عُمَر بن خطّاب ، ولىّ معصوم-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟
سرآغاز
در فصل «امامان ابن عربى چه کسانى اند» نصوصى را از ابن عربى آوردیم که در آنها عُمَر را با دیگران در مقامها و کرامتها ، شریک مى ساخت .سخنانى را در آنجا بیان کردیم که در اینجا از ذکر آنها بى نیازیم ، جز اینکه دراین فصل ، دسته اى از متونى را مى آوریم که ابن عربى در آنها نشانه ها و مقاماتى را به عُمَر ، اختصاص مى دهد که آنها را سزاوار شأنِ او مى داند یا از باب گرامى داشت و بزرگداشت و ارج نهادن به عُمَر ، او را به این کرامتها ویژه مى گرداند .
داستان زَریب
ابن عربى ، ذکر مى کند که : زَریب بن برثملا ،[۱] وصى ّ عیسى بود . وى کلامى را براى عُمَر فرستاد که در تأکید مقام عُمَر و عظمتِ او ، سودمند است .با اینکه ابن عربى ، یادآور مى شود که سند این روایت ، ضعیف است ،بازمى گردد و صحّت آن را از طریق کشف ، تأکید مى کند .[۲]جاى این پرسش هست که چرا این کشف ، ابن عربى را به جنایتى که عُمَر درحقّ حضرت زهرا علیهاالسلام مرتکب شد و به حقیقتِ ظلمى که بر همه اهل بیت علیهم السلام رفت ، نمى رساند؟! چرا این کشف ، برایش پرده را برنمى دارد که امامت بعد ازپیامبر صلى الله علیه وآله براى امام على علیه السلام مى باشد ، نه ابوبکر ودیگران ؟! چرا این کشف او رابه دیگر حقایق دینى و عقاید درست ، رهنمون نمى گردد ؟!چرا [ با وجود برخوردارى ابن عربى از این کشفِ راهگشا ] بر عقایدى پایدارمى ماند که دلیل هاى قاطع ، ناصواب بودن آنها را اثبات کرده است ؟!
عُمَر و حق
ابن عربى ، در سیاق کلامى که براى عُمَر مى آورد ، مى گوید : پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود :ما تَرَکَ الحقُّ لِعُمَر مِن صَدیق ؛[۳]پایبندى به حق ، براى عُمَر دوستى باقى نگذاشت .ابن عربى بیان مى دارد : مگر نه این است که هرکه به نصیحت و اندرز ملتزم باشد ، دوستانش کاستى مى پذیرد ؛ چرا که بیشتر مردم پیروان هواهاى نفسانى اند ، به همین جهت ، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : حق [ محورى ] براى عُمردوستى برجاى نگذاشت .[۴]
قلب عُمَر جز به خدا تعلّق ندارد
ابن عربى ، مى نگارد : پیمودن راه حق دشوار است ، حملِ آن بر جان هاسنگینى مى کند ، آن را برنمى دارد و نمى پذیرد ، بلکه پس مى زند و برمى گرداند ؛از این رو پیامبر صلى الله علیه وآله به عُمَر فرمود : ما تَرَکَ الحَقُّ لعُمَر من صَدیق ؛ روى آورى به حق ، دوستى براى عُمَر باقى نگذاشت .[۵]پیامبر صلى الله علیه وآله راست فرمود ؛ یعنى در ظاهر و باطن ، چنین بود ؛ امّا در ظاهر ، به جهت نا انصافى آدمى ، … و امّا در باطن [ بدین معنا که توجّه به ] حق در قلب عُمَردوستى بر جاى نگذاشت ، هیچ تعلّق خاطرى جز به خدا نداشت .[۶]در حالى که درست این است که ابوذر این سخن را بر زبان آورد و گفت :حق [ جویى ] دوستى برایم باقى نگذاشت .[۷]عَجْلُونى ـ درباره نسبت این قول به عُمَر ـ مى گوید :نجم مى گوید: این سخن درکتابهاى حدیث در حقّ عُمَر ، معروف نمى باشد(نه از خود عُمَر نقل شده و نه از دیگران درباره او) و تنها ابن سعد در الطبقات روایت کرده است که ابوذر گفت …[۸]
شهادت پیامبر به فقه عُمَر
ابن عربى ، مى گوید : این عُمَر بن خطاب رضى الله عنه است [ به او نیک بنگرید ]چگونه از خوراکهاى گوارا و لذیذ ، دست کشید و از این سخن خداى متعال که فرمود : « أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا »[۹] (در دنیا کیف هاتان راکردید و از خوراکهاى پاکیزه و لذیذ ، بهره بردید) دریافت که شامل هر انسان مؤمن و کافرى مى شود .[۱۰]اى نفس ، آیا به نظرت عارفى که دنیا به او رو مى کند ، از عُمَر فقیه ترمى باشد ؟! همو که رأیش در احکام [ با حکم خدا ] سازگار مى افتاد و پیامبرشهادت داد که باطل در او راه ندارد .[۱۱]مى گوییم :ابن عربى از یاد مى برد که این عقیده عُمَر بر خلاف آموزه قرآنى است که مى فرماید : « کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ » ؛[۱۲] از پاکیزه ترین چیزهایى که روزى تان کردیم ،مصرف کنید .و اینکه عُمَر در فهم معناى آیهاى که بدان استشهاد مى کند ، اشتباه کرد ؛ چراکه هیچ کس در معناى آیه به اشتباه نمى افتد. این آیه ـ فقط ـ کافران را مخاطب مى سازد ، آنان که در دنیا از بهترین نعمتها استفاده کردند و آخرت را از یادبردند .خداى متعال مى فرماید :« وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِالْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ » ؛[۱۳] و آن روز که کافران بر آتش عرضه شوند [ به آنها
گویند : ] خوشى هاتان را در زندگى دنیا بُردید و از نعمتهاى گوارا بهرهمند شدید ،امروز ، بدان جهت که به ناحق در روى زمین گردن افراشتید و تبهکارى کردید ، به عذاب خفّت آور ، مجازات مى شوید .عُمَر ـ خود ـ مى گوید :کلُّ النِّساء أفقه مِن عُمَر حَتّى ربات الجمال فى خُدورهِنّ ؛[۱۴]همه زنان (حتّى زیبارویان در سراپرده ها) از عُمَر فقیه ترند .[۱۵]صحّتِ این اعتراف عُمَرى ، استدلال او را به آیه شریفه ، آشکار مى سازد ؛
چنان که وى درموارد فراوانى احکام خدا را ـ حتّى احکامى را که بدیهى مى نمود ـ نمى دانست (بنگرید به کتاب الغدیر ، اثر علاّمه امینى رحمه الله فصل : نوادر الأثر فى علم عُمَر) .
عُمَر و اُوَیس
ابن عربى ، حدیثى را مى آورد که اهل سنّت گمان مى کنند این حدیث از پیامبرپیرامون شفاعت اُویس در [ باره کسانى ] همچون رَبیعه و مُضَر ، است .[۱۶] سپس راوى از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل مى کند که فرمود :اى عُمَر و اى على ، هر گاه شما دو تن «اُوَیس» را دیدار کردید ، از اوبخواهید که برایتان آمرزش بخواهد [ که اگر او برایتان استغفار کند ]خداى متعال ، شما دو نفر را مى آمرزد .آن دو ، بیست سال درنگ کردند و اُوَیس را مى جستند ، در آخر سالى که عُمَردر آن هلاک شد …آن گاه ابن عربى ، ملاقات این دو نفر را با اُویس مى آورد و مى گوید :اُ ویس ، راست ایستاد و گفت : سلام بر تو اى امیر مؤمنان و رحمت و برکاتِ خدا بر تو باد ، و بر تو اى فرزند ابوطالب ؛ خدا شما را از این اُ مّت ، جزاى خیر دهد .. . [۱۷] سپس ابن عربى ، قصّه هَرِم بن حَیّان را با اُویس مى آورد و اینکه اُویس قرنى او را از مرگ عُمَر باخبر ساخت با این سخن که : اى ابن حَیّان ، ابوبکر ـ خلیفه مسلمانان ـ درگذشت ، و برادر و دوست و برگزیده ام «عُمَر» از دنیا رفت ، واعُمَرا .. .[۱۸]
شیطان گمان مى کرد از دست عُمَر نجات مى یابد
ابن عربى ، مى گوید :این عُمَر بن خطّاب رضى الله عنه است ، شخصى استوار و نیرومند که شیطان بر او راه نیافت ، شیطان مى پنداشت مى تواند از دست او بگریزد ، قرآن ، موافق حکمِ او
نازل شد و او را بدانجا رساند که به جهت ایمان و علمى که در خود سراغ داشت ، بگوید : «لو کُشِفَ لی الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یقیناً» ؛[۱۹] اگر پردهها کنار رود ، یقینم فزونى نمى یابد .میان آموختن و به چشم عیان دیدن ، جمع کرد و در صدرِ مشاهده ، اَعیان[ برایش ] بروز یافت . هیچ کس از روزگار او تا روز قیامت ، نمى تواند در برابرش قد برافرازد و در حالى از اَحوال جلو او بایستد . با موعظه اُوَیس قرنى (بهترین تابعان) همّتش جنبید و آنچه را کشف و علم خطا ناپذیرش به او رهنمون شد برزبان آورد و گفت : اى کاش ، مادر ، عُمَر را نمى زاد ! [۲۰]این سخن ابن عربى شایان ملاحظه است که مى گوید : «شیطان بر عُمَر راه نیافت» در حالى که ابوبکر ـ خود ـ اعتراف مى کرد که «شیطانى دارد که به سراغش مى آید»[۲۱] و از مردم خواست که هرگاه کژروى کرد ، او را به راه راست بدارند .آیا عُمَر ـ نزد ابن عربى ـ از ابوبکر برتر است ؟!
سخن گفتن خدا با عُمَر
ابن عربى ، مى گوید :پیامبر صلى الله علیه وآله درباره عُمَر فرمود : «اگر در میان این اُمّت یکى از «مُحْدَثان» باشد ،عُمَر همان کس است»[۲۲] مقصود پیامبر از «مُحْدَث» سخن گفتن خدا با اولیاى خویش است (نه با انبیا و رسولان) چراکه ذوقها به اختلافِ مراتب ،مختلف اند .[۲۳]و [ نیز ] ابن عربى مى گوید :از اولیاى الهى (که خداى از آنان خشنود باد) مُحْدَ ثان اند ، و عُمَر رضى الله عنه ازآنهاست ؛ و در زمان ما از این افراد است ابوالعبّاس خشّاب .. .[۲۴]سپس ابن عربى «مُحْدَث » را نبى الأولیا مى شمارد .[۲۵]
مُحْدَث بودن عُمَر در داستان ساریه
ابن عربى ، مى گوید : از آن جمله این است که صاحب این مقام «مُحْدَث»مى باشد و کسى را که از جهت این حضرت او را سخن مى کند ، نمى بیند ؛ اگر اورا بنگرد ، از جهت حضرتِ تحقّق او به چشم است . پس شنیدن تو را به درجه مُحْدَثان مى رساند و ندایت مى دهد و خطاب او را یا به صورت بدیهى و یا پاسخِ سؤالت و جواب سلامت ، مى شنوى .همه این امور را ما مشاهده کردیم . چندین نفر درباره ابوالعبّاس خشّاب به من خبر دادند که او «مُحْدَث» بود ، و این کار او ، شهرت داشت .از این باب است شنیدن ساریه صداى عُمَر را از مدینه [ به نهاوند ] در حالى که میان آن دو ، چندین روز فاصله هست .و هرکرامتى که در آن خطاب باشد ، از این باب است .[۲۶]شایان ملاحظه است که در بعضى احادیث مى خوانیم :حضرت على علیه السلام بر چشمان عُمَر دست کشید [ در این هنگام دیده اش باز شد ] مسلمانان را در نهاوند دید و دریافت که دشمن درکمین آنهاست و نجاتى برایشان وجود ندارد مگر اینکه به دامن کوهى در آنجا پناه ببرند . در اینجا بود که عُمَر به فرمانده مسلمانان ، ساریه ،
ندا زد ، اى ساریه ، به طرف کوه برو ![۲۷]
عُمَرى فعل باش
ابن عربى مى گوید : عُمَرى فعل باش ، عُمَر مى گفت : هرکه در راه خدا ما رابفریبد ، به خدعه اش تن مى دهیم .[۲۸]
دلیل عصمت عُمَر
ابن عربى بیان مى دارد : از اَقطاب این مقام ، عُمَر بن خطّاب و احمد بن حنبل است . از این روست که پیامبر صلى الله علیه وآله قُوّتى را که خدا به عُمَر ارزانى داشت یادآورمى شود و مى فرماید : اى عُمَر ، شیطان در تنگه اى با تو رو به رو نشد مگر اینکه تنگه دیگرى (غیر از راهِ تو را) پیمود .این سخن ، به شهادت معصوم ، بر عصمتِ عُمَر دلالت دارد .دانستیم که شیطان ، ما را جز به راه هاى باطل نمى برد و این راهها غیر راه عُمَراست .بر اساس نصّ مذکور ، عُمَر جز راه حق را نمى پیمود و از کسانى است که درهمه مسالک خویش ، در راه خدا ، از سرزنش ملامتگرى نمى هراسید ؛ و حق ،صولتى دارد . [۲۹] پیش از این گذشت که ابوبکر شیطانى داشت که بر او درمى آمد و او به سبب آن شیطان از کژروى مى هراسید . امّا [ بر پایه این سخن ابن عربى ] شیطان در آنجاکه عُمَر باشد پا نمى گذارد و به راه دیگر مى رود . پس چگونه است که ـ نزد ابن عربى ـ ابوبکر بر عُمَر تقدّم دارد ؟!همچنین پیداست که هیچ یک از اهل مذاهب اهل سنّت ، در ادّعاى عصمت براى عُمَر ، با ابن عربى همسو نمى باشد .
علم عُمَر
ابن عربى مى نویسد :آیا نمى نگرى که براى رسول خدا صلى الله علیه وآله در خواب کاسه اى از شیرآوردند ، فرمود : آن را آشامیدم تا آنجا که از ناخن هایم بیرون زد ،سپس فزونى آن را به عُمَر دادم .گفتند : اى رسول خدا ، آن را به چه تأویل مى کنى ؟فرمود : به علم .[۳۰]از آنجا که پیامبر جایگاه رؤیا را مى دانست و به آنچه تعبیر اقتضاداشت آگاه بود ، شیر را بر همان صورتى که [ در خواب ] دید ، رهانکرد .[۳۱]نمى دانیم این علم عُمَر کجا بود آنجا که مى گفت : «همه مردم ـ حتّى دوشیزه هادر سراپرده ها ـ از عُمَر فقیه ترند» و علمش کجا رفت در آن بیش از هفتاد موردى که پیوسته لب مى جنباند : «اگر على نبود ، عُمَر هلاک مى شد» یا مانند این سخن را بر زبان آورد .
عُمَر ربوبیّت را مشاهده کرد
ابن عربى ، مى گوید : [ آفریدگان در «عهد اَلست» (عالَم ذَرّ) ] پیش از هر چیز ،ربوبیّت را دیدند . از این رو پیامبر صلى الله علیه وآله آن گاه که در خواب ، شیر را نوشید وزیادى آن را به عُمَر داد ، شیر را تأویل کرد . گفتند : اى رسول خدا ، آن را به چه تأویل مى برى ؟ فرمود : به علم .[۳۲]
عُمَر در نماز لشکر را تجهیز مى کرد
ابن عربى ، مى گوید : چنان که عُمَر رضى الله عنه در نماز ، لشکر را تجهیز مى کرد ؛چراکه مؤمن راستین ، سخنى جز با پروردگارش ندارد .[۳۳]
اقتداى عُمَر به پیامبر
پیش از این ، سخن ابن عربى گذشت که بیان داشت : خداى متعال در کعبه گنجى را به ودیعت نهاد ، پیامبر صلى الله علیه وآله خواست آن را بیرون آورد و انفاق کند ،سپس برایش در این زمینه امر دیگرى ـ به جهت مصلحتى که دید ـ آشکار شد .
سپس عُمَر خواست آن گنج را بیرون آورد ، از باب اقتدا به پیامبر صلى الله علیه وآله از این کار خوددارى ورزید .[۳۴]
[۱] . در لغت نامه دهخدا «زَریب ابن بریسیا» ضبط است م .
[۲] . الفتوحات المکیّه ۳ : ۳۶۶ ـ ۳۶۹ .
[۳] . مجموعة رسائل ابن عربى المجموعة الأُولى : ۱۳۸ ؛ الفتوحات المکیّه ۳ : ۲۵۲ .
[۴] . الوصایا : ۶۷ .
[۵] . این حدیث را با این لفظ ـ تنها ـ ابن عربى مى آورد . در جوامع روایى اهل سنت ، متنِ حدیث چنین است : «رحم اللّه عُمَر … تَرَکَه الحَقُّ ومالَهُ صَدیق» ؛ خدا عمر را رحمت کناد … [ پایبندى به ] حق او را تنها گذاشت ، دوستى ندارد (سنن ترمذى ۵ : ۲۹۷ ، حدیث ۳۷۹۸ ؛ کتاب السنّة : ۵۶۷ ، حدیث ۱۲۴۶ ؛ مسند اَبى یعلى ۱ : ۴۱۹ ، حدیث ۵۵۰) (م) .
[۶] . الفتوحات المکیّة ۳ : ۲۵۲ .
[۷] . بنگرید به ، الطبقات ابن سعد ۴ : ۲۳۶ ؛ بحار الأنوار ۳۱ : ۱۸۰ ؛ شرح نهج البلاغة ۳ : ۵۸ ؛ الدرّالمنثور ۲ : ۲۹۳ (و دیگر منابع) .
[۸] . کشف الخفاء ۲ : ۱۸۳ .
[۹] . سوره اَحقاف ۴۶ آیه ۲۰ .
[۱۰] . این جمله ترجمه عبارتِ «إنّه ینسحب على کلّ إنسان …» مى باشد . مؤلّف در پى نوشت یادآورمى شود که این تعبیر ، کاربرد جدیدى است و گمان نمى رود که ابن عربى آن را گفته باشد و داناى حقیقى خداست (م) .
[۱۱] . مجموعه رسائل ابن عربى المجموعة الأُولى : ۱۴۱ ـ ۱۴۲ .
[۱۲] . سوره بقره ۲ آیه ۵۷ .
[۱۳] . سوره احقاف ۴۶ آیه ۲۰ .
[۱۴] . بنگرید به ، الغدیر ۶ : ۹۸ .
[۱۵] . ابن اَبى شیبه م۲۳۵ه در «المُصَنّف ۷ : ۸۱» آورده است که عُمَر گفت : «کلُّ النّاس أَعْلَم من عُمَر»(همه مردم از عُمَر داناترند) بیهقى (م۴۵۸ه ) در «السنن الکبرى ۷ :۲۳۳ » نقل مى کند که عُمَر گفت «کل اَحَد أَفْقَه مِن عُمَر» (بینش فقهى همه کس از عُمَر بیشتر است) ابن اَبى الحدید (م۶۵۶ه ) در «شرح نهج البلاغة ۱ : ۱۸۲» ذکر مى کند که عُمَر گفت : «کل النساء أفقه مِن عُمَر» ؛ (همه زنان از عُمَر فقیه ترند) (م)
[۱۶] . این داستان را ابن عساکر م۵۱۷ه در «تاریخ دمشق ۹ : ۴۲۴» و پس از وى ذَهَبى (م۷۴۸ه ) در «سیر أعلام النبلاء ۴ : ۲۷» ذکر مى کند (م) .
[۱۷] . مجموعه رسائل ابن عربى المجموعة الأُولى : ۱۵۴ ـ ۱۵۵ .
[۱۸] . همان ، ص۱۵۷ .
[۱۹] . این سخن را امیرالمؤمنین علیه السلام بر زبان آورد ، در حالى که ابن عربى آن را به عُمَر نسبت مى دهد .
[۲۰] . مجموعه رسائل ابن عربى المجموعة الأُولى : ۲۰۵
[۲۱] . در «المعجم الأوسط ۸ : ۲۶۷» و نیز در «مجمع الزوائد ۵ : ۱۸۳» آمده است : «إنَّ لى شیطاناًیَحْضُرُنى » و در «تخریج الأحادیث والآثار ۱ : ۴۸۲» از ابوبکر نقل شده که گفت : «إنَّ لى شیطاناً یَعْتَرینى » ؛ شیطانى دارم که به سراغم مى آید م .
[۲۲] . لفظ حدیث ، به نقل از مناوى در «فیض القدیر ۱ : ۱۸۶» چنین است : إن یکن فى هذه الأمّة مَحْدَثٌ ، فَهُو عُمَر م .
[۲۳] . الفتوحات المکیّه ۱۲ : ۳۲۲ .
[۲۴] . بنگرید به ، همان ، جلد ۱۱ ، ص۳۷۴ .
[۲۵] . بنگرید به ، همان ، جلد ۱۲ ، ص۲۳۶ .
[۲۶] . مجموعة رسائل ابن عربى المجموعة الثالثه : ۱۹۷ .
[۲۷] . مدینة المعاجز ۲ : ۱۵/۱۸ ؛ الهدایة الکبرى : ۱۷۳ .
[۲۸] . الوصایا : ۵۴ .
[۲۹] . الفتوحات المکیّه ۳ : ۲۵۲ .
[۳۰] . بنگرید به ، فتح البارى ۱۲ : ۳۴۷ ، باب اللبن ؛ عمدة القارى ۲۴ : ۱۴۷ م .
[۳۱] . فصوص الحکم : ۸۶ ـ ۸۷ ؛ و رجوع کنید به ، ص ۱۵۹ .
[۳۲] . الفتوحات المکیّه ۱ : ۲۵۷ .
[۳۳] . همان ، جلد ۷ ، ص۱۶۲ .
[۳۴] . همان ، جلد ۱ ، ص۵۸ .