برخى از معیارهاى صدّیقیّت۳-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۳-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

سوم : مُطَهَّر و پاکیزه بودن

پوشیده نیست که تَطهیرْ در ضمنِ عصمت قرار مى ‏گیرد ، اما آن را براى برداشت‏هاى  ویژه ‏اى  ، قَسیمِ عصمت قرار دادیم ؛ زیرا اندکى  پیش از این گذشت که خدا به موسى  امر کرد مسجدى پاکیزه‏ اى  بسازد ، و جز او و هارون و دو فرزندش کسى  دیگر در آن ساکن نشود ؛ و عین این مطلب را خدا به پیامبر خود درباره وصى ّ وخلیفه ‏اش فرمان داد[۱] .در مناشده امام على  علیه ‏السلام آمده است :«شما را به خدا سوگند ، آیا مُطَهَّرى  جز من در میان شما هست ؟ آن گاه که رسول خدا در خانه هاتان را بست و در خانه مرا باز گذاشت ، و من در مساکن و مسجدش همراه او بودم ! پس عمویش برخاست و گفت : اى  رسول خدا ، درهاى  خانه ‏هاى  ما رابستى  و در خانه على  را گشودى  ؟

فرمود : آرى  ، خدا به این کار امر کرد ؟ گفتند : نه ، به خدا [ همین‏طور است که تو مى ‏گویى  [۲]] .و در احتجاج با ابوبکر مى ‏فرماید :«تو را به خدا سوگند مى ‏دهم ، آیا آیه تطهیر از پلیدى  ، براى  من و خانواده و فرزندانِ من است یا براى  تو و خاندانت ؟ ابوبکر گفت : براى  تو و براى  اهل بیت توست .فرمود : تو را به خدا سوگند مى ‏دهم ، آیا کسى  که خدا [ نسل اندر نسل ] او را تاپدرش [ آدم ] از زنا و رابطه نامشروع پاک ساخت ـ رسول خدا مى ‏فرمود : من و تو ازآدم تا عبدالمطّلب از نکاح [ ازدواج شرعى  ] بیرون آمدیم نه از سفاح و زنا ـ من هستمیا تو ؟ ابوبکر گفت : بلکه توئى  …[۳] .و از امام على  علیه‏ السلام روایت شده که ، بر دینتان از سه نفر بر حذر باشید … تا اینکه فرمود :و مردى  که خداى  بزرگ به او سلطنتى  داد پس پنداشت که طاعتِ او طاعتِ خدا ونافرمانى او معصیت خداست ، و دروغ مى ‏گوید ؛ زیرا در معصیت خالِق طاعتى براى مخلوق نیست ؛ تنها طاعت براى  خداست و رسول او و والیان امرش ، کسانى  که خداآنها را قرین خود و پیامبرش قرار داده و فرمود :« أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ »[۴] ؛«از خدا فرمان بَرید و از پیامبر او و از صاحبان اَمرتان » .زیرا خدا امر به طاعت پیامبر کرده است ، چه او معصوم و مُطَهَّر مى ‏باشد . به معصیت خدا فرا نمى ‏خواند و تنها به طاعتِ اولى  الأمر امر مى ‏کند ؛ بدان جهت که آنان معصوم و پاک‏ اند و به نافرمانى  خدا فرا نمى ‏خوانند»[۵] .و از امام صادق  علیه ‏السلام به نقل از پدرش ، از جدّش  علیهماالسلام رسیده که گفت :امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام بر منبر کوفه خطبه خواند ، و در ضمنِ سخنانى  فرمود :«خداوند ما اهل بیت را مصون داشت از اینکه اغواگر و نیرنگ‏باز ، یا دروغ‏گو یاجادوگر یا دَغَل کارباشیم . پس هرکه چیزى  از این ویژگى ‏هاى  [ ناپسند ] را داشته باشد از ما نیست و ما ارتباطى  با او نداریم .همانا ما اهل بیتى  هستیم که خدا ما را از هر آلودگى  پاک ساخت . آن‏گاه که سخن گوییم راست گویانیم ، و آن گاه که از ما پرسش شود دانایانیم . خدا ما را دَه خصلت عطا کرد که براى  احدى  پیش از ما نبود و براى  هیچ کس بعد از ما [ نیز ] نمى ‏باشد :حِلم ، و عِلم ، و خردمندى  ، و نُبوّت ، و شُجاعت ، و سَخاوت ، و صَبر ، و صِدق
(راست گویى ) ، و پاک دامنى  ، و طَهارت (پاکیزگى ) ؛ پس ما کلمه تقوا هستیم ، وراه‏ هاى  هدایت ، و الگوهاى  برتر ، و حُجّتِ بزرگ ، و دست آویز مُحکم ، و حقّى  که براى  خدا به آن اقرار شده « فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى  تُصْرَفُونَ »[۶] ؛ «بعد از حق جزگمراهى  نیست ! پس به کجا مى ‏روید ؟»[۷]و از عبداللّه‏ بن عُمر بن خَطّاب روایت شده که گفت : «به پسر ابى  طالب سه خصلت داده شده که اگر یکى  از آنها را دارا بودم از شتران سرخ مو برایم دوست داشتنى ‏تر بود : رسول خدا دخترش را به همسرى  او درآورد ، پس براى  او فرزند آورد ، و درِ خانه‏ هاى  همه را به مسجد بست مگر درِ خانه او را ، و پرچم [ عَلَم دارى  ]را روز [ جنگ ] خیبر به او سپرد»[۸] .
مثل این حدیث از ابو سعید خُدرى [۹] ، و عمر بن خطاب [ نیز ] روایت شده است ،به جز اینکه لفظ روایت درنقل عمر چنین است : «وسُکناهُ المسجد مع رسول اللّه‏ یَحِلُّ له فیه ما یَحِلُّ له» ؛ و سکونتِ او در مسجد با رسول خدا ، که حلال و رواست براى  اودر آن آنچه براى  پیامبر حلال مى ‏باشد»[۱۰] .از حُذَیفة بن اُسَید انصارى  روایت شده که گفت : روز «سدّ الأبواب ؛ بستنِ درِخانه‏ ها» ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  برخاست و خطبه خواند ، پس فرمود :«مردانى  ازاینکه على  را در مسجد ساکن ساختم و آنها را بیرون راندم ، در نفسشان چیزى  مى ‏یابند . به خدا سوگند ، من این کار را نکردم ، بلکه خدا آنها را بیرون راند وعلى  را سُکنا داد . خداى  بزرگ به موسى  و برادرش وَحى  کرد که براى  قومتان در مصرخانه‏ هایى  را آماده سازید ، و آنها را قبله قرار دهید و [ در آن خانه ‏ها ] نماز به پا دارید …و على  [ نسبت به من ] به منزله هارون نسبت به موسى  است و او برادرم مى ‏باشد ، وبراى  هیچ کس نکاح [ و آمیزش ] با زنان در مسجد حلال و روا نیست مگر براى  او»[۱۱] .دشمنان امام على   علیه ‏السلام ، از سر ستیز با او ، این گونه روایات را واژگون ساختند به اینکه: «پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  درِ همه خانه‏ ها را [ به مسجد ] بست مگر پنجره [ خانه  ]ابوبکررا»[۱۲].علاّمه امینى، پس از آنکه درباره حدیث «سدّ الأبواب » و «خَوْخَة ابى  بکر ؛ درِکوچک یا پنجره ابوبکر» ، سخن مُفصّلى  مى ‏آورد[۱۳] ، مى ‏گوید :«مجموع این احادیث بیان‏گر این نکته است که بستن درهایى  که به مسجد بازمى ‏شود ، براى  پاک ساختن آن از آلودگى ‏هاى  ظاهرى  و معنوى  صورت گرفت ، تا
احدى  در حالِ جنابت به آن نگذرد ، و هیچ کس در آن جُنُب نشود .و امّا باز گذاشتنِ در خانه خودش و امیرالمؤمنین به جهتِ طهارت و پاکى  آن دواست ـ به نص آیه تطهیر ـ از هر پلیدى  و آلودگى  ؛ حتّى  جنابت ، پلیدى  معنوى  را که در دیگران ایجاد مى ‏کند ، در آن دو [ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله وعلى   علیهما السلام ] به وجود نمى ‏آورد[۱۴] ؛همانندى  این مسئله با مسجدِ موسى  ، براى  آگاهى  در این زمینه سودمند است ؛ موسى از پروردگارش خواست که مسجد را براى  هارون و ذُریّه ‏اش پاک گرداند ، یاپروردگارش به او امر کرد که مسجدى  پاکیزه‏ ا ى  بسازد که جز او و هارون ، دیگرى  درآن سکونت نکند ؛ و مقصود از تطهیرِ مسجد [ در اینجا ] تنها پاک ساختن از پلیدى ‏هانیست ، چه آن حکم هر مسجدى  مى ‏باشد» .احادیثى  را که پیش از این آوردیم تو را به این مطلب آگاه مى ‏سازد ، که امیر المؤمنین  علیه ‏السلام در حالِ جنابت وارد مسجد مى ‏شد[۱۵] ، و بسا اینکه جُنُب بود از آن عبور مى ‏کرد[۱۶] ، و در حالى  که جُنب بود به مسجد وارد مى ‏شد ، و از آن خارج مى ‏گشت ؛ و آنچه از اَبو سَعید خُدرى  نقل شده که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : «براى  هیچ کس حلال و شایسته نیست که در این مسجد جُنُب شود ، جز من و تو»[۱۷] .و این سخن پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  که فرمود :ألا إنّ مسجدی حرامٌ على  کلِّ حائض مِنَ النساء وکُلِّ جُنُب مِنَ الرجال إلاّعلى  محمّد وأهل بیته ؛ علیّ وفاطمة والحسن والحسین[۱۸] ؛«آگاه باشید ! همانا مسجد من بر زنان حائض و مردان جُنُب حرام است مگر برمحمّد و اهل بیت او ؛ على  و فاطمه و حسن و حسین  علیهم ‏السلام»[۱۹] .
بنابراین ، تطهیرْ (پاک بودن) عالى ‏ترین شرف و امتیاز براى ِ اهل بیت است ، و اینمعنا را که آنان از یک نور آفریده شده‏ اند ، و از طِرازى  بى ‏مانند و یگانه ‏اند ، تأکیدمى ‏کند ؛ اندکى  پیش از این گذشت که ، آنان در رحم‏ هاى  پاک بودند و در صُلب‏ هاى [ مردان ارجمند و ] بلند مرتبه ؛ و جدّه آنها ، خدیجه ، در زمان جاهلیّت طاهره (پاک دامن) نامیده مى ‏شد[۲۰] .و از این روست که معصوم را جز معصوم غسل نمى ‏دهد . در روایات آمده است :از موسى  بن جعفر  علیه ‏السلام روایت شده که گفت ، پدرم براى  من گفت که ، على   علیه ‏السلام فرمود : «چون وصیّت‏نامه رسولِ خدا را خواندم ، دیدم در آن [ نوشته است ] : اى على  ، مرا غسل ده ، و جز تو مرا غسل ندهد ! پرسیدم : اى  رسول خدا ، پدر و مادرم به فدایت ، آیا من ـ به تنهایى  ـ بر غُسلت توانایى  دارم ؟ فرمود : مرا به این جبرئیل دستورداد ، و خداى  متعال به آن امر کرد .پرسیدم : اگر به تنهایى  نتوانستم غسلت دهم ، آیا از غیر خود ـ از کسانى  که بامن‏اند ـ کمک بگیرم ؟ گفت که جبرئیل فرمود به على  بگو : پروردگارت تو را امرمى ‏کند بر اینکه پسر عمویت را غسل دهى  ؛ زیرا سنّت است که اَنبیا را جز اَوصیا غسل نمى ‏دهد ، و تنها هر پیامبرى  را وصى ّ بعد از او غسل مى ‏دهد .و این از حجت‏هاى  خدا براى  محمّد بر امتش مى ‏باشد در اجماعى  که کردند برقطعِ آنچه به آن ،امرشان کرد .اى  على  بدان ! بر غسلِ من براى  تو مددکارانى  است که آنان خوب یارى  دهندگان وبرادرانى ‏اند !على   علیه‏ السلام گفت ، پرسیدم : اى  رسول خدا ، پدر و مادرم فدایت ، آنان چه کسانى ‏اند ؟فرمود : جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و مَلَکُ المَوت ، و اسماعیل ـ صاحب آسمان دنیاـ کمک دهندگان تواند .پس على  علیه ‏السلام گفت که براى  خدا به سجده افتادم ، و گفتم : سپاس خدایى  را که برایم برادران و یارانى  قرار داد که ایشان اُمناى  خدایند»[۲۱] .و از سخنانِ آن حضرت است که فرمود :«… و [ آن گاه که ] رسولِ خدا قبضِ روح شد سرش در دامنِ من بود ، و به تنهایى غسلِ او را عهده‏ دار شدم ؛ فرشتگان مُقَرّب او را با من مى ‏گردانیدند ! و سوگند به خدا ،هرگز امّتى  پس از پیامبرش اختلاف نکرد جز اینکه اهل باطلِ آن ، بر اهل حقِ آن امّت ،چیره شدند مگر آنچه را خدا خواست[۲۲] .و نیز [ على   علیه ‏السلام ] فرمود :«رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  وصیّت کرد که احدى  جز من او را غسل ندهد ، چه احدى عورتِ مرا نمى ‏بیند جز اینکه دو دیده ‏اش کور مى ‏شود ؛ پس عباس و اُسامه آب را ازپشت پرده مى ‏رساندند . عضوى  را به دست نگرفتم جز اینکه گویا با من سى  مرد آن رامى ‏گرداند تا اینکه از غسل وى  فارغ شدم»[۲۳] .و از آن حضرت در حدیث مُناشَده رسیده است که فرمود :«شما را به خدا سوگند مى ‏دهم ، آیا در میان شما کسى  جز من هست که چشم رسول خدا را ـ به همراه ملائکه ـ برهم نهاده باشد ؟ گفتند : البتّه که نه . فرمود : شما رابه خدا سوگند مى ‏دهم ، آیا احدى  در میان شما جز من هست که عهده‏ دار غسل پیامبربه همراه فرشتگان شد ، [ جسم ] او را برایم هر گونه که مى ‏خواستم مى ‏گردانیدند ؟گفتند : البتّه که نه»[۲۴] .از مُفَضَّل بن عُمَر ، از امام صادق  علیه‏ السلام روایت شده که فرمود :فاطمة صدّیقة لم یکن یُغَسّلها إلاّ صدّیق [۲۵] ؛«فاطمه صدّیقه است ، نباید او را غسل مى ‏داد مگر صدّیق» .از مجموع این احادیث درمى ‏یابیم که «تطهیر ؛ پاک بودن از هر نوع آلودگى  وپلیدى » ، از بارزترین نشانه‏ هاى  «صدّیقیّت» است ؛ و از آنجا که دروغ از [ نشانه‏ هاى  ]پلیدى  است ، [ شخص ] صِدّیق ـ که صیغه مبالغه صدوق ( راست‏گو) است ـ باید ازپلیدى  به دور باشد ؛ بلکه واجب است در مرحله نخست ، صادق و امین و عهد نگه‏دارو وفادار باشد تا بتواند در مرتبه دوم «صِدّیق» گردد .و از این روست که در آیه تطهیر ، تأکید و مبالغه لحاظ شده است ؛ مانند واژه« إِنَّمَا » که از اَداتِ حَصْر است ، و آوردن مفعولِ مُطْلَق براى  تأکید « وَ یُطَهِّرُ کُمْ تَطْهِیراً » ،و نزول آن درباره محمّد و على  و فاطمه و حسن و حسین[۲۶] .و این مشابه چیزى  است که درباره مریم ـ دختر عِمْران ـ در قرآن آمده است :* « اصْطَفَاکِ عَلَى  نِسَاءِ الْعَالَمِینَ »[۲۷] ؛« [ اى  مریم ] ، خدا تو را بر زنان جهانیان برترى  داد و برگزید» .* « وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً »[۲۸] ؛«و ما فرزند مریم و مادرش را آیه [ و نشانه آشکارى  ] قرار دادیم» .پس مریم ـ دختر عِمران ـ و فاطمه ، دختر محمّد ، دو نمونه کامل براى  تطهیرند ،خداى  سبحان مى ‏فرماید :« وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ »[۲۹] ؛«و مریم دختر عِمران که پاک دامن بود ، پس از روح خود در او دمیدیم ؛ وکلمات پروردگارش و کُتُب او را تصدیق کرد ، و از فرمانبرداران بود» .و مانند این سخن از امام صادق  علیه ‏السلام روایت شده که فرمود : و مریم دختر عِمران که پاک دامن زیست مَثَلى  است که خدا براى  فاطمه زد ؛ و [ سپس آن حضرت ] فرمود :إنَّ فاطمةَ أحصنتْ فرجها ، فَحرَّمَ اللّه‏ُ ذُرّیّتها على  النار[۳۰] ؛ « همانا فاطمه پاک دامن بود ، پس خدا ذُرّیّه‏ اش را بر آتش حرام کرد» .

چهارم : حنفیّت (یکتاپرستى )

از آنجا که صدّیقیّت منزلتى  ربّانى  است ، بایسته و بجاست که صدّیق از کسانى باشد که پیش از اسلام خدا را مى ‏پرستیدند و هرگز براى  بتى  سجده نکردند و قبل ازاسلام بر آیین یکتاپرستى  بودند ، یا اگر در زمان اسلام به دنیا آمده از همان آغازمسلمان باشد ؛ یعنى  اسلامِ صدّیق نباید پیشینه ‏اى  در شرک یا کفر داشته باشد .ثابت و پیداست که امام على   علیه ‏السلام همان شخصى  است که هرگز براى  بتى  سجده نکرده ، و اَحَدى  در این سخن شک ندارد ؛ زیرا نزد اهل سنّت ، از میان صحابه ، على [ است که ] به جاى  «رَضِیَاللّه‏ عنه ؛ خداى  از او خشنود باد» به «کَرَّمَ اللّه‏ُ وَجْهَه ؛ خداى  اورا گرامى  بدارد» ممتاز است ؛ او نخستین کسى  است که اسلام آورد ، و هفت یا نُه سال پیش از دیگران خدا را عبادت کرد ؛ و این چنین است حضرت صدّیقه ، فاطمه زهرا  علیهاالسلام که در دوره اسلام زاده شد و آنى  به خدا شرک نورزید .امّا ابوبکر ـ در زمان جاهلیّت ـ بت‏ها را مى ‏پرستید ، و از مشرکان آن دوران بود ، واز کسانى  که کارهایى  بعد از اسلام از او صادر شد که اکثر آنها سؤال برانگیز است [۳۱] .

چند حدیث در این زمینه

امام على   علیه‏السلام مى ‏فرماید :فإنّی وُلِدْتُ على  الفِطْرةِ وسَبَقْتُ إلَى  الإیمانِ والهِجْرةِ[۳۲] ؛«همانا من بر فطرت (اسلام) زاده شدم ، و به ایمان و هجرت سبقت گرفتم» .از امام صادق  علیه‏ السلام از پدرش  علیه‏ السلام ، از ابن عبّاس روایت شده که گفت : «على  بن ابى طالب به مردمان با توجه به منزلت هرکس نگریست و گفت : من برادر رسول خدا ووزیر اویم ؛ و شما مى ‏دانید که من نخستین کسى  هستم که به خدا و پیامبر او ایمان آوردم ، آن گاه شما ـ بعد از من ـ گروه گروه به اسلام درآمدید»[۳۳] .و از آن حضرت [ على   علیه ‏السلام ] نقل شده که فرمود : «از این امّت کسى  را نمى ‏شناسم که بعد از پیامبرمان خدا را عبادت کرده باشد جز من . خدا را پرستیدم نُه سال پیش از آنکه اَحَدى  از این امّت او را بپرستد»[۳۴] . و در حدیثِ دیگر آمده است قبل از پنج یا هفت سال[۳۵] .و نیز [ امام على   علیه ‏السلام ] فرمود : «با رسول خدا ـ چنین و چنان ـ نماز گزاردم ، جز من کسى  با او نماز نگزارد مگر خدیجه»[۳۶] .و از ابو ایّوب انصارى  نقل شده که ، رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : «فرشتگان بر من وعلى  هفت سال درود فرستادند ؛ زیرا ما نماز مى ‏گزاردیم ، جز ما احدى  نبود که با مانماز گزارَد»[۳۷] .و از اَنَس روایت شده که ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : «هفت سال ملائکه بر من و بر على  بن ابى  طالب صلوات فرستادند ، و شهادت بر اینکه «خدایى  جز خداى  یکتا نیست» اززمین به آسمان صعود نکرد یا بالا نرفت مگر از [ زبان ] من و على  بن ابى طالب »[۳۸] .از ابوذر نقل شده که ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : «فرشتگان بر من و بر على  درود فرستادندهفت سال پیش از آنکه بَشَرى  اسلام آورد»[۳۹] .و از امام على   علیه‏ السلام روایت شده که فرمود : «نُبوّت روز دوشنبه بر پیامبر نازل شد ومن بامداد روز سه شنبه اسلام آوردم . پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  نماز مى ‏گزارد و من در سمت راست او نماز مى ‏گزاردم ، و اَحَدى  از مردان جز من با او نبود ؛ پس خدا نازل کرد : « وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ … »[۴۰] ؛ و اصحاب دست راست …»[۴۱] .و از سخنان آن حضرت است که فرمود : «بار خدایا ، من نخستین کسى ‏ام که به تورو آورد و [ دعوت تو را ] شنید و اجابت کرد ، [ هیچ کس ] در نماز بر من سبقت نگرفت مگر رسول خدا»[۴۲] .و نیز فرمود : «پروردگارا ، بنده‏اى  از این امّت را نمى ‏شناسم [ که ] تو را پیش از من عبادت کرده باشد جز پیامبر آن ؛ سپس فرمود : هفت سال پیش از آنکه احدى  نماز
بخواند ، نماز گزاردم»[۴۳] .و در خطاب به اهل کوفه فرمود :«اى  اهل کوفه ، شما را به آنچه نیامده [ و در آینده رخ مى ‏دهد ] آگاه مى ‏سازم تا از آن برحذر باشید و به آن ، اندرز پذیران و عبرت آموزان را بیم دهید . گویا مى ‏نگرم که درمیان شما مى ‏گویند : على  دروغ مى ‏گوید ؛ چنانچه قریش به پیامبر و سیّدش ـ پیامبررحمت ـ محمّد بن عبداللّه‏ ، حبیب خدا این نسبت [ ناشایست ] را داد .اى  واى  بر شما ! من به چه کسى  دروغ مى ‏گویم ؟ آیا بر خدا ! من که نخستین کسى ‏ام که او را پرستید و یگانه دانست ! آیا بر رسول خدا [ دروغ مى ‏گویم ] ؟ من اول کسى  بودم که به او ایمان آورد و تصدیقش کرد و یارى ‏اش نمود !هرگز چنین نیست ، لیکن زبانِ خُدعه و نیرنگى  است که شما از آن بى ‏خبرید»[۴۴] .
[۱] .  الخصائص سیوطى  ۲ : ۴۲۴ ؛ غایة المرام ۳ : ۱۹۱ ؛ کتاب سُلیم : ۱۹۵ و۳۲۱ و۴۰۰ .
[۲] .  تاریخ دمشق ۴۲ : ۴۳۲ ؛ کنز العمال ۵ : ۴۲۶ ، حدیث  ۱۴۲۴۳ ؛ مناقب خوارزمى  : ۳۱۵ ؛ خصال صدوق :
۵۵۹ ، حدیث ۳۱ .
[۳] .  احتجاج طبرسى  ۱ : ۱۷۱ .
[۴] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۵۹ .
[۵] .  کتاب سلیم بن قیس : ۴۰۵ ، حدیث ۵۴ ؛ و به نقل از آن با اندکى  تفاوت در خصال صدوق : ۱۳۹ ،حدیث ۱۵۸ ، و بحار الأنوار ۲۵ : ۲۰۰ ، حدیث ۱۱ .
[۶] .  سوره یونس ۱۰ ، آیه ۳۲ .
[۷] .  تفسیر فرات کوفى  : ۱۷۸ ، حدیث ۲۳۰ ؛ بحار الأنوار ۳۹ : ۳۵۰ ، حدیث ۲۴ .
[۸] .  مسند احمد ۲ : ۲۶ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ ؛ فتح البارى  ۷ : ۱۲ ؛ کنز العمال ۱۳ : ۱۱۰ ، حدیث ۳۶۳۵۹ .
[۹] .  مستدرک حاکم ۳ : ۱۱۷ .
[۱۰] .  مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۵ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۲۰ ؛ مصنف ابن ابى  شیبه ۷ : ۵۰۰ ، حدیث ۳۶ ؛ مناقب خوارزمى  : ۲۶۱ ؛ البدایة والنهایة ۷ : ۳۷۷ .
[۱۱] .  ینابیع المودّة ۱ : ۲۵۹ باب ۱۷ ، حدیث ۸ ؛ الطرائف : ۶۱ ، حدیث ۵۹ ؛ و نگاه کنید به ، مسند احمد ۴ :۳۶۹ ، و مستدرک حاکم ۳ : ۱۲۵ .
[۱۲] .  صحیح بخارى  ۴ : ۲۵۴ ؛ صحیح مسلم ۷ : ۱۰۸ ؛ مسند احمد ۱ : ۲۷۰ .ابن جوزى  ـ در الموضوعات ۱ : ۳۶۷ ـ مى ‏گوید : بعضى  از عالمنمایان در حدیثِ ابوبکر ، زیادتى  را روایت کرده‏ اند که صحیح نمى ‏باشد .
[۱۳] .  نگاه کنید به ، الغدیر ۳ : ۲۰۲ ـ ۲۱۵ .
[۱۴] .  این سخن نیازمند بحث مفصّلى  است که این مقام گنجایش آن را ندارد ، و مراتبى  از آن فراتر از حد درک عقل ابزارى  و نگرش حسى  و تنگ نظرانه است م .
[۱۵] .  این حدیث از عبداللّه‏ بن عبّاس روایت شده است ، نسائى  در الخصائص : ۷۶ ، آن را آورده ، و به نقل از آن در فتح البارى  ۷ : ۱۳ ، آمده است ؛ و مى ‏گوید : رجال این حدیث ثقه ‏اند ؛ و [ نیز ] در کتاب السُنّه ابن ابى  عاصم : ۵۸۹ ، آمده است .
[۱۶] .  مجمع الزوائد ۹ : ۱۱۵ ؛ فتح البارى  ۷ : ۱۳ ؛ و طبرانى  در المعجم الکبیر ۲ : ۲۴۶ ، از ابراهیم بن نائله اصبهانى  ، از اسماعیل بن عمرو بجلى  ، از ناصح بن حرب ، از جابر بن سَمُرَه
[۱۷] .  سنن ترمذى  ۵ : ۳۰۳ ، حدیث ۳۸۱۱ ؛ السنن الکبرى  بیهقى  ۷ : ۶۶ .
[۱۸] .  السنن الکبرى  بیهقى  ۷ : ۶۶ ؛ سبل الهُدى  والرشاد ۱۰ : ۴۲۳ ؛ تفسیر الثعالبى  ۳ : ۳۱۳ ؛ تلخیص التحبیر۳ : ۱۳۶ ؛ و نگاه کنید به ، تاریخ دمشق ۱۴ : ۱۶۶ ، ذکر اخبار اصبهان ۱ : ۱۹۱ ، کنز العمال ۱۲ : ۱۰۱ ، حدیث ۳۴۱۸۳ .
[۱۹] .  الغدیر ۳ : ۲۱۰ ـ ۲۱۲ .
[۲۰] .  مجمع الزائد ۹ : ۲۱۸ ؛ فتح البارى  ۷ : ۱۰۰ ؛ المعجم الکبیر ۲۲ : ۴۴۸ ؛ اسد الغابه ۵ : ۴۳۴ ؛ تاریخ دمشق ۳ :۱۳۱ ؛ البدایة والنهایه : ۳۲۹ ؛ السیرة النبویّة ابن کثیر ۴ : ۶۰۸ .
[۲۱] .  بحار الأنوار ۲۲ : ۴۵۶ ، حدیث ۶۴ (به نقل از طرائف ابن طاووس ، متن روایت از این کتاب است) ؛الصراط المستقیم ۲ : ۹۴ ، حدیث ۱۴ ؛ و بنگرید به ، کنز العمال ۷ : ۲۴۹ ، حدیث ۱۸۷۸۰ ، تاریخ دمشق ۱۳ : ۱۲۹ ، سمط النجوم العوالى  ۳ : ۴۱ ، حدیث ۴۵ .
[۲۲] .  کتاب صفین منقرى  : ۲۲۴ ؛ جمهرة خطب العرب ۱ : ۳۴۶ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى  الحدید) ۵ :۱۸۱ ؛ امالى  المفید : ۲۳۵ .آنچه را امام على   علیه‏ السلام خبر داد ، بر زبان معاویه جارى  شد ؛ از شعبى  رسیده که گفت : معاویه ، هنگامى  که با او بیعت شد خطبه ‏اى  خواند ، و سپس گفت : امتى  پس از پیامبرش اختلاف نکرد جز اینکه اهل باطلِ آن امت ، بر اهلِ حق آن ظفر یافت ، سپس معاویه به خود آمد و [ از این سخن ] پشیمان شد ، پس گفت : مگر این امت ، به درستى  که آن … . مقاتل الطالبیین : ۴۵ ، سبل الهُدى  والرشاد ۱۰ : ۳۶۴ .
[۲۳] .  طبقات ابن سعد ۲ : ۲۷۸ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۳۶ ؛ کنز العمّال ۷ : ۲۵۰ ، حدیث ۱۸۷۸۴ .
[۲۴] .  تاریخ دمشق ۴۲ : ۴۳۳ و۴۳۵ ؛ الطرائف : ۴۱۳ ؛ شرح الأخبار ۲ : ۱۸۹ ، حدیث ۵۲۹ ؛ مناقب خوارزمى  :
۳۱۵ .
[۲۵] .  اصول کافى  ۱ : ۴۵۹ ، باب مولد الزهراء ، حدیث ۴ ؛ فروع کافى  ۳ : ۱۵۹ ، باب الرجل یغسل المرأة ،حدیث ۱۳ ؛ علل الشرایع ۱ : ۱۸۴ ، باب العلّة التی من أجلها غَسَّل فاطمةَ أمیرُالمؤمنین لمّا تُوفِّیَت ، حدیث ۱۳ ؛ تهذیب الأحکام ۱ : ۴۴۰ ، حدیث ۱۴۲۲ ؛ الاستبصار ۱ : ۲۰۰ ، حدیث ۱۵۷۰۳ .
[۲۶] .  تفسیر الکشّاف ۱ : ۳۹۶ ؛ البرهان زرکشى  ۲ : ۱۹۷ ؛ اسباب النزول (نیشابورى ) : ۲۳۹ ؛ و نگاه کنید به ،
الدر المنثور ۵ : ۱۹۸ (سیوطى  از چند طریق آن را روایت کرده است) .
[۲۷] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۴۲ .
[۲۸] .  سوره مؤمنون ۲۳ ، آیه ۵۰ .
[۲۹] .  سوره تحریم ۶ ، آیه ۱۲ .
[۳۰] .  تفسیر برهان ۴ : ۳۵۸ .
[۳۱] .  نگاه کنید به ، احکام القرآن جصاص ۱ : ۳۹۸ .جصاص مى ‏گوید : میان اهل علم اختلافى  نیست در تحریم قمار و اینکه شرط‏بندى  از [ انواع ] قماراست … تا اینکه مى ‏گوید : ابوبکر با مشرکان شرط بندى  کرد آن گاه که [ این آیات ] نازل شد : « الم * غُلِبَتِ الرُّومُ … » .
[۳۲] .  نهج البلاغه ۱ : ۱۰۶ ، خطبه ۵۷ ؛ وسایل الشیعه ۱۶ : ۲۲۸ ، حدیث ۲۱۴۳۱ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۴ : ۱۱۴ ؛ مناقب ابن شهر آشوب ۲ : ۱۰۷ ؛ بحار الأنوار ۴۱ : ۳۱۷ .
[۳۳] .  المناقب ابن مغازلى  : ۱۱۱ ، حدیث ۱۵۴ ؛ کشف الغمّه ۱ : ۷۸ ؛ بحار الأنوار ۳۸ : ۳۳۰ .
[۳۴] .  الخصائص نسائى  : ۴۷ .
[۳۵] .  تاریخ دمشق ۴۲ : ۳۰ ؛ مسند ابى  یعلى  موصلى  ۱ : ۳۴۸ ، حدیث ۴۴۷ ؛ اُسُد الغابه ۴ : ۱۷ ؛ القول المسددفى  مسند احمد : ۶۴ ؛ الآحاد والمثالى  ۱ : ۱۴۸ ، حدیث ۱۷۸ ؛ مسند احمد ۱ : ۹۹ ؛ کنز العمال ۱۳ : ۴۲ ، حدیث ۳۶۳۹۰ ـ ۳۶۳۹۱ ؛ سمط النجوم العوالى  ۳ : ۲۸ ، حدیث ۶ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۱۰۲ ؛ کشف الغمة ۱ : ۸۰ ؛ بحار الأنوار ۳۸ : ۲۵۷ ؛ الکامل فى  التاریخ ۱ : ۵۸۲ .
[۳۶] .  الاستیعاب ۳ : ۱۰۹۶ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۴ : ۱۲۰ .
[۳۷] .  تاریخ دمشق ۴۲ : ۳۹ ؛ اُسُد الغابة ۴ : ۱۸ ؛ مناقب الکوفى  ۱ : ۲۳۸ ، حدیث ۱۹۸ ؛ روضة الواعظین : ۸۵ ؛شرح الأخبار ۲ : ۴۰۹ ، حدیث ۷۵۵ .
[۳۸] .  الفصول المختاره : ۲۶۶ ؛ اعلام الورى  ۱ : ۳۶۱ ؛ کنز الفوائد : ۱۲۵ .
[۳۹] .  شواهد التنزیل ۲ : ۱۸۴ ، حدیث ۸۱۸ ؛ کنز العمال ۱۱ : ۶۱۶ ، حدیث ۳۲۹۸۹ ؛ کنز الفوائد : ۱۲۰ ؛ مناقب ابن شهر آشوب ۱ : ۲۹۱ .
[۴۰] .  سوره واقعه ۵۶ ، آیه ۲۷ .
[۴۱] .  شواهد التنزیل ۲ : ۳۰۰ ، حدیث ۳۹۶ از جابر جعفى  .
[۴۲] .  نهج البلاغه ۲ : ۱۳ ، خطبه ۱۳۱ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى  الحدید ۸ : ۲۶۳ ؛ النزاع والتخاصم : ۴۳ ؛ وبنگرید به ، امالى  صدوق : ۴۹۱ ، مجمع الزوائد ۹ : ۱۰۳ ، الاصابة ۴ : ۳۲۶ ، ترجمه ۵۶۰۲ ، کشف الغمّه ۱ : ۸۳ .
[۴۳] .  تاریخ دمشق ۴۲ : ۳۲ ؛ مسند احمد ۱ : ۹۹ ؛ کشف الغمّه ۱ : ۸۱ ؛ نظم درر السمطین : ۸۲ ؛ مجمع الزوائد۹ : ۱۰۲ ؛ کنز العمال ۳ : ۱۲۲ ، حدیث ۳۶۳۹۱ .
[۴۴] .  ارشاد مفید ۱ : ۲۷۹ ؛ احتجاج طبرسى  ۱ : ۲۵۵ ؛ بحار الأنوار ۴۰ : ۱۱۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


2 + = نُه

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>