کراهت از دَه – منهاج بدعت

کراهت از دَه – منهاج بدعت

گوید : از نادانى ‏هاى  شیعه یکى  کراهت از عدد ده ـ یا انجام کارى  که شمارش به ده رسد ـ مى ‏باشد حتّى  در ساختمان ، ده ستون نمى ‏سازند و ده تیر در بنا به کار نمى ‏برند ، و دیگر چیزها ؛ زیراعشره مُبَشَّرَه[۱] را جز على  دشمن مى ‏دارند .
و جاى  تعجب است که آنان لفظ نُه را دوست مى ‏دارند ولى  نُه تاى  از ده تا را دشمن (منهاج السنّه ۱/۹) .و در جلد ۲/۱۴۳ گوید : از تعصُّب رافضیان این است که عدد ده را به زبان نمى ‏آورند و جاى  آن «نُه و یک» مى ‏گویند و در ستون‏ها یادیگر بناهاى  خود ، تعداد آنها را ده قرار نمى ‏دهند [ و ] کوشش دراحتراز از عدد ده را در بسیارى  از کارهاشان رعایت مى ‏کنند .پاسخ :آیا براى  کسى  که خود را «شیخ الاسلام» مى ‏نامد این عیب نیست که در بین مسلمانان این رسوایى  را در کتابش منتشر سازد ؟ و درخلال آن ، این مطلب واهى  را تکرار کند ؛ مثل اینکه تحقیق بى ‏سابقه یا فلسفه مترقى  یا حکمت رسائى  ـ  که امت اسلامى  رازنده کند ـ آورده است !اما از این عجیب‏تر ، قصه مردى  است که خود را به علم وفضیلت نسبت دهد آن‏گاه چون سخنى  بگوید دروغ درآید ، چون به کسى  نسبت دهد ، برخلاف باشد ، گفتارهایش ـ در ترازوى سنجش ـ به سخنان چوپان بُزها (بلکه از آنها پایین‏تر) ماند !

گویا این مرد وقتى  از شیعه چیزى  نقل مى ‏کند ، از یک ملت منقرض شده‏اى  سخن مى ‏گوید که با دگرگونى  احوال ، کسى  دیگراز آنها نمانده است تا آبرو و حیثیت خود را بشناسد و از حریم خود و قومش دفاع کرده ، نسبت‏هاى  دروغین را از آنان بزداید ؟!از این گذشته ، خوان گسترده زمین به میلیون‏ها نفر از افراد این فرقه مى ‏درخشد و کتاب‏خانه‏ هاى  مهم جهان لبریز از کُتُب این قوم است . آیا نزد چه کسى  از آنها و در کدام‏یک از این کتب ، چنین مطلب مسخره‏اى  را مى ‏توان یافت !بلى  ، در قرآن شیعه آمده است :« تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ »[۲] .« مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا »[۳] .« وَالْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ »[۴] .« فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ »[۵] .و از این قبیل …شیعه این آیات را در هر فرصتى  از شب و روز مى ‏خواند . و این دعاى  عشرات است که شیعه در هر جمع ه‏اى  یک بار آن را مى ‏خواند . و این نمازهاى  مستحبى  است که باید ده بار سوره معیّنى  درآن تکرار شود . و این اذکار مستحبى  است که باید ده ده ، خوانده شود . و بحث عقول عشره ، و جواهر و اعراض عشره [ را ] (درفلسفه با نام مقولات عشر) در کتاب‏هاى  شیعه مى ‏خوانیم . و این از گفتار شیعیان است : پیغمبر ، ده نام دارد . و این از گفتار شیعیان است : خداوند ، عقل آدمى  را به ده چیزنیرومند کرد . و این از گفتار شیعیان است : ده خصلت از صفات امام است . و این از گفتار شیعیان است : على  از پیغمبر ده خصلت فراگرفت . و این از گفتار شیعیان است : شیعیان را به ده خصلت مژده داده ‏اند . و این از گفتار شیعیان است : ده خصلت از مکارم اخلاق است . و این از گفتار شیعیان است : تا ده علامت پدیدار نشود ،قیامت برپا نمى ‏شود . و این از گفتار شیعیان است : مؤمن ، خردمند نخواهد بود مگربه ده خصلت . و این از گفتار شیعیان است : ده چیز را نباید خورد . و این از گفتار شیعیان است : ده چیز از مُردار پاک است .و این از گفتار شیعیان است : ده جا نباید نماز خواند . و این از گفتار شیعیان است : ایمان را ده درجه است . و این از گفتار شیعیان است : عافیت را ده بخش است . و این از گفتار شیعیان است : زهد را ده بخش است . و این از گفتار شیعیان است : شهوت را ده بخش است . و این از گفتار شیعیان است : برکت را ده بخش است . و این از گفتار شیعیان است : حیا را ده بخش است . و این از گفتار شیعیان است : در شیعه ، ده خصلت موجوداست . و این از گفتار شیعیان است : اسلام ، ده سهم دارد . و این از گفتار شیعیان است : در مسواک ، ده خصلت است .و این کاخ‏هاى  برافراشته شیعه ، و ساختمان‏هاى  آباد آنان وابنیه باعظمتش ، همه و همه ، ابن تیمیه را تکذیب مى ‏کند ؛ [ زیرا ] که بر دل هیچ کدام از بانیانش بافته ‏هاى  دروغین ابن تیمیه نگذشته است .اصولاً شیعه براى  عدد ـ به تنهائى  ـ ارزشى  قائل نیست و هیچ کس را به دوستى  و دشمنى  عدد ، علامت‏گذارى  نمى ‏کند (هرچندمعدودش را دوست یا دشمن دارد) . و گردش دنیا از احدى  از آنان درباره نام عدد ده ، به عنوان «نُه و یک» نشنیده است .از این همه نادانى  ، به خدا پناه مى ‏بریم .

۲ . [ یاوه‏ هایى  درباره امام زمان ـ عجّل اللّه‏ فرجه ـ ]

مى ‏گوید : از نادانى ‏هایشان (یعنى  شیعه) اینکه براى  امام مُنْتَظَرشان چند محل قرار داده [ اند ] ، در آنجاها انتظار او رامى ‏کشند ؛ مانند سردابى  که در «سامراء» است و گمان مى ‏کنند او درآنجا غائب گردیده و چند جاى  دیگر .و گاهى  در آنجا حیوانى  (استر یا اسب یا حیوان دیگر) نگه مى ‏دارند تا وقتى  بیرون آمد ، سوار شود و در آنجا کسى  رامى ‏گمارند تا در ساعات روز یا اوقات دیگر او را به خارج شدن ندادهد و بگوید : «یا مولانا اُخْرُج» (اى  مولاى  ما ، بیرون شو !) وشمشیر را بدون اینکه کسى  در مقابلشان باشد از غلاف بیرون مى ‏کشند و سلاح برمى ‏دارند .در بین شیعه کسانى  هستند که دائماً به خدمتش ایستاده حتى نماز نمى ‏خوانند تا مبادا منتظَر آنها خروج کند و او در نماز باشد ونماز ، او را از خروج و اداى  وظیفه خدمتش باز دارد .و آنان در جاهاى  دور از محل ظهورش ؛ مانند مدینه پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ـ چه در ده روز اواخر ماه رمضان یا در وقت دیگر ـ رو به سمت مشرق ایستاده و با صداى  بلند ، خروج او را مى ‏خواهند .

۳ . [ عایشه آزارى  ]

از حماقت‏هاى  آنان [ این است که ] برّه ‏اى  را نگه‏دارى  کرده وگاهى  آن را به رنگ قرمز ، رنگ آمیزى  مى ‏کنند ؛ زیرا عایشه راحُمَیْرا مى ‏نامیدند (و حمیرا از اَحْمَر ـ یعنى  قرمز ـ گرفته شده) و آنرا عایشه فرض کرده حیوان را با کندن مو و آزارهاى  دیگر ، شکنجه مى ‏دهند ، تا بدین وسیله عایشه را کیفر داده باشند .

۴ . [ عُمَر کُشى  ]

و [ نابخردى  ] دیگر [ شیعیان این است که ] پوستى  را پر ازروغن مى ‏کنند آن‏گاه شکم پوست را شکافته روغن از آن گرفته مى ‏خورند و مى ‏گویند : این به جاى  زدن عمر و نوشیدن خون اوست !

۵ . [ شکنجه خَر به جاى  ابوبکر و عُمَر ]

و از این قبیل است : نام‏گذارى  برخى  از آنها دو الاغ از الاغ‏هاى آسیا را یکى  به نام «ابابکر» و دیگرى  را به نام «عمر» آن‏گاه کیفردادن دو الاغ به جاى  کیفر دادن ابوبکر و عمر .این سه نسبت را در ۲/۱۴۵ کتاب خود باز تکرار کرده است

۶ . [ لگدمالى  نام شیخین ]

مى ‏گوید : گاهى  نامشان را به زیر پاهاشان مى ‏نویسند ، تا جایى که یکى  از حُکّام پاى  مردى  را که چنین کرده بود ، مى ‏زد و مى ‏گفت :من ابابکر و عمر را زدم و پیوسته آنها را مى ‏زنم تا نابودشان کنم .

۷ . [ نام‏گذارى  سگان به نام ابوبکر و عمر ]

و بعضى  از آنان سگ‏هاى  خود را به نام ابى  بکر و عمر نامیده ،آنها را لعن مى ‏کنند (منهاج السنّه ۱/۱۱) .پاسخ :ما در کتابمان پرهیز مى ‏کردیم که صفحاتش را به چیزهایى  که ابن تیمیه جبین کتابش را بدان‏ها آلوده کرده است ، موهون و آلوده
سازیم ؛ چیزهایى  که نه تنها صفحات کتابش ، بلکه صفحات تاریخ زندگانى ‏اش ، و تاریخ قومش همه را سیاه کرده است ، ولى  از آنجاکه من ترسیدم بر مردمى  ساده ‏لوح این مطالب پوشیده بماند ،ترجیح دادم آنها را نقل کنم ، و در تعقیب آن بگویم :امثال این موهومات ـ که خارج از بحث‏هاى علمى و گفت وگوى   دانشمندان است ـ تنها نسبت‏هایى  است که مردم دون واَراذل کوچه و بازار به هم مى ‏دهند و شاید در بین آنها کسانى  باشندکه از آوردن این نام‏ها بر جبهه انسانیت خود شرم آرند ؛ زیرااین گونه بافندگى ‏ها چیزى  جز تهمت نیست که براى  وجودخارجى ‏اش جایى  جز در اوهام و خیالات ابن تیمیه نمى ‏توان پیداکرد .او این لقب‏هاى  دروغین را از خود مى ‏سازد ، و در به هم انداختن این دروغ‏هاى  محض ، تعمّد دارد آن‏گاه آمده فحش وناسزا مى ‏گوید ، تکفیر مى ‏کند و نسبت به شیعه ، رذالت نشان مى ‏دهد . او نه تنها آداب دینى  را رعایت نمى ‏کند ، بلکه رسم علم واَدَبِ تألیف ، و امانت در نقل و عِفَّت قلم و بیان را هم نمى ‏فهمد .خواننده نباید گمان برد این نسبت‏هاى  دروغین به قرون گذشته مربوط بوده و ناشى  از جهل و نادانى  مردم نسبت به عقائد ومذاهب اسلامى  است ـ که عامل آن دورى  فاصله میان آنان بوده
است و دیگر مانند قصه گذشتگان است که تکرار نخواهد شد ـزیرا امروز افکار مردم پیشرفته و ارتباطات موجود ، کشورهاى جهان را سخت به هم نزدیک ساخته و عقائد هر مذهب ، مشهور ومعروف بین مردم شده است . بدین ترتیب ، شایسته است در این عصر (که آن را نابخردان) دورانى  نورانى ‏اش مى ‏خوانند ، دیگرکسى  پیدا نشود مانند پیشینیان شیعه را به این خیالات و موهومات بى ‏مایه نسبت دهد .بلى  ، امّا قلم نویسندگان مصر امروز در صفحات تألیفات خودهمین نسبت‏ هاى  دروغین را منتشر مى ‏سازد و همین مطالب بى ‏مایه را با اضافاتى  ـ که به مراتب در بدخواهى  و بى ‏مایگى  از یاوه‏ هاى دروغین پیشینیان خطرناک‏تر است ـ به طرف‏دارى  از گذشتگان عرضه مى ‏کند .ما به همین زودى  شما را به متن این بیانات آگاه مى ‏سازیم ونشان مى ‏دهیم که نویسنده امروز باطل‏ گرائى ‏اش شدیدتر و آثارش وقیح‏تر و زبانش دروغ‏گوتر و به باطل و فحشاء از گذشتگانش واستادان یاوه ‏گویش بیشتر است . با این وصف ، جاى  شگفتى  است که همین آقایان امّت اسلامى  را به کلمه توحید و وحدت کلمه فرامى ‏خوانند !!

۸ . [ نسبت دروغ بافى  به شیعیان ]

مى ‏گوید : دانشمندان ، همه اتفاق کلمه دارند که دروغ دررافضیان از همه طوائفِ اهل قبله ، آشکارتر است تا جائى  که مؤلفان اخبار صحیح ـ مانند بخارى  ـ از اَحَدى  از قُدَماى  شیعه ؛مانند «عاصِم بن حَمْزَه» و «حارث اَعْوَر» و «عبداللّه‏ بن سَلِمَه» وامثال آنها روایت نکرده است ، با اینکه اینان از نیکان شیعیان ‏اند(منهاج السنه ۱/۱۵) . پاسخ :این فتوا ـ که با نقل اتفاق علما همراه است ـ خبر مى ‏دهد علمابحث مفصلى  در کتب خود ، در این مسئله دارند که آیا کدام یک ازطوائف اهل قبله دروغ‏گوترند ؟! و نتیجه آن بحث و دقت ، این است که : دروغ در رافضیان … بنابراین اجماع علما به دست آمده!حال ابن تیمیه کف مى ‏زند ، و مى ‏رقصد و پاى ‏کوبى  مى ‏کند ونمى ‏داند که به این ترتیب همه کتاب‏هاى  قوم گواه صادق بر دروغ خود او است در آنچه مى ‏گوید !و مراجعه به کتاب‏هاى  «منهاج السنّه» و «الفصل» و کتاب‏هاى مشابه هماهنگى  آن دو ، برهان صادقى  به ما ارائه مى ‏دهد ، که کدام فریق ، دروغگوترند ؟!از عجیب‏ترین دروغ‏ هایش اینکه گوید : مؤلفان اَخبار صحیح ،از شیعه نقل نکرده‏ اند … ، صحاح سِتّ (کتاب‏هاى  شش گانه اهل سنت که مقید به روایت صحیح بوده ‏اند) را بنگرید مملو از روایت
از طریق قدماى  شیعه ـ از صحابه و تابعین نیکوکارشان و از کسانى که پس از آنها از مشایخ حدیث آمده‏ اند ـ مى ‏باشد ؛ چنان‏که تفصیل آن را در همین مجلد [ صفحه ] ۱۶۷ ـ ۱۶۹ ملاحظه گردید .
[۱] .  عَشَره مُبَشَّره (ده نفرى  که نوید بهشت به آنها داده شد) براساس احادیث اهل سنّت عبارت‏اند : ابوبکر بن ابى  قُحافه ، عمر بن خطّاب ، عثمان بن عفّان ، على  بن ابى ‏طالب ، طَلْحَة بن عبداللّه‏ ، زُبَیْر بن عوام ، عبدالرحمان بن عَوف ، سعد بن ابى  وقّاص ، سعید بن زید ، ابو عُبَیْدة بن جَرّاح (م) .
[۲] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۹۶ ؛ این ده یک عدد کامل .
[۳] .  سوره انعام ۶ آیه ۱۶۰ ؛ کسى  که یک کار نیک انجام دهد ده برابر مانند آن براى  اوپاداش است.
[۴] .  سوره فجر ۸۹ آیه ۱ و۲ ؛ سوگند به فجر و شب‏هاى  ده‏گانه .
[۵] .  سوره هود ۱۱ آیه ۱۳ ؛ پس بیاورید ده سوره مانند آن .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پنج × 5 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>