قرآن و سنّت پیامبر صلى الله علیه وآله چند دستگى را نمى پذیرند ، بلکه آمده اند تا این باورِ جاهلى را بزدایند . خداى سبحان بارها در قرآن با شیوه هاى گوناگون ،بر وجوب پیروى از پیامبر درس ناخوانده ، تأکید مى ورزد ؛ مانند :« مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ » ؛[۱]هرکه از پیامبر فرمان برَد ، از خدا اطاعت کرده است .« وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » ؛[۲]هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند و خشیتِ خدا را داشته باشد و از او بترسد ، از رستگاران است .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُواأَعْمَالَکُمْ » ؛[۳]اى کسانى که ایمان آورده اید ، از خدا اطاعت کنید و پیامبر را فرمان برید ،و اعمالتان را باطل نسازید .« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ؛[۴]سخنِ مؤمنان هنگامى که سوى خدا و رسولش خوانده شوند تا میان آنهاحکم کند تنها این است که بگویند : «شنیدیم و فرمان بریم» و اینان اندکه رستگارند .« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » ؛[۵]هیچ مرد و زن مؤمنى را نسزد که آن گاه که خدا و رسولش در امرى حکم کند ، براى خویش حقّ اختیار قائل شود ؛ و هرکس خدا و رسولِ اورا عصیان ورزد ، در گمراهى آشکار است .
و نیز دیگر آیاتى که به پیروى ِ پیامبر فرامى خواند و بیشتر آنها با طاعتِ خداى متعال قرین مى باشد و بدین معناست که امر پیامبر صلى الله علیه وآله همان امرخداست .درباره عظمتِ پیامبر صلى الله علیه وآله و اینکه آن حضرت جز از سوى خدا سخن نمى گوید ، همین بس که خداى متعال مى فرماید :« وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى » ؛[۶]پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید ، آنچه بر زبان مى آورد جزوحیى که به او مى شود نیست .و آیاتِ فراوان دیگر که متعبّدانِ محض به سخن پیامبر صلى الله علیه وآله را مى ستاید ؛مانند :« إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍجَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ » ؛[۷]همانامؤمنان ـ تنها ـ کسانى اند که به خدا و رسولش ایمان آورند ، وهنگامى که براى کارى همگانى نزد او باشند بى اجازه اش بیرون نروند[ اى پیامبر ] آنان که از تو اجازه مى گیرند همان کسانى اند که به خدا ورسولِ او ایمان [ راستین ]دارند .سنّتِ نبوى نیز ، پیوسته اوامرى را درباره وجوب پیروى اقوال و اَفعالِ پیامبر صلى الله علیه وآله بر وجه تعبّد و التزام مطلق ، در خود دارد . در حدیث «اَریکه»آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :یوشکُ الرجل مُتَّکِئاً عَلَى أَریکته یُحَدِّثُ بحدیثٍ مِن حدیثی فَیَقُول : «بیننا وبینکم کتابُ اللّه ، فما وَجَدنا فیه مِن حلال اسْتَحْلَلْناه ، وما وَجَدْنا فیه مِن حرام حَرَّمْناه» .ألا وإنّ ما حَرَّم رسولُ اللّه مثل ما حَرَّمَ اللّه ؛[۸]به زودى مردى بر تخت تکیه مى زند و حدیثى از من بر زبان مى آورد ومى گوید : «میانِ من و شما کتابِ خدا هست ؛ حلالى را که در آن یافتیم حلال مى دانیم ، و حرامى را که در آن یافتیم حرام مى شماریم» .هوشیار باشید ! آنچه را رسول خدا حرام سازد ، چونان چیزهایى است که خدا حرام ساخت .افزون بر این ، احادیثى از پیامبر صلى الله علیه وآله رسیده که در آنها متعبّدان به گفتار وکردار و تقریرهاى پیامبر صلى الله علیه وآله را مى ستاید ؛ مانند این سخن که فرمود :یا معشر قریش ، لَتَنْتَهُنّ أو لَیَبْعَثنّ علیکم مَن یَضْرِبُ رِقابَکُم بالسَّیف عَلَى الدّین ، قَدِ امْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَه للإیمان !قالوا : مَن هو یا رسولَ اللّه ؟وقال أبوبکر : مَن هو یا رسولَ اللّه ؟وقال عُمَر : مَن هو یا رسولَ اللّه ؟قال صلى الله علیه وآله : هو خاصِفُ النَّعل ! وکان قد أَعْطى علیّاً نَعْلَه یَخْصِفُها ؛[۹]اى گروه قریش ، از مخالفت با اوامر الهى دست بردارید وگرنه بر شما کسى برانگیخته مى شود که خدا ایمانِ قلبى او را آزموده است و در راه دین گردنتان را با شمشیر مى زند !اصحاب گفتند : اى رسول خدا ، او کیست ؟ ابوبکر گفت : او چه کسى است اى رسول خدا ؟عمر گفت : اى رسول خدا ، او کیست ؟پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : او پینه دوز کفش است ! (آن حضرت کفش خویش رابه على داده بود تا پینه کند) .و در باره عمّار یاسر فرمود :إنّ عمّاراً مُلِئَ إیماناً إلى مُشاشه ؛[۱۰]عمّار سرتاپا آکنده از ایمان است . و نیز فرمود :مَن عادى عَمّاراً عاداه اللّهُ ، ومَن أَبْغَضَ عمّاراً أَبْغَضَهُ اللّهُ ؛[۱۱]هرکه با عمّار دشمنى ورزد ، خدا با او درمى افتد ؛ و هرکه با عمّار کینه بتوزد ، خدا از او نفرت دارد .و آنگاه که حَنْظَلَه نداى پیامبر را در جنگ اُحُد لبّیک گفت و در صبح دم شبِ زفاف ، با حالت جنابت ، روانه جنگ شد و شهید گشت ، پیامبر صلى الله علیه وآله درباره اش فرمود :همرزمتان را فرشتگان غسل مى دهند ، ماجرا را از همسرش بپرسید ! همسر حنظله گفت : آن گاه که آواى جنگ را شنید ، با اینکه جُنُب بود سوى آن شتافت .پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود : به همین جهت است که ملائکه او را غسل مى دهند[۱۲] .
اجتهاد و مجتهدان
جریانِ تعبّد ، همان مسیر صحیحى است که خدا براى بندگانِ مؤمنش خواست که به خدا و رسولش ایمان آورند و در پى پیامبر راه بپیمایند واَوامرِ او را گردن نهند و به امر و نهى ِپیامبر تن دهند نه اینکه آراى شخصى شان را اعمال کنند یا تحت تأثیر آراى موروثى قرار گیرند .تاریخ از وجود صحابه اى خبر مى دهد که به خود اجازه مى دادند پیامبر راتخطئه کنند و در برابر اَقوال و اَفعالِ او بایستند ، و این رفتارى تازه نبود ؛چراکه قرآن و سنّت ، این پدیده را به عنوان یک سنّتِ تاریخى در ادیان گذشته ، مطرح مى سازد .در آیینه اى سابق ، مردم به پیامبران ایمان مى آوردند ، در میانِ آنان همانگونه که تکذیب کنندگان بودند ، مؤمنان ویژه و مقرّب و حواریان نیزوجود داشتند ؛ و در این میان ، دسته اى یافت مى شدند که با وجود ایمان به انبیا به اختلاف افتادند و آنچه را انبیا آوردند به درستى درنیافتند یا فهمیدندامّا آن را خواهانیهاى نفسانى خود تفسیر کردند و درآمیختند و به خطارفتند .قرآن مجید ، از وجود صحابه اى پرده برمى دارد که مسلمان شدند و به خداو رسول [ در ظاهر ] ایمان آوردند ، امّا قداستِ پیامبر و دائره وجوب اِطاعت او را درک نمى کردند ؛ زیرا گاه مانند کمترین مردمان با او برخوردداشتند ، با آن حضرت مى ستیزیدند و بر او اعتراض مى کردند و صداشان رابر سرِ آن حضرت بالا مى بردند و …قرآن کریم ، بسیارى از این حالات نامسئولانه را روشن مى سازد و به عِلاج آنها مى پردازد ، خداى سبحان مى فرماید :« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » ؛[۱۳]مرد و زنِ مؤمنى را نسزد که هنگام حکم خدا و رسول درباره اَمرى ،براى خویش حق اختیار قائل شوند ؛ هرکه خدا و رسولش را عصیان ورزد ، در گمراهى اى آشکارى است .« فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیَمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوافِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً » ؛[۱۴]نه چنین است ! سوگند به پروردگارت ، آنان ایمان [ راستین ] ندارند مگراینکه تو در مشاجراتشان حکم کنى و آنها در دل ـ از قضاوتت ـ احساس ناراحتى و تردید نکنند و تسلیم محض باشند .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ » ؛[۱۵]اى کسانى که ایمان آوردید ، صداهاتان را بلندتر از صداى پیامبر مکنید وبا او درشتگویى نکنید ـ آن گونه که بعضتان با بعضِ دیگر به درشتى سخن مى گویید ـ مبادا که نا آگاهانه اعمالتان تباه شود .در این آیات ، تصریح شده به اینکه مخاطبان مؤمنانى بودند که شهادتین را بر زبان مى آوردند و اهل زنا یا قتل یا دیگر گناهان نبودند ، بلکه به صداى بلند ، پیامبر را صدا مى زدند یعنى به آنچه شأن نبوت اقتضا دارد ، پایبند نیستند و پیامبر را یک شخص عادى ـ مانند خودشان ـ مى شمارند .بنابراین ، نیازى نمى دیدند که به سخنِ پیامبر متعبّد باشند . همین امر باعث شد که خدا آنان را به اِحباط (از بین رفتن) اعمالشان تهدید کند .مانند این سخن خداى متعال :« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ » ؛[۱۶]اى کسانى که ایمان آوردید ، چرا هنگامى که به شما گویند براى جهاد درراه خدا بروید ، به زمین [ خانه و اموالتان ] مى چسبید ؟!« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ » ؛[۱۷]کسانى که خدا و رسولش را مى آزارند ، خدا آنها را لعن مى کند .« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَةِ الرَّسُولِ » ؛[۱۸]آیا ندیدى کسانى را که از نجوا نهى شدند و سپس مر تکب آن شدند ؟!به گناه و عدوان و معصیتِ پیامبر ، با هم نجوا مى کنند !شیخ طبرسى درباره این آیه که : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرسُولِهِ »[۱۹] نقل مى کند که ابن جِنّى تصریح دارد که معناى آن چنین است :این گونه نباشید که خود گزیده تان را انجام دهید و آنچه را خداو رسولش امر مى کند واگذارید ، معناى قرائت مشهور همین است ؛ یعنى امرى را بر امرِ خدا مقدّم ندارید[۲۰] .و آیاتِ دیگرى که به طور تردید ناپذیر اشاره یا تصریح به وجود این گروه در جامعه صدر اسلام دارد . هرگاه این آیات و اسباب نزولِ آنها ملاحظه شود ، مى توان دریافت که این گروه ، اندک نبودند و این خطمشى از نظرکمّى و کیفى حوزه گسترده اى از تفکّر مسلمانان را در بر مى گرفت .و این دلالتها ـ تنها ـ به قرآن منحصر نیست ، بلکه سنّت قولى و عملى پیامبر صلى الله علیه وآله نیز وجودِ این خطّ مشى را مى نمایاند و با شدّت تمام ، به انتقاد ازآن مى پردازد و آن را مردود مى شمارد ؛ چراکه عمل و اجتهاد این گروه ، به سخن پیامبر محدود نگشت ، بلکه دامن قرآن را نیز گرفت .از این روست که پیامبر صلى الله علیه وآله خطاب به بعضى از اصحاب مى فرماید :ما لکم تَضْرِبُون کتابَ اللّه بعضَهُ ببعض؟ بهذا هَلَکَ مَن کان قبلکم؛[۲۱]چه تان شده که بعضى از کتاب خدا را به بعضِ دیگر رد مى کنید ؟ کسانِ پیش از شما به همین شیوه ، هلاک شدند .و در حدیث دیگر ، مى فرماید :أَیُتَلَعَّبُ بکتاب اللّه وأنا بین أظهرکم ؛[۲۲]آیا در حالى که من میانتان هستم ، کتاب خدا بازیچه شود ؟!و در روایت دیگر ، مى فرماید :أبهذا أُمِرْتم أو لهذا خُلِقتم أن تَضْرِبوا کتابَ اللّه بعضاً ببعض ؟!انظروا ما أُمِرتُم به فَاتَّبِعُوه ، وما نُهِیْتُم عنه فَانْتَهُوا ؛[۲۳]آیا به این امر شدید (یا براى این خلق شدید) که بعضى از کتاب خدا را به ببعض دیگر بزنید ؟! نیک بنگرید به چه امر شدید ، آن را بپیروید و از چه نهى شدید تا به آن دست نیازید .رسول خدا صلى الله علیه وآله اصحابش را در تعامل با قرآن و حدیث ، از این رویکردِزشت برحذر مى داشت ؛ چراکه ایمان به خدا و رسول اقتضا مى کرد آنان به آنچه خدا مى گوید و پیامبر فرمان مى دهد ، تسلیم باشند . عدم تسلیم به عصمت پیامبر صلى الله علیه وآله و گفته ها و کارهاى آن حضرت ، با ایمان مطلق به خدا ورسول ، ناسازگارى داشت .خدا از عواقب این نوع اندیشه ، مؤمنان را بیم مى دهد و خبر مى دهد که این کار ، به فتنه مى انجامد .در تفسیر این سخنِ خداى متعال که : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ »[۲۴] (اى ایمان آورندگان ، خدا و رسول را اجابت کنید) تا آنجا که مى فرماید : « وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً »[۲۵] (از فتنه اى بترسید که تنها به ستمگرانِ شما اصابت نمى کند) از زُبیر بن عَوام رسیده که گفت :ما زمانى این آیه را مى خواندیم و گمان نمى کردیم که روزى خودمان مصداق آن باشیم ! اما به یکباره دیدیم که مقصود ازآن ما هستیم ![۲۶]سُدِّى مى گوید :این آیه اختصاص به اهل بدر داشت [ ولى ] روز جنگ جَمَل بروز یافت[۲۷] .از آنجا که پیدایى این فکر در جامعه تازه مسلمان ، امرى سازگار با تاریخ واِخبار قرآن از سنّتهاى امّتهاى گذشته بود ، شارع مقدّس به موازنه میان دو گروه دست یازید و فرقه حق و جریان صحیح را روشن ساخت و بیان داشت که راه نجات ، و مقصود خداى متعال ، همان شیوه «تعبّد محض» است نه اجتهاد و رأى و تفسیر امور بر اساسِ ذوق ها و گرایشها و باورهاى موروثى .خداى متعال مى فرماید :« إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍجَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ » ؛[۲۸]همانا مؤمنان [ راستین ] کسانى اند که به خدا و رسولش ایمان آورند و آنگاه که بر کارى همگانى با او گرد آیند ، بى اجازه پیامبر بیرون نروند [ اى پیامبر ] البته آنان که از تو اذن مى طلبند ، کسانى اند که ایمان به خدادارند .قرآن در این آیه ، اجازه خواستن از پیامبر را مساوى ایمان به خدابرمى شمارد ؛ زیرا آنان که از پیامبر اجازه مى خواستند داراى عقیده استوارو فهم صحیح بودند ، برخلافِ دیگرانى که این نگرش را نداشتند ودرجهتِ مخالف آن گرویدند یا طبق آرا و اجتهاداتشان آن را تفسیر مى کردند . [۱] . سوره نساء ۴ آیه ۸۰ . [۲] . سوره نور ۲۴ آیه ۵۲ . [۳] . سوره محمّد صلى الله علیه وآله ۴۷ آیه ۳۳ . [۴] . سوره نور ۲۴ آیه ۵۱ . [۵] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۳۶ . [۶] . سوره نجم ۵۳ آیات ۳ و۴ . [۷] . سوره نور ۲۴ آیه ۶۲ . [۸] . مسند احمد ۴ : ۱۳۲ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۶ ، حدیث ۱۲ ؛ سنن اَبى داود ۴ : ۲۰۰ ، حدیث ۲۶۰۴ ؛المستدرک على الصحیحین ۱ : ۱۰۸ ؛ سنن بیهقى ۹ : ۳۳۱ [۹] . کنز العمّال ۱۳ : ۱۰۷ و۱۱۵ و۱۷۳ . [۱۰] . شرح نهج البلاغه ۱۰ : ۱۰۳ وجلد ۲۰ ، ص۳۸ ؛ وقعة الصفین : ۳۲۳ . [۱۱] . الإصابة ۲ : ۵۱۲ . [۱۲] . الإصابة ۱ : ۳۶۱ . [۱۳] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۳۶ . [۱۴] . سوره نساء ۴ آیه ۶۵ . [۱۵] . سوره حجرات ۴۹ آیه ۲ . [۱۶] . سوره توبه ۹ آیه ۳۸ . [۱۷] . سوره احزاب ۳۳ آیه ۵۷ . [۱۸] . سوره مجادله ۵۸ آیه ۸ . [۱۹] . سوره حجرات ۴۹ آیه ۱ . [۲۰] . مجمع البیان ۵ : ۱۲۹ . [۲۱] . کنز العمّال ۱ : ۱۹۳ ، حدیث ۹۷۷ . [۲۲] . کنز العمّال ۱ : ۱۷۵ . [۲۳] . مسند احمد ۲: ۱۹۶؛ مسند اَبى یعلى ۵ : ۴۲۹ ، حدیث ۳۱۲۱ ؛ کنز العمّال ۱ : ۳۸۳ ، حدیث ۱۶۶۱٫در «سنن نسائى ۶ : ۱۴۲ ، حدیث ۳۴۰۱» به اسناد از محمود بن لَبید آمده است که گفت :رسول خدا صلى الله علیه وآله آگاه شد که مردى در یک مجلس سه بار زنش را طلاق داده است ، خشمناک برخاست و گفت : آیا در حالى که من در میان تان هستم با کتاب خدا بازى مى شود ؟! تا اینکه مردى بلند شد و گفت : اى رسول خدا ، آیا او را به قتل نرسانم ؟! [۲۴] . سوره انفال ۸ آیه ۲۴ . [۲۵] . سوره انفال ۸ آیه ۲۵ . [۲۶] . تفسیر ابن کثیر ۲ : ۴۸۸ ـ ۴۸۹ . [۲۷] . همان . [۲۸] . سوره نور ۲۴ آیه ۶۲ .