عوامل تربیتى و روانى و سیاسى و اجتماعى گوناگونى عثمان را به ابداعِ وضوئى نو برانگیخت ؛ تا جایى که به سه بار شستن اعضا گرایش یابد وسپس به شستن سر و پا ـ به جاى مسح ـ حکم کند . بعضى از آن عوامل چنین اند :۱ . عثمان خود را سزاوار قانونگذارى مى دانست و شأنِ خویش را ازابوبکر و عُمَر کمتر نمى دید ، چرا براى آن دو فتوا جایز باشد و براى او نه ؟با اینکه همه جزو مکتب اجتهاد و رأى اند و هر کدامشان خلیفه پیامبر به شمارمى آیند !۲ . وى به ظواهر دینى سخت چسبیده بود . هنگام ساخت مسجد النبى ،وى یک خشت حمل مى کرد و آن را از خود دور نگه مى داشت ، و آن گاه که خشت را مى گذاشت ، دستانش را فُوت مى کرد و به جامه اش مى نگر یست (که کثیف نشده باشد) اگر گردى بر آن نشسته بود ، فُوت مى کرد . همه اینهابدان جهت بود که وى نسبت به نظافت وسواس داشت .[۱]در حالى که عمّار با وجودِ ضعف بدنى ،دو خشت را بر دوش حمل مى کرد .عثمان هر روز غُسل مى کرد[۲] ، هنگام وضو پاسخ سلام مؤمن رانمى گفت[۳] و خود بیان مى داشت که از زمانِ بیعت با رسول خدا ، به آلتش دست نکشیده است .
[۴]و دیگر رفتارهایى که نشان مى دهد عثمان وسواسى بود .۳ . عثمان وضو را نظافت و طهارت مى دانست . از این رو ، به نظر وى سه بار شستن اعضا و شستن به جاى مسح کشیدن ، نظافت فزون ترى راداراست و این کار عیبى ندارد ، هرچند بر خلاف سنّتِ پیامبر باشد .۴ . از بعضى از احادیث پیامبر صلى الله علیه وآله درباره نیکو و کامل به جا آوردنِ وضو[۵] و «واى بر پاشنه ها از آتش» ، براى طرح وضوى غَسلى خویش استفاده کرد .۵ ـ هنگام یورش بر وى ، مى خواست هاله اى از قداست را بر خودبیفکند تا انقلابیون را از قتل خویش بازدارد . از کارهاى نیک خویش سخن گفت و اینکه «بِئْرِ رُوْمَه» را خرید و آن را وقف کرد[۶] تا بقاى خود را بر ایمان ثابت کند ، و وضوى جدید خود را گامى در این راستا بینگارد ، لیکن به درمانِ درد با درد پرداخت ، نه با دوا .۶ . عثمان مردم را به اختلافات فقهى و بگومگو در آنها مشغول مى ساخت تا از قتل او دست بردارند و به سیاستهاى مالى و ادارى ناشایست او نیندیشند . این کار درباره بسیارى از آراى وى رخ داد ، امّانتیجه خوبى براى او در بر نداشت . از این رو امام على علیه السلام فرمود که عملِ عثمان مردم را بر وى شوراند .[۷]۷ . از مهمترین عوامل بدعتهاى عثمان این بود که امویان بر گِردش حلقه زدند و به بناى فقه سیاسى جدیدى دست یازیدند . این امر ، بزرگان صحابه را (مانند ابن مسعود ، ابن عبّاس و …) از همکارى با او دور ساخت وخلأ فقهى اى را پدید آورد که امویانِ صاحب نفوذِ دربار عثمان ، زیرکانه این خلأ را پر ساختند .۸ . وجود حالت سازش بسیارى از صحابه ، باعث شد که عثمان از طرح آنچه به نظرش مى ر سد ، نپرهیزد ؛ زیرا نهایت بدانجا مى رسید که مى گفت: «رأیى است که به نظرم آمد»[۸] عبداللّه بن عمر گفت : «اختلاف مایه شراست»[۹] ابن مسعود بیان داشت: «عثمان امام است، با اومخالفت نمى ورزم».[۱۰]۹ . شیوع اجتهاد و پذیرش آن از سوى بسیارى از صحابه ، زمینه را براى استقبال از طرحِ عثمان آماده ساخت . این حالت ـ پیش از آن ـ در پى اجتهادات و آراى فراوانى از عُمَر و ابوبکر ، در جامعه پدیدار گشته بود .با توجه به این موارد ، و تأمّل در ریزِ زندگى عثمان ، مى توان انگیزه هاى وى را براى «وضوى ِ ثلاثى غَسلى » دریافت که البته صحابه مکتب تعبّد آن را قبول نداشتند .
امام على علیه السلام و وضو
امام على علیه السلام آن گاه که خلافت را عهده دار گشت بر آن شد که وضوى ِپیامبر صلى الله علیه وآله را تبیین کند واختراعات عثمان را در وضو بنمایاند . اقداماتِ آن حضرت را در این جهت مى توان در امور ذیل ملاحظه کرد :۱ . در کتابهاى فقه[۱۱] و تفسیر[۱۲] و حدیث[۱۳] ثابت است که وضوى امام على علیه السلام همان وضوى ثُنائى مسحى بود که بسیارى از صحابه آن رامى پیرویدند و در رأس آنها ابن عبّاس و طالبیّون و اَنس بن مالک قرارداشت .۲ . امام على علیه السلام به برساخته هایى که وضو را طولانى مى ساخت اشاره مى کرد ؛ مانند اینکه پس از وضوى مسحى و آشامیدن از آب باقى مانده ازوضو، فرمود : «گروهى از مردم این وضو را نمى پسندند ، در حالى که پیامبر را دیدم آن را به جا آورد ؛ و این وضوى کسى است که بدعتى در آن پدید نیاورد» .[۱۴]و این سخن آن حضرت ، وجود کسانى را اثبات مى کند که در وضوچیزهایى تازه پدید آوردند ، و عثمان بود که پیش از آن حضرت ، وضوى برساخته از پیش خود را رایج ساخت .۳ . از امام على علیه السلام روایت شده که فرمود :مى دانید که والیان قبل از من ، بر خلاف پیامبر ـ به عمد ـ براعمالى دست یازیدند … و سنّت آن حضرت را تغییر دادند …چه خواهید گفت اگر مقام ابراهیم را به جایى برگردانم که رسول خدا نهاد … و وضو و غسل و نماز را به اوقات و احکام و جاى خودشان بازگردانم .[۱۵]از این سخن ـ پیداست که ابوبکر و عُمَر در وضو بدعت نگذاردند ـ ولى صریح است در بدعتى که عثمان با وضوى ثلاثى غسلى به ارمغان آورد .۴ . امام علیه السلام درباره کیفیّت وضو ، نامه اى براى محمّد بن ابى بکر ـ والى خویش ـ نوشت که در آن آمده است :سه بار مضمضه و سه بار استنشاق کن ، صورت را بشوى ،سپس دست راست و آن گاه دست چپ را بشوى ، و پس از آن سر و پاها را مسح بکش …من خود دیدم که رسول خدا صلى الله علیه وآله چنین مى کرد .[۱۶]۵ . امام علیه السلام در احادیثِ خود پیرامون وضو هشدار مى دهد که خاستگاه بدعت آورى در وضو ، اجتهاد و رأى است ، در حالى که دین را با رأى نمى توان دریافت ، مى فرماید :اگر درکِ دین به رأى بود ، کف پا از روى آن به مسح سزاوارتر بود ،لیکن دیدم که رسول خدا روى پاها را مسح مى کشید .[۱۷]و مى فرمود :به نظرم مى آمد کفِ پاها از روى آنها به مسح شایسته ترند تا اینکه دیدم رسولِ خدا روى آنها را مسح مى کرد .[۱۸]این سخن بیان مى دارد که دین ـ از جمله وضو ـ را نمى توان با رأى دریافت وگرنه کف پا از ظاهر آن اَولى به مسح است ، پس چگونه مى توان ـ با اجتهاد و رأى ـ از مسح ، به شستن ظاهر و کف پاها عدول کرد ؟!۶ . چگونگى وضوى ِ امام على علیه السلام (و نیز ابن عبّاس و اَنس) ادله اى ازکتاب و سنّت را در بر دارند ، و صرفِ یک ادّعا درباره نگرش وضوئى پیامبر نیستند ؛ چراکه سخن امام على علیه السلام درباره رد به کارگیرى رأى دردین ، متضمن دلالت قرآن بر مسح مى باشد و امام علیه السلام طبق آیه وضو ـ که ظهور در مسح پاها دارد ـ آن را اصلى مسلّم مى داند و بر به کارگیرى رأى در اینجا مُهر بطلان مى زند .پس از بیانِ مشروعیّتِ مسح ، امام بر نگرش پیامبر صلى الله علیه وآله تأکید مى ورزد که همان مسح روى پاست .و چنین است ابن عبّاس ، آنجا که مى گوید :در کتاب خدا نیافتم مگر دو شستن و دو بار مسح کردن را .[۱۹]اَنس بن مالک ـ خادم پیامبر ـ با رأى حَجّاج که به شستن پاها معتقد بود ، معارضه مى کرد به اینکه :سخن خدا راست و سخن حجّاج دروغ ، خداى متعال مى فرماید :« وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ » ؛[۲۰] سرها و پاهاتان را مسح بکشید .[۲۱]مقصود اصلى ـ در اینجا ـ این است که امام على علیه السلام از کتاب و سنّت دلیل مى آوَرْد و رأى را مى کوبید ، بر خلاف وضوهاى ادعایى عثمان ، که رأى محض به شمار مى آمد و به چیزهایى چنگ مى آویخت که ربطى به اعمالِ وضو ندارد .امام علیه السلام مى خواست به اجتهادِ عثمان در وضو اشاره کند و آن را بکوبد .۷ . افزون بر همه اینها ، در نقل وضوهاى امام على علیه السلام و دیگر کسانى که به وضوى مسحى قائل اند (ابن عبّاس ، انس و …) اَثرى از خنده و تبسّم و … به چشم نمى آید .این روایتها ، وضوى صحیح را مى آموزند ، و وضوى جدید برآمده ازرأى را باطل مى سازند ؛ چراکه تعالیم معصومین علیهم السلام نفى و اثبات را ـ با هم ـ در بر دارند .
وضو در دوره امویان
چون معاویه به خلافت رسید ، همان مشى ِ فقهى عثمان را در پیش گرفت و در صدد نهادى ساختنِ آن برآمد .هنگامى که نماز ظهر را در مکّه دو رکعت خواند ، مروان وعمرو بن عثمان سوى او برخاستند و گفتند : هیچ کس مانندتو ، پسر عمویت را رسوا نساخت !معاویه گفت : من با پیامبر و ابوبکر نماز را شکسته خواندم !آن دو گفتند : پسر عمویت نماز را تمام گزارد ، مخالفت با اوبراى تو عیب است .معاویه به سوى مِنى روانه شد و نماز را چهار رکعت گزارد .[۲۲]در جمع میانِ دو خواهر که به ملکِ شخص در مى آید ، نیز معاویه ازعثمان پیروى کرد .[۲۳] و نیز تکبیر مستحب در نماز را بدان جهت که عثمان ترک کرده بود ، واگذارْد ، و زیاد بن أبیه ، به پیروى از معاویه آن را ترک کرد .[۲۴]همچنین از اَداى تلبیه در حج خوددارى ورزید .[۲۵]در بیان قاعده «حق با کسى است که چیره شود» معاویه همان اعتقاد عثمان را داشت .[۲۶]افزون بر این ، معاویه برخى مفاهیم اعتقادى (و در رأس آنها افکارعثمان) را در ذهن ها جا مى انداخت تا ارکان حکومت اموى را پایدار سازد .مهم در اینجا روشن شدن پذیرشِ فقه عثمان و تأثیرِ آن بر وضوست ،فقه اموى مى خواهد از عبارتِ «اسباغ در وضو» و «واى بر پاشنه ها از آتش»براى نهادینه ساختنِ وضوى عثمان ، استفاده کند .۱ . عبدالرحمن بن اَبى بکر ـ روزى که سعد بن اَبى وقّاص درگذشت ـ به منزل خواهرش عائشه آمد نزد او وضو گرفت . عائشه به او گفت :یا عبدالرَّحمن ، أَسْبِغِ الوضوء ؛ فإنّی سَمِعْتُ رسولَ اللّه یقول : ویلٌ للأعقاب مِنَ النّار ![۲۷]اى عبدالرحمن ، وضو را کامل به جا آور ! چراکه شنیدم رسول خدامى فرمود : واى بر پاشنه پاها از آتش !ملاحظه مى شود که چگونه عائشه از سخن پیامبر که فرمود : «أَسْبِغُواالوضوء» ، براى استدلال به «ویلٌ للأعقاب من النّار» عدول کرد (با اینکه مقام اقتضا مى کرد که به سخن پیامبر استدلال شود) .این عدول ، وراى ادعاى عائشه (امویان و قبل از ایشان عثمان) دلالتِ«وَیْلٌ للأعقاب» را بر وضوى غَسلى ، در خود نهفته دارد و این فهم ، نزد پیروان مکتب اجتهاد و رأى ، حتّى تا به امروز ادامه یافته است .این حدیث ، اختلاف میان وضوى عائشه و برادرش را مى نمایاند و ازآنجا که مقصود عائشه وضوى غسلى است ، از مفهوم مخالفِ آن درمى یابیم که عبدالرحمن به مسح پاها معتقد بود .از ابو هُرَیره رسیده که عین رفتار عائشه را تقلید کرد . آنجا که دیدقومى با آفتابه وضو مى گیرند ، گفت :أَسْبِغوا الوضوء ! فإنّی سمعتُ أبا القاسم یقول : ویلٌ للعَراقیب منَ النّار ![۲۸]وضو را کامل به جا آورید ! چراکه از ابوالقاسم شنیدم که مى فرمود : واى بر پاشنه ها از آتش !بسیارى از عالمان ، حدیثِ ابو هریره را براى حدیثِ «مُدْرَج» مثال مى آورند ؛[۲۹] زیرا به این صورت ، از پیامبر صلى الله علیه وآله حدیث نشده است . مى بینیم که ابو هریره ـ چون عائشه ـ مى خواست از جمله «ویلٌ للأعقاب یاللعراقیب» بر وضوى غسلى عثمان ، دلیل آورد .بیشتر از اینها را از روایتِ ابن جُرَیْج مى توان دریافت که مى گوید : ازعطا پرسیدم : چرا پاها را چون سر مسح نکشم ، در حالى که امر به مسح (درآیه) درباره هر دوست ؟ عطا گفت : جز به مسح سر و شستن پا معتقدنیستم ، شنیدم ابو هریره مى گفت : «واى بر پاشنه ها از آتش !» مردمانى قائل به مسح اند ، امّا من پاها را مى شویم .[۳۰]این سخن ، حلقات پى در پى را در راستاى تثبیتِ وضوى غسلى ، براى مامى نمایاند . از عدولِ عائشه و اِدراجِ ابو هریره و استدلال عطا ، سلسله حرکات تکاملى که براى نهادینه سازى وضوى عثمان صورت گرفت ،روشن مى گردد .۲ . امویان بر استوار سازى وضوى عثمان ادامه دادند ، و مکتب تعبّدمحض بر بطلانِ آن (به جهت مخالفت این وضو با کتاب و سنّت) پاى مى فشرد . ابن ماجه به اِسناد از ربیع ـ دختر مُعَوّذ ـ آورده که گفت : ابن عبّاس نزدم آمد و از این حدیث پرسید (یعنى حدیثى که ربیع گفت : پیامبر وضوگرفت و پاها را شست) ابن عبّاس گفت :إنّ النّاسَ أَبَوا إلاّ الغُسل ، ولا أَجِدُ فی کتاب اللّه إلاّ المَسْح ؛[۳۱]مردم جز شستن (پاها) را برنتافتند ، و در کتاب خدا جز مسح را نمى یابم ! حُمَیدى مى گوید : براى ما حدیث کرد سُفیان ، گفت : براى ما حدیث کرد عبداللّه بن محمّد بن عقیل بن اَبى طالب ، گفت : على بن حسین مراسوى ربیع ـ دخترِ معوّذ بن عفراء ـ فرستاد تا از وضوى پیامبر بپرسم(چراکه پیامبر [ براى آموزش وضو به وى ] نزد او وضو گرفت) بر ربیع درآمدم ، ظرفِ آبى را برایم بیرون آورد … گفت :با این ظرف سوى پیامبر روانه شدم . آن حضرت نخست دستش را ـ پیش از آنکه داخل ظرف کند ـ سه بار شست ، آنگاه سه بار مضمضه و سه بار استنشاق کرد ، و صورت را سه بارشست ، بعد از آن ، هر کدام از دستها را سه بار شست و شوداد ، سپس پیش رو و پشت سر را مسح کشید ، و پاها را سه بارشست .پسر عمویت (ابن عبّاس) نزدم آمد و مرا از این وضو پرسید ،آن را باز گفتم ، گفت :ما عَلِمْنا فی کتاب اللّه إلاّ غَسسلَتَیْن ومَسْحَتَیْن ؛[۳۲]ما در کتاب خدا جز دو شستن و دو مَسح کشیدن ، سراغ نداریم .در اینجا ، به برخوردِ دو وضو در عصر اموى پى مى بریم :الف) میان رَبیع و ابن عبّاس .ب) میان ربیع و امام سجّاد علیهالسلام و عبداللّه بن محمّد بن عقیل .ربیع ، وضوى غسلى را پذیراست و بر آن اصرار مى ورزد با اینکه مى داند عترت پیامبر نقل چنین وضویى را از آن حضرت نمى پذیرند ؛ زیراابن عبّاس با استدلال به قرآن ضعف آن را مى نماید و در اعتراض او اشاره است به اینکه نسبت غَسل به پیامبر صلى الله علیه وآله پذیرفتنى نیست و در حدیث دیگرى ـ از باب الزام آنان به آنچه خود قبول دارند ـ با رأى ، استدلال به مسح مى کند ؛ به اینکه در تیمّم ، دو عضو مَسْحى حذف مى شود .[۳۳]این دو حدیث ، تأکیدى است بر اینکه امویان از رهگذر بزرگان ومحدِّثان [ وابسته ] خود ، وضوى غسلى عثمان را پشتیبانى مى کردند .۳ . وضوى غَسلى کارش بدانجا رسید که حجّاج (کسى که از دین هیچ آگاهى اى نداشت و با احکامِ شریعت بیگانه بود) آن را پذیرفت و بر منبراعلان کرد ! طبرى ـ به اسناد از حُمَید ـ مى آورد که گفت :موسى بن اَنَس به اَنس (در حالى که ما نزدش بودیم) گفت : اى ابا حمزه ، ما با حجّاج درباره وضو سخن گفتیم ، وى در اهوازبرایمان خطبه خواند و گفت : … چیزى نزدیکتر به انسان ازکثیفى پاهایش نیست، کف پا وروى آن و پاشنه ها را بشویید …اَنس گفت : سخن خداى راست است و حجّاج دروغ مى بافد ،خداى متعال فرمود : « وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ » ؛[۳۴] سرها وپاهاتان را مَسح بکشید .[۳۵]این اعلان و استدلال از حجّاج ، یعنى که امویان وضوى عثمانى را پذیرفتند و روشن مى کند که تحکیم اجتهاد و رأى در وضو در جهتِ مقابله تمام عیار باوضوى پیامبر صلى الله علیه وآله و امام على علیه السلام مى باشد .در حالى که امام على علیه السلام تأکید مى ورزد براینکه اگر وضو به رأى اشخاص باشد ، کفِ پا از روى آن به مَسح سزاوارتر است ، لیکن من دیدم که پیامبر پشت پا را مسح کشید . حجّاج در معارضه با این سخن و قرآن ،تصریح مى کند که باید همه پا شسته شود ؛ چراکه چرکینترین جاهاى بدن است .براى تثبیت بیشتر این وضوى ادعایى ، آن را به بزرگانِ قائل به وضوى مَسحى (مانند امام على علیه السلام ، ابن عبّاس و …) نسبت دادند تا خود را از اتهام بدعت آورى دور سازند ، و نیز در این راستا به منع تدوین حدیث اقدام کردند .حتّى عُمَر بن عبدالعزیز حکم به تدوین این احادیث کرد و براى اینکه آن را به صورت یک کتاب همگانى در دسترس همه قرار دهد ، به آنان دستور داد که از ابن شهاب زُهْرى حدیث برگیرند به این دلیل که اَعلم از اورا نخواهند یافت .رجاء بن حیوة را ـ که بزرگترین فقیه شام به شمار مى آمد ـ به خدمت گرفتند تا مردم را راهنما شود و به آراى عبدالملک بن مروان آنان را فتوا دهد .[۳۶]و نیز عبداللّه بن عُمَر مردم را به اَخذِ دین از عبدالملک برمى انگیخت .[۳۷]ابو هُرَیره از داعیان به سکوت در برابر ظلم امویان بود ،[۳۸] و عائشه فقیه ترین مردمان و نیکو رأى ترین آنها[۳۹] و …همه اینها براى تضعیفِ ارکانِ فقه تعبُّد محض و تحریف وضوى نبوى ، در یک صف درآمدند . به همین جهت است که شمار مؤیّدانِ وضوى عثمان ، درعصر امویان ، فزونى مى یابد (در حالى که در زمان عثمان و پیش از آن ،وضوى ثُنائى مسحى رجحان داشت) .على رغم همه تلاشهاى دولت اموى ، تابعان پیامبر و قائلان به وضوى مسحى ، باقى ماندند ؛ اَمثال : عروة بن زُبیر ، حسن بصرى ، ابراهیم نَخَعى ،شعبى ، عِکرِمه ، علقمة بن قیس ، امام باقر و صادق علیهما السلام و دیگران .امویان ـ هرچند به وضوى غسلى فراخواندند ـ ولى نتوانستند با وضوى مسحى مقابله کنند . در وضوى ائمّه علیهم السلام تا اواخر عهد اموى ، تقیّه مشاهده نمى شود ؛ امام باقر علیه السلام به توصیفِ وضوى پیامبر صلى الله علیه وآله مى پرداخت ، بى آنکه به این قیل و قالها اعتنا کند .امویان با بعضى از صحابه و تابعان (مانند اَنس ، ابن عبّاس ، …)خوشرفتار بودند و برایشان سخت نمى گرفتند ، هرچند گاهى در بعضى شرایط با کسانى برخورد شدید داشتند (چنان که در حدیث ابى مالک اشعرى آمده است)[۴۰] .در هر حال ، شخص مى ترسید که وضوى پیامبر یا نماز آن حضرت را بیان کند .
وضو در دوره عبّاسیان
دولتِ عبّاسیان بر پایه شعار «خشنود سازى آل محمّد» شکل گرفت .مردم برگِردشان در آمدند و به اعتبار اینکه دولتِ حقمدار است ، تأییدش کردند . ابو العبّاس سفّاح بخشى از حکومتش را به پاک سازى دشمنانِ اموى و دنباله هاى آنها سپرى ساخت و از کشمکش هاى فقهى دور ماند ورویارویى با علویان را وانهاد .چون خلافت به منصور عبّاسى رسید و ارکان دولت استوار گردید ،موازنه به هم خورد . منصور با صله ، هدایا ، مناصب حکومتى ، کرسى هاى قضا و … به خریدنِ فقها پرداخت ، اما وى و پیروانش از خریدنِ ابو حنیفه درماندند ، بر او سخت گرفتند و به آزارش دست یازیدند بى آنکه فایده اى عایدشان شود . البته در شکارِ شاگردش قاضى ابو یوسف ، کامیاب شدند .امام صادق علیه السلام به عنوان رهبر مدرسه تعبّد محض وصاحب وضوى ثُنائى مسحى ، مانع بزرگى در راه اهدافِ منصور و عبّاسیان بود . منصورشیوه هاى مختلف را براى کوبیدن امام به کار برد . از ابو حنیفه خواست مسائل دشوارى فراهم آورد و از امام علیه السلام بپرسد تا او در پاسخ درماند ، این ترفند مؤثّر نیفتاد و ابو حنیفه اذعان داشت که امام صادق علیه السلام داناترین مردمان است .[۴۱]منصور ، مذهب مالک را پذیرفت و از او خواست احادیث را تدوین کندو مأخذ واحدى را فراهم آورد که وى مردم را به آن وادارد .[۴۲] سیاست موردنظر را براى مالک ترسیم کرد و به او گفت : از على و ابن عبّاس نپیرُوَد ،اقوال ابن عُمَر را بیاورد ،هرچند بر خلاف على و ابن عبّاس باشد ؛[۴۳] چراکه مى دانست او تنها کسى است که خلفاى سه گانه را بر دیگر صحابه برترمى داند ، و حکومت نیز (چون مالک) حضرت على علیه السلام را مانند یک فردعادى مى شمرد .[۴۴]این برنامه فقهى ـ اعتقادى منصور ، وضوى پیامبر را نیز در بر گرفت .منصور به وضوى غسلى ثلاثى ملتزم شد و وضوى مسحى ثنائى را (که از جمله فروع فقهى برجسته شیعى بود) واگذاشت . [۱] . بنگرید به ، العقد الفرید ۵ : ۹۰ . [۲] . المحلّى ۲ : ۱۶ ؛ نیز بنگرید به ، صحیح مسلم ۱ : ۲۰۷ ، حدیث ۲۳۱ ؛ شرح نووى بر صحیح مسلم ۳ : ۱۱۵ . [۳] . سنن دارقطنى ۱ : ۹۶ ؛ کنز العمّال ۹ : ۴۴۳ ، حدیث ۲۶۸۸۸ . [۴] . سنن ابن ماجه ۱ : ۱۱۳ ؛ تاریخ دمشق ۳۹ : ۲۲۵ ؛ المحلّى ۲ : ۷۹ . [۵] . بنگرید به ، صحیح مسلم ۱ : ۲۰۶ ، حدیث ۶ . [۶] . بنگرید به ، تاریخ طبرى ۳ : ۴۱۵ و۴۳۴ ؛ البدایة والنهایه ۷ : ۱۹۷ و۲۰۰ . [۷] . نهج البلاغه ۱ : ۳۵ ، خطبه ۳ . [۸] . بنگرید به ، اَنساب الأشراف ۵ : ۳۹ ؛ تاریخ طبرى ۴ : ۲۶۸ . [۹] . سنن بیهقى ۳ : ۱۴۴ . [۱۰] . همان . [۱۱] . بنگرید به ، فتح البارى ۱ : ۲۱۳ ؛ المحلّى ۱ ـ ۲ ک ۵۶ ، مسئله ۲۰۰ ؛ المغنى ۱ : ۱۵۱ ، مسئله ۱۷۵ . [۱۲] . بنگرید به ، تفسیر طبرى ۶ : ۸۶ ؛ احکام القرآن جصاص ۲ : ۳۴۶ ـ ۳۴۷ ؛ تفسیر ابن کثیر ۲ : ۴۵ . [۱۳] . مسند احمد ۱ : ۹۵ ، ۱۱۶ ، ۱۲۴ و ۱۴۸ ؛ مسند دارمى ۱ : ۱۸۱ ؛ مسند حمیدى ۱ : ۲۶ ، حدیث ۴۷ و دیگر منابع حدیثى . [۱۴] . مسند احمد ۱ : ۱۲ ، ۱۴۴ و۱۵۳ ؛ سنن بیهقى ۱ : ۷۵ . [۱۵] . روضه کافى ۸ : ۵۹ ـ ۶۲ . [۱۶] . بنگرید به ، مصنّفات شیخ مفید ۱۳ : ۲۶۷ ؛ امالى طوسى : ۲۹ ؛ الغارات ۱ : ۲۵۱ ـ ۲۵۴ ؛ شرح نهج البلاغه ۶ : ۷۳ .شایان توجّه است که این نامه به دست معاویه افتاد و امام از این واقعه بسیار متأسّف گردید . معاویه به آن مى نگریست و در شگفتى فرو مى رفت و آن را از نامههاى ابوبکر مى انگاشت . [۱۷] . المصنّف ۱ : ۳۰ ، حدیث ۶ . [۱۸] . سنن اَبى داود ۱ : ۴۲ ، حدیث ۱۶۴ . [۱۹] . مسند احمد ۶ : ۳۵۸ ؛ سنن بیهقى ۱ : ۷۲ ؛ نیز بنگرید به ، المصنّف عبدالرزّاق ۱ : ۱۹ ، حدیث۵۵ . [۲۰] . سوره مائده ۵ آیه ۶ . [۲۱] . تفسیر طبرى ۶ : ۸۲ ؛ تفسیر ابن کثیر ۲ : ۴۴ ؛ تفسیر قرطبى ۶ : ۹۲ . [۲۲] . بنگرید به ، مسند احمد ۴ : ۴۹ ؛ فتح البارى ۲ : ۴۵۷ ؛ نیل الأوطار ۳ : ۲۵۹ . [۲۳] . بنگرید به ، الموطأ ۲ : ۵۳۸ ؛ الدرّ المنثور ۲ : ۱۳۷ . [۲۴] . بنگرید به ، فتح البارى ۲ : ۲۱۵ . [۲۵] . سنن نسائى ۵ : ۲۵۳ ؛ سنن بیهقى ۵ : ۱۱۳ ؛ نیز بنگرید به ، المحلّى ۷ : ۱۳۵ ـ ۱۳۶ . [۲۶] . در الإمامة والسیاسة : ۵۸ ، آمده که چون شورش علیه عثمان شدّت یافت ، ابن عمر از او پرسید :اگر اینان بر تو چیره شدند ، چه کنیم ؟ گفت : همواره با جماعت [ گروه اکثریّت که به پیروزى مى رسند ] باشید .در تاریخ ابن خلدون ۲ : ۱۷۰ ، مى خوانیم که حضرت على علیه السلام فرستادگانى را سوى معاویه فرستاد و او را بیم داد و از درگیرى به ناحق بازداشت . معاویه ناسزا بر زبان آورد و گفت : باز گردید ! میان ما و شما ، شمشیر حکم خواهد کرد .و در مصنّف ابن اَبى شیبه ۷ : ۲۵۱ و در دیگر منابع آمده است که معاویه روز جمعه ـ در نُخَیله ـ خطبه خواند و گفت : ما با شما براى اینکه نماز گزارید ، روزه بگیرید … نمى جنگیم ، مبارزه مى کنیم تا امارت بر شما را به چنگ آوریم .در طبقات ابن سعد ۴ : ۱۴۹ ، مى خوانیم که ابن عمر مى گفت : در فتنه نمى جنگم ، و پشت سر کسى که پیروز شود نماز مى گزارم ! [۲۷] . الموطّأ ۱ : ۱۹ ، حدیث ۵ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۲۱۳ ، حدیث ۲۵ ؛ شرح معانى الآثار ۱ : ۳۸ ، حدیث ۱۸۸ . [۲۸] . صحیح مسلم ۱ : ۲۱۴ ـ ۲۱۵ ، حدیث ۲۹ . [۲۹] . حدیث «مُدْرَج» حدیثى است که کلمات بعضى روات در آن آمده باشد . اِدراج دو نوع است : ادراج در اسناد ، و ادراج در متن … ادراج در متن ، در اول حدیث مى باشد ؛ مانند حدیثِ ابو هریره : «اَسْبِغُوا الوضوء ، ویلٌ للأعقاب من النار» پیامبر صلى الله علیه وآله این دو جمله را در آنِ واحد ، به این سیاق ، بر زبان نیاورد ، بلکه هر کدام از این جمله مورد خاص خود را دارد ، لیکن ابو هُرَیره قسم اول را در قسم دوم اِدراج کرد .ادراج در حدیث ـ به عمد ـ جایز نمى باشد بنگرید به مقدمه ابن صلاح: ۷۶ ؛ تدریب الراوى : ۸۰ [۳۰] . المصنّف عبدالرزّاق ۱ : ۲۰ ، حدیث ۵۸ . [۳۱] . المصنّف عبدالرزّاق ۱ : ۲۰ ، حدیث ۵۸ . [۳۲] . مسند حُمَیدى ۱ : ۱۶۴ ؛ مسند احمد ۶ : ۳۵۸ . [۳۳] . در مصنّف عبدالرزّاق ۱ : ۱۹ ، حدیث ۵۹ ، به اسناد از ابن عبّاس آمده است که گفت خدا دوشستن و دو مسح کردن را واجب ساخت . آیا نمى نگرید که تیمّم را ذکر کرد و به جاى دو شستن ، دو مسح کشیدن قرار داد ، و مسح سر و پا را واگذاشت ؟! [۳۴] . سوره مائده ۵ آیه ۶ . [۳۵] . تفسیر طبرى ۶ : ۸۲ ؛ نیز بنگرید به ، تفسیر ابن کثیر ۲ : ۴۴ ؛ الدرّ المنثور ۲ : ۲۶۲ . [۳۶] . بنگرید به ، تهذیب الکمال ۹ : ۱۵۴ . در این مأخذ قول سعید بن جبیر آمده است که گفت : رجاءبن حیوة از برترین فقهاى شام به شمار مى آمد ، لیکن وقتى به حرفش آوردم او را اموى یافتم ، مى گفت : عبدالملک بن مروان ، چنین حکم کرد ! [۳۷] . بنگرید به ، تاریخ بغداد ۱۰ : ۳۸۹ ؛ المنتظم ۶ : ۳۹ . به ابن عمر گفته شد که پس از او از چه کسى احکام شریعت را بپرسیم ؟ گفت : مروان پسر فقیهى دارد ، از او سؤال کنید . [۳۸] . بنگرید به ، کتاب الأموال : ۴۱۲ ؛ الشعر والشعراء : ۳۹۲ . [۳۹] . المستدرک على الصحیحین ۴ : ۱۴۰ . قائل این قول ، عطاء بن اَبى رباح است که دستش در جنگ با عبداللّه بن زبیر قطع شد . بنى امیه به جارچى دستور داد بانگ بزند که .: جز عطا براى مردم فتوا ندهد ! بنگرید به ، تهذیب التهذیب ۷ : ۱۸۱ . [۴۰] . بنگرید به ، مسند احمد ۵ : ۳۴۲ . [۴۱] . بنگرید به ، مناقب ابى حنیفه خوارزمى ۱ : ۷۳ ؛ جامع اَسانید اَبى حنیفه ۱ : ۲۲۲ . [۴۲] . ترتیب المدارک ۱ : ۱۹۲ . در این مأخذ آمده است : الموطَّأ تحت نظر دولت عبّاسى نوشته شد … منصور به مالک گفت : کتابى بنویس تا مردم را بر عمل به آن وادارم .. مالک الموطّأ را نوشت . [۴۳] . الطبقات الکبرى ۴ : ۱۴۷ ؛ نیز بنگرید به ، الإمام الصادق والمذاهب الأربعه ۱ : ۵۰۴ . [۴۴] . موقف الخلفاء العبّاسییین : ۱۷۰ .