قداستْ بخشى به بعضى از شخصیت‏ ها-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

قداستْ بخشى به بعضى از شخصیت‏ ها-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

بزرگداشت شخصیت‏ هایى  که با امام على   علیه ‏السلام و اهل بیت آن حضرت دشمنى داشتند ، از سوى  ابن عربى  ، تنها به کسانى  که در آغاز ، خلافت را از او غصب کردند ، منحصر نمى ‏شود ، بلکه سوى  هر کسى  ادامه مى ‏یابد که حضرت على   علیه‏ السلام را خوش نمى ‏داشت و دشمنان آن حضرت را یارى  مى ‏رساند و در مقامِ بدگویى از فرزندان على  و شیعیانِ او برمى ‏آمد .ابن عربى  ، این شخصیت‏ها را بزرگ مى ‏دارد و اوصافى  را براى  آنها مى ‏تراشدو اَلقابى  را بر آنها مى ‏افکند و مقام‏هاى  ستوده و بى ‏مانندى  را به آنها نسبت مى ‏دهد ، با اینکه آنان (اگر از کسانى  نباشند که دیگران را بر ضدّ اهل بیت یارى وپشتیبانى  مى ‏کردند) از موالیان اهل بیت  علیهم ‏السلام به شمار نمى ‏آیند یا دست کم در غیرمسیر اهل بیت  علیهم ‏السلام راه مى ‏پیمودند .


و [ از دیگر سو ] ابن عربى  ، کسانى  را دوست مى ‏دارد و تأیید مى ‏کند که رویاروى  اهل بیت  علیهم ‏السلام ایستادند و به آزار و شکنجه شیعیانِ آنها پرداختند .در این فصل ، آنچه را ابن عربى  ، پیرامون این اَشخاص بیان مى ‏دارد ،مى ‏آوریم ؛ کسانى  که در خطّ مشى  دیگرى  سیر مى ‏کردند یا دست کم ، ولایت اهل بیت را نمى ‏پذیرفتند و به امامت آنها گردن نمى ‏نهادند .

خلافت باطنى  و ظاهرى  متوکِّل

پیش از این گذشت که ابن عربى  بیان داشت :از کسانى  که خلافت ظاهرى  و باطنى  را به دست آورد ، مُتَوکِّل عبّاسى  است ومعاویة بن یزید و عُمَر بن عبدالعزیز و …[۱]

علوم ابو هُرَیْرَه و مقام‏ هاى  او

ابن عربى  ، مى ‏گوید :ابو هُرَیره ، نزد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  شکوه کرد که آنچه را از آن حضرت مى ‏شنود ، از یادمى ‏برد ! پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  به او گفت : اى  ابو هُرَیره ، ردایت را بگستران . ابو هُرَیره ،عبایش را پهن کرد ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  یک یا سه مشت هوا گرفت و در رداى  او انداخت و به او گفت : ردایت را به سینه ‏ات بچسبان ! ابو هُرَیره ، همین کار را کرد و بعد ازآن ، آنچه را از پیامبر شنید ، از یاد نبرد . همه اینها ، از این مقام است .[۲]

عایشه و مُصْحَف او

ابن عربى  ـ به پیروى  از روایات اهل سنّت ـ ادّعا مى ‏کند که عایشه ، مُصْحَفى مخصوص به خود داشت ودرآن زیادتى  بود که در مصحف‏ه اى  مسلمانان وجودنداشت ، آن زیادى  این بود که « الصَّلاةِ الوُسْطى  »[۳] همان نماز عصر است .عایشه ـ اُمّ المؤمنین  ـ این زیادت را با «واو» تأکید ، ثبت کرده بود و این درمسئله [ مذکور ] از بزرگ‏ترین تأییده است .[۴]ما معتقدیم که اگراین روایت درست باشد که عایشه در مصحف خود «وصلاة العصر» را افزود ، این کار را از باب تفسیر انجام داد ، نه اینکه آن جزو قرآنى  است که بر پیامبر نازل شد .یا اینکه عایشه به قرآن آنچه را جزو قرآن نیست ، اضافه کرد و به تحریف کلام خدا ، دست یازید .آیه « الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ »[۵] درباره عایشه نازل شد ابن عربى  ، مى ‏گوید :خداى  متعال ، واژه «طیّب» را در این پیوند زناشویى  ، در برائت عایشه قرارداد ، فرمود :« الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ » ؛[۶]زنان پلید براى مردان پلید و مردانِ پلید براى  زنان پلیدند ، و زنان پاک براى  مردانِ پاک و مردانِ پاک براى  زنان پاک ‏اند ، آنان از تهمت ‏هایى  که به آنان مى ‏زنند ، برکنارند .[ با این سخن ] خدا رایحه‏ هاى  آنان را پاکیزه ساخت …[۷]

چهره عایشه در دستمالِ حریر

ابن عربى  مى ‏نویسد :و اقتدا به پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  آن گاه که در خواب دید جبرئیل [ عکسِ ] عایشه را درپارچه حریر قرمز نزد آن حضرت آورد و گفت : این ، همسر توست !چون پیامبر این خواب را براى  اصحاب باز گفت ، فرمود : اگر این [ رؤیا ] ازنزد خدا باشد ، آن را محقّق مى ‏سازد .[۸]

مالک بن اَنس

ابن عربى  مى ‏گوید :و از این رو ، از علم مالک بن اَنس و دین و پارسایى ‏اش این است که هرگاه ازمسئله ‏اى  در دین خدا سؤال مى ‏شد ، مى ‏گفت : آیا آیه‏اى  نازل شده است ؟ اگرمى ‏گفتند : آرى  ، فتوا مى ‏داد ؛ و اگر پاسخ منفى  مى ‏شنید ، فتوا نمى ‏داد .[۹]

ستایش حَجّاج

ابن عربى  ، بر حجّاج بن یوسف ثنا مى ‏فرستاد و برایش از خدا رحمت مى ‏طلبید و مى ‏گفت :خداى  حَجّاج را رحمت کند، خدا او را توفیق داد خانه کعبه را بر همان مکانى بازگرداند که در زمان پیامبر و خلفاى  راشدین بود ؛ زیرا عبداللّه‏ بن زبیر آن راتغییر داد و مساحتى  را که جزو خانه نبود ، در آن درآورد . خدا جز آنچه را که امرش بر آن قرار گرفت ، برنمى ‏تابد و آنان حکمت خدا را در آن ندانستند .[۱۰]

براى  معاویه در فقه رأیى  است

ابن عربى  ، در فقه خود به آراى  معاویه استشهاد مى ‏کند ، و در بعضى  از مواردزکات مى ‏گوید :بر اساس آنچه به دست ما رسیده است ، در این مسئله ، هیچ یک از اَشخاص صدر اوّل ، مخالفت نکرده است مگر ابن عبّاس و معاویه ؛ زیرا حدیث صحیحى از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  نزد آن دو ، ثابت نشد .[۱۱]

فقه روحانى  ابن عُمَر

ابن عربى  ، مى ‏گوید :به فقه عبداللّه‏ بن عُمَر  رضى ‏الله ‏عنه بنگر ، چون دریافت که خدا خواسته بابرداشتن بخشى  از نماز در سفر ، تکلیف را بر بنده‏ اش سبک سازدو بر او آسان گیرد ، براى  همراهى  با مقصود حضرت حق (در این عرصه) در سفر ، نافله نمى ‏خواند . این کار ، تفقّه (بینش فقهى )روحانى  است .[۱۲]حقیقت این است که ابن عُمَر در این مسئله ، فقه شیعى  را برگرفت که اهل سنّت با آن مخالف‏ اند ، لیکن آن را به ابن عُمَر نسبت مى ‏دهند و این شیوه را تفقّه روحانى  براى  او مى ‏شمارند .همچنین ابن عربى  در مسئله امامتِ فاسق ، به اقتداى  عبداللّه‏ بن عُمَر به حجّاج ، استدلال مى ‏کند (به فصل «پاره‏اى  از عقاید ابن عربى » رجوع کنید) .ابو عُبَیْدَه ، امین امّت ابن عربى  ، مى ‏نویسد :و از آنها ـ که خداى  از آنان خشنود باد ـ اَمینانى  هست . پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  فرمود :خدا اُمنایى  دارد ، و درباره ابو عُبَیده بن جَرّاح فرمود : او امین این امّت است .[۱۳]با اینکه ابو عُبَیده از سران مدبّر و مؤثّر در دور ساختن امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام ازخلافت است . وى  بعد از عمر و ابوبکر ، سوّمین نفر مى ‏باشد .

احمد بن حنبل ، از امامان دین

ابن عربى  ، احمد بن حنبل را از امامان دین و حافظان شریعت مى ‏شمارد ،مى ‏گوید :حکایت شده که خواهر بِشْر حافى  ، درباره پشمى  که مى ‏ریسید از یکى  ازامامان دین ـ که همان احمد بن حنبل است ـ سؤال کرد … احمد او را فتوا داد و براین کار وى  را ستود .[۱۴]

ابن حنبل حافظ شریعت و خربزه

ابن عربى  ، مى ‏نگارد :آنان انبیا و رسولان ، نامیده نشدند در حالى  که در پیروى  آثار پیامبران ، گام به گام ـ مخلصانه ـ راه پیمودند ؛ چنان که نخوردن خربزه ، از امام احمد بن حنبل( مرجع و مقتدا و سرآمد زمان خود) روایت شده است ؛ زیرا نزد وى  ثابت نشدکه پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  چگونه آن را مى ‏خورد .همین ، بر قوّت پیروى  او از چگونگى  احوال پیامبر در هر حرکت و سکون وهمه اَفعال و احوالش دلالت مى ‏کند .این کار ، بدان جهت از او معهود است که وى  در جایگاهِ تبلیغ و ارشادِ قولى  وعملى  و حالى  قرار داشت و وارث این مقام بود [ به این کار دست یازید ] چراکه این رفتار ، در جان شنونده ، بهتر اثر مى ‏گذارد .ابن حنبل و اَمثالِ وى  ، حافظان شریعت بر این امّت‏اند .[۱۵]مى ‏گوییم :اینکه مى ‏گوید : «لأَنَّ ذلک أَمْکَنَ فی نَفْسِ السَّامع» (زیرا این کار ، در جان شنونده مؤثّرتر مى ‏افتد) گاه الهام ‏بخش این مطلب است که وى  این کار را براى  عوام فریبى
انجام مى ‏داد ، نه پیروى  همه جانبه از پیامبر .بارى  ، این رفتار ، به عوام القا مى ‏کند که ابن حنبل را آشنا به همه کیفیّاتِ
خوراک پیامبر (از میوه ‏ها ، سبزى ‏ها ، غذاها) بپندارند و اینکه درباره همه اینها ،نزد ابن حنبل ، روایاتى  هست .

زُبَیر ، وارث معجزات پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله

ابن عربى  ، مى ‏نویسد :و از آنها (که خداى  از آنان خشنود باد) حواریان ‏اند ، که در هر زمانى  تنها یکى  یافت مى ‏شود ، دوّمى  ندارد ؛ و هرگاه آن یگانه [ دوران ] بمیرد ، دیگرى  به جاى  اومى ‏نشیند .در زمان پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  با وجود فراوانى  یاوران شمشیر به دستِ دین ، زبیر بن عَوّام ، صاحب این مقام بود .حوارى  ، کسى  است که در یارى  دین ، حجّت بر زبان و شمشیر در دست دارد . از این رو [ به حوارى  ] علم و عبادت و حجّت و شمشیر و شجاعت واقدام ، داده شده است [ و همه را با هم در کنار هم داراست ] .مقامِ حوارى  ، تحدّى  در اقامه حجّت بر صحّتِ دینِ مشروع است (مانند معجزه‏اى  که براى  پیامبر مى ‏باشد) بعد از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  دلیل او را (که بر صدق ادّعایش آن را به پا مى ‏دارد) جز حوارى  برنمى ‏افرازد . حوارى  ، معجزه را [ ازپیامبر ] به ارث مى ‏برد و آن را جز بر صدق پیامبرش به کار نمى ‏برد .[۱۶]مى ‏گوییم :در جهاد و شجاعت و حجّت قوى  در یارى  دین اسلام ، کجا زبیر به پاى  امام على   علیه ‏السلام مى ‏رسد ؟! این احتجاجات به جاى  مانده از زُبیر کجاست ؟ آیا ابن عربى (یا دیگران) مى ‏توانند نمونه‏اى  از آن را (که جاى  حرف نداشته باشد) براى  ماپیشکش کنند ؟!بلکه چه امتیازى  زُبیر بر ابو دُجانه و مقداد دارد ، که زبیر با شمشیرش یاوردین باشد ، نه آن دو ؟! یا جدال به حق از اهل حق بکند که او را از آن دو (یا دیگرمجاهدان برگزیده صحابه) ممتاز سازد .

علما به منزله انبیا

از جمله شواهد بر شیعه نبودن ابن عربى  ، این است که علماى  امّت را که نزداو همچون انبیاى  بنى ‏اسرائیل‏ اند ، ذکر مى ‏کند و مى ‏گوید : همچون علماى  صحابه و طبقه بعد از آنها ، تابعان و پیروان تابعان ؛ مانند : ثَورى  ، ابن عُیَیْنه ، ابن سیرین ،حسن ، مالک ، ابن اَبى  رَباح ، ابو حنیفه .و کسانِ بعد از اینها ؛ مانند شافعى  ، ابن حنبل .و آنان که در حفظ احکام ، جانشین اینان شدند و این طریق را همچنان ادامه دادند .و دسته ‏اى  دیگر از علماى  این امّت ، که احوال پیامبر و اَسرار علوم او را براى  امّت حفظ کردند ؛ مانند : على  ، ابن عبّاس ، سلمان ، ابو هُرَیره ، حُذَیْفَه .و از تابعان ، مانند : حسن بصرى  ، مالک بن دینار ، بُنان حَمّال ، اَیّوب سَخْتِیانى  .و طبقه بعد از اینها ، مانند : شیبان راعى  ، فَرَج الأسود المُعَمَّر ، فُضَیْل بن عِیاض ، ذو النُّون بَصْرى  (یا مصرى ) .و کسانِ پس از اینان ، مانند : جُنَید و تُسترى  .و آنان که به جاى  این بزرگان نشستند و حال نبوى  و علم مدنى  را پاس داشتند .[۱۷]براى  این سخنان ابن عربى  ، نیازى  به هیچ شرح یا توضیحى  نیست .پیش از این گذشت که ابن عربى  درباره شافعى  مى ‏گوید :شافعى  یکى  از اَوتاد چهار گانه بود ، پرداختن به شریعت ، او را از اهل زمانش( و  کسانِ بعد از آنها) پوشیده داشت .از بعضى  از صالحان روایت شدیم که وى  خضر را ملاقات کرد و از او پرسید :درباه شافعى  چه مى ‏گویى  ؟ گفت : وى  از اَوتاد بود ، پرسید : درباره احمد بن حنبل نظرت چیست ؟ پاسخ داد : او مردى  بسیار راست‏گوست . پرسید : درباره بِشْر حافى  چه مى ‏گویى  ؟ گفت : پس از خود ، نظیر خویش را بر جاى  نگذاشت .[۱۸]این ، شهادتِ خضر درباره شافعى   رحمه ‏الله است .[۱۹]
[۱] .  الفتوحات المکیّه ۱۱ : ۲۷۴ ـ ۲۷۵ ؛ و بنگرید به ، الإثنا عشریّه : ۱۷۰ ـ ۱۷۱ .
[۲] .  همان ، جلد ۳ ، ص۳۸۲ ـ ۳۸۴ .
[۳] .  سوره بقره ۲ آیه ۲۳۸ .
[۴] .  مجموعه رسائل ابن عربى  المجموعة الثالثة : ۳۱۱ .
[۵] .  سوره نور ۲۴ آیه ۲۶ .
[۶] .  سوره نور ۲۴ آیه ۲۶ .
[۷] .  فصوص الحکم : ۲۲۱ .
[۸] .  بنگرید به ، الفتوحات المکیّه ۱۰ : ۴۵۳ .
[۹] .  بنگرید به ، همان ، جلد ۱۳ ، ص۴۶۸ .
[۱۰] .  بنگرید به ، همان ، جلد ۱۰ ، ص۳۲۹ ـ ۳۳۰ .
[۱۱] .  همان ، جلد ۹ ، ص۷۷ .
[۱۲] .  همان ، جلد ۶ ، ص۴۹ .
[۱۳] .  بنگرید به همان ، جلد ۱۱ ، ص۳۶۲ .
[۱۴] .  همان ، جلد ۴ ، ص۷۹ ـ ۸۰ .
[۱۵] .  همان ، جلد ۴ ، ص۸۳ ـ ۸۴ .
[۱۶] .  همان ، جلد ۱۱ ، ص۲۸۳ ـ ۲۸۴ .
[۱۷] .  الفتوحات المکیّه ۲ : ۳۶۱ .
[۱۸] .  یعنى  پس از بِشر حافى  ، روزگار ، چون اویى  را بخود ندید و کسى  مانند او به دنیا نیامد م .
[۱۹] .  همان ، جلد ۱۳ ، ص۴۹۱ ـ ۴۹۲ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


8 × چهار =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>