اهل سنت بر این باورند که ازدواج عمر با اُمّ کلثوم صورت گرفت و به نصوص تاریخى و فروع فقهى بر آن استدلال مى کنند ، برخى از متون تاریخى را در این زمینه نقد کردیم ، اکنون به پارهاى از فروع فقهى مى پردازیم .
اَخبار کتابهاى اهل سنت
در اینجا نخست روایاتى را از کتابهاى اهل سنت مى آوریم :
۱ . چگونگى نماز بر جنازه زن و کودک
زَیْلَعى در «نَصْبُ الرایه» مى نویسد :ابو داود و نسائى از عَمّار بن ابى عَمّار روایت کرده است که گفت : بر جنازه اُمّکلثوم و فرزندش حضور یافتم . پسر بچه ، جلوى امام قرار داده شد ، آن را برنتافتم و در میانِ مردم ابن عباس و ابو سعید و ابو قَتاده و ابو هُرَیره بودند ، گفتند : این شیوه ، سنت است .نَووى مى گوید : سند این روایت صحیح است .و در روایت بیهقى آمده است : و در میان مردم ، حسن و حسین و ابو هُرَیره و ابن عمر و حدود هشتاد نفر از اَصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند[۱] .نَووى (شارح این سخن ، صاحب کتاب « المهذَّب») مى گوید :سُنّت این است که در این مورد امام کنار سرِ مرد و سُرِین زن بایستد …و عَمّار بن اَبى عمار روایت کرده است که زید بن عمر بن خطّاب و مادرش اُمّ کلثوم ـ دختر على ـ در گذشتند . بر آن دو ، سعید بن عاص نماز گزارد . زید جلوى امام و مادرش ، به طرف قبله قرار داده شد و در میانِ قوم حسن و حسین و … بودند[۲] .در سُنَن ابى داود از عَمّار ـ بنده آزاد شده حارث بن نَوْفَل ـ روایت شده که وى در[ مراسم نماز ] جنازه اُمّ کلثوم و فرزندش حضور یافت . پسر جلوى امام قرار داده شد ، این کار را انکار کردم و در میان مردم ، ابن عباس و ابو سعید خُدرى و ابو قَتاده وابو هُرَیره بودند ، گفتند : این کار سنت است[۳] .در سنن نسائى از نافع نزدیک به این سخن ، نقل شده است[۴]
۲ . تکبیر بر جنازه
بیهقى به سندش از شَعْبى روایت کرده است که گفت : ابن عمر بر زید بن عمر ومادرش اُمّ کلثوم ـ دختر على ـ نماز گزارد . زید جلوى امام قرار داده شد و اُمّ کلثوم پشتِ آن ، ابن عمر بر هر دو نماز گزارد و چهار تکبیر گفت و پشت سرش ابن حنفیّه و حسین بن على و ابن عباس بودند …[۵] .از عامر نقل شده که گفت : زید بن عمر و مادرش اُمّ کلثوم ـ دختر على ـ درگذشتند .ابن عمر بر آن دو نماز گزارد . زید پیشِ امام ، و اُمّ کلثوم به طرف قبله قرار داده شد وابن عمر بر آن دو چهار تکبیر فرستاد .و در روایت دیگر از ابن عمر روایت شده است که وى بر اُمّ کلثوم ـ دختر على وفرزندش زید ـ نماز گزارد و زید را پیشاپیش خود قرار داد و بر آن دو ، چهار تکبیرگفت[۶] .
۳ . میراث غَرقى [۷]
تِرمذى در باب میراثالغرقى از نُعَیم بن خالد ، از عبدالعزیز بن محمد ، روایت کرده است که [ گفت : ] براى ما حدیث کرد جعفر از پدرش که : اُمّ کلثوم و پسرش دریک روز درگذشتند (در راه آذرخش به آنها اصابت کرد و مُردند) در نتیجه هیچ کدام از دیگرى ارث نبرد …[۸] .
۴ . عده زن شوهرْ مُرده
از ابو حنیفه از حَمّاد از ابراهیم روایت شده که گفت : هنگامى که عمر کشته شد ،اُمّکلثوم به خانه على انتقال یافت ؛ زیرا وى با عمر در دار الإماره به سر مى برد[۹] .از شَعْبى روایت شده که گفت : هفت شب پس از قتل عمر بن خطاب ، على علیه السلام اُمّ کلثوم را به خانه اش برد . این روایت را سُفیان ثورى در جامع خودش نقل مى کند ومى گوید : زیرا وى در دار الإماره زندگى مى کرد[۱۰] .
۵ . وکالت در عقد ازدواج
طَبَرانى در «الأوسط» به سندش از حسن بن حسن بن على روایت کرده است که عمر بن خطاب از على علیه السلام ، اُمّ کلثوم را خواستگارى کرد . على علیه السلام گفت : وى براى ازدواج کوچک است !عمر گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه وآله مى فرمود : هر سَبَب و نَسَبى روز قیامت بریده مى شود مگر سَبَب و نَسَب من ، از این رو دوست مى داشتم که با رسول خدا پیوندى داشته باشم .على ، به حسن و حسین گفت : عمویتان را زن دهید !آن دو گفتند : او [ اُمّ کلثوم ] مى تواند ، براى خودش [ به اختیار خویش ] شوهربرگزیند !على علیه السلام ، خشمگین برخاست . حسن جامه اش را گرفت و گفت : پدرم ، طاقت دورى ات را ندارم ! [ یعنى ؛ مرو ]این حدیث را فقط روح بن عباده از ابن جُرَیج ؛ و سُفیان فقط از وَکیع نقل کرده اند[۱۱] .در اینجا احکام دیگرى هست (مانند اینکه کسى زن و دختر شخصى را به عقدخود درآورد[۱۲] ، و هدیه[۱۳] و مهریه[۱۴] و دیگر چیزها) که ـ إن شاء اللّه ـ در ضمن بیانِ این امور پنج گانه ، به آنها مى پردازیم . [۱] . نصب الرایه ۲ : ۳۱۷ . [۲] . المجموع ۵ : ۲۲۴ . [۳] . سنن ابى داود ۲ : ۷۷ ، باب ۵۶ ، حدیث ۳۱۹۳ ؛ مسند ابن جعد ۱ : ۹۸ و۱۱۴ .ابن ابى شیبه در «المُصَنَّف ۳ : ۱۹۷ ، باب ۱۰۴ فى جنائز الرجال والنساء حدیث ۸» این حدیث را از غلام آزاد شده بنى هاشم روایت مى کند . [۴] . سنن نسائى ۷ : ۷۱ ؛ السنن الکبرى نسائى ۱ : ۶۴۱ ، حدیث ۳۱۰۵ ؛ السنن الکبرى ۴ : ۳۳ ؛المصنَّف ( عبد الرزاق) ۳ : ۴۶۵ ، حدیث ۶۳۳۷ ؛ المنتقى من السنن (ابن جارود) : ۱۴۲ ، حدیث ۵۴۵ ؛ سنن دارقطنى ۲ : ۶۶ . [۵] . السنن الکبرى ۴ : ۳۸ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۱۹ : ۴۲۹ ؛ الإصابه ۸ : ۴۶۶ ، ترجمه ۱۲۲۳۷ . [۶] . نگاه کنید به ، الطبقات الکبرى ابن سعد ۸ : ۴۶۴ . [۷] . غَرقى جمعِ غَریق دو یا چند نفر که با هم در آب فرو روند و غرق شوند . مقصود از این باب درفقه ، همه کسانى اند که به وسیله غرق شدن ، یا فرو ریختن آوار یا آتش سوزى و … با هم بمیرند و تقدم مرگ هیچ کدام از آنها بر دیگرى معلوم نباشد (م) . [۸] . سنن دارمى ۲ : ۳۷۹ ؛ و مثل آن در «المستدرک على الصحیحین ۴ : ۳۴۶» آمده است ؛ السنن الکبرى بیهقى ۶ : ۲۲۲ ؛ سنن دارقطنى ۴ : ۴۰ و۴۵ (به نقل از کتاب « الفرائض والسیر» به دو سند از عبداللّه بن عمر بن حفص ، و جعفر بن محمد از پدرش) . [۹] . الآثار ابى یوسف ۱ : ۱۴۳ ؛ و بنگرید به ، المُصَنَّف (ابن ابى شیبه) ۴ : ۱۳۳ (به نقل از حکم) ؛المُصَنَّف ( عبد الرزاق) ۷ : ۳۰ ؛ وى این روایت را به سند دیگرى از معمر از ایّوب یا جز او روایت کرده که على … ؛ و مانند این سخن در «النوادر : ۱۸۶» از جعفر از پدرش نقل شده است . [۱۰] . الاُمّ ۷ : ۱۸۲ ؛ السنن الکبرى بیهقى ۷ : ۴۳۶ ؛ المصنّف (ابن ابى شیبه) ۴ : ۱۳۳ ، باب ۱۷۵ ،حدیث ۵ . [۱۱] . المعجم الأوسط ۶ : ۳۵۷ ؛ و به نقل از آن در مجمع الزوائد ۴ : ۲۷۲ ، السنن الکبرى ۷ : ۶۴ . [۱۲] . مآخذ این سخن ، اندکى پیش ، در قول پنجم گذشت . [۱۳] . صحیح بخارى ۳ : ۲۲۲ ، کتاب الجهاد والسیر ، باب حمل النساء القرب إلى الناس فى الغزو ، و در کتاب المغازى ۵ : ۳۶ ، باب ذکر اُم سلیط ؛ کنز العمال ۱۳ : ۶۲۳ ؛ شرح نهج البلاغه ۱۲ : ۷۶ . [۱۴] . مصادر «صداق» را در آینده خواهیم گفت .