چه کسى اختلاف در وضو را آغازید ؟- اختلاف در وضوچرا؟

چه کسى اختلاف در وضو را آغازید ؟- اختلاف در وضوچرا؟

لازم است پیش از پاسخ به این سؤال ، بعضى  از روایاتى  که وضوى  عثمانى را باز مى ‏گویند ، بیاوریم تا به نتیجه درست در این زمینه برسیم .۱ . مسلم در «صحیح» خود ، به سندش از حُمران (غلامِ آزاد شده عثمان)آورده است که گفت :در وقت وضو بر عثمان وارد شدم ، وضو گرفت ، سپس گفت :مردمى  از رسول خدا احادیثى  را نقل مى ‏کنند که نمى ‏دانم آنهاچیست ، جز اینکه من دیدم رسول خدا مثل این وضوى ِ من ،وضو گرفت . سپس گفت : هرکس این چنین وضو بگیرد ، گناهانِ پیشین اوآمرزیده مى ‏شود .[۱]۲ . بیهقى  به سندش از محمّد بن عبداللّه‏ بن اَبى ‏مریم ، روایت مى ‏کند که گفت:به منزلِ ابن داره [ مولاى  عثمان ] رفتم ، شنید که مضمضه مى ‏کنم ، گفت : اى  محمّد ، گفتم : جانم ! گفت : آیا نمى ‏خواهى از وضوى  پیامبر خبرت دهم ؟ گفتم : چرا .گفت : دیدم عثمان بر سرِ محله ‏ها مى ‏نشست …

سپس وى  وضوى  عثمان را باز گفت که در آن ، سه بار مسح بر سر ، وشستنِ پاهاست .[۲]دارقطنى  نیز به سندش از محمّد بن ابى  عبداللّه‏ بن اَبى  مریم ، از ابن‏داره آورده است که گفت :به منزلِ عثمان درآمدم ، شنید مضمضه مى ‏کنم ، گفت : اى محمّد ، گفتم : گوش بفرمانم . گفتم : آیا از رسول خدا برایت حدیث نگویم ؟ گفت : چرا . گفت : رسول خدا را بر سرمحلّه ‏اى  دیدم که آبى  برایش آوردند …آن گاه وضوى  عثمان را نقل مى ‏کند که در آن سه بار مسح بر سر و سه بارشستن پاهاست ، سپس مى ‏گوید :وضوى  پیامبر این چنین بود ، دوست داشتم آن را به شمابنمایانم .[۳]۳ . دارقطنى  به سندش از عمر بن عبدالرحمن ، روایت مى ‏کند که گفت :جدّم برایم حدیث کرد که عثمان در میان گروهى  از یارانش بیرون آمد تا اینکه بر سر محله‏ اى  نشست ، خواست آبى بیاورند که وضو بگیرد …سپس گفت : … من وضو داشتم ، امّا دوست داشتم به شما نشان دهم پیامبر چگونه وضو مى ‏گرفت .[۴]۴ . در «صحیح» مسلم به اسناد از زُهْرى  آمده است :لیکن عُروَة از حُمران حدیث مى ‏کند که گفت : … حدیثى  رابرایتان باز مى ‏گویم که به خدا سوگند ، اگر آیه‏اى  از کتاب خدانبود ، آن را حدیث نمى ‏کردم …شنیدم رسول خدا مى ‏فرمود : شخص آن گاه که وضو را به نیکویى  به جا آورد ، سپس نماز گزارد ، گناهانى  که میان آن ونمازى  که در پى ِ آن گزارَد آمرزیده مى ‏شود .عُروة گفت : آیه این است : « إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى  مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ » ؛[۵] کسانى  که بیّنه‏ ها و هدایتى  که ما فرود آوردیم کتمان مى ‏کنند ، خدا ، و لعنت کنندگان آنها را لعن مى ‏کنند .[۶]۵ . از حُمران روایت شده که گفت :هنگام وضو بر عثمان درآمدم ، براى  نماز وضو گرفت ، سپس گفت : شنیدم رسول خدا مى ‏فرمود : هرکه وضو بگیرد و پاکیزه آن را به جا آورد ، گناهان گذشته ‏اش پوشانده مى ‏شود .سپس رو به اصحابش کرد و گفت : اى فلانى  ، آیا آن را ازرسول خدا شنیدى؟ … (تا اینکه سه نفر ازاَصحابش را این چنین خطاب کرد)همه گفتند : آن را شنیدیم و به خاطر سپردیم .[۷]۶ . از حُمران روایت شده که گفت :عثمان آبى  خواست ، وضو گرفت و سپس خندید … گفت :نمى ‏پرسید از چه رو خندیدم ؟گفتند : اى  امیر مؤمنان ، چه چیز تو را خنداند ؟گفت : رسول خدا را دیدم که چونان من وضو گرفت …[۸]نیز از حمران نقل شده که گفت :دیدم که عثمان آبى  خواست … سپس خندید و گفت :نمى ‏پرسید چه چیز مرا به خنده آورد ؟گفتیم : اى  امیر مؤمنان ، چه چیز باعث خنده‏ ات شد ؟گفت : براى  این خندیدم که هرگاه بنده صورتش را بشوید ،خدا هر گناهى  را که به وسیله صورتِ خویش مرتکب شده ،پاک مى ‏سازد …[۹]
۷ . از عبدالرحمان بیلمانى  ، از عثمان ، روایت شده که :عثمان بر سر محلّه وضو مى ‏گرفت ، سه بار دست‏ها را … و سه بار پاها را مى ‏شست … اگر شخصى  در این حال بر او سلام مى ‏کرد پاسخ او را نمى ‏داد تا از وضو فارغ شود .پس از آنکه از وضو فارغ مى ‏شد ، عذر مى ‏خواست و مى ‏گفت :از اینکه جواب سلام را ندادم ، منظورى  نداشتم جز اینکه شنیدم رسول خدا مى ‏فرمود : هرکه چنین وضو بگیرد و در این بین حرفى  نزند ، سپس شهادت به یگانگى  خدا و پیامبرى محمّد را بر زبان آورد ، گناهانِ میان دو وضویش آمرزیده مى ‏شود .[۱۰]نیز از بیلمانى  روایت شده که :وى  شاهد بود که عثمان بر سر محله ‏اى  وضو گرفت ، مردى  براو سلام کرد ، او جواب سلامش را نداد تا اینکه فارغ شد ،جواب سلام او را گفت و پوزش خواست و گفت: رسول خدارا دیدم که وضو مى ‏گرفت، شخصى  بر او سلام کرد ، او پاسخ سلام او را نداد .[۱۱]نشانه‏ هاى  زیادى  دلالت دارند که عثمان اختلاف در وضو را آغازید ، ومسلمانان درزمانِ حیات وى  ، قول و فعل او را برنگرفتند ، امّا در دوره‏ هاى بعد ، حُکّام اموى  و عبّاسى  ـ به جهت مصالحى  که مد نظر داشتند ـ بر وضوى عثمان تأکید ورزیدند .عثمان چون مردمانِ زیادى  را دید که وضوى  مسحى  مى ‏گیرند و از رسول خداحدیث مى ‏کنند و در استدلال قوى ‏اند ، از برخورد تند و خشنِ خود دست کشید و مواضعى  را در پیش گرفت که بر ضعف وى  ـ در برابر آنها ـ دلالت مى ‏کند ، و اشاره است به نیرومندى  خط مشیى  که با او در تعارض بود ؛زیرا :اوّلاً : عثمان مردم را به دروغ یا بدعت یا نوآورى ِ چیز جدیدى  در دین متّهم نساخت ، بلکه آنان را به نقل کنندگان حدیث دانست . همین ، خوداعترافى  از جانب عثمان است به اینکه آنان از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله حدیث مى ‏کردند .اگر آنان دروغ‏گو و بدعت‏گذار بودند ، عثمان آن را بر زبان مى ‏آورْد(چنان که آنها دروغ و بدعت را به عثمان نسبت دادند) نه اینکه با این سخن که «لا أدری ما هی» (نمى ‏دانم چیست) نسبت به روایات آنان اظهاربى ‏اطلاعى  کند .عثمان با این سخنِ خویش ، ماهیت و منزلت این دسته از مردم را ـ به طور اجمال ـ براى  ما آشکار مى ‏سازد .ثانیاً : اگر مردم آغازگر اختلاف بودند ، عثمان با آنها با یکى  از سه روش زیر برخورد مى ‏کرد :الف) برخورد قاطع و بازدارنده همان شیوه‏اى  که عمر با ضبیع عُسل حنظلى  در پیش گرفت[۱۲] و بعدهاعثمان آن را به طورگسترده ـ حتى  در ناچیزترین امور ـ با صحابه به کاربرد .[۱۳]ب) یارى  خواستن از مسلمانان یعنى  همه مسلمانان را به یارى خویش بطلبد تا جلو کسانى  که غیر دین را وارد شریعت مى ‏سازند ، بگیرد ؛ چنان که در توضیح ابوبکر براى  کشتارقبیله مالک بن نُوَیره (و دیگر قضایا) مى ‏نگریم که وى  این توجیه را آورد که آنان زکات نمى ‏پرداختند !ج) احتجاج و مناظره به این صورت که عثمان ، مُحدِّثان را دعوت مى ‏کرد ودلیل‏ هاى  قاطع براى آنها مى ‏آورد تا مسلمانان بر فقر علمى ‏شان پى  ببرند و خودِ محدِّثان ازموضعشان بازگردند . همان کارى  که امام على  علیه‏ السلام با خوارج انجام داد ، ابن عبّاس را براى  محاجّه سوى  آنها فرستاد و گروه زیادى  از آنان به سپاه امام پیوستند .ولى  عثمان هیچ یک از این روش‏ها را با محدّثان به کار نگرفت ، بلکه به سیاستِ دفاعى  روى  آورد ؛ با اینکه در دورانِ خلافتِ خویش از به کار گیرى  خشونت و زور پروا نداشت ، معترضان بر سعید بن عاص را به کوفه تبعید کرد (چنان که ابوذر را به بیابان رَبَذَه فرستاد) ابن مسعود را ازقرائت قرآن بازداشت و بعضى  از دنده ‏هاى  او را شکست ، عمّار را لگدى کوفت که بادِ فَتْق گرفت ، حضرت على علیه‏ السلام را به جهت مشایعت ابوذر واعتراض در برابر تبعید عمّار ، تهدید کرد .[۱۴]مى ‏نگریم که عثمان على ‏رغم برخوردهاى شدید با مخالفان، درطرح اجتهادات و هنگام اعتراض مسلمانان بر وى  ، موضع آرام و نرمى  را در
پیش مى ‏گیرد . وقتى  که به اتمام نماز در مِنى  بر او اعتراض شد ، گفت : «رأیى بود که به نظرم آمد !»[۱۵] هنگامى  که امام على   علیه ‏السلام در خوردن صید حَرَم با اومخالفت ورزید ، تنها دست‏ها را به هم زد و برخاست و گفت : «چرا دست از سَرِ ما برنمى ‏دارى  ؟!» با اینکه واقعیتِ موجود و اهمیّت شریعت اقتضامى ‏کرد که در صورتِ برحق بودن ، از موضعِ قدرت برخورد کند .این نرم‏ خویى  را عثمان در وضو و مسائل مربوط بدان در این زمینه ،آشکار مى ‏ساخت ؛ ذهن‏ ها را به آرامى  و با استفاده از تعبیر «أَحْسَنَ الوضوء»(وضو را به نیکى  انجام دهد) آماده مى ‏ساخت ، و پیروانش را به تبلیغ آن فرامى ‏خواند .این مسلمانان بودند که یک دیگر را صدا زدند تا بر بدعت‏هاى عثمان پایان بخشند تا جایى  که او را به قتل رساندند . اگر محدّثان آغازگر اختلاف در وضو بودند ، مسلمانان با ایشان برخورد مى ‏کردند ، و با انگیزه قوى دینى  که داشتند امر را بر مردم روشن مى ‏ساختند و نوبت به اقدام خلیفه نمى ‏رسید ؛ چنان که در ماجراىمنع زکات، صحابه ـ خود ـ عهده ‏دار نشر احادیثى  شدند که از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره وجوب زکات و کیفر ادا نکردن آن رسیده بود .از سویى  نشانه‏ هایى  بر خلافِ این فرض هست که دلالت دارند عثمان آغازگر اختلاف بود و آنها عبارت‏اند از :یک : اینکه عثمان به اسم احدى  از مخالفانِ خود تصریح نمى ‏کند ، نشانه ترسِ او از چیزى  است .دو : عثمان تنها به این بسنده کرد که معارضان خود را توصیف کند به اینکه از رسول خدا حدیث بر زبان مى ‏آورند ، سپس در شناختِ آنها وروایاتشان خود را به نادانى  زد .سه : نمى ‏توان یافت که حتّى نزدیکان عثمان (مانند مروان ، مُغِیره ، زیدبن ثابت) از وضوى  عثمان دفاع کنند . آنها با اینکه هنگام هجوم مردم به خانه عثمان به دفاع از او برخاستند ، از وضوى  وى  حمایت نکردند .ثالثاً : اینکه عثمان در اعلانِ وضوى  جدید ، شیوه‏ هاى ناشناخته‏ اى  را به کارگرفت ، تأکیدى  است بر اینکه او در موضع اتهام قرار داشت ، مى ‏خواست طرح نُوى  افکند ؛ زیرا :۱ . عثمان موالى ‏اش را (مانند حُمران و ابن داره) براى  نقل نظریه وضویى  خود به خدمت گرفت .حُمران از اُسَراى  یهودى  «عینِ تمر» بود که در سال سوم خلافت عثمان اسلام آورد .[۱۶] همین دلیلى  است که نقلِ وضوى   عثمان پس از این تاریخ روى داد و تأکیدى  است بر اینکه این وضو در شش سال آخر حکومت عثمان روى داد ، و مانند دیگر آرا و اجتهادات اوست که به انتقام مسلمانان از او انجامید .از این روست که امام على   علیه ‏السلام مى ‏فرماید :حتّى  أَجْهَزَ علیه عَمَلُه ؛[۱۷]تا اینکه عملِ عثمان دامن‏گیر او شد .۲ . نخست عثمان ، به تعلیم وضو ـ به صورتِ تبرُّعى  ـ بدون آنکه از وى بپرسند پرداخت . مانند آموزش وضوى  غسلى  به ابن داره ، به محض شنیدن مضمضه او ،[۱۸] و نشستن بر سر محلّه ‏ها و مطرح کردن وضوى  غسلى  .[۱۹]عبارت «أَحْبَبتُ أن أُریکموه»[۲۰] (دوست داشتم وضوى  پیامبر را به شمابنمایانم) صریح است در تبرّع عثمان بر این کار .معاویه نیز در وضوى  غَسْلى  آن را به کار بَست [ البته ] با افزودنِ مَسحِ سر به مشتى  آب ، تا آنجا که قطرات آب از سرش جارى  مى ‏شد . وى [ مى ‏خواست ] به مردم وضوى  پیامبر را بنمایاند ![۲۱]عین این عبارت درباره وضوى  منسوب به بَراء بن عازِب [ نیز ] آمده است .[۲۲]بیشتر روایات وضوى  مسحى  ، با همین بُن‏مایه است و بس نه چیزى  بیشتر .۳ . عثمان گروهى  را بر صحّتِ وضوى  خود شاهد گرفت و در حدممکن بر شمار آنها مى ‏افزود تا به وضوى  جدید مشروعیّت بخشد . از یکى مى ‏پرسید : فلانى  ، آیا وضوى  پیامبر این چنین نبود ؟ او پاسخ مى ‏داد : آرى  .از دیگرى  همین سؤال را مى ‏کرد تا اینکه جمعى  از اَصحاب پیامبر را شاهدگرفت و سپس گفت : سپاس خداى  را که با من در این امر موافق بودید .[۲۳] حتّى  بعضى  ادعا کرده‏اند که عثمان ، طلحه و زبیر و حضرت على   علیه ‏السلام وسعد را شاهد گرفت و آنها شهادت دادند .[۲۴]این در حالى  است که صحابه نیازمند آموزش وضو نبودند و وضوبرایشان روشن بود ، چه رسد به اینکه اشخاص ذکر شده ، که از جمله معارضان فقه و وضوى  او بودند ، به نفع او شهادت دهند ؟!بارى  ، این حدیث بر قدرتِ مخالفان و ضعف موضع عثمان ـ در وضوى جدیدش ـ دلالت مى ‏کند .۴ . عثمان ، وضوهاى  ثلاثى  غسلى  خود را ـ طبق رأى  واستحسان ـ به جمله‏ هاى  ثابتى  از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله همراه مى ‏ساخت تا از آنها براى  تقریرِوضوى  جدیدش سود جوید ؛ یعنى  از معلومى  براى  مجهولى  که مى ‏خواست آن را اثبات کند ، استفاده مى ‏کرد . گاه مى ‏گفت : «پیامبر فرمود هرکه وضو رابه نیکویى  به جا آورد ، سپس دو رکعت نماز گزارَد ، مانند روزى  که از مادرزاده شده از گناه پاک مى ‏شود» ،[۲۵] و زمانى  این جمله را مى ‏آورد که : «پیامبرفرمود هرکس وضو بگیرد و طهارت را نیکو سازد ، کفّاره گناهان گذشته اوست » [۲۶] و شگفت‏ آور این که مى ‏گفت : «به خدا سوگند ، حدیثى  را برایتان باز مى ‏گویم که اگر آیه‏اى  از قرآن نبود ، آن را نمى ‏گفتم ! شنیدم پیامبرمى ‏فرمود : شخصى  که به نیکویى  وضو گیرد ، سپس نماز گزارد ، گناهان میان او و نمازى  که به جا مى ‏آورد ، آمرزیده مى ‏شود» .[۲۷]آیا وضو را به خوبى  انجام دادن ، این همه ترس دارد ؟ با اینکه ده‏ها صحابى  این مضمون (استحباب اِحسانِ وضو = نیکو به جاى  آوردن وضو)را از پیامبر روایت مى ‏کردند ، و امویان از رهگذر عائشه و ابوهریره ،مفهوم «احسانِ وضو» را به خدمت گرفتند و آن را به «اِسباغ وضو» (کامل به جا آوردن وضو) و به جمله «واى  بر پاشنه‏ ها از آتش» ربط دادند ، سپس غَسل (شستن) را از آن استفاده کردند (نه چیز دیگر) ، چراکه ایشان اِسباغ رابه سه بار شستن اعضا و جمله «ویل للأعقاب من النار» را به شستن پاهاتفسیر نمودند .۵ . خنده و تبسّم‏هاى  عثمان هنگام وضو ، نیز شایان توجّه است . وى  گاه وقتى ‏که آب وضو برایش مى  آوردند مى ‏خندید ومى ‏گفت: «چرا نمى ‏پرسیداز چه روى  مى ‏خندم ؟» گاه جواب مى ‏داد که پیامبر را دیده چونان او وضومى ‏گرفته است ،[۲۸] و گاه به اینکه چنین وضویى  سبب آمرزش گناهان وخطاهاى  وضو گیرنده است ،[۲۹] و زمانى  به اینکه چنان وضویى  و نمازِ در پى ِآن ، گناهان را مى ‏آمرزد ،[۳۰] و گاه بیان مى ‏داشت دلیل خنده‏اش این بوده که درنزدیک به همان مکان پیامبر را دیده که خندید و اَصحاب از راز خنده‏ اش پرسیدند ، [۳۱] و آن حضرت فرمود وضوى  غسلى  ـ به تنهایى  ـ و گاه با نماز ،سبب پاکى  از گناهان است .این رویکردها همه حکایت از این دارند که عثمان به ‏شیوه‏ هاى  گوناگون مى ‏خواست چیزى  را به پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نسبت دهد وگرنه ، چرا دیگران درنقل وضوى  مسحى شان ـ و در دیگر تعالیم ـ این تبسّم‏ها و خنده‏ ها را (با این فراوانى ) از پیامبر نقل نکردند ؟۶ . همه وضوهاى  عثمان ، داراى  سه بار شست و شویند ، و خبرى  از اودرباره یک بار و دو بار شستن ، نیامده است ؛ با اینکه اَخبارى  از عُمَر وحضرت على   علیه ‏السلام و عبّاس و جابر و دیگران در این زمینه هست .در اینجا این سؤال به ذهن مى ‏آید که آیا عثمان یک بار و دو بار شستن را ، بسنده نمى ‏دید ؟ یا اینکه سه بار شستن عثمان امر جدیدى  را در برداشت که همان تأکید بر وضوى  ثلاثى  جدید است (که پس از آن ، عثمان به شستن پاها سرایتش داد ، و معاویه شستن سر را به آن افزود) و در اسباغِ
وضو ، فقط همین معتبر دانسته شد و به این ترتیب ، حکم مسح سر و پا درمذاهب اربعه از میان رفت ؛ چراکه به جاى  آن ، شستن را تجویز کردند .[۳۲]مؤیّد این سخن ، روایتِ عبداللّه‏ بن عَمْرو بن عاص است که در آن به نقل از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آمده است که آن حضرت پس از وضوى  ثلاثى  غسلى  فرمود :«هرکه بر این بیفزاید یا از آن بکاهد ، روش نادرستى  را پیموده و ظالم است» .[۳۳]آیا معقول است که بگوییم هر کس در وضو یک یا دوبار اعضا را بشوید،ظلم و [ یا ] کار زشتى  را مرتکب شده است ، با اینکه این‏گونه وضو ، ازپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله و بزرگان صحابه ثابت است ؟!به نظر مى ‏رسد عثمان و پیروانش ، مى ‏خواستند فقط بر وضوى  غسلى ثلاثى  تأکید ورزند و در اِسباغ وضو (وضوى  کامل) تنها آن را معتبر شمارند .۷ . وضوهاى  عثمان ـ در درون خود ـ اشاراتى  را در بر دارد که به نوآورى  این اَعمال و سرایت این بر ساخته‏ ها به وضو ، رهنمون است ؛ ازجمله : اینکه عثمان مى ‏گوید : «پیامبر را دیدم که مثل این وضوى  من وضومى ‏گرفت»[۳۴] و این سخن که «دیدم رسول خدا همین وضوى  من را به جامى ‏آورد»[۳۵] و نمى ‏گوید که : چونان رسول خدا وضو گرفتم یا عینِ پیامبر یامانند آن حضرت وضو ساختم .این جمله‏ ها ـ به خودى  خود ـ دلالت دارند که عثمان وضوى  خود رامیزان و ملاک قرار مى ‏داد !منحصر ساختن قبولى  نماز و غفران گناهان ، به وضوى  غسلى  ثلاثى  (به ویژه آنکه وى  وضوى  غسلى  ثنایى  و آحادى  را نقل نمى ‏کند) این ، خود اشاره است به اینکه عثمان تنها این وضو را قبول دارد . وجود جمله «لا یُحَدِّثُ نَفْسَه بشیء»[۳۶] (با خود سخنى  نگوید) دروضوهاى  عثمان که مى ‏توان گفت براى  پاک نشان دادن خود و آن را بر زبان آورد تا بر وضوى  خویش مشروعیّت بخشد . صحبت نکردن عثمان در اثناى  وضو ، ابزارى  است تا هاله ‏اى  ازقداست بر خویش افکند تا آنجا که وى  جواب سلام را نمى ‏داد و توجیه مى ‏کرد به اینکه پیامبر فرموده است هرکس وضو بگیرد و شهادتین را برزبان آورد و دراین میان با کسى حرف نزند ، گناهان میان دووضویش آمرزیده است ، با اینکه جواب سلام واجب است ، و بر فرضِ صحّت این روایت عثمان[۳۷] ، جواب سلام ، حرف زدن ـ به معناى  خاص ـ به شمارنمى ‏رود .همه اینها ، شواهدى ‏اند که اطمینان حاصل مى ‏شود ، آغازگر اختلاف دروضو ،شخص عثمان است و هموست که وضوى  ثلاثى  غسلى  جدید را پدیدآورد .

عثمان و نوآورى  در وضو !

در ادامه شناختِ انگیزه‏ هاى  عثمان در پدید آوردن این وضوى ثلاثى  جدید ،بجاست نخست به علّت قتلِ وى  بپردازیم ؛ چراکه بزرگ‏ترین عاملى  که قاتلانِ عثمان را واداشت بر وى  هجوم آورند ، نوآورى ‏هاى  وى  در دین بود(و نه صرفِ تصرّفات و سیاست‏هاى  مالى  و ادارى  نادرست) . این مطلب رامى ‏توان از نکاتِ اساسى  زیر دریافت :یک : طَلحه و زُبَیر از نخستین کسانى  بودند که علیه عثمان مردم راتحریک کردند با اینکه عثمان سخاوتمندانه اموالِ فراوانى  را به گونه ‏اى شگفت ‏آور ، در اختیار آنها قرار داد .[۳۸] همچنین به عبدالرحمن بن عوف امکانات بسیارى  بخشید[۳۹] و افزون بر این ، به او وعده خلافت داد .[۴۰] براى باقى  صحابه نیز ـ جز گروهى  اندک از آنها ـ به وفور اموالى  را فرستاد .از این رو ، غیر منطقى  است اگر تصوّر کنیم صحابه اورا فقط به جهتِ ایثار اموال به خویشاوند انش به قتل رساندند ، با اینکه خودشان بهره فراوانى  از اموال را به دست آورده بودند .پس انگیزه‏ هاى  دینى  و بدعت‏هاى ِ عثمان ، باعث شد او را به قتل رسانند .بسا در اینجا چیزهاى  فراوانى  باشد که طبرى  نخواسته آنها را بیاورد ،[۴۱] وابن اثیر از ذکر آنها خوددارى  کرده است و همین‏ ها دستاویز قتل او رافراهم آورده باشد .[۴۲]دو : سیاست مالى  طبقاتى  عثمان ، عزلِ او را ایجاب مى ‏کرد (نه قتلش را)[۴۳]و از آنجا که صحابه او را با خفّت ـ بنا بر تعبیر ابن عمر[۴۴] ـ به قتل رساندند ،باید سببى  را جُست که خونِ او را مباح مى ‏ساخت . شاید اختراعاتِ دینى  اوباعث این کار شد .سه : بدعت‏هاى  دینى  و فقهى  ـ به یقین ـ از عثمان بروز یافت . هریک ازصحابه ، جدا گانه بر آنها احتجاج ورزید ، لیکن عثمان از آنها دست نکشید( مانند نماز در مِنى  ،[۴۵] اذان سوم در روز جمعه[۴۶] و …) بعید به نظر نمى ‏رسد که عثمان این‏گونه بدعت‏ها را به سایر مسائل فقهى  دیگر نیز سریان داده باشد.چهار : بدعت‏هاى عملى  عثمان ، برساخته‏ هاى  علمى  و دینى ‏اى  را در پى داشت که از آنها بر اسلام و احکامِ اسلامى احساسِ خطر مى ‏شد .عدم اجراى ِ حد بر وَلید بن عُقبه ، یعنى  ابطال حدود و تهدید شهود .[۴۷]تأیید دیدگاه سعد بن عاص درباره زمین‏هاى  سرسبز و آباد (و اینکه آنها بوستان قریش و بنى ‏امیه است) به معناى  اِبطالِ قانونِ توزیع «فَى ْ‏ء»(اموالى  عمومى ) بود که خدا براى  جهادگران قرار داده است .[۴۸]اعطاى  فدک و خُمس آفریقا به مروان ،[۴۹] یعنى  نابود سازى  قانون ارث ؛چراکه اگر فدک مال پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله بود ، پس از آن حضرت به ورثه اومى ‏رسید ، و اگر «فَى ْ‏ء» مسلمانان باشد ، این کار عثمان ، پایمالى  قانونِ«فَى ْ‏ء» به شمار مى ‏آید .پنج : آنچه این مطلب را تأکید مى ‏کند ، عباراتى  است که از صحابه معاصرعثمان درباره این برساخته ‏ها و ابداعات صادر شده است و دلالت مى ‏کند که کارهاى  عثمان دگرگونى  در دین پدید آورد ؛ مانند : طلحه به عثمان گفت : چیزهایى  از پیشِ خود در دین اختراع کردى  که مردم به یاد ندارند .[۵۰]و نیز این سخن که : مردم بر تو گرد آمدند ، و از بدعت‏ هایى  که پدیدآوردى  ناخرسندند .[۵۱]زبیر گفت : او را بکشید که دینتان رادگرگون ساخت .[۵۲]عبداللّه‏ بن مسعود گفت : به نظر من عثمان شخصى  است که در دین تغییر پدید آورد و آن را به صورت دیگرى  درآورد .و در سخن دیگرى  از او آمده است که گفت : راست‏ترین سخن ، کتاب خداست و بهترین هدایت ، رهنمود محمّد ، و بدترین امور ، مُحْدَثاتِ آنها ؛هر امر مُحْدَث (و اختراعِ از پیش خود در دین) بدعت است و هر بدعتى گمراهى  مى ‏باشد ، و هر گمراهى  جایش دوزخ است .[۵۳]در سخن دیگر آمده است که گفت : همانا خون عثمان حلال است .[۵۴]عمّار در خطبه‏ اى  در صفّین گفت: اینان که اگر دنیاشان به سلامت باشداز نابودى  دین باکى  ندارند ، مى ‏پرسند : چرا عثمان را کشتید ؟ گوییم : براى بدعت‏هایى  که ایجاد کرد .[۵۵]عَمْرو بن عاص مى ‏گوید :عثمان مى ‏خواست دینِ ما را تغییر دهد ، ماهم او را کشتیم .[۵۶]سعد بن اَبى  وقّاص درباره قتل عثمان مى ‏گوید : ما از یارى ‏اش دست کشیدیم ، اگر مى ‏خواستیم از او دفاع مى ‏کردیم [ نمى ‏توانستیم چرا که ]عثمان دین را تغییر داد و خود تغییر یافت .[۵۷]هاشم مرقال گفت : عثمان برساخته ‏هایى  را پدید آورد و بر خلاف حکم خدا راه پیمود .[۵۸]مالک اشتر گفت : عثمان در دین تغییر و تبدیل پدید آورد .[۵۹]عائشه پیراهن رسول خدا را بیرون آورد و گفت : این پیراهن و موى رسول خداست که نپوسیده در حالى  که دینش از بین رفته است .[۶۰]و در سخن دیگرى  گفت : این جامه رسول خداست که نفرسوده ، درحالى  که عثمان سنّت او را تباه ساخت ![۶۱]و در جاى  دیگر عثمان را به شخص یهودى  تشبیه کرد و گفت : بکشیداین نَعْثَل را که کافر است .[۶۲]امام على   علیه ‏السلام در روز شورا فرمود :اَما إنّی أَعْلَمُ أَنّهم یَتَوَلَّونَ عثمانَ ، وَلَیُحْدِثَنَّ البِدَعَ والأَحْداث ؛[۶۳]هوشیار باشید ! مى ‏دانم که اینان عثمان را (به خلافت) خواهندگماشت ، و او بدعت‏ها وبرساخته ‏هایى  را در دین پدیدمى ‏آورد . بعضى  از اَصحاب پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به بعض دیگر نوشتند که نزد ما گردآیید ! اگر جهاد مى ‏خواهید ، جهاد اینجاست .[۶۴]کشتنِ عثمان را جهاد شمردند ! این سخن راست در نمى ‏آید مگر براى حفظ دین از تحریف و بازیچه شدن آن .مسلمان ـ همه ـ بدعت‏هاى  عثمان را دریافتند ، بدعت‏هایى  مانند توسعه مسجد الحرام که عثمان آنها را تدارک دیده بود .مردم گفتند : مسجد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله را توسعه داد و در سنّتِ آن حضرت تغییر پدید آورد .[۶۵]آنان مانع دفن عثمان در مقابر مسلمانان شدند .[۶۶] وى  شبانه در «حش کوکب» (که گورستان یهود بود) مخفیانه ، دفن شد ؛ چراکه [ وى  را پنهانى  ]بر درى  حمل مى ‏کردند و سرش به آن مى ‏خورد و طَق طَق مى ‏کرد .[۶۷]کسانى  که عثمان را دفن مى ‏کردند ،خواستند بر او نماز گزارند [ گروهى از ] مسلمانان مانع این کار شدند .[۶۸]از همه اینها درمى ‏یابیم که عثمان به تغییر و ایجاد چیزهاى ِ نو در دین گرایش داشت . پس تعجّبى  ندارد که وى  طرح وضوى  جدیدى  را پى ‏ریزى کند ؛ چنان که به طرح آراى  دیگرى  در شریعت پرداخت .
[۱] .  صحیح مسلم ۱ : ۲۰۷ ، حدیث ۸ .
[۲] .  سنن بیهقى  ۱ : ۶۲ ـ ۶۳ .
[۳] .  سنن دارقطنى  ۱ : ۹۱ ، حدیث ۴ .
[۴] .  سنن دارقطنى  ۱ : ۹۳ ، حدیث ۸ .
[۵] .  سوره بقره ۲ آیه ۱۵۹ .
[۶] .  صحیح مسلم ۱ : ۲۰۶ ، حدیث ۶ .
[۷] .  کنز العمّال ۹ : ۴۲۴ ، حدیث ۲۶۸۰۰ .
[۸] .  کنز العمّال ۹ : ۴۳۶ ، حدیث ۲۶۸۶۳ .
[۹] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۶ .
[۱۰] .  سنن دارقطنى  ۱ : ۹۶ .
[۱۱] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۳ ، حدیث ۲۶۸۸۸ .
[۱۲] .  وى  صحابى ‏اى  بود که از عمر درباره متشابهاتِ قرآن پرسید . عمر او را کتک زد تا سرش به خون آلایید ، و ۲۰۰ تازیانه به او زد و بر اُلاغ او را نشاند و به بصره تبعید ساخت و مردم را از هم‏نشینى  با او بازداشت . وى که شخصیتى  براى  خود داشت به پستى  و زبونى  افتاد بنگرید به ، مسائل امام احمد ۱ : ۴۷۸ ، حدیث ۸۱ ؛ سنن دارمى  ۱ : ۵۴ ـ ۵۵ ؛ تاریخ دمشق ۲۳ : ۴۱۱ .
[۱۳] .  نگاه کنید به تاریخ طبرى  ۴ : ۲۵۱ و۲۸۴ و۳۱۸ و۳۹۸ ؛ الکامل فى  التاریخ ۳ : ۸۷ و۱۱۵ و۱۳۷و۱۸۱ ؛ البدایة والنهایه ۷ : ۱۷۳ و۲۲۴ .
[۱۴] .  بنگرید به ، اَنساب الأشراف ۵ : ۵۵ .
[۱۵] .  نگاه کنید به ، اَنساب الأشراف ۵ : ۳۹ ؛ تاریخ طبرى  ۴ : ۲۶۸ .
[۱۶] .  بنگرید به ، تاریخ طبرى  ۳ : ۴۱۵ ؛ طبقات ابن سعد ۷ : ۱۴۷ ؛ تاریخ الإسلام ذهبى  : ۳۹۵ ؛ تاریخ بغداد ۵ : ۳۳۲ .
[۱۷] .  نهج البلاغه ، خطبه ۳ .
[۱۸] .  سنن بیهقى  ۱ : ۶۲ ـ ۶۳ .
[۱۹] .  سنن دارقطنى  ۱ : ۹۱ ، حدیث ۶ .
[۲۰] .  همان .
[۲۱] .  بنگرید به ، مسند احمد ۴ : ۹۴ .
[۲۲] .  مسند احمد ۴ : ۲۸۸ . در این مأخذ آمده است که براء ، فرزندان و اهلش را گرد آورد و گفت :بیایید تا به شما نشان دهم رسول خدا چگونه وضو مى ‏گرفت .
[۲۳] .  سنن دارقطنى  ۱ : ۸۵ ، حدیث ۹ ؛ کنز العمّال ۹ : ۴۱ ، حدیث ۲۶۸۸۳ .
[۲۴] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۷ ، حدیث ۲۶۹۰۷ . این روایت ـ چنان که ابن اَبى  حاتم و هیثمى  و دارقطنى تصریح کرده‏ اند ، مُرسَل است . به نظر مى ‏رسد این حدیث در راستاى  خدمت به عثمان و امویان وضع شده باشد .
[۲۵] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۷ و۴۲۴ ، حدیث ۲۶۹۰۷ و۲۶۸۰۰ .
[۲۶] .  همان .
[۲۷] .  صحیح مسلم ۱ : ۲۰۶ ، حدیث ۶ (مقصود از آیه ، آیه ۱۵۹ سوره بقره است) ؛ نیز بنگرید به ،مسند احمد ۱ : ۶۷
[۲۸] .  بنگرید به ، کنز العمّال ۹ : ۴۳۶ ، حدیث ۲۶۸۶۳ .
[۲۹] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۶ ؛ مسند احمد ۱ : ۵۸ ، ۶۱ .
[۳۰] .  بنگرید به ، کنز العمّال ۹ : ۴۳۹ ، حدیث ۲۶۸۷۲ .
[۳۱] .  کنز العمّال ۹ : ۴۳۹ ، حدیث ۲۶۷۸۲ . پیداست که عثمان این تبسُّم را ساخت و به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله نسبت داد تا خنده‏ هایش را هنگام وضو ، توجیه کند .
[۳۲] .  بنگرید به ، الفقه على  المذاهب الأربعه جزیرى  ۱ : ۵۷ ـ ۶۲ .
[۳۳] .  سنن اَبى  داود ۱ : ۳۳ ، حدیث ۱۳۵ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۴۶ ، حدیث ۴۲۲ ؛ سنن بیهقى  ۱ : ۷۹ .
[۳۴] .  صحیخ بخارى  ۱ : ۵۱ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۲۰۵ .
[۳۵] .  سنن نسائى  ۱ : ۶۵ ؛ سنن بیهقى  ۱ : ۴۸ .
[۳۶] .  سنن نسائى  ۱ : ۶۵ ؛ سنن دارمى  ۱ : ۱۷۶ .
[۳۷] .  کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۵ ـ ۲۶۸۸۸ ؛ سنن دارقطنى  ۱ : ۹۲ ، حدیث ۵ .
[۳۸] .  چنان که در تاریخ طبرى  ۴ : ۴۰۵ ، آمده است ، عثمان به طلحه پنجاه هزار دینار بخشید و دویست هزار دینار به او صله داد . اَحشام و غلامان طلحه فزونى  یافت ، تنها از عراق روزانه برایش هزار دینار درآمد غله مى ‏رسید و زمان مرگ سى  میلیون درهم ارث برجاى  گذاشت که دو میلیون و هزار درهم و دویست هزار دینار از آنها نقد بود .درباره حجم انبوه اموال زُبَیر ، بنگرید به کتاب الفتنة الکبرى  ۱ : ۱۴۷ .
[۳۹] .  اموال ابن عوف بیست شتر و صد اسب و ده هزار گوسفند و زمینى  بود که بیست نفر آن را براى  زراعت آبیارى  مى ‏کردند مروج الذهب ۲ : ۳۳۳ .
[۴۰] .  بنگرید به سخن امام على   علیه ‏السلام که در روز سقیفه بر زبان آورد و در شرح نهج البلاغه ۱ : ۱۸۸ ، آمده است ؛ واللّه‏ ما فَعَلْتَها إلاّ لأنّک رَجَوْتَ …
[۴۱] .  در تاریخ طبرى  ۴ : ۵۵۷ ، درباره سبب اختلاف میان عثمان و ابوذر و مرگ غریبانه وى  در صحراى  «ربذه» آمده است : تاریخ نگاران در این باره چیزهاى  فراوان و امورشنیعى  را روایت کرده‏ اند که ناپسندم آمد آنها را بیاورم .
[۴۲] .  در الکامل فى  التاریخ ۳ : ۱۶۷ مى ‏خوانیم : سبب حرکت مردم سوى  قتل عثمان را ذکر کردیم واَسباب زیادى  را که مردم دستاویز قتلشان قرار دادند به عللى  که انگیزه براى  این کار شد واگذاردیم .
[۴۳] .  الکامل فى  التاریخ ۳ : ۱۶۷ .
[۴۴] .  بنگرید به ، شرح نهج البلاغه ۳ : ۸ .
[۴۵] .  همان ۱ : ۱۹۹ ـ ۲۰۰ .
[۴۶] .  اَنساب الأشراف ۵ : ۳۹ ؛ المنتظم ۵ : ۷ ـ ۸ .
[۴۷] .  بنگرید به، صحیح مسلم ۳ : ۱۳۳۱، حدیث ۳۸ ؛ الإمامة والسیاسة ۱ : ۳۷ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۳۴٫
[۴۸] .  تاریخ طبرى  ۴ : ۳۲۲ ـ ۳۲۳ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۲۱ و۳۵ ؛ الکامل ۳ : ۱۳۷ ـ ۱۴۱ .
[۴۹] .  بنگرید به ، المعارف : ۱۱۲ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۲۵ ؛ الإمامة والسیاسه ۱ : ۳۵ .
[۵۰] .  اَنساب الأشراف ۵ : ۲۹ .
[۵۱] .  الفتوح ۱ : ۳۵ .
[۵۲] .  شرح نهج البلاغه ۹ : ۳۶ .
[۵۳] .  حلیة الأولیاء ۱ : ۱۳۸ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۳۶ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۴۲ .
[۵۴] .  اَنساب الأشراف ۵ : ۳۶ .
[۵۵] .  صفین : ۳۱۹ .
[۵۶] .  صفین : ۳۳۸ ؛ شرح نهج البلاغه ۸ : ۲۲ .
[۵۷] .  الإمامة والسیاسه ۱ : ۴۸ .
۵۸] .  تاریخ طبرى  ۵ : ۴۳ .
[۵۹] .  انساب الأشراف ۵ : ۴۵ ؛ الإمامة والسیاسة ۱ : ۳۸ .
[۶۰] .  المختصر فى  اَخبار البشر ۱ : ۱۷۲ .
[۶۱] .  شرح نهج البلاغه ۳ : ۹ .
[۶۲] .  الفتوح ۱ : ۶۴ .
[۶۳] .  تاریخ طبرى  ۴ : ۲۳۰ ؛ شرح نهج البلاغه ۱ : ۱۹۱
[۶۴] .  تاریخ طبرى  ، حوادث سال ۳۴ه .
[۶۵] .  اَنساب الأشراف ۵ : ۳۸ .
[۶۶] .  بنگرید به ، تاریخ طبرى  ۳ : ۴۴۰ .
[۶۷] .  تهذیب الکمال ۱۹ : ۴۵۷ ؛ نیز بنگرید به ، تاریخ المدینه ابن شُبّه ۱ : ۱۱۳ .
[۶۸] .  تهذیب الکمال ۱۹ : ۴۵۷ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ هفت = 10

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>