نویسنده:استاد سید على شهرستانى
ترجمه:بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى علیه الصلوة والسلام .این اثر را تقدیم مى دارم به :جَدّم ، رسول خدا ؛و به مادرم ، فاطمه زهرا ؛و به پدران گرامى ام ، امامان اهل بیت ؛و به فرزندان ستمدیده از نسل على و فاطمه ؛و به همه کسانى که خواستار آگاهى بر حقایق تاریخى با روح علمى اند .مؤلف
مسئله ازدواج اُمّ کلثوم ، در طول تاریخ ، دستاویزى براى مخالفانِ مکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است و آن را براى مشروع دانستن ماجراى خلافت ـ پس ازپیامبر صلى الله علیه وآله ـ به کار مى برند ؛ اینکه امام على علیه السلام رابطه اى گرم و صمیمى با عمر داشت تا آنجا که با اشتیاق دختر خردسالِ خویش را به همسرى خلیفه درآورد و افتخار پدرْزنِ خلیفه بودن ، نصیب او شد .
پژوهشگران اهل سنت هم اکنون نیز به این ماجرا دامن مى زنند و شرافتى بس بزرگ مى دانند که خلیفه اى چون عمر از سیمین تنان گستره حکومتِ خویش چشم فرو پوشد و به جهت پیوند دوستى و علاقه قلبى با امام على علیه السلام پیشنهاد آن حضرت را براى ازدواج با دخترش بپذیرد .در کتاب «مقام صحابه و زندگى خلفاء راشدین در یک نگاه» مى خوانیم :حضرت على به حضرت ابو بکر و عمر و عثمان بیعت نموده … و آنهارا به عنوان اولى الأمر پذیرفته … و حضرت على دخترش (اُمّ کلثوم) رابه حضرت عمر داده است … و نتیجه این ازدواج پسرى به نام زید ودخترى به نام رقیه بود[۱] .و در کتابِ «خلافت و انتخاب» آمده است :علامه شبلى در کتاب «الفاروق» … مى نویسد :… رابطه دوستى و اتحاد بین آن دو به حدى محکم بود که حضرت على دخترش را ـ که از بطن فاطمه زهرا (رضى اللّه عنها) بود ـ به حباله نکاح فاروق اَعظم درآورد[۲] .اندیشمند سترگ و نویسنده ژرف نگر ، حجة الاسلام والمسلمین ، استاد سید على شهرستانى ـ که از مرزبانان راستین آیین ناب محمّدى و حریم اعتقادى مکتب تشیُّع به شمار مى رود ـ به واکاوى این نسبت (و درستى یا نادرستى ازدواج اُمّ کلثوم با عمر)مى پردازد و حقایقِ زیادى را در این راستا روشن مى سازد و ابعاد این موضوع را ازدیدگاه ها و زاویه هاىمختلف وارسى مى کند و با نگاهى فشرده به همه جوانب این ازدواج دستمایه و نتیجه اى بس ارزشمند را در اختیار پژوهشگران و عالمان دین قرار مى دهد .بارى ، این ازدواج را هالهاى تاریک در بر گرفته است و مسائل گوناگونى پیرامون آن مطرح مى باشد که تناقض گویى هایى را به همراه دارد و التزام به آنها بس دشوار به نظر مى رسد .مطالب پیرامون این ازدواج که استاد شهرستانى با تیزبینى به آنها مى پردازد ،بیانگر حقایق دردناکى است که وجدان هر انسان آزاده و پاک را مى آزارد ، و زخمى بر
جان و دل زنان با ایمان ونیک سرشت مى نهد که التیام نمى یابد ، و سند بطلانى برخلافتِ فرد هوس باز و زن بارهاى است که فرهنگ جاهلیّت در تار و پود وجودش موج مى زند و جانش از معارفِ زُلال قرآن و سنّت تهى است .در بینش جاهلى عُمَر ،زنان ، عروسک هایى اند که مى بایست به خدمتِ مردان درآیند و کام آنها را برآورند و در اوقاتِ فراغت مایه سرگرمى شان باشند .در «أنساب الأشراف» آمده است که زنى مى خواست درباره چیزى با عمر سخن بگوید ، عمر او را از خود راند و گفت :إنّما أنتُنَّ لُعَبٌ ! فأقبِلی عَلَى مَغْزلک ، ولا تَعْرِضی فیما لَیْس مِنْ شَأْنک[۳] ؛شما زنان لُعبتگانى بیش نیستید ! برو پشم و نَخَت را بِریس [ تو را چه به این کارها ] در آنچه از شأن تو نیست مپرداز .و به نقل از امّ کلثوم ـ دختر ابو بکر ـ آمده است که در وصف عمر گفت :إنّه … شدیدٌ عَلَى النساء[۴] ؛عمر با زنان برخوردِ تُندى دارد .و آنگاه که عُمر ، «عاتکه» ـ دختر زید بن عمرو بن نُفَیل ـ را به زور از ولىّ او گرفت و با عقدِ ولى ، عاتکه همسر عمر شد ، براى هم آغوشى با عاتکه بروى درآمد ، عاتکه او را تن نداد ، عمر با وى درآویخت تا آنکه به زور با او آمیزش کرد[۵] .این در حالى است که پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله مى فرماید :ما أکْرَمَ النساءَ إلاّ کریم وما أَهانَهُنَّ إلاّ لَئیم[۶] ؛جز انسان کریم (و با شخصیّت) زن را گرامى نمى دارد ، و جز شخص پست (و دون مایه) به او اهانت نمى کند .و آن حضرت پیوسته درباره زنان رفتار نیک و ملاطفت آمیز را یادآور مى شد وسرشت لطیف زن را به آنها گوشزد مى کرد که مباد آنان زنان را به کارهایى وادارند که در طاقت و توانشان نیست .از ابن عبّاس نقل شده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :خَیرُکم خَیرُکم للنساء[۷] ؛بهترین شما کسانى اند که براى زنان بهترین باشند .جابر از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند که فرمود :اتّقوا اللّه فی النساء[۸] ؛بترسید از خدا درباره (رفتار ناشایست نسبت به) زنان .و روشن است که قرآن کریم نیز از معاشرت به معروف (که همان رفتار مناسب وشایسته و حفظ کرامت انسانى زن است) سخن مى گوید و به گذشت و احسان فرامى خواند .ازدواج عمر با اُمّ کلثوم از جهات بسیارى با اشکالاتِ جدّى همراه است[۹] . عمر ،پیرمردى است ۵۷ ساله که در آستانه یائسگى مردانه قرار دارد و اُمّ کلثوم در آن زمان دخترکى است خردسال و کمتر از ۹ سال که هنوز بالغ نمى باشد !چگونه خِرَد انسانى و غیرت و مهر پدرى اجازه مى دهد که کودکِ لطیف خود را به عقد مردى پیر و تنومند درآورد ، که در پى ارضاى آخرین مراحلِ کامروایى جنسى اش مى باشد ؟!عمر چگونه به خود اجازه مى دهد که به این کار اقدام کند و سرنوشت یک انسان رابه بازى بگیرد و همه آرزوها و امیدها و خواسته هاى دخترکى را که در سالهاى آغازین عمر خود است ، فداى هوا و هوسِ خودش سازد ؟!آیا این کار با شأن خلیفه اى که داعیه اصلاح و سامان امت اسلامى را دارد ، سازگارمى باشد ؟ اگر امت اسلام همین رفتار عمر را الگو قرار دهند و این سنتِ عُمَرى رازنده نگه دارند ، آیا چیزى به نام اسلام باقى مى ماند ؟ آیا این رفتار چیزى جز توحُّش و جاهلیّت است ؟آرى ، نویسنده ارجمند ، استاد شهرستانى ، در این اثر ، مانند دیگر آثار خویش به ریشه یابى این مسئله مى پردازد و با وارسى تاریخ ، فقه ، کلام و … کتابهاى اهل سنت را ورق مى زند و از میانِ آنها مطالبى را بیرون مى کشد و آنها را با نظمى بدیع سامان مى بخشد و به نگارش درمى آورد و با این شیوه ، حقایق نابى را در اختیار پژوهشگر وخواننده قرار مى دهد .استاد ، با این تکاپو ، بعضى از حروفِ اساسى این رمز را کشف مى کند و قفل هایى از این معما و راز مُهر شده را مى گشاید تا زمینه براى فاش شدن کاملِ آن فراهم آید .در موضوعِ ازدواج امّ کلثوم ، پیش از این نیز آثارى نگارش یافته است[۱۰] و درکتابهاى حدیثى بابى در این زمینه مى توان دید . برخى از اظهاراتِ عالمانِ بزرگ شیعه در این زمینه ـ که اصل این ازدواج را مسلَّم دانسته اند ـ با خدشه ها و نقدهاى جدى همراه مى باشد که در متنِ این کتاب پارهاى از آنها آمده است .علامه شعرانى در پى نوشت کتاب «الوافى» (اثر ملا محسن فیض کاشانى) درتعلیقى بر این روایتِ کُلَینى که از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که درباره ازدواج اُمّ کلثوم فرمود :إنّ ذلک فَرْج غُصِبناه[۱۱] ؛این ازدواج ، ناموسى بود که از ما به زور گرفته شد .مى نویسد :والأحْسَن لِمَن لا یَرَى هذا التزویج صحیحاً أن یُنکر أصلَ وُقُوعه ؛ لأنّه غیرُمتواتر مِن طُرُقنا ، ونَقَلَه زبیرُ بن بَکّار وجمیعُ الروایات فی العامّة یَنْتَهی إلیه عَلَى ما قیل[۱۲] ؛کسى که این ازدواج را صحیح نمى داند ، بهتر است اصلِ وقوعِ آن راانکار کند ؛ زیرا روایاتى که از طریق شیعه [ در این زمینه هست ] متواترنمى باشد ، و روایت مربوط به این ازدواج را زُبَیر بن بَکّار نقل مى کند وـ بنابر آنچه گفته اند ـ همه روایاتِ اهل سنّت به او منتهى مى شود .با توجه به اهمیت این موضوع و مطرح شدن آن در ضمن مسائل اعتقادى ، تصمیم گرفته شد که ویرایش جدید کتاب که با عنوان «زواج اُمّ کلثوم (الزواج اللّغَز)» آمده است ، به زبان فارسى ترجمه شود تا براى فارسى زبانان و کسانى که با زبانِ عربى آشنایى کافى ندارند ، سودمند باشد و از اَقوال و سخنانِ زیادى که پیرامون این ازدواج مطرح است ، آگاهى یابند .در پایان ، بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى علیه السلام بر خود لازم مى داند که
از دانشمند بزرگوار ، استاد سید على شهرستانى که ترجمه این کتاب را اجازه دادند ،تشکر کند و نیز از محقق ارجمند آقاى سید هادى حسینى سپاسگزار است که عهده دارِ ترجمه این کتاب گردید و بسى خرسند است که فرهیخته مُعَزَّز ، استاد سید احمد رضا مُعین شهیدى ، با تیزبینى و نکته سنجى به بازخوانى ترجمه پرداخت واصلاحات لازم را یادآور شد . و این اثر با نثرى روان آماده چاپ گشت .از خداى بزرگ مى خواهیم که خدمتگزاران دین و سنگربانان تشیّع ، و پیروان ودوستداران ولایت و امامت را در پناه خویش از آفات و لغزش ها مصون دارد وسعادت و رستگارى را نصیبشان سازد .بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى علیه الصلوة والسلام رمضان المبارک سال ۱۴۲۹ هجرى
سخن آغازین
داستان ازدواج اُمّ کلثوم (دخترامام على بن ابى طالب علیه السلام ) با عمر بن خطّاب هرچند وقت یک بار در شبکه هاى اینترنتى و روزنامه ها و مجلات ، بر سر زبان هامى افتد . این ماجرا ، چیز تازهاى نیست و از گذشته هاى دور مطرح بوده است .نخستین بار این قضیّه در عهد امام باقر و صادق علیهماالسلام مطرح شد و تا به امروز ادامه یافت .از آنجا که این مسئله از جهتى با تاریخ و به لحاظ دیگر با فقه و عقاید مرتبط است ،بر آن شدیم تا به اندازه گنجایش وقت ، آن را به همراه ملابسات اجتماعى و تاریخى اش واشکافى کنیم .شایان ذکر است که این پژوهش یک جُستار علمى است امید داریم در سطح دانشگاه ها و در میان فرزانگان مطرح شود . در این زمینه جز [ یارى ] دین خدا[ و تقرُّب به او را ] نمى جوییم و بیانِ حقایق علمى تاریخى و فقهى و اعتقادى رامد نظر داریم و قصدمان این است که دیگران را بر دیدگاه علماى مکتب اهل البیت علیهم السلام در این مسئله آگاه سازیم .چراکه مردم با چیزهایى که نمى دانند دشمنى مى ورزند . با روشن شدن نظرِ دیگردر این زمینه چه بسا شایعه پراکنى ها برچیده شود و آتش اطلاع رسانى ستیزه جویانه به خاموشى گراید و موج فاسق و کافر شمردنِ دیگران فرونشیند .
پیداست که اینها همه ، براى خدمت به علم است و بیان حقیقت .
لیکن پیش از بیان حقیقتِ ماجرا ، اشاره اجمالى به اقوال ذکر شده در این مسئله لازم است تا خواننده با آگاهى به آن ، بحث را دنبال کند .
اقوال هشت گانه
در این موضوع، هشت قول وجود دارد که چهار تا از آنها ویژه شیعه است و به قول پنجم و ششم و هفتم بعضى از شیعه وبعضى از اهل سنت قائل اند و قول هشتم میان اهل سنت مشهور مى باشد .
اقوال چهارگانه اى که شیعه بدانها قائل اند
قول اول : عدم وقوع ازدواج میان عمر و اُمّ کلثوم
شیخ مفید (م۴۱۳ه ) در مسائل سرویّه ـ مسئله دهم ـ و همچنین در مسائل عُکْبَریّه(مسئله پانزدهم) به این قول گرویده است ، و در این زمینه رساله اى جداگانه دارد که در ضمن منشورات کنگره شیخ مفید به چاپ رسیده است .خبر ازدواج عمر با اُمّ کلثوم را عالمان دیگرى نیز دروغ دانسته اند ؛ مانند سید میر ناصر حسین لَکْهَنُوى[۱۳] هندى [ ۱۲۸۴ ـ ۱۳۶۱ه ] در کتاب «إفحام الاعداء والخصوم بتکذیب ما افتروه على سیّدتنا اُمّ کلثوم »[۱۴] و شیخ محمّد جواد بلاغى در کتاب «تزویج اُمّ کلثوم بنت امیرالمؤمنین وانکار وقوعه»[۱۵] و دیگران .
قول دوم : وقوع ازدواج از روى اکراه (و اجبار)
قائلان به این قول ، با توجه به نصوص متعددى که در کتابهاشان آورده اند ، به این قول استدلال کرده اند .سید مرتضى (م۴۳۶ه ) در کتاب «الشافى»[۱۶] و «تنزیه الأنبیاء»[۱۷] و جلد سوم
مجموعه رسائلش[۱۸] ، این قول را پذیرفته است[۱۹] .و در بعضى از روایات و سخنان کلینى (م۳۲۹ه ) در «کافى»[۲۰] و کوفى (م۳۵۲ه )در «الاستغاثه»[۲۱] و قاضى نعمان ( م۳۶۳ه ) در «شرح الأخبار»[۲۲] و طوسى (م۴۶۰ه ) در «تمهید الأصول»[۲۳] وطبرسى (م۵۴۸ه ) در«إعلام الورى »[۲۴] و مجلسى (م۱۱۱۱ه )در «مرآة العقول»[۲۵] و « بحار الأنوار»[۲۶] و دیگران[۲۷] ، اشارهاى به این قول هست .
قول سوم : ازدواج عمر با دختر خوانده امام على علیه السلام
دختر خوانده امام ، دختر اَسما (دختر عُمَیس) همسر امام على علیه السلام مى باشد ؛ یعنى وى دختر ابوبکر و خواهر محمد بن ابوبکر است و به همین جهت اُمّ کلثوم دخترخوانده امام على مى باشد و نه دخترش .این سخن را مى توان از کلام شیخ نقدى در «الأنوار العلویه : ۴۲۶» دریافت .مرحوم آیة اللّه سید شهاب الدین مرعشى در تعلیقاتش بر «احقاق الحق» مى نویسد :باید دانست که ام کلثومى را که خلیفه دوم به همسرى خود درآورد ،دختر اَسما و خواهر محمد بن ابى بکر است . وى دختر خوانده مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام مى باشد ودخترش نیست (آن چنان که میان مورخان و محدثان مشهور است) ما آن را تحقیق کردیم (و به اثبات رساندیم) و شواهد تاریخى استوارى در این زمینه هست و بر بسیارى از اهل سنت و شیعه این امر مشتبه شده است .پس از آنکه این امر برایم ثابت و محقق شد از تصریح به آن درنوشته هایم ترسیدم ؛ به جهت پندار تنها بودن در این راستا ، تا اینکه برتألیفى در این مسئله آگاه شدم که اثر علامه مجاهد سید ناصر حسین موسوى لَکْهَنُوى مى باشد وى حق را آشکار ساخت و از آن پرده برداشت و کتابش را «إفحام الخصوم فى نفى تزویج اُمّ کلثوم» نامید[۲۸] .وى رحمه الله در جاى دیگر مى گوید :جعفر بن ابى طالب ، اَسما ـ بنت عُمَیس ـ را به همسرى خود درآورد واو برایش «عون» و «جعفر» را به دنیا آورد . سپس ابوبکر او را به عقدخود درآورد و اسما چند فرزند برایش زایید که از آن هاست اُمّ کلثوم واو ، همان است که دختر خوانده امیرالمؤمنین علیه السلام شد و دوّمى [ عمر ] با
او ازدواج کرد . پس اُمّ کلثوم ، دختر خوانده آن حضرت و به منزله یکى از دخترانش مى باشد . آن حضرت محمد را فرزند خودش صدا مى زدو اُمّ کلثوم مذکور را دخترش مى خواند به همین جهت ، این توهُّم براى دستهاى از محدثان و مُوَرِّخان پدید آمد که او دختر واقعى آن حضرت است .این شبهه نظایر فراوانى دارد و منشأ توهّم بیشتر شبهه کنندگان ، اشتراک در اسم و … مى باشد و مولایمان على علیه السلام اَسما را ـ پس از مرگ ابوبکر ـ به همسرى خود درآورد[۲۹] .
قول چهارم : على علیه السلام زنى از جن را ـ که شبیه اُمّ کلثوم بود ـ به عقد عمر درآورد
زیرا نزد شیعه ثابت است که پیامبر صلى الله علیه وآله و امام علیه السلام به اذن خدا بر جن سلطه دارند(چنان که سلیمان علیه السلام بر جنیان مسلط بود)[۳۰] . عیسى بن مریم علیه السلام در نگاه ستمگرانبه «یهودا» شبیه گشت و به قتل رسید و مصلوب گردید .این سخنى است که قطب راوندى (م ۵۷۳ ه) در کتاب «الخرائج والجرائح» روایت مى کند[۳۱] .این اقوال ، به شیعه اختصاص دارد .
قول پنجم : انکار وجود دخترى براى امام على علیه السلام به نام اُمّ کلثوم
زیرا کنیه اُمّ کلثوم ، زینب صُغرى[۳۲] یا زینب کُبرى[۳۳] یا رُقَیّه[۳۴] مى باشد .اما وجود دخترى که اسم آن اُمّ کلثوم باشد نزد محققان شناخته شده نیست ؛ زیرااگر مى بود تاریخ ولادت و مکان دفن آن دانسته مى شد . تُهى بودن اخبار از این امر ، به تشکیک در وجودِ آن اشاره دارد .به این قول ، دسته اى از اهل سنت و شیعه گرویده اند . از دَمیرى نقل شده است که :بزرگترین صداق (و مهریهاى) که خبرش به ما رسیده ، صداق عمراست آن گاه که با زینب ـ دختر على ـ ازدواج کرد . وى صداق او را چهل هزار دینار قرار داد[۳۵] .معناى سخن دمیرى این است که زینب ، اسم اُمّ کلثوم مى باشد ؛ زیرا تزویج عمر بااُمّ کلثوم مشهور است نه با زینب .بیهقى از قُثَم ـ بنده آزاد شده آل عباس ـ روایت کرده است که گفت :عبداللّه بن جعفر در کنار لیلى (دختر مسعود نَهْشَلى) که زن على رضى الله عنه بود ، اُمّ کلثوم ـ دختر على از فاطمه ـ را نیز به همسرى گزید[۳۶] .معناى کلام بَیْهقى این است که اُمّ کلثوم ، همان زینب مى باشد ؛ زیرا به طور قطع ویقین ، زینب ، همسر جعفر بود و طلاق آن ثابت نشده است ؛ چرا که زینب نزد او ازدنیا رفت .شیخ ابراهیم بن یحیى بن محمد عاملى (م۱۲۱۴ ه ) بر دیوار مقام حضرت زینب در دمشق این ابیات را نوشته است ؛ (به جهت اعتقادش به اینکه زینب همان اُمّ کلثوم مى باشد) : مَقامٌ لعمرو اللّه ضَمَّ کریمة زکا الفرعُ منه البریّةُ والأصلُ لها المصطفى جَدٌّ وحَیْدَرة أبٌ وفاطمة أُمٌّ وفاروقُهم بَعْلُ[۳۷]به خدا سوگند ، اینجا مکانى است که زنى با کرامت و شایسته را در خود دارد .مصطفى جد اوست و حیدر پدرش ، فاطمه مادر اوست و فاروق آنان شوهرش .از شیعه امامیه ، سید عبدالرزاق مقرّم در بعضى از کتابهایش این نظر را مى پسنددمانند «نوادر الأثر» (که به صورت خطى است) و «السیّدة سکینه : ۳۸) و در چندین جااز کتاب «مقتل الحسین» .مامقانى در «تنقیح المقال» مى نویسد :اُمّ کلثوم ، دختر امیر المؤمنین .این کنیه زینب صُغرى است که با پدرش ـ حسین ـ در کربلا حضوریافت و با امام سجاد علیه السلام به شام سپس به مدینه همراه بود . وى منزلتى بزرگ داشت ، فهیم بود و رسا سخن مى گفت . خطبه اش در مجلس ابن زیاد در کوفه معروف مى باشد و در کتابها نوشته شده است . من او رااز افراد ثقه مى شمارم .مشهور میان اصحاب این است که عمر بن خطاب غاصبانه او را به عقدِخود درآورد ؛ چنان که سید مرتضى بر آن اصرار مى ورزد و در رساله اى که در این مسئله نگاشته ، بر آن تأکید مى کند .همین نظر درستتر است به جهت اَخبار مستفیضى که هست[۳۸] .طُرَیْحى نیز در «تکملة الرجال» این قول را مى پذیرد[۳۹] .
قول ششم : کنیز زاده
قول ششم این است که اُمّ کلثوم از دخترانِ فاطمه ـ دختر محمد صلى الله علیه وآله ـ نبود ، بلکه ازاُمّ ولدى زاده شد .بعضى از بزرگان اهل سنت و شیعه به این قول گراییده اند . در «تاریخ موالیدالأئمه»[۴۰] و «نور الأبصار»[۴۱] و «نهایة الإرب »[۴۲] آمده است :… براى على [ دخترى بود به نام ] زینب صُغرى ، و اُمّ کلثوم صغرى[ که ] از اُمّ ولد [ زاده شد ] .
قول هفتم : نافرجامى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم
قول هفتم این است که عمر با اُمّ کلثوم ازدواج کرد ، لیکن پیش از آنکه با وى همبستر شود از دنیا رفت .بعضى از بزرگان شیعه و بعضى از اهل سنت به این قول گرویدهاند . نوبختى (ازبزرگان شیعه در قرن سوم هجرى) در کتابش «الإمامة» مى گوید :اُمّ کلثوم خردسال بود [ که عمر او را گرفت ] و عمر پیش از آنکه با وى آمیزش کند ، مُرد[۴۳] .شیخ جعفر نقدى در « الأنوار العلویه» مى نویسد :روایت شده که عمر چون بر او وارد مى شد ، فقط شِماى او را از دورمى دید وهنگامى که به نزدیکش مى رسید ، نمى توانست به اودسترسى یابد ، از اینرو ، عمر به صرف شوهر بودن بسنده کرد[۴۴] .ابوالحسن عمرى در « المَجْدى فى أنساب الطالبیین» مى گوید :و دیگرانى از ما مى پندارند که عمر با او همبستر نشد[۴۵] .زُرْقانى مالکى ( م ۱۱۲۲ ه) در «شرح المواهب اللدنیّه» مى نویسد :از زنان عمر بن خطاب اُمّ کلثوم است که پیش از بلوغ وى ، عمر در گذشت[۴۶] .این در حالى است که مسعودى ـ در کتابش «مُروج الذهب» ـ اُمّ کلثوم دخترعلى علیه السلام را از اُمِّ ولدها ( کنیز زادگانِ) عُمَر نمى شمارد ، بلکه عبداللّه و عُبَیداللّه و حَفْصَه و زید و عاصم را از یک مادر به شمار مى آورد[۴۷] .طَبَرى نامهاى فرزندانِ عمر را ذکر مى کند و مى گوید :و زید اصغر و عُبَیداللّه ، که در صفین با معاویه بودند و به قتل رسیدند ومادرشان اُمّ کلثوم دختر جَرْوَل بن مالک بن مُسَیَّب بن ربیعه بود و اسلام میان عمر و اُمّ کلثوم (دختر جرول) جدایى انداخت[۴۸][۴۹]
قول هشتم : ازدواج ثمربخش عمر با اُمّ کلثوم
قول هشتم که میان اهل سنت مشهور مى باشد این است که عمر با اُمّ کلثوم ازدواج کرد و با او همبستر شد و زید و رقیه به دنیا آمد .هرچند روش علمى اقتضا دارد که ما همه این اقوال هشت گانه را بررسى کنیم و با نقد و ارزیابى همه آنها نظرِ خودمان را مطرح سازیم ، ولى واکاوى این اقوال و ترجیح میان آنها نیازمند پژوهشى گسترده و فرصت کافى است که اکنون ما در اختیار نداریم .و تنها به بررسىِ قول اخیر بسنده مى کنیم با این امید که خوانندگان را در پژوهشى جامع در این باره دیدار کنیم و آرزو مندیم که در این زمینه چیزى را پیشکش کرده باشیم .
قلمرو بحث
کار ما در این کتاب در سه زمینه خواهد بود :
۱ . جنبه تاریخى
در این عرصه ، ما ملابسات[۵۰] قول هشتم را از نظر تاریخى و عقایدى و اجتماعى تبیین مى کنیم و اینکه آیا این قول به عقاید شیعه امامى آسیب مى رساند یا باورهاى اهل سنت و جماعت را خدشه دار مى سازد ، یا با هیچ کدام برخوردى ندارد ، یا به هر
دو لطمه مى زند ؟
۲ . جنبه فقهى
در این بحث ، چگونگى ورود روایاتى که قول هشتم را تقویت مى کند در کتابهاى فقهى و حدیثى شیعه و ارزش و اعتبارِ این احادیث و دلالت آنها ، بیان مى شود .
۳ . جنبه عقایدى
در این جنبه ، اشکالاتى را که در این ازدواج مطرح شده مى کاویم و اینکه قائل شدن به تزویج عمر با اُمّ کلثوم ، آن اندازه که به اصول اندیشه اهل سنت آسیب مى رساند به عقاید شیعه صدمه نمى زند ؛ زیرا لازمه این قول ، خارج شدن عمر بن خطاب از موازین اخلاقى و ضوابط عرفى متعارفى است که در جوامع اسلامى وجوددارد .بنابراین ، ما ـ در اینجا ـ در صدد ترجیح نظرى بر رأى دیگر یا بناى قول نهمى درمسئله نیستیم ، بلکه همه آنچه را در این راستا مطرح مى سازیم بیانِ ملابسات قول اخیر (قول هشتم) و داورى نصوص درباره آن است و چگونگى تداخل احادیث میان شیعه و اهل سنت و مقدار تأثیر آنها بر اصول و مفاهیمى که نزد هر دو فرقه هست نه اعتقاد به صحت این اخبار از نظر سند یا دلالت ، بلکه براى الزام کسانى که قائل به وقوع این ازدواج اند .بیش از این ، ما سخنى را نمى آوریم و بار دیگر تأکید مى ورزیم که این پژوهش جز نگاهى گذرا در این راستا نمى باشد که در پاسخ مشهورترین اقوال و شایعترین آنها برشبکه هاى اینترنت ، ارائه شده است .اکنون بعضى از گزارش هاى تاریخى را درباره ازدواج عمر بن خطاب با اُمّ کلثوم پیش روى خواننده قرار مى دهیم ، آنها را از کتابهاى سیره و تاریخ در مدرسه خلفاآوردیم تا مقدمه اى شود براى رسیدن به مقصود
[۱] . مقامِ صحابه و زندگى خلفاء راشدین در یک نگاه : ۳۶ ـ ۳۷ به کوشش عبدالرحیم محمودى ،چاپ اول ۱۳۷۶ .
[۲] . خلافت و انتخاب عقیده اهل سنت پیرامون خلافت : ۴۸ (تألیف عبدالرحمن سلیمى ، چاپ اول ، تابستان ۱۳۸۲) به نقل از ترجمه فارسى الفاروق ۲ : ۳۷۴ (چاپ پاکستان) .
[۳] . اَنساب الأشراف : ۱۸۹ .
[۴] . نگاه کنید به ، تاریخ طبرى ۳ : ۲۵۷ ؛ شرح نهج البلاغه ۱۲ : ۲۲۲ .
[۵] . نگاه کنید به ، الطبقات الکبرى (ابن سعد) و به نقل از آن در کنز العُمّال ۱۳ : ۶۳۳ .
[۶] . تاریخ مدینه دمشق ۱۳ : ۳۱۳ ؛ جامع الصغیر ۱ : ۶۳۲ ، حدیث ۴۱۰۲ ؛ کنز العمّال ۱۶ : ۳۷۱ ،حدیث۴۴۹۴۳
[۷] . کنز العمّال ۱۶ : ۳۷۹ ، حدیث ۴۴۹۹۰ .
[۸] . همان ، حدیث ۴۴۹۹۳ .
[۹] . براساس روایات اهل بیت علیهم السلام مردِ تند خو و بد اخلاق ، لیاقت همسردارى را ندارد ؛ و نیز در ازدواج مسئله همتا بودن زن و مرد نسبت به هم مطرح است و اینکه «مؤمنان همتاى یکدیگرند».
[۱۰] . کتابهاى زیر از آنهاست : ظلامة اُمّ کلثوم ، اثر سید جعفر مرتضى ، چاپ بیروت . تزویج اُمّ کلثوم ، سید على میلانى ، چاپ مرکز مباحث اعتقادى ، قم . کشف البصر فى تزوّج اُمّ کلثوم من عمر ، اثر سید محمد على حلو ، انتشارات فدک ، قم .
ناسخ التواریخ ، زندگى حضرت زینب علیهاالسلام . براى آگاهى بیشتر بنگرید به منابعى که در مقدمه کتاب ، در ضمنِ قولِ اول آمده است .
[۱۱] . فروع کافى ۵ : ۳۴۶ .
[۱۲] . الوافى ۲۱ : ۱۰۹ .
[۱۳] . فرزند علاّمه سیّد حامد حسین لَکْهَنُوى ، صاحب کتاب نفیس «عَبَقات الأنوار» م .
[۱۴] . زبان بند ساختن دشمنان و کینه توزان به وسیله تکذیب افتراشان بر سیّده ما اُمّ کلثوم .
[۱۵] . ازدواج اُمّ کلثوم ـ دختر امیرالمؤمنین ـ و انکارِ وقوع آن
[۱۶] . الشافى ۳ : ۲۷۲ ؛ تلخیص الشافى ۲ : ۱۶۰ .
[۱۷] . تنزیه الأنبیاء : ۱۹۱ .
[۱۸] . مجموعه رسائل سید مرتضى ۳ : ۱۴۹ ـ ۱۵۰ .
[۱۹] . نگاه کنید به ، بحار الأنوار ۴۲ : ۱۰۷ ؛ الصوارم المهرقه : ۲۰۱ ـ ۲۰۲ ؛ الصراط المستقیم ۳ : ۱۳۰ .
[۲۰] . الفروع من الکافى ۵ : ۳۴۶ ، حدیث ۱ ـ ۲ .
[۲۱] . الاستغاثة : ۸۰ ـ ۸۲ (و به نقل از آن در مستدرک الوسائل ۱۴ : ۴۴۳ ـ ۴۴۴) .
[۲۲] . شرح الأخبار ۲ : ۵۰۷ .
[۲۳] . تمهید الأصول : ۳۸۶ ـ ۳۸۷ ؛ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد : ۳۴۰ ـ ۳۴۱ .
[۲۴] . إعلام الورى ۱ : ۳۹۷ (و به نقل از آن در بحار الأنوار ۴۲ : ۹۳) .
[۲۵] . مرآة العقول ۲۰ : ۴۲ .
[۲۶] . بحار الأنوار ۴۲ : ۱۰۹ .
[۲۷] . بنگرید به ، سخن ابن شهر آشوب در مناقب آل ابى طالب ۳ : ۱۶۲ ، و کلام اِرْبِلى در کشف الغُمّه :۱۰ ، و مقدّس اردبیلى در حدیقة الشیعة : ۲۷۷ ، وقاضى نور اللّه تُسترى در مجالس المؤمنین : ۷۶ و۸۲ و۸۵ ، ومصائب النواصب ، وشیخ عباس قمى در منتهى الآمال ۱ : ۱۸۶ .
[۲۸] . إحقاق الحق ۲ : ۳۷۶ .
[۲۹] . إحقاق الحق ۳ : ۳۱۵ با اندکى تصرف .
[۳۰] . به عنوان نمونه نگاه کنید به سوره «ص» آیات ۳۵ ـ ۴۰ .
[۳۱] . الخرائج والجرائح ۲ : ۸۲۵ ـ ۸۲۷ (و به نقل از آن در بحار الأنوار ۴۲ : ۸۸ و۱۰۲ ، و مرآة العقول۲۱ : ۱۹۸)
و نگاه کنید به ، المجدى فى أنساب الطالبیین : ۱۷ ؛ مستدرک سفینة البحار ۲ : ۱۲۱ ؛ مدینة المعاجز ۳ : ۲۰۳ ؛ الصراط المستقیم (بیاضى) ۳ : ۱۳۰ ، و دیگر منابع .
[۳۲] . نگاه کنید به ، الإرشاد مفید ۱ : ۳۵۴ (و به نقل از آن در بحار الأنوار ۴۲ : ۷۴) و همین ، رأى مشهور نزد مورخان است .
[۳۳] . این نظر از شعرِ شیخ ابراهیم بن یحیى عاملى و سید عبدالرزاق مقرّم و دیگران فهمیده مى شود .
[۳۴] . المَجْدى فى أنساب الطالبیین عمرى : ۱۷ ؛ عمدة الطالب (ابن عَنبَه) : ۶۳ ؛ ینابیع المودة ۳ : ۱۴۷ ؛ ملحقات إحقاق الحق ۱۰ : ۴۲۶ .
[۳۵] . التراتیب الإداریّه ۲ : ۴۰۵ (به نقل از مختار کتبى در الأجوبة المهمة) .
[۳۶] . السنن الکبرى بیهقى ۷ : ۱۶۷ ؛ الطبقات الکبرى (ابن سعد) ۸ : ۴۶۵ .ابن حجر در فتح البارى مى گوید : از ابن مهران نقل شده که گفت : عبداللّه بن جعفر میان زینب ـ دختر على ـ و همسر على ، لیلى (دختر مسعود) جمع کرد [ و هر دو را زنِ خود ساخت ] .زُهْرى مى کوشد میان دو روایت ـ درباره زینب و اُمّ کلثوم ـ جمع کند به اینکه : آن دو را یکى پس از دیگرى به عقد خود درآورد با بقاى لیلى به همسرى او (نگاه کنید به ، فتح البارى ۹ : ۱۲۷ ؛ تهذیب التهذیب ۸ : ۳۲۴ ، ترجمه قُثَمِ بن لؤلؤ) .لیکن جمع او به نظر ما باطل است ؛ زیرا نزد آنان سن اُمّ کلثوم از زینب کوچکتر است و [ نیز ] بدان جهت که عبداللّه بزرگترین فرزند جعفر با زینب (بزرگترین دختر على) ازدواج کرد و طلاق آن ثابت نشده است تا اینکه زینب در خانه او درگذشت ، و پیداست که شریعت جمع میان دو خواهر را اجازه نمى دهد ، پس نیک بیندیش .
[۳۷] . نگاه کنید به ، أعیان الشیعه : ۵۱۴ .
[۳۸] . نگاه کنید به ، تنقیح المقال ۳ : ۷۳ چاپ قدیم ، الفصل الثانى فى الکنى .
[۳۹] . سید محسن امین در «اعیان الشیعه ۳ : ۴ ـ ۵ ما بدى باُمّ» بر آنچه طُرَیْحى در «تکملة الرجال»آورده اعتراض کرده است با این سخن که :آنچه در تکملة الرجال با جزم [ و به طور قطعى ] آمده است که «زینب صغرى ـ که کنیه اش ام کلثوم مى باشد ـ به همسرى عمر درآمد» نابجاست ، بلکه وى غیر آن است
[۴۰] . موالید الأئمّه : ۱۵ .
[۴۱] . نور الأبصار : ۱۰۳ .
[۴۲] . نهایة الإرب ۲۰ : ۲۲۳ .
[۴۳] . مناقب آل ابى طالب ۳ : ۸۹ ؛ بحار الأنوار ۴۲ : ۹۱
[۴۴] . الأنوار العلویه : ۴۳۵ .
[۴۵] . المَجْدى فى أنساب الطالبیین : ۱۷ .
[۴۶] . شرح المواهب اللدنیه ۷ : ۹ .
[۴۷] . مروج الذهب ۲ : ۳۳۰ .
[۴۸] . تاریخ طبرى ۳ : ۲۶۹ ؛ الکامل فى التاریخ ۲ : ۴۵۰ ؛ البدایة والنهایه ۷ : ۱۵۶ .
[۴۹] . یعنى ؛ بر طبق احکام شریعت اسلام نمى توانستند بر زناشویى خویش باقى بمانند م .
[۵۰] . مقصود از ملابسات ، مجموعهاى از اقداماتِ سیاسى و فرهنگى ، … و زد و بندها و آشفته سازى ها و تزویرهایى است که از سوى حکمرانان و سلطه طلبان براى وارونه سازى حقایق حدیثى ، تاریخى ، … صورت گرفت و به فضایى غبارآلود و ناروشن منجر شد و امت اسلامى را در سر درگمى و ابهام در درکِ واقعیتها فرو بُرد ، این اصطلاح در نوشته هاى نویسنده ، از مفاهیم کلیدى به حساب مى آید م