مى گوید : برخى از کَذّابان حدیثى افترا بسته اند مبنى بر اینکه :این آیه :« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »[۱] ؛تنها صاحب اختیار شما ، خدا و پیامبرش و کسانى از مؤمنان اندکه نماز بپاداشته در حال رکوع زکات مى دهند .درباره على و انگشترى اش که در نماز تصدّق کرد ، نازل شده واین مطلب ، به اجماع اهل علم ، دروغ است (منهاج السنه ۱/۱۵۶) .آنگاه بر دروغ بودن آن ، به اوهام و یاوه هائى استدلال مى کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص ، زیاد دیده ایم ؛ مانند آنچه در حدیث رَدّ الشمس ـ که اشاره کردیم ـ مى گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه « قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى »[۲] و یا درحدیث مؤاخاة ، و امثال آن حدیث ـ از احادیث صحیحى که خواهدآمد ـ از بیانات او خواهیم دید .پاسخ :من نمى دانستم تا این حد تعصب هاى جاهلانه انسان را مجبوربه انکار حقایق ثابت کند که پندارد : آنچه را پیشوایان و حُفّاظ حدیث نقل کرده اند واسناد آن را به اشخاصى چون «امیرالمؤمنین» ،«ابن عبّاس» ، «ابى ذَر» ، «عَمّار» ، «جابر انصارى » ، «ابى رافع» ، «انس بن مالک» ، «سلمة بن کُهَیْل» ، و «عبداللّه بن سلام» مى رسانند ، از چیز هایى است که اجماع بر کذبش قائم شده است!
معلوم مى شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائى اش هیچگونه وزنه اى در میزان صدق و حقیقت ندارد .کاش من مى دانستم چگونه این مرد ، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث مى دهد در حالى که آنان خود به آیه شریفه وحدیثش تحت این عنوان که : «فعل قلیل مبطل نماز نیست و صدقه مستحبى را زکات مى گویند » استدلال مى کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند[۳] .و این امر نشان مى دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند .گواه این اتفاق ، اینکه هرکس از متکلمان درصدد برآمده ایرادى بر حدیث وارد سازد ، ایراد خود را تنها از طریق دلالت (بدون کمترین اشارهاى به سند حدیث) وارد ساخته [ است ] . بعضى ازاهل علم ، حدیث را به عموم مفسّران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند . این خود دلیل واضحى است که مفسّران ومتکلّمان و فقها در صدور حدیث ، اتفاق دارند . اضافه بر این ، حافظان و حَمَله حدیث در کتابهاى خود آن رانقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخى صریحاً به صحّتش اعتراف کرده اند .حالا بنگرید ارزش اجماع ابن تیمیّه تا چه میزان است ! و اینان که اجماع کرده ا ند در روى زمین چه جایى را گرفته اند ؟ شما خودداورى قاطع را به عهده بگیرید .در اینجا اسماى گروهى که حدیث را نقل کرده صحّتش را پذیرفته اند نقل مى کنیم : ۱ . قاضى ابو عبداللّه محمّد بن عُمَر مَدَنى واقِدى (متوفاى ۲۰۷)بر طبق آنچه در «ذخائر العقبى : ۱۰۲» آمده است . ۲ . حافظ ابوبکرعبدالرزّاق صَنْعانى (متوفاى ۲۱۱) به نقل تفسیرابن کثیر ۲/۷۱ ، و دیگران از عبدالوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عبّاس . ۳ . حافظ ابوالحسن عثمان بن ابى شَیْبَه کوفى (متوفاى ۲۳۹) درتفسیرش . ۴ . ابو جعفر اِسکافى مُعتزلى (متوفاى ۲۴۰) در رسالهاى که درردّ جاحظ نوشته[۴] . ۵ . حافظ عبد بن حُمَیْد الکَشّى ابو محمّد (متوفاى ۲۴۹) که درتفسیرش «دُرّ المنثور» نقل کرده[۵] . ۶ . ابو سعید اَشَجّ کوفى (متوفاى ۲۵۷) در تفسیرش از ابى نُعَیْم فضل بن دُکَیْن از موسى بن قَیْس حَضْرَمى از سَلَمَة بن کُهَیْل ، وطریق رجالش همه صحیح و مورد وثوق اند . ۷ . حافظ ابو عبدالرحمن نسائى ، صاحب سُنَن (متوفاى ۳۰۳)در صحیحش . ۸ . ابن جَریر طبرى (متوفاى ۳۱۰) در تفسیرش ۶/۱۸۶[۶] به چند طریق . ۹ . ابن ابى حاتِم رازى (متوفاى ۳۲۷) به نقل از تفسیر ابن کثیر ودرّ المنثور و اسباب النزول سیوطى [۷] ، به چند طریق حدیث را نقل کرده و یکى از طرقش ابو سعید اَشَجّ به اسناد صحیح اوست که اشاره کردیم . ۱۰ . حافظ ابوالقاسم طبرانى (متوفاى ۳۶۰) در معجم اوسط او[۸] . ۱۱ . حافظ ابو الشیخ ابو محمّد عبداللّه بن محمّد انصارى ( متوفاى ۳۶۹) در تفسیرش . ۱۲ . حافظ ابوبکر جَصّاص رازى (متوفاى ۳۷۰) در احکام القرآن ۲/۵۴۲ ، از چند طریق روایت کرده است[۹] . ۱۳ . ابوالحسن على بن عیسى رُمّانى (متوفاى ۳۸۴ یا ۳۸۲) درتفسیرش . ۱۴ . حاکم ابن بَیِّع نیشابورى (متوفاى ۴۰۵) در معرفت اصول حدیث صفحه ۱۰۲ . ۱۵ . حافظ ابوبکر شیرازى (متوفاى ۴۰۷ یا ۴۱۱) در کتابش «فیما نَزَل من القرآن فى أمیرالمؤمنین» . ۱۶ . حافظ ابوبکر ابن مَرْدَوَیْه اصفهانى (متوفاى ۴۱۶) از طریق سُفیان ثَوْرى از ابى سِنان سعید بن سِنان بُرْجُمى از ضحّاک از ابن عبّاس ؛ اسناد صحیحى که رجالش همه مورد وثوق اند .و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید : در این اسناد نمى توان ایراد گرفت ، و به طرق دیگر هم ازامیرالمؤمنین و عمّار و ابى رافع روایت کرده اند . ۱۷ . ابو اسحاق ثعلبى نیشابورى (متوفاى ۴۲۷) درتفسیرش [۱۰]از ابى ذر که عیناً نقل کردیم ۳/۸۵ همین کتاب . ۱۸ . حافظ ابو نُعَیْم اصفهانى (متوفاى ۴۳۰) در «فیما نَزَلَ من القرآن فى على ّ» از عمّار و ابى رافع و جابر و سلمة بن کُهَیْل . ۱۹ . ابوالحسن ماوَرْدى ، فقیه شافعى (متوفاى ۴۵۰) در تفسیرش[۱۱] . ۲۰ . حافظ ابوبکر بَیْهقى (متوفاى ۴۵۸) در کتابش « المصنّف » . ۲۱ . حافظ ابوبکر خطیب بغدادى شافعى (متوفاى ۴۶۳) در کتاب «المُتَّفق» . ۲۲ . ابوالقاسم ، زین الاسلام ، عبدالکریم بن هوازِن نیشابورى (متوفاى ۴۶۵) در تفسیرش . ۲۳ . حافظ ابوالحسن واحدى نیشابورى (متوفاى ۴۶۸) در اسباب النزول ، صفحه ۱۴۸[۱۲] . ۲۴ . فقیه ، ابن مَغازلى شافعى (متوفاى ۴۸۳) در « المناقب » ازپنج طریق[۱۳] . ۲۵ . بزرگ معتزله ، ابو یوسف عبدالسلام بن محمّد قزوینى (متوفاى ۴۸۸) در تفسیر کبیرش که ذهبى گوید در سیصد جلداست . ۲۶ . حافظ ابوالقاسم حاکم حَسْکانى (متوفاى ۴۹۰) از ابن عبّاس و ابى ذر و عبداللّه بن سلام[۱۴] . ۲۷ . فقیه ، ابوالحسن على بن محمّد کیا طبرى شافعى (متوفاى ۵۰۴) در تفسیرش[۱۵] .و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز به فعل قلیل استدلال کرده ، نیز براى نامگذارى صدقه مستحبى به زکات ، به همین حدیث ـ بنا به نقل تفسیر قرطبى ـ استدلال کرده است[۱۶] . ۲۸ . حافظ ابو محمّد فَرّاء بَغَوى شافعى (متوفاى ۵۱۶) درتفسیرش «معالم التنزیل»[۱۷] در حاشیه الخازن ۲/۵۵ . ۲۹ . ابوالحسن رَزِین عَبْدَرِى ّ اَنْدُلُسى (متوفاى ۵۳۵) در کتاب«الجمع بین الصحاح الست» به نقل از صحیح نسائى . ۳۰ . ابوالقاسم جار اللّه زَمَخشرى حنفى (متوفاى ۵۳۸) درالکشاف ۱/۴۲۲[۱۸] .و مى گوید : اگر بگویى : چگونه مى تواند ویژه على رضى الله عنه باشد، درحالى که لفظش ، لفظ جمع است ، مى گویم : با اینکه مقصود یکى است ، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهایى نظیرآن ، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند . ۳۱ . حافظ ابو سعد سَمْعانى شافعى (متوفاى ۵۶۲) در « فضائل الصحابه» از انس بن مالک . ۳۲ . ابوالفتح نَطَنْزى (متولد ۴۸۰) در «الخصائص العلویّه» از ابن عبّاس و در «الابانه» از جابر انصارى . ۳۳ . امام ابوبکر ابن سعدون قُرطُبى (متوفاى ۵۶۷)[۱۹] درتفسیرش ۶/۲۲۱ . ۳۴ . اخطب الخطباء ، خوارزمى (متوفاى ۵۶۸) در المناقب ،صفحه ۱۷۸[۲۰] ، به دو طریق ، و شعر حسّان را ـ که در ۳/۹۹ نقل کردیم ـ ذکر نموده است . ۳۵ . حافظ ابوالقاسم ابن عساکر دمشقى (متوفاى ۵۷۱) در تاریخ شام[۲۱] به چند طریق . ۳۶ . حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى (متوفاى ۵۹۷) به نقل«الریاض» ۲/۲۲۷[۲۲] ، و ذخائر العقبى : ۱۰۲ . ۳۷ . ابو عبداللّه ، فخر الدین رازى شافعى (متوفاى ۶۰۶) درتفسیرش ۳/۴۳۱ ، از عطا از عبداللّه بن سلام و ابن عبّاس و ابى ذر[۲۳] . ۳۸ . ابو السعادات ، مبارک بن اثیر شیبانى جَزَرى شافعى (متوفاى ۶۰۶) در «جامع الاصول»[۲۴] از طریق نسائى . ۳۹ . ابو سالم ، محمّد بن طَلْحَه نصیبى شافعى (متوفاى ۶۶۲) در«مطالب السؤول» صفحه ۳۱ به لفظ ابى ذر . ۴۰ . ابو المظفر ، سبط ابن جوزى حنفى (متوفاى ۶۵۴) در «التذکره» صفحه ۹ از سُدِّى و عُتْبَه و غالب بن عبداللّه . ۴۱ . عزّ الدین ، ابن ابى الحدید معتزلى (متوفاى ۶۵۵) در شرح نهج البلاغه ۳/۲۷۵ . ۴۲ . حافظ ابو عبداللّه گنجى شافعى (متوفاى ۶۵۸) در کفایة الطالب ، صفحه ۱۰۶ از طریق انس بن مالک[۲۵] .و در آن ، ابیاتى از حَسّان بن ثابت نقل کرده ـ که ما آنها را در۳/۱۰۰ همین کتاب روایت کردیم ـ و در صفحه ۱۲۲ از طریق ابن عساکر ، خوارزمى ، حافظ العراقین ، ابى نُعَیْم و قاضى ابى المعالى ،با شعرى از حَسّان ـ غیر از ابیات مذکوره ـ روایت کرده است که ماآن شعر را در ۳/۷۷ از سبط ابن جوزى نقل کردیم . ۴۳ . قاضى ناصر الدین بَیْضاوى شافعى (متوفاى ۶۵۸) در تفسیرش ۱/۳۴۵[۲۶] و در «مطالع الأنظار» صفحات ۴۷۷ ، ۴۷۹ . ۴۴ . حافظ فقیه حرم ، ابوالعبّاس مُحِبّ الدین طبرى مکّى شافعى (متوفاى ۶۹۴) در ریاض النضره ۲/۲۲۷ و ذخائر العقبى ،صفحه ۱۰۲ از طریق واحدى و واقدى و ابن جوزى و فضائلى . ۴۵ . حافظ الدین نُسْفى (متوفاى ۷۰۱ یا ۷۱۰) در تفسیرش ۱/۴۹۶[۲۷] ، که در حاشیه تفسیر خازن مى باشد . ۴۶ . شیخ الاسلام حَمُّوئى بغدادى (متوفاى ۷۲۲) در فرائد السمطین[۲۸] ، وى شعر حَسّان را در آن آورده است . ۴۷ . علاء الدین خازن بغدادى (متوفاى ۷۴۱) در تفسیرش ۱/۴۹۶[۲۹] . ۴۸ . شمس الدین محمود بن ابى القاسم عبدالرحمن اصفهانى (متوفاى ۷۴۶/۷۴۹) در شرح تجرید موسوم به «تسدید العقائد»[۳۰] .و بعد از بیان اتفاق مفسّران بر نزول آیه درباره على ، گوید : قول مفسّران ایجاب نمى کند آیه ، مخصوص به على و محدود بر اوباشد . ۴۹ . جمال الدین ، محمّد بن یوسف زَرَنْدى (متوفاى ۷۵۰) در«نظم درر السمطین»[۳۱] . ۵۰ . ابو حیان اثیر الدین اَنْدُلُسى (متوفاى ۷۵۴) ، در تفسیرش«البحر المحیط» ۳/۵۱۴ . ۵۱ . حافظ محمّد بن احمد بن جُزَى ِّ کَلْبى (متوفاى ۷۵۸[ ۷۴۱ ] ) در تفسیرش التسهیل لعلوم التنزیل ۱/۱۸۱ . ۵۲ . قاضى عَضُد اِیْجى شافعى (متوفاى ۷۵۶) در المواقف ۳/۲۷۶[۳۲] . ۵۳ . نظام الدین قمى نیشابورى ، در تفسیرش غرائب القرآن ۳/۴۶۱[۳۳] . ۵۴ . سعد الدین تفتازانى (متوفاى ۷۹۱) در «المقاصد» وشرحش ۲/۲۸۸[۳۴] .و بعد از بیان اتّفاق مفسّران بر نزول آیه درباره على علیه السلام گوید :اینکه مفسران مى گویند آیه در حق على رضى الله عنه نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به على و محدود بر على باشد . ۵۵ . سیّد شریف جُرجانى (متوفاى ۸۱۶) در شرح مواقف [۳۵] . ۵۶ . مولى علاء الدین قَوْشَچى (متوفاى ۸۷۹) در شرح تجرید[۳۶] .و بعد از نقل اتفاق مفسّران بر نزول آیه در حقّ امیرالمؤمنین ،گوید : قول مفسّران به اینکه آیه در حقّ على نازل شده … تا آخرکلام تفتازانى . ۵۷ . نور الدین ابن صَبّاغ مَکى مالکى (متوفاى ۸۵۵) در الفصول المهمّه ، صفحه ۱۲۳[۳۷] . ۵۸ . جلال الدین سُیُوطى شافعى (متوفاى ۹۱۱) در الدرّ المنثور۲/۲۹۳[۳۸] از طریق خطیب ، و عبدالرزاق ، و عبد بن حُمَیْد و ابن جَریر و ابى الشیخ ، و ابن مَرْدَوَیْه از ابن عبّاس و از طریق طبرانى وابن مَرْدَوَیْه از عمّار بن یاسر . و از طریق ابى الشیخ و طبرانى ازعلى علیه السلام ، و از طریق ابن ابى حاتم ، و ابى الشیخ ، و ابن عساکر ازسلمة بن کُهَیْل . و از طریق ابن جریر از مجاهد و سُدِّى و عتبة بن حکیم ، و از طریق طبرانى ، و ابن مَرْدَوَیه ، و ابى نُعَیْم ، از ابى رافع .و در اسباب نزول القرآن ، صفحه ۵۵[۳۹] ـ پس از نقل حدیث ازچند طریق از نامبرده ـ گوید : اینها شواهدى است که برخى از آنها ،برخى دیگر را تقویت مى کند . و در «جمع الجوامع» به نقل ازترتیبش ۶/۳۹۱[۴۰] از طریق خطیب از ابن عبّاس حدیث رانقل کرده و در ۴۰۵ آن را از طریق ابى الشیخ و ابن مَرْدَوَیْه از امیرالمؤمنین آورده است . ۵۹ . حافظ ابن حجر انصارى شافعى (متوفاى ۹۷۴) در الصواعق ص۲۴[۴۱] . ۶۰ . مولى حسن چلبى ، در شرح المواقف[۴۲] . ۶۱ . مولى مسعود شِرْوانى ، در شرح المواقف . ۶۲ . قاضى شوکانى صنعانى (متوفاى ۱۲۵۰) در تفسیرش [۴۳] . ۶۳ . شهاب الدین سیّد محمود آلوسى شافعى (متوفاى۱۲۷۰) در تفسیرش ۲/۳۲۹[۴۴] . ۶۴ . اصلاح شیخ سلیمان قُنْدُوزى حنفى (متوفاى ۱۲۹۳) درینابیع المودّه ص۲۱۲[۴۵] . ۶۵ . سیّد محمّد مؤمن شِبْلَنْجى ، در نور الابصار ، صفحه ۷۷[۴۶] . ۶۶ . شیخ عبدالقادر بن محمّد سعید کردستانى (متوفاى ۱۳۰۴)در «تقریب المرام فى شرح تهذیب الکلام» از تفتازانى ۲/۳۲۹(چاپ مصر) و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته واعتراف به اتّفاق مفسّران بر نزول آیه در مورد امیر المؤمنین علیه السلام کرده است[۴۷] .اما سخن در دلالت حدیث :هیچ عرب زبان اصیلى نیست که هرچند وجدانش را به خطارهبرى کند ، بتواند شکى در آن به خود راه دهد . این بحث وخلافها از میهمانان طفیلى و نوپایگان خوان گسترده عربیَّت است و براى تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد .متن حدیث از اَنس بن مالک روایت شده است که سائلى به مسجد آمده مى گفت : «من یُقْرِضُ المَلِیَّ الوَفِیَّ » [۴۸] ؟ در این موقع على علیه السلام درحال رکوع بود ، با دستش به سائل مى گفت : انگشترى را از دست من بیرون آور ! پیغمبر خدا به عمر فرمود : واجب شد .عمر گفت : پدر و مادرم به قربانت یا رسول اللّه ، چه چیز واجب شد ؟ فرمود : به خدا سوگند ، بهشت بر او واجب شد و او انگشترى از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهى کوچک و بزرگ رهانید .انس گوید : هنوز کسى از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خداى بزرگ مى فرماید : « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »[۴۹] .آنگاه حَسّان بن ثابت این اشعار را از خود سرود : أبا حسنٍ تَفْدیکَ نفسی ومُهجَتی وکُلُّ بَطیءٍ فی الهُدى ومُسارعِ أیَذْهَبُ مدحی والمُحِبّین ضایعاً وما المدحُ فی ذاتِ الإله بضائِعِ فأنتَ الّذی أعطیتَ إذ أنتَ راکعٌ فدَتْکَ نفوسُ القومِ یا خیرَ راکعِ بخاتَمِکَ المیمونِ یا خیرَ سَیِّدٍ ویا خیرَ شارٍ ثُمّ یا خیرَ بایعِ فأنزل فیک اللّهُ خیرَ ولایةٍ وبیّنها فی محکماتِ الشّرایعِ اى ابا الحسن جانم و خونم ، و جان و خون هرکس در راه هدایت ـ چه تند یا کند گام برمى دارد ـ فدایت باد . آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد ؟ نه ، مدحى که در راه خدا انجام شود تباه نمى گردد . تویى آن کس که در هنگام رکوع (جان همه مسلمانان فدایت اى بهترین رکوع کننده) انگشترى مبارکت را عطا کردى اى بهترین آقا ، و اى بهترین خریدار در آنجا ، و اى بهترین فروشنده . آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و درشرایع محکمش آن را بیان داشت .در اینجا متون دیگرى وجود دارد . به منظور اختصار ، از آنها صرف نظر مى کنیم . تعبیر و لفظ ابوذر را در ۳/۸۵ آوردیم .یک ایراد مردودسیّد حمید الدین عبدالحمید آلوسى در کتابش نثر اللئالى على نظم الأمالى ، صفحه ۱۶۹ وقتى به آیه ولایت مى رسد ، مى گوید : این آیه نزولش ، چنانچه پنداشته اند تنها در حقّ على نبوده است ، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و على یکى از آنها مى باشد ؛زیرا « الَّذِینَ » در آیه ، صیغه جمع است پس نمى تواند على به تنهایى مقصود از آیه باشد .امینى گوید : این مرد ـ در این گفتارش ـ به آهنگ ابن کثیردمشقى مى نوازد و بر وزان او مى بافد ، و از چاه او این آب رامى کشد ؛ او که در تاریخش درباره این آیه ـ چنان که به همین زودىخواهد آمد[۵۰] ـ مى گوید : درباره خصوص على ، هیچ آیه اى از قرآن نازل نشده است … .گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که : هرگاه حکمى به عنوان عموم صادر شود به طورى که در یک جریان طبیعى قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق [ کند ] یا ازآوردن شبیهش باز دارد ؛ خصوصاً که موضوع را با خصوصیات مورد (بر حسب تطبیق خارجى ) معین کنند ، بلیغتر و براى صدق قضیه کلّى ، بر آن فرد ـ از توجه سخن رأساً به سوى او ـ مؤکّدتراست و براى آن نظائر فراوانى در قرآن کریم وجود دارد ، و اینک چند نمونه آن :۱ . « الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ »[۵۱] ؛ آنها که گفتند خدافقیر است و ما بى نیاز .حسن گوید : گوینده این سخن حُیَّى بن اَخْطَب است .و عِکرِمَه و سُدِّى و مقاتل و محمّد بن اسحاق گویند : اوفنحاص بن عازوراء بوده است .خازن گوید : این سخن را هرچند یک نفر یهودى گفته ولى چون همه آنها به این سخن راضى بودند ، سخن به همه آنها نسبت داده شده است .مراجعه کنید به ، تفسیر قرطبى ۴/۲۹۴[۵۲] ؛ تفسیر ابن کثیر۱/۴۳۴ ؛ تفسیر خازن ۱/۳۲۲[۵۳] . ۲ . « وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ … »[۵۴] ؛ پاره ا ى از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار داده مى گویند اوگوش مَحْض است .این آیه ، درباره مردى از منافقان نازل شده که عبارت است از :جُلاس بن سُوَیْد یا نبتل بن حارث یا عَتّاب بن قُشَیْر .مراجعه کنید [ به ] تفسیر قرطبى ۸/۱۹۲ [۵۵ ] ؛ تفسیر خازن۲/۲۵۳[۵۶] ؛ الإصابه ۳/۵۴۹ . ۳ . « وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ … »[۵۷] ؛از بردگانتان ، آنها که مایل به بستن قرارداد «مکاتبه» اند ، با آنهاقرارداد بندید مشروط به اینکه در آنها خیرى دانسته باشید .این آیه ، درباره صبیح مولى حُوَیْطِب بن عبدالعُزّى نازل شد .وى گوید : من غلام حُوَیْطِب بودم از او خواستم با من قراردادمکاتبه[۵۸] ببندد . آنگاه درباره من این آیه نازل شد : « وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ » .این روایت را ابن مَنْدَه و ابو نُعَیْم و قُرطبى به نقل تفسیر قرطبى ۱۲/۲۴۴[۵۹] ، اُسُد الغابه ۳/۱۱[۶۰] ، الإصابه ۲/۱۷۶ نقل کرده اند . ۴ . « إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً »[۶۱] ؛آنان که اموال یتیمان را به بیداد مى خورند ، تنها آتش در شکم خود کرده اند .مُقاتل بن حبّان گوید : این آیه درباره مَرْثَد بن زید الغَطَفانى نازل شده .مراجعه کنید [ به ] تفسیر قرطبى ۵/۵۳ [۶۲] ؛ الإصابه ۳/۳۹۷ . ۵ . « لاَ یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ … »[۶۳] ؛خداوند شما را نهى نمى کند درباره کسانى که با شما نمى جنگندو از خانه هاتان بیرون نمى کنند ، که با آنان به نیکى رفتار کنید .این آیه درباره اسما (بنت ابى بکر) نازل شد ؛ زیرا مادرش ـ قُتَیْلَه بنت عبدالعُزّى ـ با هدایایى در حالى که مشرک بود در مدینه به اووارد شد . اسماء گفت : من هدیه اى از تو نمى پذیرم و نباید به خانه من وارد شوى تا از رسول خدا صلى الله علیه وآله اذن دریافت کنم! وقتى از پیغمبرپرسید ، خداوند این آیه را نازل کرد . پیغمبر دستور داد به منزلش اورا وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکى نسبت به اودریغ ننماید .این حدیث را بخارى [۶۴] ،مسلم[۶۵] ، احمد[۶۶] ، ابن جریر[۶۷] و ابن ابى حاتِم (برطبق تفسیر قرطبى ۱۸/۵۹[۶۸] ، تفسیر ابن کثیر ۴/۳۴۹ وتفسیرخازن ۴/۲۷۲[۶۹]) نقل کرده اند . ۶ . « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ »[۷۰] ؛اى پیامبر ، آنان که به سوى کفر مى شتابند و لفظاً ایمانْ ابرازداشته اند ، نباید باعث اندوه تو شوند .مکى در تفسیرش گوید : این آیه درباره عبداللّه بن صُورِیا ، نازل شده است (تفسیر قرطبى۶/۱۷۷[۷۱] ؛ الإصابه ۲/۳۲۶ ) . ۷ . « وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ »[۷۲] ؛ گفتند : چرا خدا با ما حرف نمى زند و یا نشانى را که مامى خواهیم براى ما نمى آورد .این آیه در مورد رافع بن حُرَیْمِلَة نازل شد .و محمّد بن اسحاق از ابن عبّاس روایت کرده که گفت : رافع به پیغمبر خدا صلى الله علیه وآله گفت : یا محمّد ، اگر چنان که مى گویى رسول خدایى ، پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم !خداوند در این مورد ، آیه [ « وَقَالَ الَّذِینَ ... » را ] فرستاد (تفسیر ابن کثیر ۱/۱۶۱) . ۸ . « وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً »[۷۳] ؛آنان که در راه خدا ـ پس از ستمها که دیده ـ مهاجرت کردند ،آنان را در این دنیا در جایگاه خوبى مستقر خواهیم کرد .ابن عساکر (در تاریخش ۷/۱۳۳)[۷۴] از طریق عبدالرزاق از داودبن ابى هند ، آورده است که : [ این ] آیه در مورد ابى جَنْدَل ابن سُهَیْل عامرى نازل شد و قرطبى (در تفسیرش ۱/۱۰۷)[۷۵] این قول را از جمله اقوال وارد در آیه ، ذکر کرده است . ۹ . « إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّارَزَقْنَاهُمْ »[۷۶] ؛کسانى که کتاب خدا را خوانده ، نماز به پا مى دارند و از آنچه آنان را روزى کردیم انفاق مى کنند … .این آیه ، درباره حُصَیْن بن مُطَّلِب بن عبد مُناف نازل شده.مراجعه کنید : الاصابه ۱/۳۳ . ۱۰ . « وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ »[۷۷] ؛سوگند به عصرکه انسان در زیانکارى است مگر کسانى که ایمان آورده کارهاى شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند .از اُبَى ّ بن کعب روایت است که گوید : سوره والعصر را برپیامبر صلى الله علیه وآله خواندم وگفتم: پدر و مادر به فدایت، تفسیرش چیست؟گفت : « وَالْعَصْرِ » سوگندى است از خداى به «آخِرِ روز» که انسان ـ ابو جهل بن هشام ـ در زیانکارى است مگر کسانى که ایمان آورده اند (ابوبکر صدّیق) و کارهاى شایسته کردند ـ عمر بن خطّاب ـ و به همدیگر سفارش به حق کردند (عثمان بن عفّان) وسفارش به شکیبایى کردند ؛ على بن ابى طالب .مراجعه کنید به ، ریاض النضره ۱/۳۴[۷۸] .امینى گوید : ما بر این تأویلات تحریف آمیز و مردود ، با این قوم ـ به عنوان موافق ـ کف نمى زنیم ، ولى این مطالب رابراى اقامه حجت (از طریق خودشان) بر آنان ، مى آوریم . ۱۱ . « إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ … »[۷۹] ؛کسانى که پیمان با خدا و سوگندهاى خود را به پول ناچیزى معامله مى کنند ، اینان در آخرت نصیبى نخواهند داشت .این آیه ، درباره عیدان بن اسوع حَضْرَمى نازل شده .این مطلب را مُقاتل در تفسیرش ـ به نقل «الإصابه ۳/۵۱» ـ اظهارکرده است . ۱۲ . « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِمِنْکُمْ »[۸۰] ؛اى کسانى که ایمان آورده اید خداى را فرمان برید و پیامبرش رااطاعت کنید و اولى الامرى که از خودتان است .بخارى در صحیحش ـ در کتاب تفسیر ۷/۶۰[۸۱] ـ و احمد درمسندش (صفحه ۳۳۷)[۸۲] و مسلم در صحیحش[۸۳] (به نقل تاریخ ابن عساکر ۷/۳۵۲[۸۴] و بنا به تفسیر قرطبى ۵/۲۶۰)[۸۵] و دیگران[۸۶] ،گویند : نزول این آیه « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا » ـ درباره عبداللّه بن حُذافة السَهْمى ، است . ۱۳ . « یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم … »[۸۷] ؛مى گویند : آیا از فتح براى ما نصیبى خواهد بود ؟! بگو فتح ونصرت همه اش از آن خدا است . در دل خود چیزهایى را پنهان مى دارند تا بر تو آشکار نشود ! مى گویند : اگر ما را نصیبى از فتح بود اینجا کشته نمى شدیم ! گوینده ، عبداللّه بن اُبى ّ سَلُّول ، رأس منافقان است و درباره اواین آیه نازل شده است .ابن ابى حاتم از طریق زیر نقل مى کند که آیه درباره مُعَتِّب بن قُشَیْر نازل گردیده است .مراجعه کنید [ به ] تفسیر قرطبى ۴/۲۶۲[۸۸] ؛ تفسیر ابن کثیر۱/۴۱۸ ؛ تفسیر الخازن ۱/۳۰۶[۸۹] . ۱۴ . « الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ »[۹۰] ؛کسانى به مردم گفتند ، مردم براى شما متحد شدند .مراد از ناس اوّل ، نُعَیْم بن مسعود اَشْجَعى است .نُسفى در تفسیرش گوید :از این لفظ جمع ، مراد یکى است یا او را پیروانى بوده است که مانند او تأخیر و درنگ مى کردند . و خازن گوید : از لفظ عام ، اراده خاص شده است[۹۱] .ابن مَرْدَوَیْه به اسنادش از ابى رافع آورده که : نبى اکرم صلى الله علیه وآله على را با عده اى به دنبال ابو سفیان فرستاد ، مردى از اعراب خزاعه آنان را دید وگفت: قوم براى شما دست به اتحاد زدهاند . گفتند : « حَسْبُنَااللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ »[۹۲] آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد (تفسیرقرطبى ۴/۲۷۹)[۹۳]؛ تفسیر ابن کثیر ۱/۴۳۰؛ تفسیر خازن ۱/۳۱۸)[۹۴]. ۱۵ . « یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ »[۹۵] ؛از شما درباره کلاله (خواهران و برادران) اظهار نظر مى خواهند،بگو : خداى نظر مى دهد .درباره جابر بن عبداللّه انصارى نازل شده ، او بود که اظهار نظرمى خواست و مى گفت : این آیه ، درباره من نازل شده است .تفسیر قرطبى ۶/۲۸[۹۶]؛ تفسیر خازن[۹۷]؛ وتفسیر نُسفى [۹۸] حاشیه تفسیر خازن ۱/۴۴۷ ۱۶ . « یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ … »[۹۹] ؛ از تو مى پرسند چه چیز انفاق کنند ؟ بگو : هر چیزى که انفاق کنید … .درباره عَمْرو بن جَمُوح نازل شده ، او پیرمردى بزرگ و ثروتمندبود ، گفت : یا رسول اللّه ، چه چیز بهتر است تَصَدُّق کنیم ؟ و بر چه کسى انفاق نماییم ؟ پس این آیه نازل شد (تفسیر قرطبى ۳/۳۶[۱۰۰] ؛تفسیر خازن ۱/۱۴۸)[۱۰۱] . ۱۷ . « وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ »[۱۰۲] ؛کفار مردم را از پیروى پیامبر نهى کرده و خود از او دورى مى کنند .قوم را عقیده چنان است که این آیه درباره ابى طالب نازل شده ،و تفصیل آن را در جلد ۸ صفحه ۳ ـ ۸ (متن عربى ) بیان داشته ایم . ۱۸ . « لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »[۱۰۳] ؛قومى را مؤمن به خدا و روز قیامت نمى یابى که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش روگردان اند ، مهربان باشند .در مورد ابى عُبَیْده جَرّاح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبداللّه بن اُبى ّ (تفسیر قرطبى ۱۷/۳۰۷[۱۰۴] ؛ نوادرالاصول حکیم ترمذى ،صفحه ۱۵۷)[۱۰۵] . ۱۹ . « وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً »[۱۰۶] ؛ودیگران به گناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست رابه هم مخطوط کردند .. .درباره ابى لُبابه انصارى خصوصاً نازل شد (تفسیر قرطبى ۸/۲۴۲[۱۰۷] ؛ الروض الأنف ۲/۱۹۶)[۱۰۸] . ۲۰ . « یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ »[۱۰۹] ؛براى شما به خدا سوگند یاد مى کنند تا رضایت شما را جلب کنند .مردى ازمنافقان گفت : به خدا سوگند ، اینان از نیکان و اشراف مایند و هرگاه آنچه محمّد مى گوید حقیقت داشته باشد باید اینان ازالاغها بدتر باشند ! یکى از مسلمین این جمله را شنید و گفت : به خداسوگند ، آنچه محمّد مى گوید حق است و تو بدتر از الاغى !مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد ،فرمود : براى چه این سخن را بر زبان راندى ؟ او شروع به لعن ونفرین کرد و به خدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام .مرد مسلمان گفت : خدایا ، راستگو را تصدیق و دروغگو راتکذیب کن ، این آیه آمد (تفسیر قرطبى ۸/۱۹۳[۱۱۰] ؛ تفسیر ابن کثیر۲/۳۶۶) . [۱] . سوره مائده ۵ آیه ۵۵ . [۲] . سوره شورى ۴۲ آیه ۲۳ . [۳] . چنان که جَصّاص در احکام القرآن [ ۲/۴۴۶ ] و دیگران [ مانند نُسفى در تفسیرش۱/۲۸۹ وکیا طبرى در احکام القرآن ۳/۸۴ ] آورده اند . [۴] . نقض العثمانیه : ۳۱۹ . [۵] . الدر المنثور ۳ : ۱۰۵ . [۶] . جامع البیان ۶/۲۸۸ . [۷] . لُباب النقول فى أسباب النزول : ۸۱ . [۸] . المعجم الأوسط ۷/۱۳۰ ، حدیث ۶۲۲۸ . [۹] . احکام القرآن ۲/۴۴۶ . [۱۰] . الکشف والبیان : ۱۸۰ ، ذیل آیه ۵۵ ، سوره مائده . [۱۱] . تفسیر ماوردى النکت والعیون ۲ : ۴۹ . [۱۲] . اسباب النزول : ۱۳۳ . [۱۳] . مناقب على بن ابى طالب : ۳۱۱ ـ ۳۱۴ ، حدیث ۳۵۴ ـ ۳۵۸ . [۱۴] . شواهد التنزیل ۱/۲۳۱ ، رقم ۲۳۵ . [۱۵] . احکام القرآن ۳/۸۴ . [۱۶] . الجامع لأحکام القرآن ۶/۱۴۳ . [۱۷] . معالم التنزیل ۲/۴۷ . [۱۸] . تفسیر کشّاف ۱/۶۴۹ . [۱۹] . محمّد بن احمد قُرطبى ، ابو عبداللّه انصارى متوفاى ۶۷۱ در تفسیر الجامع لأحکام القرآن ۶/۲۲۱ ـ ۲۲۲(طباطبائى [۲۰] . مناقب خوارزمى : ۲۶۴ ـ ۲۶۶ ، حدیث ۲۴۶ ـ ۲۴۸ . [۲۱] . تاریخ مدینه دمشق ۱۲/۳۰۵ ؛ و در ترجمه امام على بن ابى طالب چاپ تحقیق شده رقم ۹۱۵ . [۲۲] . الریاض النضرة ۳/۱۸۲ . [۲۳] . التفسیر الکبیر ۱۲/۲۶ . [۲۴] . جامع الأصول ۹/۴۷۸ ، حدیث ۶۵۰۳ . [۲۵] .کفایة الطالب : ۲۲۹ ، باب ۶۱ ؛ وص۲۵۰ ، باب ۶۲ [۲۶] . تفسیر بیضاوى ۱/۲۷۲ . [۲۷] . تفسیر نسفى ۱/۲۸۹ . [۲۸] . فرائد السمطین ۱/۱۹۰ ، حدیث ۱۵۰ ، باب ۳۹ . [۲۹] . تفسیر خازن ۱/۴۷۵ . [۳۰] . گاهى «تشدید العقاید» گفته مى شود . [۳۱] . نظم درر السمطین : ۸۶ . [۳۲] . المواقف : ۴۱۱ . [۳۳] . غرائب القرآن ۶/۱۶۷ . [۳۴] . شرح المقاصد ۵/۲۷۲ . [۳۵] . شرح المواقف ۸/۳۶۰ . [۳۶] . شرح التجرید : ۴۷۷ . [۳۷] . الفصول المُهمّه : ۱۲۲ . ۳۸] . الدر المنثور ۳/۱۰۵ . [۳۹] . اسباب النزول : ۸۱ . [۴۰] . کنز العمّال ۱۳/۱۰۸ ، حدیث ۳۶۳۵۴ ؛ وص۱۶۵ ، حدیث ۳۶۵۰۱ . [۴۱] . الصواعق المحرقه : ۴۱ . [۴۲] . شرح المواقف ۸/۳۶۰ . [۴۳] . فتح القدیر ۲/۵۳ . [۴۴] . روح المعانى ۶/۱۶۷ . [۴۵] . ینابیع الموده ۲/۳۷ ، باب ۵۶ . [۴۶] . نور الأبصار : ۱۵۸ . [۴۷] . شرح حال بسیارى از این بزرگان در جلد اول این کتاب برحسب قرون دیده مى شود ،مراجعه کنید . [۴۸] . کیست به ثروتمند وفادارى ، وام دهد . [۴۹] . سوره مائده ۵ آیه ۵۵ .همانا ولى (و سرپرست) شما خدا و پیامبرش مى باشد و آن ایمان آوردگانى که نماز رابه پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند . [۵۰] .وقتى به بحث از جعلیّات کتاب البدایه و النهایه مى رسیم [۵۱] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۸۱ . [۵۲] . الجامع لأحکام القرآن ۴/۱۸۷ . [۵۳] . تفسیر الخازن ۱/۳۱۰ . [۵۴] . سوره توبه ۹ آیه ۶۱ . [۵۵] . الجامع لأحکام القرآن ۸/۱۲۲ . [۵۶] . تفسیر الخازن ۲/۱۲۴۱ . [۵۷] . سوره نور ۲۴ آیه ۳۳ . [۵۸] . قرارداد مکاتبه ، قراردادى است بین برده و مولا ، که [ برده ] با پرداخت قیمت خود ـ پس از مدتى ـ خود را از مولا خریده آزاد گردد . [۵۹] . الجامع لأحکام القرآن ۱۲/۱۶۲ . [۶۰] . اُسُد الغابه ۸۳ ، رقم ۲۴۷۸ . [۶۱] . سوره نساء ۴ آیه ۱۰ . [۶۲] . الجامع لأحکام القرآن ۵/۳۶ . [۶۳] . سوره ممتحنه ۶۰ آیه ۸ . [۶۴] . صحیح بخارى ۲/۹۲۴ ، حدیث ۲۴۷۷ . [۶۵] . صحیح مسلم ۲/۳۹۱ ، حدیث ۵۰ کتاب الزکات . [۶۶] . مسند احمد ۷/۴۸۳ ، حدیث ۲۶۳۷۵ . [۶۷] . جامع البیان ۲۸/۶۶ . [۶۸] . الجامع لأحکام القرآن ۱۸/۴۰ . [۶۹] . [۷۰] . سوره مائده ۵ آیه ۴۱ . [۷۱] . الجامع لأحکام القرآن ۶/۱۱۵ . [۷۲] . سوره بقره ۲ آیه ۱۱۸ . [۷۳] . سوره نحل ۱۶ آیه ۴۱ . [۷۴] . تاریخ مدینه دمشق ۸/۶۶۸ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۱۱/۲۴۴ . [۷۵] . الجامع لأحکام القرآن ۱۰/۷۱ . [۷۶] . سوره فاطر ۳۵ آیه ۲۹ . [۷۷] . سوره عصر ۱۰۳ آیه ۱ ـ ۲ . [۷۸] . الریاض النضرة ۱/۴۹ ـ ۵۰ . [۷۹] . سوره آل عمران ۳ آیه ۷۷ . [۸۰] . سوره نساء ۴ آیه ۵۹ . [۸۱] . صحیح بخارى ۴/۱۶۷۴ ، حدیث ۴۳۰۸ . [۸۲] . مسند احمد ۱/۵۵۵ ، حدیث ۳۱۱۴ . [۸۳] . صحیح مسلم ۴/۱۱۳ ، حدیث ۳۱ کتاب الإماره . [۸۴] . تاریخ مدینه دمشق ۹/۱۱۲ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۱۱۲/۱۰۴ . [۸۵] . الجامع لأحکام القرآن ۵/۱۶۸ . [۸۶] . نگاه کنید به ، الدر المنثور ۲/۵۷۳ . [۸۷] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۵۴ . [۸۸] . الجامع لأحکام القرآن ۴/۱۵۶ . [۸۹] . تفسیر الخازن ۱/۲۹۴ . ۹۰] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۷۳ . [۹۱] . تفسیر نُسفى ۱/۱۹۵ ؛ چاپ شده در حاشیه تفسیر الخازن ۱/۳۱۸ . [۹۲] . سوره آل عمران ۳ آیه ۱۷۳ . [۹۳] . الجامع لأحکام القرآن ۴/۱۷۸ . [۹۴] . تفسیر الخازن ۱ : ۳۰۶ . [۹۵] . سوره نساء ۴ آیه ۱۷۶ . [۹۶] . الجامع لأحکام القرآن ۶/۲۰ . [۹۷] . تفسیر الخازن ۱/۴۲۸ . [۹۸] . تفسیر نسفى ۱/۲۶۷ . [۹۹] . سوره بقره ۲ آیه ۲۱۵ . [۱۰۰] . الجامع لأحکام القرآن ۳/۲۶ . [۱۰۱] . تفسیر الخازن ۱/۱۴۳ . [۱۰۲] . سوره انعام ۶ آیه ۲۶ . [۱۰۳] . سوره مجادله ۵۸ آیه ۲۲ . ۱۰۴] . الجامع لأحکام القرآن ۱۷/۱۹۹ . [۱۰۵] . نوادر الأصول ۱/۳۳۸ ، اصل ۱۲۳ . [۱۰۶] . سوره توبه ۹ آیه ۱۰۲ . [۱۰۷] . الجامع لأحکام القرآن ۸/۱۵۴ . [۱۰۸] . الروض الأنف ۶/۳۲۸ . [۱۰۹] . سوره توبه ۹ آیه ۶۲ . [۱۱۰] . الجامع لأحکام القرآن ۸/۱۳۸ .