در بحث اذان صحابه و اهل بیت علیهم السلام گذشت که ، امام على بن ابى طالب علیه السلام به«حَیّ على خیر العمل» اذان مى داد ، و به مؤذّنش امر مى کرد که در اذان آن را بگوید . با دقّت در حدیث تشریع اذان ـ که امام على علیه السلام آن را از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت مى کند مى توان دریافت که «حَیّ على خیر العمل» جزءِ اذان مى باشد ؛ زیرا در حاشیه دُسُوقى مى خوانیم : على علیه السلام «حَیّ على خیر العمل» را پس از «حَیّ على الفلاح» افزود ، و مذهب شیعه تا الآن همین است[۱] .معناى سخن دُسُوقى این است که آنحضرت چیزى در اذان مى آورد که خلفاء ازآن خوددارى مى کردند ؛ و همین عمل امام علیه السلام را فرزندانش ادامه دادند ، و سیره شیعه بر آن استوار شد ؛ زیرا بین فعل امام على و مذهب شیعه تاکنون جدایى نیفتاده است ،چه شیعه فقه و احکام دین را از امام على و فرزندان معصوم او مى ستاند .
حافظ علوى به اسناد خود از عُبَیْده سلمانى چنین روایت مى کند : على بن ابى طالب و حسن و حسین و عقیل بن ابى طالب و ابن عبّاس و عبداللّه بن جعفر و محمّد بن حنفیّه تا زنده بودند اذان مى دادند ، و همیشه در اذان «حَیّ على خیرالعمل» مى گفتند[۲] .و نیز از امام باقر علیه السلام روایت مى کند که فرمود : اذان من و اذان پدرانم ـ على و حسنو حسین و على بن حسین ـ اینگونه است : «حَیّ على خیر العمل ، حَیّ على خیرالعمل»[۳] .در کتاب «معجم الاُدباء» ، نوشته یاقوت حِمَوِى ، در ترجمه عمر بن ابراهیم بنمحمّد (م۵۳۹ ه ) ـ از نوه هاى امام زید شهید ـ به نقل از سَمْعانى آمده است :او زندگى خشن و سختى داشت ، بر فقر بردبار مى ماند و به اندک قانع بود ، شنیدم که مى گفت : من زیدى مذهبم ، لیکن بر مذهب سلطان ـ ابوحنیفه ـ فتوا مى دهم … در زمان اقامتم در کوفه ـ در کُوَر خمس[۴] ـ همراه او بودم ، در این مدت مطلب اعتقادى که ناخوشایندم باشد از او نشنیدم جز اینکه روزى در آستانه در خانهاش نشسته بودم ، او مطالب درهمى را که شنیده [ و نوشته ] بود برایم آورد . من در میان آنها حدیث کوفیان را جُستم ؛ عنوانى را یافتم که چنین بود : تصحیح اذان به «حَیّ على خیرالعمل» ؛ آن را گرفتم تا مطالعه کنم . پس آن را از دستم گرفت و گفت :این شایسته تو نیست ، جوینده آن غیر توست . سپس گفت : سزاواراست که در نزد عالم هر چیزى باشد ، زیرا هر نوعى از مطالب خواستارى دارد[۵] .اگر این ماجرا را با آنچه در پیش گذشت گرد هم آوریم که ، زید مُؤَذِّنش را ـ آنگاهکه از اهل شام در امان بود ـ به حیعله سوم امر مى کرد ؛ و یحیى بن زید ، در زمان قیامشبه خراسان ، مُؤَذّنش را به آن دستور مى داد ؛ و سخن ابراهیم بن عبداللّه بن حسن را درنظر آوریم که ، او به یارانش ـ زمانى که در صحرا بودند ـ امر مى کرد که در اذان «حَیّعلى خیر العمل» را بیفزایند[۶] ؛ و نیز گفته احمد بن عیسى را در نظر آوریم که در پاسخسؤال از اذان به «حَیّ على خیر العمل» گفت : بلى [ من در اذان آن را مى گویم ] لیکن آهسته و پنهانى [۷] ، به ظرف زمانى اى که طالبیون در آن مى زیستند آگاه مى شویم .این مقطع زمانى براى آشکار ساختن نظرات آنان سازگار و مناسب نبود ، تا آنجا کهمى بینیم عمر بن ابراهیم ـ با آنکه زیدى است ـ بر مذهب سلطان فتوا مى دهد ؛ زیرا فقه حاکم در آن روز فقه ابو حنیفه بود ؛ او نمى پسندد که سمعانى به جزوه تصحیح شدهاذان به «حَیّ على خیر العمل» آگاهى یابد ، آن را از او مى گیرد و مى گوید : «این بهصلاح تو نیست ، براى آن خواهندهاى است غیر تو» ، آنگاه راز وجود اینگونه کتابها و جزوه هاى تصحیح شده را نزد خود اینگونه بیان مى کند که : «شایسته است نزد عالم هر چیزى باشد ؛ چه هر نوع [ مطلبى ] دوستدارى دارد» . این رفتار عمر بن ابراهیم از آن روست که او سمعانى و خواسته هایش را مى شناسد ، و سمعانى خود نیز به توجهات شخصى اش اشاره مى کند ، چه مى گوید :«شروع کردم به جستجوى حدیث کوفیان در آنها …» . همین مطلب بسنده است براى آن که مى خواهد ملابسات تشریع احکام رابشناسد ، و به مخالفت ها و ستیزها که میان کوفه و شام و حجاز و … جریان داشتآگاهى یابد . آنچه گذشت بخش اندکى از ظرف زمانى [ و بستر تشریع ] «حَیّ على خیر العمل»مى باشد ، و بر نقش حکومت در جلوگیرى از اذان گفتن به آن دلالت مى کند . حال زمان آن است که سخنان بعضى از عالمان را بیاوریم که بیانگر اجماع عترت پیامبر صلى الله علیه وآله است بر اذان به «حَیّ على خیر العمل» . شوکانى در «نیل الأوطار » مى نویسد : زیادى تثویب [ در اذان ] ثابت است ، و باید به آن قائل شد . در حدیث [ اذان ] ذکر«حیّ على خیر العمل» نیست . عترت به اثبات آن قائل اند ، مى گویند : پس از آنکه مؤذّن «حیّ على الفلاح» گفت ، دوبار مى گوید : «حیّ على خیر العمل» . مهدى این سخن را در «البحر» به یکى از دو قول شافعى نسبت داده است ؛ در حالى که اینخلاف آن چیزى است که در کتابهاى شافعیه وجود دارد ، ما این سخن را در آنهانیافتیم[۸] ؛ بلکه خلاف آن چیزى است که در کتابهاى اهل بیت مى باشد[۹] .در «الانتصار» مى گوید : فقهاى چهارگانه در این اختلاف ندارند که «حَیّ على خیرالعمل» از الفاظ اذان نیست ، امام عزّ الدین در «شرح البحر» و دیگرانى که بر کتابهاى شافعیّه آگاهند ، این روایت را انکار کرده اند . قائلان به آن به آنچه در کتابهاى اهل بیت آمده ـ مانند امالى احمد بن عیسى ، التجرید ، الأحکام و جامع آل محمّد ـاستدلال مى کنند و ، با استناد آن به پیامبر ، آن را به اثبات مى رسانند . در «الاحکام» آمده است : روایت صحیح داریم که در عهد پیامبر به «حَیّ على خیرالعمل» اذان گفته مى شد ، و از اذان حذف نگردید مگر در زمان عمر ، همین سخن در«جامع آل محمّد» از حسن بن یحیى روایت شده است . نیز قائلان استدلال مى کنند به آنچه بیهقى در «السنن الکبرى » با سند صحیح از عبداللّه بن عمر روایت کرده که ، او گاه به «حَیّ على خیر العمل» اذان مى داد . و در آن ازعلى بن حسین روایت شده که گفت : آن اذان اول است . محب طبرى ـ در احکامش ـ از زید بن ارقم روایت کرده که وى به آن اذان داد ،محب طبرى مى گوید : ابن حزم آن را روایت کرده ، و سعید بن منصور ـ در سنن خودـ آن را از ابى اُمامة بن سَهْل بدرى نقل مى کند ، و این را از غیر طریق اهل بیت مرفوع[ یعنى مسند و متصل ] روایت نکرده است ؛ و قول بعضى از آنها چنین است : ابن حَزْمو بیهقى و محب طبرى و سعید بن منصور ، ثبوت آن را از على بن حسین صحیح دانسته اند …[۱۰]و در کتاب «الاعتصام بحبل اللّه» آمده است : … در «الجامع الکافى » مى خوانیم :حسن بن یحیى بن حسین (فرزند زید م۲۶۰ ه ) مى گوید : آل پیامبر اجماع دارند براینکه در اذان «حیّ على خیر العمل» بگویند ؛ و این نزد آنان سنّت است ، مى گوید : درحدیث پیامبر شنیدیم که خداى سبحان فرشته اى را از آسمان سوى زمین به اذان فرستاد ، و در آن اذان «حیّ على خیر العمل» بود … و پیامبر صلى الله علیه وآله پیوسته به «حیّ على خیر العمل» اذان مى داد تا اینکه خدا او را سوى خود برد ؛ و در زمان ابوبکر به آن اذان گفته مى شد ، پس چون عمر ولایت یافت گفت : «حیّ على خیر العمل» را واگذارید تامردم از جهاد سرنتابند ، و او نخستین کسى بود که آن را ترک کرد[۱۱] .استاد عزّان در مقدّمه کتاب «الأذان بحیّ على خیر العمل» مى نویسد : … امام المؤیّدباللّه احمد بن حسین هارونى (م۴۱۱ ه ) مى گوید : مذهب یحیى ـ یعنى هادى ـ و همهاهل بیت ، اذان به «حیّ على خیر العمل» است[۱۲] . و قاضى زید بن محمّد کلارى ـ که ازپیروان غیر معاصر مؤیّد باللّه است ـ مى گوید : اجماع اهل بیت به اذان گفتن به «حیّ على خیر العمل» است ، در آن اختلاف ندارند ، و از هیچ یک از آنان منع و انکار آننرسیده است ، و اجماع آنها نزد ما حجّت مى باشد و واجب است پیروى آن[۱۳] .و امام محمّد بن مطهر (م۷۲۸ ه ) مى گوید : و به «حیّ على خیر العمل» اذان گفتهمى شود ، دلیل آن اجماع اهل بیت مى باشد …[۱۴]علاّمه ، صلاح بن احمد بن مهدى (م۱۰۴۸ ه ) مى گوید : اهل بیت بر اذان به «حیّ على خیر العمل» اجماع کرده اند[۱۵] .و علاّمه شرفى (م۱۰۵۵) مى گوید : خلاصه ، اذان به «حیّ على خیر العمل» اجماعاهل بیت است ، و همانا عمر آن را از اذان بُرید[۱۶] .و علاّمه محقّق حسن بن احمد جلال (م۱۰۸۴ ه ) ، پس از ذکر اتفاق عترت بر اذان به «حیّ على خیر العمل» ، مى گوید : و اجماع عترت و على علیه السلام ، و این دو معصوماند از قصدِ بدعت[۱۷] .عزّان ادامه مى دهد : شیخ ما ، علاّمه مجد الدین گفت : این مطلب صحیح است کهاهل بیت بر اذان به «حیّ على خیر العمل» اجماع دارند [۱۸] .و احمد بن عیسى در امالى آورده است : آل محمّد اجماع دارند بر اثبات گفتن دوبار «حیّ على خیر العمل» ـ در اذان ـ پس از «حیّ على الفلاح» .و در شرح الأزهار آمده است : از جمله الفاظ اذان و اقامه ، «حیّ على خیر العمل »مى باشد ، به دلایل وارده مشهور نزد ائمّه عترت و شیعیان و پیروان آنها و کسان بسیارى از امّت محمّد که ، کتابهاشان آکنده از آن است . هادى إلى الحق ، یحیى بن حسن در «الأحکام» مى گوید : روایت صحیح داریم کهدر عهد پیامبر به «حیّ على خیر العمل» اذان مى دادند ، و این جمله از اذان کم نشد مگردر زمان عمر بن خطّاب که دستور داد آن را حذف کنند و گفت : مى ترسم مردم به آنتکیه کنند [ و دل ، خوش سازند و به جهاد نروند ] . و در «المنتخب» آمده است : و اما «حیّ على خیر العمل» ، در عهد پیامبر پیوسته جزء اذان بود تا اینکه خدا روح پیامبر را گرفت ، و نیز در عهد ابوبکر ـ تا درگذشت او ـوجود داشت ؛ و تنها عمر بود که آن را ترک کرد و دستور داد از گفتن آن جلوگیرى شود . از او پرسیدند : چرا آن را از اذان انداختى ؟ پاسخ داد : بدین جهت که مردم به آن بسنده نکنند و از جهاد سرباز نزنند[۱۹] (پایان سخن عزّان) . صنعانى مى گوید : اگر اجماع اهل بیت بر شرعیّت «حیّ على خیر العمل» صحیح باشد ، این اجماع حجّتى استوار است[۲۰] .مقبلى ـ از امامان زیدیه ـ مى گوید : اگر ادّعاى اجماع اهل بیت در این زمینه درست باشد ، آشکارترین حجّت است[۲۱] .ما در فصل چهارم از این کتاب (تاریخ اعتقادى و سیاسى حیّ على خیر العمل) این اجماع را ـ در نزد اهل بیت و فرقه هاى سه گانه شیعه ـ تأکید و اثبات مى کنیم ، و سیراین مسئله را روشن مى سازیم که چگونه در عصرهاى متأخّر به صورت شعار مکتب تعبّدى محض درآمد ، پس از آنکه در عهد پیامبر به آن اذان گفته مى شد ؛ و چگونه حذف آن از اذان و جایگزینى اش به «الصلاة خیر من النوم» شعار دشمنان اهل بیت گشت . و این خود دلیل قوى است بر وقوع دستبرد و تصرّف در این شعار اسلامى . شایان ذکر است که قصد ما در این اقسام سه گانه این است که رویکردمان را در جزئیّت «حیّ على خیر العمل» ـ به عنوان بندى از بندهاى اذان ـ روشن سازیم ؛ ونمى خواهیم نظرمان را بر کلام خدا و پیامبر ، حاکم گردانیم و خودپسندانه رأى خودرا فراتر از آنها بدانیم ؛ چنانچه بعضى از متعصّبان مذاهب مى کنند ، و سخن امام مذهبشان را بر قرآن و سنّت ترجیح مى دهند ؛ صاوى ـ در حاشیه اش بر تفسیرجلالین ـ چنین رویه اى دارد ، زیرا مى گوید :«تقلید به جز از مذاهب چهارگانه جایز نیست ، هرچند موافق قول صحابه و حدیث صحیح و آیه [ قرآن ] باشد ، پس خارج از مذاهب اربعه گمراه و گمراه کننده است ، و چه بسا به کفر بینجامد ، زیرا گرفتن[ و عمل ] به ظاهر کتاب و سنّت از اصول کفر مى باشد»[۲۲] .از آنچه گذشت روشن مى شود که تنها شیعه بر این قول نیست ، بلکه در اینجامى گوئیم شافعى و بعضى از بزرگان [ اهل سنّت ] به جزئیّت «حیّ على خیر العمل»قائل اند . بسى سودمند است که اندکى در این امر درنگ ورزیم تا بر درستى آنچه دراین فصل بیان کردیم تأکید کنیم که : «حیّ على خیر العمل» در عهد پیامبر جزء اذان بود ؛ زیرا پیامبر مؤذّنش را بر اذان به آن امر مى کرد ، لیکن مقدّرات [ و رخدادهاى ]سیاسى پس از پیامبر ، خواست آن را محو کند و از بین ببرد . مؤیّد این نظر ما ، سخن قاسم بن محمّد بن على است که به نقل از «توضیح المسائل» ـ نوشته عماد الدین یحیى بن محمّد بن حسن بن حمید مُقْرى ـ مى گوید : واز آنهاست اثبات «حیّ على خیر العمل» … امام مهدى احمد بن یحیى ـ در کتاب بحرخود ـ از قول اخیر یکى از دو قول شافعى آن را روایت مى کند … رویانى آورده که براى شافعى در قائل بودن به آن قول مشهورى است ، و بسیارى از عالمان مالکى وحنفى و شافعى گفته اند «حیّ على خیر العمل» از الفاظ اذان مى باشد . زرکشى در کتابش ـ که «البحر» نامیده مى شود ـ مى گوید : در اذانِ (مدینه) ـ آنگونه که در جاهاى دیگر اختلاف است ـ اختلاف نیست ، ابن عمر ـ که ستون اهل مدینه است ـ عقیده به افراد اذان داشت و در آن مى گفت : «حیّ على خیر العمل»[۲۳] .قاضى یحیى بن محمّد بن حسن بن حمید [ مقرى ] در ادامه مى گوید : پس روایت رویانى صحیح است که ، براى شافعى قول مشهورى است در آوردن «حیّ على خیر العمل»[۲۴] .در «الروض النضیر» آمده است : بسیارى از علماى مالکى و غیر آنها ـ حنفى وشافعى ـ گفتهاند که ، «حیّ على خیر العمل» از الفاظ اذان است[۲۵] .و در «الاعتصام بحبل اللّه» مى خوانیم : امام سروجى از «شرح الهدایه» روایت مى کند که : براى حنفیّه احادیث «حیّ على خیر العمل» ، به طرق زیادى ، وجود دارد[۲۶] .با توجه به این سخنان ، ضعف و ناتوانى نظر اهل سنّت روشن شد که ـ به تنهایى ـقائل به کراهیّت آوردن «حیّ على خیر العمل» در اذاناند[۲۷] ، زیرا فعل ابن عمر ـ هرچندقائل به دوام آن نباشیم ـ بیانگر جواز آوردن آن است ، و عمل ابى اُمامة بن سَهْل بن حُنَیْف ، جزئیّت آن را تأکید [ و اثبات ] مى کند ، و اینکه در عهد پیامبر و نیز اذان امام على وعلى بن حسین همراه با «حیّ على خیر العمل» بود ، و این خود دلیل مشروعیّت آن مى باشد ، و افزون بر این اقوال علماست که دست کم بر عدم حرمت آوردنِ آن ـ دراذان ـ دلالت دارد . در کتاب «الکبریت الأحمر فی بیان علوم الشیخ الأکبر» ، در پاورقى کتاب یواقیت الجواهر شعرانى ، به مکروه نبودن آن تصریح شده است . شیخ اکبر در فتوحات المکیّه مى گوید : مستند قول کسى که «حیّ على خیر العمل» را ـ در اذان ـ مکروه مى داند در نیافتم ؛ چه از پیامبر روایت شده که روز حفر خندق به آن امر کرد … شیخ حسن فخر الدین بلتستانى از صاحب «حاشیه منهیه» ـ از عالمان هند ـحکایت مى کند : ابن تیمیه در منهاجش پنداشته که «حیّ على خیر العمل» در اذان بدعت است ، این سختگیرى [ و تنگنظرى ] از سوى اوست ، ما با او در این زمینه موافق نیستیم[۲۸] .محقّق کتاب «مراتب الاجماع» در حاشیه مى گوید : «حیّ على خیر العمل» ، آنگونه که ابن تیمیه گمان کرده ، بدعت رافضى ها نمى باشد[۲۹] .به این ترتیب دریافتیم که «حیّ على خیر العمل» فصلى از اذان است که در عهدپیامبر به آن اذان گفته مى شد ، و صحابه و اهل بیت به آن عمل کردند ، و بعضى ازبزرگان [ اهل سنّت ] آن را شرعى مى دانند و بر عدم کراهت آن در اذان قائل اند . بلى ، پیروان گروه حاکم آن را ترک کردند ، و جز اندکى در این زمینه روایت نیاوردند ، و گفتند که ، اصل آن موجود است ، لیکن نسخ شده است ؟!خلاصه از آنچه گذشت ـ به طور فشرده ـ امور زیر به دست مى آید : ۱ ـ شیعه و سنّى بر اصل شرعیّت «حیّ على خیر العمل» در عهد پیامبر صلى الله علیه وآله اتّفاق دارند ، و اهل سنّت به تنهایى ادّعاى نسخ کرده اند ، و سیّد مرتضى با آنها تحدّى کرده که ناسخ را بیاورند : «و همانا ادّعا شده که آن نسخ و برداشته شده ، آن که ادّعاى نسخ مى کند باید دلیل بیاورد ، و دلیلى نخواهد یافت» . ۲ ـ در قسم دوم ، دلیل دوم ـ از ادله جزئیّت حیعله سوم ـ را آوردیم که آن فعل صحابه و اهل بیت علیهم السلام بود ، و نزدیک به سى نفر را (از صحابه و تابعین و اهل بیت علیهم السلام) نام بردیم که به «حیّ على خیر العمل» اذان مى دادند . ۳ ـ اجماع عترت بر این حیعله ـ در اذان ـ وجود دارد ، و فرقه هاى سه گانه شیعه برآن اتفاق نظر دارند . ۴ ـ سخن را به پایان بردیم به آنچه از شافعى و بعضى از بزرگان اهل سنّت حکایت شده که به جزئیّت حَیْعَله سوم قائلاند ، و به زودى اثبات خواهیم کرد که : قول به «حَیّ على خیر العمل» با عدم قول به «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» متلازماند ؛ زیرا قائل به شرعیّت یکى از آن دو شرعیّت دیگرى را برنمى تابد ؛ و از آنجا که ثابت شده شافعى ـ در اواخرعمر ـ از تثویب برگشت ؛ زیرا صحّت حدیث ابو مَحْذوره نزد او ثابت نگردید ، قولى که به او نسبت داده شده ـ اذان به «حَى ّ على خیر العمل» ـ ترجیح مى یابد ؛ و نظیر آن است سخن مالک و دیگران ، از حنفى ها و مذاهب دیگر . [۱] . حاشیة الدسوقى ۱ : ۱۹۳ . [۲] . الأذان بحیّ على خیر العمل : ۱۰۹ ، حدیث ۱۰۷ ؛ الاعتصام ۱ : ۲۹۴ . [۳] . مقدمه عزّان بر کتاب «الأذان بحیّ على خیر العمل» : ۱۸ . [۴] . مقصود از «کُوَر خمس» قسمتهاى پنجگانه است . [۵] . معجم الادباء ۱۵ : ۲۵۹ . [۶] . حیّ على خیر العمل ، به تحقیق عزّان : ۱۴۷ ، حدیث ۱۸۶ و۱۸۷ . [۷] . همان ، ص۱۵۰ ، حدیث ۱۹۰ ؛ این حدیث را محمّد بن منصور در «الامالی» اثر ابن عیسى ۱ : ۱۹۴ ،شماره ۲۳۷ ، روایت کرده است . [۸] . صحّت کلام مهدى را تأیید مى کند آنچه قاسم بن محمد بن على ـ به نقل از توضیح المسائل مقرى ـآورده که : «رویانى ذکر مى کند : براى شافعى قول مشهورى به قائل شدن به آن است» ؛ و نیز آنچه شافعى درباره تثویب مى گوید و اینکه آن از ابو محذوره ثابت نشده است . اگر به این دو سخن ـ با هم ـ بنگریم و آن دو را به هم ضمیمه کنیم ، ملازمه و عدم فصل بین قول به «حیّ على خیر العمل» و عدم قول به «الصلاة خیر من النوم» ، و به عکس براى ما آشکار مى گردد ؛ زیرا از ابن عمر اذان به «حیّ على خیر العمل» و مکروه بودن تثویب ثابت شده ، نظیر آن است امر نسبت به امام على علیهالسلام . پس قائل به شرعیّت «حیّ على خیر العمل» ، شرعیّت «الصلاة خیر من النوم» را نمى پذیرد و به عکس ، از این رو انکار تثویب از سوى شافعى مرجحى براى [ درستى ] قول منسوب به اوست که ، وى قائل به «حیّ على خیر العمل» مى باشد .امام مهدى ، احمد بن یحیى المرتضى م۸۴۰ ه در «البحر الزخّار ۲ : ۱۹۱» به قول اخیر شافعى (قول به حیعله سوم در اذان) اشاره کرده ، پس از آنکه اجماع عترت را در این زمینه یادآور شده است ، وى مى گوید : … عترت ، همگى ، و قول اخیر شافعى این است که «حیّ على خیر العمل» از الفاظ اذان است . [۹] . این سخن ، بیانگر قصور یا تقصیر شوکانى است ، زیرا پیداست که عترت بر اذان به «حیّ على خیر العمل» اجماع دارند . به جا بود شوکانى پیش از اظهار نظر قطعى ، در این مسئله تحقیق مى کرد . [۱۰] . نیل الأوطار ۲ : ۴۳ ـ ۴۴ . [۱۱] . الاعتصام بحبل اللّه ۱ : ۲۷۸ به نقل از الجامع الکافى ، نسخه خطى . [۱۲] . شرح التجرید ، نسخه خطى . [۱۳] . شرح قاضى زید بر تحریر ، نسخه خطى . [۱۴] . المنهج الحلی ، شرح مسند الإمام زید بن علی ۱ : ۷۷ نسخه خطى . [۱۵] . شرح الهدایه : ۲۹۴ . [۱۶] . ضیاء ذوی الابصار نسخه خطى ۱ : ۶۱ . [۱۷] . ضوء النهار ۱ : ۴۹۶ . [۱۸] . المنهج الأقوم فی الرفع والضم : ۳۵ . [۱۹] . الأحکام ۱ : ۸۴ ؛ شرح الأزهار ۱ : ۲۲۳ ؛ البحر الزخّار ۲ : ۱۹۱ ؛ الأذان بحیّ على خیر العمل ، للحافظ العلوی ، به تحقیق عزّان : ۱۵۳ . [۲۰] . این سخن را عزّان در کتاب «حیّ على خیر العمل بین الشرعیّة والابتداع» ، صفحه ۶۸ ، از کتاب «منحةالغفّار» آورده که در حاشیه کتاب «ضوء النهار» چاپ شده است . [۲۱] . نگاه کنید به مقدّمه عزّان بر کتاب «الأذان بحیّ على خیر العمل» ، صفحه ۱۷ . [۲۲] . حاشیة الصاوی على تفسیر الجلالین ۳ : ۱۰ ، ط دار احیاء لتراث العربی . شیخ احمد بن حجر آل بوطامى ـ قاضى اول دادگاه شرعى دولت قطر ـ در کتابى که آن را «تنزیه السنّة والقرآن عن کونهما مصدر الضلال و الکفران» مى نامد ، کلام صاوى را ردّ مى کند . این سخنى است که علاّمه خلیلى ـ مفتى کشور سلطنتى عمّان ـ در کتابش الحق الدامغ : ۱۰ ، مى گوید . [۲۳] . الاعتصام بحبل اللّه المتین ۱ : ۳۰۷ . [۲۴] . همان ، ص۳۰۸ . [۲۵] . الروض النضیر ۱ : ۵۴۲ . [۲۶] . الاعتصام ۱ : ۳۱۱ . [۲۷] . نگاه کنید به ، المجموع ، للنَووى ۳ : ۹۸ . [۲۸] . حاشیه منهیّه : ۲ ؛ نگاه کنید به سخن ابن تیمیه در منهاج السنّة النبویّة ۴ : ۱۶۵ . [۲۹] . مراتب الاجماع ، لابن حزم : ۲۷ ؛ نگاه کنید به منهاج السنّة النبویّة ۶ : ۲۹۳ ـ ۲۹۴ .