چه کسى اختلاف در وضو را آغازید ؟- اختلاف در وضوچرا؟
لازم است پیش از پاسخ به این سؤال ، بعضى از روایاتى که وضوى عثمانى را باز مى گویند ، بیاوریم تا به نتیجه درست در این زمینه برسیم .۱ . مسلم در «صحیح» خود ، به سندش از حُمران (غلامِ آزاد شده عثمان)آورده است که گفت :در وقت وضو بر عثمان وارد شدم ، وضو گرفت ، سپس گفت :مردمى از رسول خدا احادیثى را نقل مى کنند که نمى دانم آنهاچیست ، جز اینکه من دیدم رسول خدا مثل این وضوى ِ من ،وضو گرفت . سپس گفت : هرکس این چنین وضو بگیرد ، گناهانِ پیشین اوآمرزیده مى شود .[۱]۲ . بیهقى به سندش از محمّد بن عبداللّه بن اَبى مریم ، روایت مى کند که گفت:به منزلِ ابن داره [ مولاى عثمان ] رفتم ، شنید که مضمضه مى کنم ، گفت : اى محمّد ، گفتم : جانم ! گفت : آیا نمى خواهى از وضوى پیامبر خبرت دهم ؟ گفتم : چرا .گفت : دیدم عثمان بر سرِ محله ها مى نشست …
سپس وى وضوى عثمان را باز گفت که در آن ، سه بار مسح بر سر ، وشستنِ پاهاست .[۲]دارقطنى نیز به سندش از محمّد بن ابى عبداللّه بن اَبى مریم ، از ابنداره آورده است که گفت :به منزلِ عثمان درآمدم ، شنید مضمضه مى کنم ، گفت : اى محمّد ، گفتم : گوش بفرمانم . گفتم : آیا از رسول خدا برایت حدیث نگویم ؟ گفت : چرا . گفت : رسول خدا را بر سرمحلّه اى دیدم که آبى برایش آوردند …آن گاه وضوى عثمان را نقل مى کند که در آن سه بار مسح بر سر و سه بارشستن پاهاست ، سپس مى گوید :وضوى پیامبر این چنین بود ، دوست داشتم آن را به شمابنمایانم .[۳]۳ . دارقطنى به سندش از عمر بن عبدالرحمن ، روایت مى کند که گفت :جدّم برایم حدیث کرد که عثمان در میان گروهى از یارانش بیرون آمد تا اینکه بر سر محله اى نشست ، خواست آبى بیاورند که وضو بگیرد …سپس گفت : … من وضو داشتم ، امّا دوست داشتم به شما نشان دهم پیامبر چگونه وضو مى گرفت .[۴]۴ . در «صحیح» مسلم به اسناد از زُهْرى آمده است :لیکن عُروَة از حُمران حدیث مى کند که گفت : … حدیثى رابرایتان باز مى گویم که به خدا سوگند ، اگر آیهاى از کتاب خدانبود ، آن را حدیث نمى کردم …شنیدم رسول خدا مى فرمود : شخص آن گاه که وضو را به نیکویى به جا آورد ، سپس نماز گزارد ، گناهانى که میان آن ونمازى که در پى ِ آن گزارَد آمرزیده مى شود .عُروة گفت : آیه این است : « إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ » ؛[۵] کسانى که بیّنه ها و هدایتى که ما فرود آوردیم کتمان مى کنند ، خدا ، و لعنت کنندگان آنها را لعن مى کنند .[۶]۵ . از حُمران روایت شده که گفت :هنگام وضو بر عثمان درآمدم ، براى نماز وضو گرفت ، سپس گفت : شنیدم رسول خدا مى فرمود : هرکه وضو بگیرد و پاکیزه آن را به جا آورد ، گناهان گذشته اش پوشانده مى شود .سپس رو به اصحابش کرد و گفت : اى فلانى ، آیا آن را ازرسول خدا شنیدى؟ … (تا اینکه سه نفر ازاَصحابش را این چنین خطاب کرد)همه گفتند : آن را شنیدیم و به خاطر سپردیم .[۷]۶ . از حُمران روایت شده که گفت :عثمان آبى خواست ، وضو گرفت و سپس خندید … گفت :نمى پرسید از چه رو خندیدم ؟گفتند : اى امیر مؤمنان ، چه چیز تو را خنداند ؟گفت : رسول خدا را دیدم که چونان من وضو گرفت …[۸]نیز از حمران نقل شده که گفت :دیدم که عثمان آبى خواست … سپس خندید و گفت :نمى پرسید چه چیز مرا به خنده آورد ؟گفتیم : اى امیر مؤمنان ، چه چیز باعث خنده ات شد ؟گفت : براى این خندیدم که هرگاه بنده صورتش را بشوید ،خدا هر گناهى را که به وسیله صورتِ خویش مرتکب شده ،پاک مى سازد …[۹]
۷ . از عبدالرحمان بیلمانى ، از عثمان ، روایت شده که :عثمان بر سر محلّه وضو مى گرفت ، سه بار دستها را … و سه بار پاها را مى شست … اگر شخصى در این حال بر او سلام مى کرد پاسخ او را نمى داد تا از وضو فارغ شود .پس از آنکه از وضو فارغ مى شد ، عذر مى خواست و مى گفت :از اینکه جواب سلام را ندادم ، منظورى نداشتم جز اینکه شنیدم رسول خدا مى فرمود : هرکه چنین وضو بگیرد و در این بین حرفى نزند ، سپس شهادت به یگانگى خدا و پیامبرى محمّد را بر زبان آورد ، گناهانِ میان دو وضویش آمرزیده مى شود .[۱۰]نیز از بیلمانى روایت شده که :وى شاهد بود که عثمان بر سر محله اى وضو گرفت ، مردى براو سلام کرد ، او جواب سلامش را نداد تا اینکه فارغ شد ،جواب سلام او را گفت و پوزش خواست و گفت: رسول خدارا دیدم که وضو مى گرفت، شخصى بر او سلام کرد ، او پاسخ سلام او را نداد .[۱۱]نشانه هاى زیادى دلالت دارند که عثمان اختلاف در وضو را آغازید ، ومسلمانان درزمانِ حیات وى ، قول و فعل او را برنگرفتند ، امّا در دوره هاى بعد ، حُکّام اموى و عبّاسى ـ به جهت مصالحى که مد نظر داشتند ـ بر وضوى عثمان تأکید ورزیدند .عثمان چون مردمانِ زیادى را دید که وضوى مسحى مى گیرند و از رسول خداحدیث مى کنند و در استدلال قوى اند ، از برخورد تند و خشنِ خود دست کشید و مواضعى را در پیش گرفت که بر ضعف وى ـ در برابر آنها ـ دلالت مى کند ، و اشاره است به نیرومندى خط مشیى که با او در تعارض بود ؛زیرا :اوّلاً : عثمان مردم را به دروغ یا بدعت یا نوآورى ِ چیز جدیدى در دین متّهم نساخت ، بلکه آنان را به نقل کنندگان حدیث دانست . همین ، خوداعترافى از جانب عثمان است به اینکه آنان از پیامبر صلى الله علیه وآله حدیث مى کردند .اگر آنان دروغگو و بدعتگذار بودند ، عثمان آن را بر زبان مى آورْد(چنان که آنها دروغ و بدعت را به عثمان نسبت دادند) نه اینکه با این سخن که «لا أدری ما هی» (نمى دانم چیست) نسبت به روایات آنان اظهاربى اطلاعى کند .عثمان با این سخنِ خویش ، ماهیت و منزلت این دسته از مردم را ـ به طور اجمال ـ براى ما آشکار مى سازد .ثانیاً : اگر مردم آغازگر اختلاف بودند ، عثمان با آنها با یکى از سه روش زیر برخورد مى کرد :الف) برخورد قاطع و بازدارنده همان شیوهاى که عمر با ضبیع عُسل حنظلى در پیش گرفت[۱۲] و بعدهاعثمان آن را به طورگسترده ـ حتى در ناچیزترین امور ـ با صحابه به کاربرد .[۱۳]ب) یارى خواستن از مسلمانان یعنى همه مسلمانان را به یارى خویش بطلبد تا جلو کسانى که غیر دین را وارد شریعت مى سازند ، بگیرد ؛ چنان که در توضیح ابوبکر براى کشتارقبیله مالک بن نُوَیره (و دیگر قضایا) مى نگریم که وى این توجیه را آورد که آنان زکات نمى پرداختند !ج) احتجاج و مناظره به این صورت که عثمان ، مُحدِّثان را دعوت مى کرد ودلیل هاى قاطع براى آنها مى آورد تا مسلمانان بر فقر علمى شان پى ببرند و خودِ محدِّثان ازموضعشان بازگردند . همان کارى که امام على علیه السلام با خوارج انجام داد ، ابن عبّاس را براى محاجّه سوى آنها فرستاد و گروه زیادى از آنان به سپاه امام پیوستند .ولى عثمان هیچ یک از این روشها را با محدّثان به کار نگرفت ، بلکه به سیاستِ دفاعى روى آورد ؛ با اینکه در دورانِ خلافتِ خویش از به کار گیرى خشونت و زور پروا نداشت ، معترضان بر سعید بن عاص را به کوفه تبعید کرد (چنان که ابوذر را به بیابان رَبَذَه فرستاد) ابن مسعود را ازقرائت قرآن بازداشت و بعضى از دنده هاى او را شکست ، عمّار را لگدى کوفت که بادِ فَتْق گرفت ، حضرت على علیه السلام را به جهت مشایعت ابوذر واعتراض در برابر تبعید عمّار ، تهدید کرد .[۱۴]مى نگریم که عثمان على رغم برخوردهاى شدید با مخالفان، درطرح اجتهادات و هنگام اعتراض مسلمانان بر وى ، موضع آرام و نرمى را در
پیش مى گیرد . وقتى که به اتمام نماز در مِنى بر او اعتراض شد ، گفت : «رأیى بود که به نظرم آمد !»[۱۵] هنگامى که امام على علیه السلام در خوردن صید حَرَم با اومخالفت ورزید ، تنها دستها را به هم زد و برخاست و گفت : «چرا دست از سَرِ ما برنمى دارى ؟!» با اینکه واقعیتِ موجود و اهمیّت شریعت اقتضامى کرد که در صورتِ برحق بودن ، از موضعِ قدرت برخورد کند .این نرم خویى را عثمان در وضو و مسائل مربوط بدان در این زمینه ،آشکار مى ساخت ؛ ذهن ها را به آرامى و با استفاده از تعبیر «أَحْسَنَ الوضوء»(وضو را به نیکى انجام دهد) آماده مى ساخت ، و پیروانش را به تبلیغ آن فرامى خواند .این مسلمانان بودند که یک دیگر را صدا زدند تا بر بدعتهاى عثمان پایان بخشند تا جایى که او را به قتل رساندند . اگر محدّثان آغازگر اختلاف در وضو بودند ، مسلمانان با ایشان برخورد مى کردند ، و با انگیزه قوى دینى که داشتند امر را بر مردم روشن مى ساختند و نوبت به اقدام خلیفه نمى رسید ؛ چنان که در ماجراىمنع زکات، صحابه ـ خود ـ عهده دار نشر احادیثى شدند که از پیامبر صلى الله علیه وآله درباره وجوب زکات و کیفر ادا نکردن آن رسیده بود .از سویى نشانه هایى بر خلافِ این فرض هست که دلالت دارند عثمان آغازگر اختلاف بود و آنها عبارتاند از :یک : اینکه عثمان به اسم احدى از مخالفانِ خود تصریح نمى کند ، نشانه ترسِ او از چیزى است .دو : عثمان تنها به این بسنده کرد که معارضان خود را توصیف کند به اینکه از رسول خدا حدیث بر زبان مى آورند ، سپس در شناختِ آنها وروایاتشان خود را به نادانى زد .سه : نمى توان یافت که حتّى نزدیکان عثمان (مانند مروان ، مُغِیره ، زیدبن ثابت) از وضوى عثمان دفاع کنند . آنها با اینکه هنگام هجوم مردم به خانه عثمان به دفاع از او برخاستند ، از وضوى وى حمایت نکردند .ثالثاً : اینکه عثمان در اعلانِ وضوى جدید ، شیوه هاى ناشناخته اى را به کارگرفت ، تأکیدى است بر اینکه او در موضع اتهام قرار داشت ، مى خواست طرح نُوى افکند ؛ زیرا :۱ . عثمان موالى اش را (مانند حُمران و ابن داره) براى نقل نظریه وضویى خود به خدمت گرفت .حُمران از اُسَراى یهودى «عینِ تمر» بود که در سال سوم خلافت عثمان اسلام آورد .[۱۶] همین دلیلى است که نقلِ وضوى عثمان پس از این تاریخ روى داد و تأکیدى است بر اینکه این وضو در شش سال آخر حکومت عثمان روى داد ، و مانند دیگر آرا و اجتهادات اوست که به انتقام مسلمانان از او انجامید .از این روست که امام على علیه السلام مى فرماید :حتّى أَجْهَزَ علیه عَمَلُه ؛[۱۷]تا اینکه عملِ عثمان دامنگیر او شد .۲ . نخست عثمان ، به تعلیم وضو ـ به صورتِ تبرُّعى ـ بدون آنکه از وى بپرسند پرداخت . مانند آموزش وضوى غسلى به ابن داره ، به محض شنیدن مضمضه او ،[۱۸] و نشستن بر سر محلّه ها و مطرح کردن وضوى غسلى .[۱۹]عبارت «أَحْبَبتُ أن أُریکموه»[۲۰] (دوست داشتم وضوى پیامبر را به شمابنمایانم) صریح است در تبرّع عثمان بر این کار .معاویه نیز در وضوى غَسْلى آن را به کار بَست [ البته ] با افزودنِ مَسحِ سر به مشتى آب ، تا آنجا که قطرات آب از سرش جارى مى شد . وى [ مى خواست ] به مردم وضوى پیامبر را بنمایاند ![۲۱]عین این عبارت درباره وضوى منسوب به بَراء بن عازِب [ نیز ] آمده است .[۲۲]بیشتر روایات وضوى مسحى ، با همین بُنمایه است و بس نه چیزى بیشتر .۳ . عثمان گروهى را بر صحّتِ وضوى خود شاهد گرفت و در حدممکن بر شمار آنها مى افزود تا به وضوى جدید مشروعیّت بخشد . از یکى مى پرسید : فلانى ، آیا وضوى پیامبر این چنین نبود ؟ او پاسخ مى داد : آرى .از دیگرى همین سؤال را مى کرد تا اینکه جمعى از اَصحاب پیامبر را شاهدگرفت و سپس گفت : سپاس خداى را که با من در این امر موافق بودید .[۲۳] حتّى بعضى ادعا کردهاند که عثمان ، طلحه و زبیر و حضرت على علیه السلام وسعد را شاهد گرفت و آنها شهادت دادند .[۲۴]این در حالى است که صحابه نیازمند آموزش وضو نبودند و وضوبرایشان روشن بود ، چه رسد به اینکه اشخاص ذکر شده ، که از جمله معارضان فقه و وضوى او بودند ، به نفع او شهادت دهند ؟!بارى ، این حدیث بر قدرتِ مخالفان و ضعف موضع عثمان ـ در وضوى جدیدش ـ دلالت مى کند .۴ . عثمان ، وضوهاى ثلاثى غسلى خود را ـ طبق رأى واستحسان ـ به جمله هاى ثابتى از پیامبر صلى الله علیه وآله همراه مى ساخت تا از آنها براى تقریرِوضوى جدیدش سود جوید ؛ یعنى از معلومى براى مجهولى که مى خواست آن را اثبات کند ، استفاده مى کرد . گاه مى گفت : «پیامبر فرمود هرکه وضو رابه نیکویى به جا آورد ، سپس دو رکعت نماز گزارَد ، مانند روزى که از مادرزاده شده از گناه پاک مى شود» ،[۲۵] و زمانى این جمله را مى آورد که : «پیامبرفرمود هرکس وضو بگیرد و طهارت را نیکو سازد ، کفّاره گناهان گذشته اوست » [۲۶] و شگفت آور این که مى گفت : «به خدا سوگند ، حدیثى را برایتان باز مى گویم که اگر آیهاى از قرآن نبود ، آن را نمى گفتم ! شنیدم پیامبرمى فرمود : شخصى که به نیکویى وضو گیرد ، سپس نماز گزارد ، گناهان میان او و نمازى که به جا مى آورد ، آمرزیده مى شود» .[۲۷]آیا وضو را به خوبى انجام دادن ، این همه ترس دارد ؟ با اینکه دهها صحابى این مضمون (استحباب اِحسانِ وضو = نیکو به جاى آوردن وضو)را از پیامبر روایت مى کردند ، و امویان از رهگذر عائشه و ابوهریره ،مفهوم «احسانِ وضو» را به خدمت گرفتند و آن را به «اِسباغ وضو» (کامل به جا آوردن وضو) و به جمله «واى بر پاشنه ها از آتش» ربط دادند ، سپس غَسل (شستن) را از آن استفاده کردند (نه چیز دیگر) ، چراکه ایشان اِسباغ رابه سه بار شستن اعضا و جمله «ویل للأعقاب من النار» را به شستن پاهاتفسیر نمودند .۵ . خنده و تبسّمهاى عثمان هنگام وضو ، نیز شایان توجّه است . وى گاه وقتى که آب وضو برایش مى آوردند مى خندید ومى گفت: «چرا نمى پرسیداز چه روى مى خندم ؟» گاه جواب مى داد که پیامبر را دیده چونان او وضومى گرفته است ،[۲۸] و گاه به اینکه چنین وضویى سبب آمرزش گناهان وخطاهاى وضو گیرنده است ،[۲۹] و زمانى به اینکه چنان وضویى و نمازِ در پى ِآن ، گناهان را مى آمرزد ،[۳۰] و گاه بیان مى داشت دلیل خندهاش این بوده که درنزدیک به همان مکان پیامبر را دیده که خندید و اَصحاب از راز خنده اش پرسیدند ، [۳۱] و آن حضرت فرمود وضوى غسلى ـ به تنهایى ـ و گاه با نماز ،سبب پاکى از گناهان است .این رویکردها همه حکایت از این دارند که عثمان به شیوه هاى گوناگون مى خواست چیزى را به پیامبر صلى الله علیه وآله نسبت دهد وگرنه ، چرا دیگران درنقل وضوى مسحى شان ـ و در دیگر تعالیم ـ این تبسّمها و خنده ها را (با این فراوانى ) از پیامبر نقل نکردند ؟۶ . همه وضوهاى عثمان ، داراى سه بار شست و شویند ، و خبرى از اودرباره یک بار و دو بار شستن ، نیامده است ؛ با اینکه اَخبارى از عُمَر وحضرت على علیه السلام و عبّاس و جابر و دیگران در این زمینه هست .در اینجا این سؤال به ذهن مى آید که آیا عثمان یک بار و دو بار شستن را ، بسنده نمى دید ؟ یا اینکه سه بار شستن عثمان امر جدیدى را در برداشت که همان تأکید بر وضوى ثلاثى جدید است (که پس از آن ، عثمان به شستن پاها سرایتش داد ، و معاویه شستن سر را به آن افزود) و در اسباغِ
وضو ، فقط همین معتبر دانسته شد و به این ترتیب ، حکم مسح سر و پا درمذاهب اربعه از میان رفت ؛ چراکه به جاى آن ، شستن را تجویز کردند .[۳۲]مؤیّد این سخن ، روایتِ عبداللّه بن عَمْرو بن عاص است که در آن به نقل از پیامبر صلى الله علیه وآله آمده است که آن حضرت پس از وضوى ثلاثى غسلى فرمود :«هرکه بر این بیفزاید یا از آن بکاهد ، روش نادرستى را پیموده و ظالم است» .[۳۳]آیا معقول است که بگوییم هر کس در وضو یک یا دوبار اعضا را بشوید،ظلم و [ یا ] کار زشتى را مرتکب شده است ، با اینکه اینگونه وضو ، ازپیامبر صلى الله علیه وآله و بزرگان صحابه ثابت است ؟!به نظر مى رسد عثمان و پیروانش ، مى خواستند فقط بر وضوى غسلى ثلاثى تأکید ورزند و در اِسباغ وضو (وضوى کامل) تنها آن را معتبر شمارند .۷ . وضوهاى عثمان ـ در درون خود ـ اشاراتى را در بر دارد که به نوآورى این اَعمال و سرایت این بر ساخته ها به وضو ، رهنمون است ؛ ازجمله : اینکه عثمان مى گوید : «پیامبر را دیدم که مثل این وضوى من وضومى گرفت»[۳۴] و این سخن که «دیدم رسول خدا همین وضوى من را به جامى آورد»[۳۵] و نمى گوید که : چونان رسول خدا وضو گرفتم یا عینِ پیامبر یامانند آن حضرت وضو ساختم .این جمله ها ـ به خودى خود ـ دلالت دارند که عثمان وضوى خود رامیزان و ملاک قرار مى داد !منحصر ساختن قبولى نماز و غفران گناهان ، به وضوى غسلى ثلاثى (به ویژه آنکه وى وضوى غسلى ثنایى و آحادى را نقل نمى کند) این ، خود اشاره است به اینکه عثمان تنها این وضو را قبول دارد . وجود جمله «لا یُحَدِّثُ نَفْسَه بشیء»[۳۶] (با خود سخنى نگوید) دروضوهاى عثمان که مى توان گفت براى پاک نشان دادن خود و آن را بر زبان آورد تا بر وضوى خویش مشروعیّت بخشد . صحبت نکردن عثمان در اثناى وضو ، ابزارى است تا هاله اى ازقداست بر خویش افکند تا آنجا که وى جواب سلام را نمى داد و توجیه مى کرد به اینکه پیامبر فرموده است هرکس وضو بگیرد و شهادتین را برزبان آورد و دراین میان با کسى حرف نزند ، گناهان میان دووضویش آمرزیده است ، با اینکه جواب سلام واجب است ، و بر فرضِ صحّت این روایت عثمان[۳۷] ، جواب سلام ، حرف زدن ـ به معناى خاص ـ به شمارنمى رود .همه اینها ، شواهدى اند که اطمینان حاصل مى شود ، آغازگر اختلاف دروضو ،شخص عثمان است و هموست که وضوى ثلاثى غسلى جدید را پدیدآورد .
عثمان و نوآورى در وضو !
در ادامه شناختِ انگیزه هاى عثمان در پدید آوردن این وضوى ثلاثى جدید ،بجاست نخست به علّت قتلِ وى بپردازیم ؛ چراکه بزرگترین عاملى که قاتلانِ عثمان را واداشت بر وى هجوم آورند ، نوآورى هاى وى در دین بود(و نه صرفِ تصرّفات و سیاستهاى مالى و ادارى نادرست) . این مطلب رامى توان از نکاتِ اساسى زیر دریافت :یک : طَلحه و زُبَیر از نخستین کسانى بودند که علیه عثمان مردم راتحریک کردند با اینکه عثمان سخاوتمندانه اموالِ فراوانى را به گونه اى شگفت آور ، در اختیار آنها قرار داد .[۳۸] همچنین به عبدالرحمن بن عوف امکانات بسیارى بخشید[۳۹] و افزون بر این ، به او وعده خلافت داد .[۴۰] براى باقى صحابه نیز ـ جز گروهى اندک از آنها ـ به وفور اموالى را فرستاد .از این رو ، غیر منطقى است اگر تصوّر کنیم صحابه اورا فقط به جهتِ ایثار اموال به خویشاوند انش به قتل رساندند ، با اینکه خودشان بهره فراوانى از اموال را به دست آورده بودند .پس انگیزه هاى دینى و بدعتهاى ِ عثمان ، باعث شد او را به قتل رسانند .بسا در اینجا چیزهاى فراوانى باشد که طبرى نخواسته آنها را بیاورد ،[۴۱] وابن اثیر از ذکر آنها خوددارى کرده است و همین ها دستاویز قتل او رافراهم آورده باشد .[۴۲]دو : سیاست مالى طبقاتى عثمان ، عزلِ او را ایجاب مى کرد (نه قتلش را)[۴۳]و از آنجا که صحابه او را با خفّت ـ بنا بر تعبیر ابن عمر[۴۴] ـ به قتل رساندند ،باید سببى را جُست که خونِ او را مباح مى ساخت . شاید اختراعاتِ دینى اوباعث این کار شد .سه : بدعتهاى دینى و فقهى ـ به یقین ـ از عثمان بروز یافت . هریک ازصحابه ، جدا گانه بر آنها احتجاج ورزید ، لیکن عثمان از آنها دست نکشید( مانند نماز در مِنى ،[۴۵] اذان سوم در روز جمعه[۴۶] و …) بعید به نظر نمى رسد که عثمان اینگونه بدعتها را به سایر مسائل فقهى دیگر نیز سریان داده باشد.چهار : بدعتهاى عملى عثمان ، برساخته هاى علمى و دینى اى را در پى داشت که از آنها بر اسلام و احکامِ اسلامى احساسِ خطر مى شد .عدم اجراى ِ حد بر وَلید بن عُقبه ، یعنى ابطال حدود و تهدید شهود .[۴۷]تأیید دیدگاه سعد بن عاص درباره زمینهاى سرسبز و آباد (و اینکه آنها بوستان قریش و بنى امیه است) به معناى اِبطالِ قانونِ توزیع «فَى ْء»(اموالى عمومى ) بود که خدا براى جهادگران قرار داده است .[۴۸]اعطاى فدک و خُمس آفریقا به مروان ،[۴۹] یعنى نابود سازى قانون ارث ؛چراکه اگر فدک مال پیامبر صلى الله علیه وآله بود ، پس از آن حضرت به ورثه اومى رسید ، و اگر «فَى ْء» مسلمانان باشد ، این کار عثمان ، پایمالى قانونِ«فَى ْء» به شمار مى آید .پنج : آنچه این مطلب را تأکید مى کند ، عباراتى است که از صحابه معاصرعثمان درباره این برساخته ها و ابداعات صادر شده است و دلالت مى کند که کارهاى عثمان دگرگونى در دین پدید آورد ؛ مانند : طلحه به عثمان گفت : چیزهایى از پیشِ خود در دین اختراع کردى که مردم به یاد ندارند .[۵۰]و نیز این سخن که : مردم بر تو گرد آمدند ، و از بدعت هایى که پدیدآوردى ناخرسندند .[۵۱]زبیر گفت : او را بکشید که دینتان رادگرگون ساخت .[۵۲]عبداللّه بن مسعود گفت : به نظر من عثمان شخصى است که در دین تغییر پدید آورد و آن را به صورت دیگرى درآورد .و در سخن دیگرى از او آمده است که گفت : راستترین سخن ، کتاب خداست و بهترین هدایت ، رهنمود محمّد ، و بدترین امور ، مُحْدَثاتِ آنها ؛هر امر مُحْدَث (و اختراعِ از پیش خود در دین) بدعت است و هر بدعتى گمراهى مى باشد ، و هر گمراهى جایش دوزخ است .[۵۳]در سخن دیگر آمده است که گفت : همانا خون عثمان حلال است .[۵۴]عمّار در خطبه اى در صفّین گفت: اینان که اگر دنیاشان به سلامت باشداز نابودى دین باکى ندارند ، مى پرسند : چرا عثمان را کشتید ؟ گوییم : براى بدعتهایى که ایجاد کرد .[۵۵]عَمْرو بن عاص مى گوید :عثمان مى خواست دینِ ما را تغییر دهد ، ماهم او را کشتیم .[۵۶]سعد بن اَبى وقّاص درباره قتل عثمان مى گوید : ما از یارى اش دست کشیدیم ، اگر مى خواستیم از او دفاع مى کردیم [ نمى توانستیم چرا که ]عثمان دین را تغییر داد و خود تغییر یافت .[۵۷]هاشم مرقال گفت : عثمان برساخته هایى را پدید آورد و بر خلاف حکم خدا راه پیمود .[۵۸]مالک اشتر گفت : عثمان در دین تغییر و تبدیل پدید آورد .[۵۹]عائشه پیراهن رسول خدا را بیرون آورد و گفت : این پیراهن و موى رسول خداست که نپوسیده در حالى که دینش از بین رفته است .[۶۰]و در سخن دیگرى گفت : این جامه رسول خداست که نفرسوده ، درحالى که عثمان سنّت او را تباه ساخت ![۶۱]و در جاى دیگر عثمان را به شخص یهودى تشبیه کرد و گفت : بکشیداین نَعْثَل را که کافر است .[۶۲]امام على علیه السلام در روز شورا فرمود :اَما إنّی أَعْلَمُ أَنّهم یَتَوَلَّونَ عثمانَ ، وَلَیُحْدِثَنَّ البِدَعَ والأَحْداث ؛[۶۳]هوشیار باشید ! مى دانم که اینان عثمان را (به خلافت) خواهندگماشت ، و او بدعتها وبرساخته هایى را در دین پدیدمى آورد . بعضى از اَصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله به بعض دیگر نوشتند که نزد ما گردآیید ! اگر جهاد مى خواهید ، جهاد اینجاست .[۶۴]کشتنِ عثمان را جهاد شمردند ! این سخن راست در نمى آید مگر براى حفظ دین از تحریف و بازیچه شدن آن .مسلمان ـ همه ـ بدعتهاى عثمان را دریافتند ، بدعتهایى مانند توسعه مسجد الحرام که عثمان آنها را تدارک دیده بود .مردم گفتند : مسجد پیامبر صلى الله علیه وآله را توسعه داد و در سنّتِ آن حضرت تغییر پدید آورد .[۶۵]آنان مانع دفن عثمان در مقابر مسلمانان شدند .[۶۶] وى شبانه در «حش کوکب» (که گورستان یهود بود) مخفیانه ، دفن شد ؛ چراکه [ وى را پنهانى ]بر درى حمل مى کردند و سرش به آن مى خورد و طَق طَق مى کرد .[۶۷]کسانى که عثمان را دفن مى کردند ،خواستند بر او نماز گزارند [ گروهى از ] مسلمانان مانع این کار شدند .[۶۸]از همه اینها درمى یابیم که عثمان به تغییر و ایجاد چیزهاى ِ نو در دین گرایش داشت . پس تعجّبى ندارد که وى طرح وضوى جدیدى را پى ریزى کند ؛ چنان که به طرح آراى دیگرى در شریعت پرداخت .
[۱] . صحیح مسلم ۱ : ۲۰۷ ، حدیث ۸ .
[۲] . سنن بیهقى ۱ : ۶۲ ـ ۶۳ .
[۳] . سنن دارقطنى ۱ : ۹۱ ، حدیث ۴ .
[۴] . سنن دارقطنى ۱ : ۹۳ ، حدیث ۸ .
[۵] . سوره بقره ۲ آیه ۱۵۹ .
[۶] . صحیح مسلم ۱ : ۲۰۶ ، حدیث ۶ .
[۷] . کنز العمّال ۹ : ۴۲۴ ، حدیث ۲۶۸۰۰ .
[۸] . کنز العمّال ۹ : ۴۳۶ ، حدیث ۲۶۸۶۳ .
[۹] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۶ .
[۱۰] . سنن دارقطنى ۱ : ۹۶ .
[۱۱] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۳ ، حدیث ۲۶۸۸۸ .
[۱۲] . وى صحابى اى بود که از عمر درباره متشابهاتِ قرآن پرسید . عمر او را کتک زد تا سرش به خون آلایید ، و ۲۰۰ تازیانه به او زد و بر اُلاغ او را نشاند و به بصره تبعید ساخت و مردم را از همنشینى با او بازداشت . وى که شخصیتى براى خود داشت به پستى و زبونى افتاد بنگرید به ، مسائل امام احمد ۱ : ۴۷۸ ، حدیث ۸۱ ؛ سنن دارمى ۱ : ۵۴ ـ ۵۵ ؛ تاریخ دمشق ۲۳ : ۴۱۱ .
[۱۳] . نگاه کنید به تاریخ طبرى ۴ : ۲۵۱ و۲۸۴ و۳۱۸ و۳۹۸ ؛ الکامل فى التاریخ ۳ : ۸۷ و۱۱۵ و۱۳۷و۱۸۱ ؛ البدایة والنهایه ۷ : ۱۷۳ و۲۲۴ .
[۱۴] . بنگرید به ، اَنساب الأشراف ۵ : ۵۵ .
[۱۵] . نگاه کنید به ، اَنساب الأشراف ۵ : ۳۹ ؛ تاریخ طبرى ۴ : ۲۶۸ .
[۱۶] . بنگرید به ، تاریخ طبرى ۳ : ۴۱۵ ؛ طبقات ابن سعد ۷ : ۱۴۷ ؛ تاریخ الإسلام ذهبى : ۳۹۵ ؛ تاریخ بغداد ۵ : ۳۳۲ .
[۱۷] . نهج البلاغه ، خطبه ۳ .
[۱۸] . سنن بیهقى ۱ : ۶۲ ـ ۶۳ .
[۱۹] . سنن دارقطنى ۱ : ۹۱ ، حدیث ۶ .
[۲۰] . همان .
[۲۱] . بنگرید به ، مسند احمد ۴ : ۹۴ .
[۲۲] . مسند احمد ۴ : ۲۸۸ . در این مأخذ آمده است که براء ، فرزندان و اهلش را گرد آورد و گفت :بیایید تا به شما نشان دهم رسول خدا چگونه وضو مى گرفت .
[۲۳] . سنن دارقطنى ۱ : ۸۵ ، حدیث ۹ ؛ کنز العمّال ۹ : ۴۱ ، حدیث ۲۶۸۸۳ .
[۲۴] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۷ ، حدیث ۲۶۹۰۷ . این روایت ـ چنان که ابن اَبى حاتم و هیثمى و دارقطنى تصریح کرده اند ، مُرسَل است . به نظر مى رسد این حدیث در راستاى خدمت به عثمان و امویان وضع شده باشد .
[۲۵] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۷ و۴۲۴ ، حدیث ۲۶۹۰۷ و۲۶۸۰۰ .
[۲۶] . همان .
[۲۷] . صحیح مسلم ۱ : ۲۰۶ ، حدیث ۶ (مقصود از آیه ، آیه ۱۵۹ سوره بقره است) ؛ نیز بنگرید به ،مسند احمد ۱ : ۶۷
[۲۸] . بنگرید به ، کنز العمّال ۹ : ۴۳۶ ، حدیث ۲۶۸۶۳ .
[۲۹] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۶ ؛ مسند احمد ۱ : ۵۸ ، ۶۱ .
[۳۰] . بنگرید به ، کنز العمّال ۹ : ۴۳۹ ، حدیث ۲۶۸۷۲ .
[۳۱] . کنز العمّال ۹ : ۴۳۹ ، حدیث ۲۶۷۸۲ . پیداست که عثمان این تبسُّم را ساخت و به پیامبر صلى الله علیه وآله نسبت داد تا خنده هایش را هنگام وضو ، توجیه کند .
[۳۲] . بنگرید به ، الفقه على المذاهب الأربعه جزیرى ۱ : ۵۷ ـ ۶۲ .
[۳۳] . سنن اَبى داود ۱ : ۳۳ ، حدیث ۱۳۵ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۴۶ ، حدیث ۴۲۲ ؛ سنن بیهقى ۱ : ۷۹ .
[۳۴] . صحیخ بخارى ۱ : ۵۱ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۲۰۵ .
[۳۵] . سنن نسائى ۱ : ۶۵ ؛ سنن بیهقى ۱ : ۴۸ .
[۳۶] . سنن نسائى ۱ : ۶۵ ؛ سنن دارمى ۱ : ۱۷۶ .
[۳۷] . کنز العمّال ۹ : ۴۴۲ ، حدیث ۲۶۸۸۵ ـ ۲۶۸۸۸ ؛ سنن دارقطنى ۱ : ۹۲ ، حدیث ۵ .
[۳۸] . چنان که در تاریخ طبرى ۴ : ۴۰۵ ، آمده است ، عثمان به طلحه پنجاه هزار دینار بخشید و دویست هزار دینار به او صله داد . اَحشام و غلامان طلحه فزونى یافت ، تنها از عراق روزانه برایش هزار دینار درآمد غله مى رسید و زمان مرگ سى میلیون درهم ارث برجاى گذاشت که دو میلیون و هزار درهم و دویست هزار دینار از آنها نقد بود .درباره حجم انبوه اموال زُبَیر ، بنگرید به کتاب الفتنة الکبرى ۱ : ۱۴۷ .
[۳۹] . اموال ابن عوف بیست شتر و صد اسب و ده هزار گوسفند و زمینى بود که بیست نفر آن را براى زراعت آبیارى مى کردند مروج الذهب ۲ : ۳۳۳ .
[۴۰] . بنگرید به سخن امام على علیه السلام که در روز سقیفه بر زبان آورد و در شرح نهج البلاغه ۱ : ۱۸۸ ، آمده است ؛ واللّه ما فَعَلْتَها إلاّ لأنّک رَجَوْتَ …
[۴۱] . در تاریخ طبرى ۴ : ۵۵۷ ، درباره سبب اختلاف میان عثمان و ابوذر و مرگ غریبانه وى در صحراى «ربذه» آمده است : تاریخ نگاران در این باره چیزهاى فراوان و امورشنیعى را روایت کرده اند که ناپسندم آمد آنها را بیاورم .
[۴۲] . در الکامل فى التاریخ ۳ : ۱۶۷ مى خوانیم : سبب حرکت مردم سوى قتل عثمان را ذکر کردیم واَسباب زیادى را که مردم دستاویز قتلشان قرار دادند به عللى که انگیزه براى این کار شد واگذاردیم .
[۴۳] . الکامل فى التاریخ ۳ : ۱۶۷ .
[۴۴] . بنگرید به ، شرح نهج البلاغه ۳ : ۸ .
[۴۵] . همان ۱ : ۱۹۹ ـ ۲۰۰ .
[۴۶] . اَنساب الأشراف ۵ : ۳۹ ؛ المنتظم ۵ : ۷ ـ ۸ .
[۴۷] . بنگرید به، صحیح مسلم ۳ : ۱۳۳۱، حدیث ۳۸ ؛ الإمامة والسیاسة ۱ : ۳۷ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۳۴٫
[۴۸] . تاریخ طبرى ۴ : ۳۲۲ ـ ۳۲۳ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۲۱ و۳۵ ؛ الکامل ۳ : ۱۳۷ ـ ۱۴۱ .
[۴۹] . بنگرید به ، المعارف : ۱۱۲ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۲۵ ؛ الإمامة والسیاسه ۱ : ۳۵ .
[۵۰] . اَنساب الأشراف ۵ : ۲۹ .
[۵۱] . الفتوح ۱ : ۳۵ .
[۵۲] . شرح نهج البلاغه ۹ : ۳۶ .
[۵۳] . حلیة الأولیاء ۱ : ۱۳۸ ؛ اَنساب الأشراف ۵ : ۳۶ ؛ شرح نهج البلاغه ۳ : ۴۲ .
[۵۴] . اَنساب الأشراف ۵ : ۳۶ .
[۵۵] . صفین : ۳۱۹ .
[۵۶] . صفین : ۳۳۸ ؛ شرح نهج البلاغه ۸ : ۲۲ .
[۵۷] . الإمامة والسیاسه ۱ : ۴۸ .
۵۸] . تاریخ طبرى ۵ : ۴۳ .
[۵۹] . انساب الأشراف ۵ : ۴۵ ؛ الإمامة والسیاسة ۱ : ۳۸ .
[۶۰] . المختصر فى اَخبار البشر ۱ : ۱۷۲ .
[۶۱] . شرح نهج البلاغه ۳ : ۹ .
[۶۲] . الفتوح ۱ : ۶۴ .
[۶۳] . تاریخ طبرى ۴ : ۲۳۰ ؛ شرح نهج البلاغه ۱ : ۱۹۱
[۶۴] . تاریخ طبرى ، حوادث سال ۳۴ه .
[۶۵] . اَنساب الأشراف ۵ : ۳۸ .
[۶۶] . بنگرید به ، تاریخ طبرى ۳ : ۴۴۰ .
[۶۷] . تهذیب الکمال ۱۹ : ۴۵۷ ؛ نیز بنگرید به ، تاریخ المدینه ابن شُبّه ۱ : ۱۱۳ .
[۶۸] . تهذیب الکمال ۱۹ : ۴۵۷ .