عُمَر بن خطّاب ، ولىّ معصوم-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

عُمَر بن خطّاب ، ولىّ معصوم-ابن عربى ؛ سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

در فصل «امامان ابن عربى  چه کسانى ‏اند» نصوصى  را از ابن عربى  آوردیم که در آنها عُمَر را با دیگران در مقام‏ها و کرامت‏ها ، شریک مى ‏ساخت .سخنانى  را در آنجا بیان کردیم که در اینجا از ذکر آنها بى ‏نیازیم ، جز اینکه دراین فصل ، دسته ‏اى از متونى  را مى ‏آوریم که ابن عربى  در آنها نشانه‏ ها و مقاماتى   را به عُمَر ، اختصاص مى ‏دهد که آنها را سزاوار شأنِ او مى ‏داند یا از باب گرامى  داشت و بزرگداشت و ارج نهادن به عُمَر ، او را به این کرامت‏ها ویژه مى ‏گرداند .

داستان زَریب

ابن عربى  ، ذکر مى ‏کند که : زَریب بن برثملا ،[۱] وصى ّ عیسى  بود . وى  کلامى را براى  عُمَر فرستاد که در تأکید مقام عُمَر و عظمتِ او ، سودمند است .با اینکه ابن عربى  ، یادآور مى ‏شود که سند این روایت ، ضعیف است ،بازمى ‏گردد و صحّت آن را از طریق کشف ، تأکید مى ‏کند .[۲]جاى این پرسش هست که چرا این کشف ، ابن عربى  را به جنایتى  که عُمَر درحقّ حضرت زهرا  علیهاالسلام مرتکب شد و به حقیقتِ ظلمى  که بر همه اهل بیت  علیهم ‏السلام رفت ، نمى ‏رساند؟! چرا این کشف ، برایش پرده را برنمى ‏دارد که امامت بعد ازپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  براى امام على   علیه‏ السلام مى ‏ باشد ، نه ابوبکر ودیگران ؟! چرا این کشف او رابه دیگر حقایق دینى  و عقاید درست ، رهنمون نمى ‏گردد ؟!چرا [ با وجود برخوردارى  ابن عربى  از این کشفِ راهگشا ] بر عقایدى  پایدارمى ‏ماند که دلیل‏ هاى قاطع ، ناصواب بودن آنها را اثبات کرده است ؟!

عُمَر و حق

ابن عربى  ، در سیاق کلامى  که براى  عُمَر مى ‏آورد ، مى ‏گوید : پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود :ما تَرَکَ الحقُّ لِعُمَر مِن صَدیق ؛[۳]پایبندى  به حق ، براى  عُمَر دوستى  باقى  نگذاشت .ابن عربى  بیان مى ‏دارد : مگر نه این است که هرکه به نصیحت و اندرز ملتزم باشد ، دوستانش کاستى  مى ‏پذیرد ؛ چرا که بیشتر مردم پیروان هواهاى  نفسانى ‏اند ، به همین جهت ، رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : حق [ محورى  ] براى  عُمردوستى  برجاى  نگذاشت .[۴]

قلب عُمَر جز به خدا تعلّق ندارد

ابن عربى  ، مى ‏نگارد : پیمودن راه حق دشوار است ، حملِ آن بر جان ‏هاسنگینى  مى ‏کند ، آن را برنمى ‏دارد و نمى ‏پذیرد ، بلکه پس مى ‏زند و برمى ‏گرداند ؛از این رو پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به عُمَر فرمود : ما تَرَکَ  الحَقُّ لعُمَر من صَدیق ؛ روى ‏آورى  به حق ، دوستى  براى  عُمَر باقى  نگذاشت .[۵]پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  راست فرمود ؛ یعنى  در ظاهر و باطن ، چنین بود ؛ امّا در ظاهر ، به جهت نا انصافى  آدمى  ، … و امّا در باطن [ بدین معنا که توجّه به ] حق در قلب عُمَردوستى بر جاى  نگذاشت ، هیچ تعلّق خاطرى  جز به خدا نداشت .[۶]در حالى  که درست این است که ابوذر این سخن را بر زبان آورد و گفت :حق [ جویى  ] دوستى  برایم باقى  نگذاشت .[۷]عَجْلُونى  ـ درباره نسبت این قول به عُمَر ـ مى ‏گوید :نجم مى ‏گوید: این سخن درکتاب‏هاى  حدیث در حقّ عُمَر ، معروف نمى ‏باشد(نه از خود عُمَر نقل شده و نه از دیگران درباره او) و تنها ابن سعد در الطبقات روایت کرده است که ابوذر گفت …[۸]

شهادت پیامبر به فقه عُمَر

ابن عربى  ، مى ‏گوید : این عُمَر بن خطاب  رضى ‏الله‏ عنه است [ به او نیک بنگرید ]چگونه از خوراک‏هاى  گوارا و لذیذ ، دست کشید و از این سخن خداى  متعال که فرمود : « أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا »[۹] (در دنیا کیف‏ هاتان راکردید و از خوراک‏هاى  پاکیزه و لذیذ ، بهره بردید) دریافت که شامل هر انسان مؤمن و کافرى  مى ‏شود .[۱۰]اى  نفس ، آیا به نظرت عارفى  که دنیا به او رو مى ‏کند ، از عُمَر فقیه ‏ترمى ‏باشد ؟! همو که رأیش در احکام [ با حکم خدا ] سازگار مى ‏افتاد و پیامبرشهادت داد که باطل در او راه ندارد .[۱۱]مى ‏گوییم :ابن عربى  از یاد مى ‏برد که این عقیده عُمَر بر خلاف آموزه قرآنى  است که مى ‏فرماید : « کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ » ؛[۱۲] از پاکیزه‏ ترین چیزهایى  که روزى ‏تان کردیم ،مصرف کنید .و اینکه عُمَر در فهم معناى  آیه‏اى  که بدان استشهاد مى ‏کند ، اشتباه کرد ؛ چراکه هیچ کس در معناى  آیه به اشتباه نمى ‏افتد. این آیه ـ فقط ـ کافران را مخاطب مى ‏سازد ، آنان که در دنیا از بهترین نعمت‏ها استفاده کردند و آخرت را از یادبردند .خداى  متعال مى ‏فرماید :« وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى  النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِالْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ » ؛[۱۳] و آن روز که کافران بر آتش عرضه شوند [ به آنها
گویند : ] خوشى ‏هاتان را در زندگى  دنیا بُردید و از نعمت‏هاى  گوارا بهره‏مند شدید ،امروز ، بدان جهت که به ناحق در روى  زمین گردن افراشتید و تبهکارى  کردید ، به عذاب خفّت ‏آور ، مجازات مى ‏شوید .عُمَر ـ خود ـ مى ‏گوید :کلُّ النِّساء أفقه مِن عُمَر حَتّى  ربات الجمال فى  خُدورهِنّ ؛[۱۴]همه زنان (حتّى  زیبارویان در سراپرده‏ ها) از عُمَر فقیه ‏ترند .[۱۵]صحّتِ این اعتراف عُمَرى  ، استدلال او را به آیه شریفه ، آشکار مى ‏سازد ؛
چنان که وى  درموارد فراوانى ‏احکام خدا را ـ حتّى  احکامى  را که بدیهى  مى ‏نمود ـ نمى ‏دانست (بنگرید به کتاب الغدیر ، اثر علاّمه امینى   رحمه ‏الله فصل : نوادر الأثر فى  علم عُمَر) .

عُمَر و اُوَیس

ابن عربى  ، حدیثى  را مى ‏آورد که اهل سنّت گمان مى ‏کنند این حدیث از پیامبرپیرامون شفاعت اُویس در [ باره کسانى  ] همچون رَبیعه و مُضَر ، است .[۱۶] سپس راوى  از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نقل مى ‏کند که فرمود :اى  عُمَر و اى  على  ، هر گاه شما دو تن «اُوَیس» را دیدار کردید ، از اوبخواهید که برایتان آمرزش بخواهد [ که اگر او برایتان استغفار کند ]خداى  متعال ، شما دو نفر را مى ‏آمرزد .آن دو ، بیست سال درنگ کردند و اُوَیس را مى ‏جستند ، در آخر سالى  که عُمَردر آن هلاک شد …آن گاه ابن عربى  ، ملاقات این دو نفر را با اُویس مى ‏آورد و مى ‏گوید :اُ ویس ، راست ایستاد و گفت : سلام بر تو اى  امیر مؤمنان و رحمت و برکاتِ خدا بر تو باد ، و بر تو اى فرزند ابوطالب ؛ خدا شما را از این اُ مّت ، جزاى  خیر دهد .. . [۱۷] سپس ابن عربى  ، قصّه هَرِم بن حَیّان را با اُویس مى ‏آورد و اینکه اُویس قرنى او را از مرگ عُمَر باخبر ساخت با این سخن که : اى  ابن حَیّان ، ابوبکر ـ خلیفه مسلمانان ـ درگذشت ، و برادر و دوست و برگزیده‏ ام «عُمَر» از دنیا رفت ، واعُمَرا .. .[۱۸]

شیطان گمان مى ‏کرد از دست عُمَر نجات مى ‏یابد

ابن عربى  ، مى ‏گوید :این عُمَر بن خطّاب  رضى ‏الله‏ عنه است ، شخصى  استوار و نیرومند که شیطان بر او راه نیافت ، شیطان مى ‏پنداشت مى ‏تواند از دست او بگریزد ، قرآن ، موافق حکمِ او
نازل شد و او را بدانجا رساند که به جهت ایمان و علمى  که در خود سراغ داشت ، بگوید : «لو کُشِفَ لی الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یقیناً» ؛[۱۹] اگر پرده‏ها کنار رود ، یقینم فزونى  نمى ‏یابد .میان آموختن و به چشم عیان دیدن ، جمع کرد و در صدرِ مشاهده ، اَعیان[ برایش ] بروز یافت . هیچ کس از روزگار او تا روز قیامت ، نمى ‏تواند در برابرش قد برافرازد و در حالى  از اَحوال جلو او بایستد . با موعظه اُوَیس قرنى  (بهترین تابعان) همّتش جنبید و آنچه را کشف و علم خطا ناپذیرش به او رهنمون شد برزبان آورد و گفت : اى  کاش ، مادر ، عُمَر را نمى ‏زاد ! [۲۰]این سخن ابن عربى  شایان ملاحظه است که مى ‏گوید : «شیطان بر عُمَر راه نیافت» در حالى که ابوبکر ـ خود ـ اعتراف مى ‏کرد که «شیطانى  دارد که به سراغش مى ‏آید»[۲۱] و از مردم خواست که هرگاه کژروى  کرد ، او را به راه راست بدارند .آیا عُمَر ـ نزد ابن عربى  ـ از ابوبکر برتر است ؟!

سخن گفتن خدا با عُمَر

ابن عربى  ، مى ‏گوید :پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره عُمَر فرمود : «اگر در میان این اُمّت یکى  از «مُحْدَثان» باشد ،عُمَر همان کس است»[۲۲] مقصود پیامبر از «مُحْدَث» سخن گفتن خدا با اولیاى  خویش است (نه با انبیا و رسولان) چراکه ذوق‏ها به اختلافِ مراتب ،مختلف ‏اند .[۲۳]و [ نیز ] ابن عربى  مى ‏گوید :از اولیاى  الهى  (که خداى  از آنان خشنود باد) مُحْدَ ثان ‏اند ، و عُمَر  رضى ‏الله‏ عنه ازآنهاست ؛ و در زمان ما از این افراد است ابوالعبّاس خشّاب .. .[۲۴]سپس ابن عربى  «مُحْدَث »  را نبى  الأولیا مى ‏شمارد .[۲۵]

مُحْدَث بودن عُمَر در داستان ساریه

ابن عربى  ، مى ‏گوید : از آن جمله این است که صاحب این مقام «مُحْدَث»مى ‏باشد و کسى  را که از جهت این حضرت او را سخن مى ‏کند ، نمى ‏بیند ؛ اگر اورا بنگرد ، از جهت حضرتِ تحقّق او به چشم است . پس شنیدن تو را به درجه مُحْدَثان مى ‏رساند و ندایت مى ‏دهد و خطاب او را یا به صورت بدیهى  و یا پاسخِ سؤالت و جواب سلامت ، مى ‏شنوى  .همه این امور را ما مشاهده کردیم . چندین نفر درباره ابوالعبّاس خشّاب به من خبر دادند که او «مُحْدَث» بود ، و این کار او ، شهرت داشت .از این باب است شنیدن ساریه صداى  عُمَر را از مدینه [ به نهاوند ] در حالى که میان آن دو ، چندین روز فاصله هست .و هرکرامتى  که در آن خطاب باشد ، از این باب است .[۲۶]شایان ملاحظه است که در بعضى  احادیث مى ‏خوانیم :حضرت على علیه‏ السلام بر چشمان عُمَر دست کشید [ در این هنگام دیده‏ اش باز شد ] مسلمانان را در نهاوند دید و دریافت که دشمن درکمین آنهاست و نجاتى  برایشان وجود ندارد مگر اینکه به دامن کوهى در آنجا پناه ببرند . در اینجا بود که عُمَر به فرمانده مسلمانان ، ساریه ،
ندا زد ، اى  ساریه ، به طرف کوه برو ![۲۷]

عُمَرى  فعل باش

ابن عربى  مى ‏گوید : عُمَرى  فعل باش ، عُمَر مى ‏گفت : هرکه در راه خدا ما رابفریبد ، به خدعه ‏اش تن مى ‏دهیم .[۲۸]

دلیل عصمت عُمَر

ابن عربى  بیان مى ‏دارد : از اَقطاب این مقام ، عُمَر بن خطّاب و احمد بن حنبل است . از این روست که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  قُوّتى  را که خدا به عُمَر ارزانى  داشت یادآورمى ‏شود و مى ‏فرماید : اى  عُمَر ، شیطان در تنگه ‏اى  با تو رو به رو نشد مگر اینکه تنگه دیگرى  (غیر از راهِ تو را) پیمود .این سخن ، به شهادت معصوم ، بر عصمتِ عُمَر دلالت دارد .دانستیم که شیطان ، ما را جز به راه‏ هاى  باطل نمى ‏برد و این راه‏ها غیر راه عُمَراست .بر اساس نصّ مذکور ، عُمَر جز راه حق را نمى ‏پیمود و از کسانى  است که درهمه مسالک خویش ، در راه خدا ، از سرزنش ملامتگرى  نمى ‏هراسید ؛ و حق ،صولتى  دارد . [۲۹] پیش از این گذشت که ابوبکر شیطانى  داشت که بر او درمى ‏آمد و او به سبب آن شیطان از کژروى  مى ‏هراسید . امّا [ بر پایه این سخن ابن عربى  ] شیطان در آنجاکه عُمَر باشد پا نمى ‏گذارد و به راه دیگر مى ‏رود . پس چگونه است که ـ نزد ابن عربى  ـ  ابوبکر بر عُمَر تقدّم دارد ؟!همچنین پیداست که هیچ یک از اهل مذاهب اهل سنّت ، در ادّعاى  عصمت براى  عُمَر ، با ابن عربى  همسو نمى ‏باشد .

علم عُمَر

ابن عربى  مى ‏نویسد :آیا نمى ‏نگرى  که براى  رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  در خواب کاسه ‏اى  از شیرآوردند ، فرمود : آن را آشامیدم تا آنجا که از ناخن ‏هایم بیرون زد ،سپس فزونى  آن را به عُمَر دادم .گفتند : اى  رسول خدا ، آن را به چه تأویل مى ‏کنى  ؟فرمود : به علم .[۳۰]از آنجا که پیامبر جایگاه رؤیا را مى ‏دانست و به آنچه تعبیر اقتضاداشت آگاه بود ، شیر را بر همان صورتى  که [ در خواب ] دید ، رهانکرد .[۳۱]نمى ‏دانیم این علم عُمَر کجا بود آنجا که مى ‏گفت : «همه مردم ـ حتّى  دوشیزه‏ هادر سراپرده ‏ها ـ از عُمَر فقیه‏ ترند» و علمش کجا رفت در آن بیش از هفتاد موردى که پیوسته لب مى ‏جنباند : «اگر على  نبود ، عُمَر هلاک مى ‏شد» یا مانند این سخن را بر زبان آورد .

عُمَر ربوبیّت را مشاهده کرد

ابن عربى  ، مى ‏گوید : [ آفریدگان در «عهد اَلست» (عالَم ذَرّ) ] پیش از هر چیز ،ربوبیّت را دیدند . از این رو پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  آن گاه که در خواب ، شیر را نوشید وزیادى  آن را به عُمَر داد ، شیر را تأویل کرد . گفتند : اى  رسول خدا ، آن را به چه تأویل مى ‏برى  ؟ فرمود : به علم .[۳۲]

عُمَر در نماز لشکر را تجهیز مى ‏کرد

ابن عربى  ، مى ‏گوید : چنان که عُمَر  رضى ‏الله ‏عنه در نماز ، لشکر را تجهیز مى ‏کرد ؛چراکه مؤمن راستین ، سخنى  جز با پروردگارش ندارد .[۳۳]

اقتداى  عُمَر به پیامبر

پیش از این ، سخن ابن عربى  گذشت که بیان داشت : خداى  متعال در کعبه گنجى  را به ودیعت نهاد ، پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  خواست آن را بیرون آورد و انفاق کند ،سپس برایش در این زمینه امر دیگرى  ـ به جهت مصلحتى  که دید ـ آشکار شد .
سپس عُمَر خواست آن گنج را بیرون آورد ، از باب اقتدا به پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  از این کار خوددارى  ورزید .[۳۴]
[۱] .  در لغت نامه دهخدا «زَریب ابن بریسیا» ضبط است م .
[۲] .  الفتوحات المکیّه ۳ : ۳۶۶ ـ ۳۶۹ .
[۳] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۱۳۸ ؛ الفتوحات المکیّه ۳ : ۲۵۲ .
[۴] .  الوصایا : ۶۷ .
[۵] .  این حدیث را با این لفظ ـ تنها ـ ابن عربى  مى ‏آورد . در جوامع روایى  اهل سنت ، متنِ حدیث چنین است : «رحم اللّه‏ عُمَر … تَرَکَه الحَقُّ ومالَهُ صَدیق» ؛ خدا عمر را رحمت کناد … [ پایبندى  به ] حق او را تنها گذاشت ، دوستى  ندارد (سنن ترمذى  ۵ : ۲۹۷ ، حدیث ۳۷۹۸ ؛ کتاب السنّة : ۵۶۷ ، حدیث ۱۲۴۶ ؛ مسند اَبى  یعلى  ۱ : ۴۱۹ ، حدیث ۵۵۰) (م) .
[۶] .  الفتوحات المکیّة ۳ : ۲۵۲ .
[۷] .  بنگرید به ، الطبقات ابن سعد ۴ : ۲۳۶ ؛ بحار الأنوار ۳۱ : ۱۸۰ ؛ شرح نهج البلاغة ۳ : ۵۸ ؛ الدرّالمنثور ۲ : ۲۹۳ (و دیگر منابع) .
[۸] .  کشف الخفاء ۲ : ۱۸۳ .
[۹] .  سوره اَحقاف ۴۶ آیه ۲۰ .
[۱۰] .  این جمله ترجمه عبارتِ «إنّه ینسحب على  کلّ إنسان …» مى ‏باشد . مؤلّف در پى  نوشت یادآورمى ‏شود که این تعبیر ، کاربرد جدیدى  است و گمان نمى ‏رود که ابن عربى  آن را گفته باشد و داناى  حقیقى  خداست (م) .
[۱۱] .  مجموعه رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۱۴۱ ـ ۱۴۲ .
[۱۲] .  سوره بقره ۲ آیه ۵۷ .
[۱۳] .  سوره احقاف ۴۶ آیه ۲۰ .
[۱۴] .  بنگرید به ، الغدیر ۶ : ۹۸ .
[۱۵] .  ابن اَبى  شیبه م۲۳۵ه  در «المُصَنّف ۷ : ۸۱» آورده است که عُمَر گفت : «کلُّ النّاس أَعْلَم من عُمَر»(همه مردم از عُمَر داناترند) بیهقى  (م۴۵۸ه ) در «السنن الکبرى  ۷ :۲۳۳ » نقل مى ‏کند که عُمَر گفت «کل اَحَد أَفْقَه مِن عُمَر» (بینش فقهى  همه کس از عُمَر بیشتر است) ابن اَبى  الحدید (م۶۵۶ه  ) در «شرح نهج البلاغة ۱ : ۱۸۲» ذکر مى ‏کند که عُمَر گفت : «کل النساء أفقه مِن عُمَر» ؛ (همه زنان از عُمَر فقیه ‏ترند) (م)
[۱۶] .  این داستان را ابن عساکر م۵۱۷ه  در «تاریخ دمشق ۹ : ۴۲۴» و پس از وى  ذَهَبى  (م۷۴۸ه ) در «سیر أعلام النبلاء ۴ : ۲۷» ذکر مى ‏کند (م) .
[۱۷] .  مجموعه رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۱۵۴ ـ ۱۵۵ .
[۱۸] .  همان ، ص۱۵۷ .
[۱۹] .  این سخن را امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام بر زبان آورد ، در حالى  که ابن عربى  آن را به عُمَر نسبت مى ‏دهد .
[۲۰] .  مجموعه رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۲۰۵
[۲۱] .  در «المعجم الأوسط ۸ : ۲۶۷» و نیز در «مجمع الزوائد ۵ : ۱۸۳» آمده است : «إنَّ لى  شیطاناًیَحْضُرُنى » و در «تخریج الأحادیث والآثار ۱ : ۴۸۲» از ابوبکر نقل شده که گفت : «إنَّ لى  شیطاناً یَعْتَرینى » ؛ شیطانى  دارم که به سراغم مى ‏آید م .
[۲۲] .  لفظ حدیث ، به نقل از مناوى  در «فیض القدیر ۱ : ۱۸۶» چنین است : إن یکن فى  هذه الأمّة مَحْدَثٌ ، فَهُو عُمَر م .
[۲۳] .  الفتوحات المکیّه ۱۲ : ۳۲۲ .
[۲۴] .  بنگرید به ، همان ، جلد ۱۱ ، ص۳۷۴ .
[۲۵] .  بنگرید به ، همان ، جلد ۱۲ ، ص۲۳۶ .
[۲۶] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الثالثه : ۱۹۷ .
[۲۷] .  مدینة المعاجز ۲ : ۱۵/۱۸ ؛ الهدایة الکبرى  : ۱۷۳ .
[۲۸] .  الوصایا : ۵۴ .
[۲۹] .  الفتوحات المکیّه ۳ : ۲۵۲ .
[۳۰] .  بنگرید به ، فتح البارى  ۱۲ : ۳۴۷ ، باب اللبن ؛ عمدة القارى  ۲۴ : ۱۴۷ م .
[۳۱] .  فصوص الحکم : ۸۶ ـ ۸۷ ؛ و رجوع کنید به ، ص ۱۵۹  .
[۳۲] .  الفتوحات المکیّه ۱ : ۲۵۷ .
[۳۳] .  همان ، جلد ۷ ، ص۱۶۲ .
[۳۴] .  همان ، جلد ۱ ، ص۵۸ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پنج − = 0

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>