲] از طریق حافظ ابى حاتم از مجاهد از ابن عبّاس حدیثى درباره تفکیک آیات مدنى از مکّى قرآن آورده ، که در آن گوید : و « المُدَّثِّر » تا آخر قرآن مگر « إِذَا زُلْزِلَتِ » ، « إِذَا جَاءَ نَصْرُاللّهِ » ، « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ » ، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق » ، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ » ، همه در مدینه نازل شده اند . و در بین اینها سوره « هل أتى » مى باشد . و نیز سیوطى (در الإتقان ۱/۱۵)[۱۳] پس از نقل حدیث ، گوید :این چنین به تفصیل روایت کرده اند و اسنادش بسیار خوب ، ورجالش هم مورد وثوق ، و از علماى مشهور عربیّت اند . حافظ بیهقى در «دلائل النبوّه»[۱۴] به اسنادش از عِکرِمَه و حسین بن ابى الحسن ، حدیثى در مکّى و مدنى بودن سوره ها آورده اند که در آن ، یکى از سوره هاى مدنى را سوره « هَلْ أَتَى » شمرده اند[۱۵] . و ابن الضُرَیْس در «فضائل القرآن »[۱۶] از عطا روایت کرده : سوره انسان ـ « هَلْ أَتَى » ـ از سورههاى مدنى است[۱۷] . خازن (در تفسیرش ۱/۹)[۱۸] آن را از سورههاى نازل در مدینه ،شمرده است . و این همه قرآنهاى موجود دنیا است ـ اعم از خطى و چاپى آن ـ به آشکارا حقیقت را به شما خبر مى دهند . همه اتفاق دارند برمدنى بودن سوره « هَلْ أَتَى » ، پس باید گفت : اگر پندار ابن تیمیّه درست باشد ، امّت اسلامى اجماع کردهاند بر خلاف اتفاق علماء ! « فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ * وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ * وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنکُم مُکَذِّبِینَ »[۱۹] . رابعاً : کسانى که معتقدند در آن سوره ، یک یا چند آیه مکّى وجود دارد (مانند حسن ، عِکْرِمَه ، کَلْبى ، و دیگران) تصریح مى کنند که آیات مربوط به قصه اِطعامِ طعام ، مدنى است . خامساً : هیچ ملازمه اى بین مکّى بودن سوره و نزول آن قبل ازهجرت ، وجود ندارد ؛ زیرا ممکن است در حَجّة الوَداع[۲۰] نازل شده باشد ! با توجه به اینکه از کلمه « أَسِیراً » اراده عموم شده و به هر مؤمنى که شامل مملوک هم باشد اطلاق مى گردد ؛ چنان که ابن جُبَیْر ، حسن ، ضَحّاک ، عِکْرِمَه ، عطا و قَتاده گفته اند و ابن جریر وگروه دیگرى آن را برگزیدهاند (و اینگونه اسیران در مدینه بعد از هجرت یافت مى شدند نه قبل از آن در مکه) . [۱] . صَوْلَت : بَرْجَستن و حمله بردن ؛ هیبت ، قهر ، غلبه . [۲] . مُنْهَزِم شود : شکست بخورد . [۳] . لیلة المَبیت : مقصود شبى است که قبایل قریش ،همدست شدند تا پیامبرصلى الله علیه وآله را به قتل برسانند . على علیه السلام آن شب در بستر پیامبر صلى الله علیه وآله خوابید وبه این وسیله جانِ آن حضرت نجات یافت و سوى مدینه رهسپار شد م . [۴] . مُحاجَّه : حجت و برهان آوردن ، با بیانِ حجّت بر خصم چیرگى جستن . [۵] . مولود ابن تیمیّه : زاییده و ساخته ابن تیمیه . [۶] . هَتّاکان : پرده دران ، گستاخان . [۷] . سوره ق ۵۰ آیه ۱۸ . [۸] . اَهل رَدّه : کسانى که پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه وآله مُرتَد شدند و به آیینِ پیشین خود بازگشتند م . [۹] . افتضاح : رسوا شدن ؛ رسوایى . [۱۰] . الإتقان ۱/۲۳ [ ۱/۳۸ ] . [۱۱] . تفسیر الخازن ۴/۳۳۷ . [۱۲] . الناسخ والمنسوخ : ۲۶۰ . [۱۳] . الإتقان ۱/۲۵ . [۱۴] . دلائل النبوّه ۷/۱۴۳ . [۱۵] . الإتقان ۱/۱۶ . [ ۱/۲۶ ] . [۱۶] . فضائل القرآن ، اثر ابن ضُرَیْس م۲۹۴ صفحه ۳۳ ـ ۳۴ ـ چاپ دار الفکر ، دمشق ۱۴۰۸ ـ به اسنادش از عطا از ابن عبّاس آن را روایت کرده است . و نیز زُهْرى در کتاب تنزیل القرآن : ۳۰ (چاپ دکتر صلاح الدین منجّد ، بیروت ۱۹۶۳م) آن را از سوره هاى مدنى مى شمارد (طباطبائى ) . [۱۷] . الإتقان ۱/۱۷ . [۱۸] . تفسیر الخازن ۱/۸ . [۱۹] . سوره حاقه ۶۹ آیه ۴۷ ـ ۴۹ ؛ شما هیچکدام مانع قرآن نتوانید شد ، قرآن مایه پندپرهیزکاران است ، البته ما مى دانیم برخى از شما آن را تکذیب مى کنند . [۲۰] .حَجّة الوَداع : حجِ وَداع خداحافظى آخرین حج پیامبر صلى الله علیه وآله که جریان غدیر خم در آن صورت گرفت (م)