اجماع عترت-پژوهشی درباره اذان

اجماع عترت-پژوهشی درباره اذان

اجماع عترت

 در بحث اذان صحابه و اهل بیت  علیهم ‏السلام گذشت که ، امام على  بن ابى ‏طالب  علیه‏ السلام به «حَیّ على  خیر العمل» اذان مى ‏داد ، و به مؤذّنش امر مى ‏کرد که در اذان آن را بگوید . با دقّت در حدیث تشریع اذان ـ که امام على   علیه ‏السلام آن را از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کند مى ‏توان دریافت که «حَیّ على  خیر العمل» جزءِ اذان مى ‏باشد ؛ زیرا در حاشیه دُسُوقى مى ‏خوانیم : على   علیه ‏السلام «حَیّ على  خیر العمل» را پس از «حَیّ على  الفلاح» افزود ، و
مذهب شیعه تا الآن همین است[۱] .معناى  سخن دُسُوقى  این است که آنحضرت  چیزى  در اذان مى ‏آورد که خلفاء ازآن خوددارى  مى ‏کردند ؛ و همین عمل امام  علیه ‏السلام را فرزندانش ادامه دادند ، و سیره شیعه بر آن استوار شد ؛ زیرا بین فعل امام على  و مذهب شیعه تاکنون جدایى  نیفتاده است ،چه شیعه فقه و احکام دین را از امام على  و فرزندان معصوم او مى ‏ستاند . 

حافظ علوى  به اسناد خود از عُبَیْده سلمانى  چنین روایت مى ‏کند : على  بن ابى ‏طالب و حسن و حسین و عقیل بن ابى ‏طالب و ابن عبّاس و عبداللّه‏ بن جعفر و محمّد بن حنفیّه تا زنده بودند اذان مى ‏دادند ، و همیشه در اذان «حَیّ على  خیرالعمل» مى ‏گفتند[۲] .و نیز از امام باقر  علیه ‏السلام روایت مى ‏کند که فرمود : اذان من و اذان پدرانم ـ على  و حسن و حسین و على  بن حسین ـ این‏گونه است : «حَیّ على  خیر العمل ، حَیّ على  خیرالعمل»[۳] .در کتاب «معجم الاُدباء» ، نوشته یاقوت حِمَوِى  ، در ترجمه عمر بن ابراهیم بن محمّد (م۵۳۹ ه ) ـ از نوه‏ هاى  امام زید شهید ـ به نقل از سَمْعانى  آمده است :او زندگى  خشن و سختى  داشت ، بر فقر بردبار مى ‏ماند و به اندک قانع بود ، شنیدم که مى ‏گفت : من زیدى  مذهبم ، لیکن بر مذهب سلطان ـ ابوحنیفه ـ فتوا مى ‏دهم … در زمان اقامتم در کوفه ـ در کُوَر خمس[۴] ـ همراه او بودم ، در این مدت مطلب اعتقادى  که ناخوشایندم باشد از او نشنیدم جز اینکه روزى  در آستانه در خانه‏اش نشسته بودم ، او مطالب درهمى  را که شنیده [ و نوشته ] بود برایم آورد . من در میان آنها حدیث کوفیان را جُستم ؛ عنوانى  را یافتم که چنین بود : تصحیح اذان به «حَیّ على  خیرالعمل» ؛ آن را گرفتم تا مطالعه کنم . پس آن را از دستم گرفت و گفت :این شایسته تو نیست ، جوینده آن غیر توست . سپس گفت : سزاواراست که در نزد عالم هر چیزى  باشد ، زیرا هر نوعى  از مطالب خواستارى  دارد[۵] .اگر این ماجرا را با آنچه در پیش گذشت گرد هم آوریم که ، زید مُؤَذِّنش را ـ آن‏گاه که از اهل شام در امان بود ـ به حیعله سوم امر مى ‏کرد ؛ و یحیى  بن زید ، در زمان قیامش به خراسان ، مُؤَذّنش را به آن دستور مى ‏داد ؛ و سخن ابراهیم بن عبداللّه‏ بن حسن را درنظر آوریم که ، او به یارانش ـ زمانى  که در صحرا بودند ـ امر مى ‏کرد که در اذان «حَیّ على  خیر العمل» را بیفزایند[۶] ؛ و نیز گفته احمد بن عیسى  را در نظر آوریم که در پاسخ سؤال از اذان به «حَیّ على  خیر العمل» گفت : بلى  [ من در اذان آن را مى ‏گویم ] لیکن آهسته و پنهانى [۷] ، به ظرف زمانى ‏اى  که طالبیون در آن مى ‏زیستند آگاه مى ‏شویم .این مقطع زمانى  براى  آشکار ساختن نظرات آنان سازگار و مناسب نبود ، تا آنجا که مى ‏بینیم عمر بن ابراهیم ـ با آنکه زیدى  است ـ بر مذهب سلطان فتوا مى ‏دهد ؛ زیرا فقه حاکم در آن روز فقه ابو حنیفه بود ؛ او نمى ‏پسندد که سمعانى  به جزوه تصحیح شده اذان به «حَیّ على  خیر العمل» آگاهى  یابد ، آن را از او مى ‏گیرد و مى ‏گوید : «این به صلاح تو نیست ، براى  آن خواهنده‏اى  است غیر تو» ، آن‏گاه راز وجود این‏گونه کتاب‏ها و جزوه‏ هاى  تصحیح شده را نزد خود این‏گونه بیان مى ‏کند که : «شایسته است نزد عالم هر چیزى  باشد ؛ چه هر نوع [ مطلبى  ] دوستدارى  دارد» . این رفتار عمر بن ابراهیم از آن روست که او سمعانى  و خواسته‏ هایش را
مى ‏شناسد ، و سمعانى  خود نیز به توجهات شخصى ‏اش اشاره مى ‏کند ، چه مى ‏گوید :«شروع کردم به جستجوى  حدیث کوفیان در آنها …» . همین مطلب بسنده است براى  آن که مى ‏خواهد ملابسات تشریع احکام رابشناسد ، و به مخالفت‏ ها و ستیزها که میان کوفه و شام و حجاز و … جریان داشت آگاهى  یابد .  آنچه گذشت بخش اندکى  از ظرف زمانى  [ و بستر تشریع ] «حَیّ على  خیر العمل»مى ‏باشد ، و بر نقش حکومت در جلوگیرى  از اذان گفتن به آن دلالت مى ‏کند . حال زمان آن است که سخنان بعضى  از عالمان را بیاوریم که بیان‏گر اجماع عترت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله است بر اذان به «حَیّ على  خیر العمل» . شوکانى  در «نیل الأوطار » مى ‏نویسد : زیادى  تثویب [ در اذان ] ثابت است ، و باید به آن قائل شد . در حدیث [ اذان ] ذکر«حیّ على  خیر العمل» نیست . عترت به اثبات آن قائل‏ اند ، مى ‏گویند : پس از آنکه مؤذّن «حیّ على  الفلاح» گفت ، دوبار مى ‏گوید : «حیّ على  خیر العمل» . مهدى  این سخن را در «البحر» به یکى  از دو قول شافعى  نسبت داده است ؛ در حالى  که این خلاف آن چیزى  است که در کتاب‏هاى  شافعیه وجود دارد ، ما این سخن را در آنهانیافتیم[۸] ؛ بلکه خلاف آن چیزى  است که در کتابهاى  اهل بیت مى ‏باشد[۹] .در «الانتصار» مى ‏گوید : فقهاى  چهارگانه در این اختلاف ندارند که «حَیّ على  خیرالعمل» از الفاظ اذان نیست ، امام عزّ الدین در «شرح البحر» و دیگرانى  که بر کتاب‏هاى  شافعیّه آگاهند ، این روایت را انکار کرده‏ اند . قائلان به آن به آنچه در کتاب‏هاى  اهل بیت آمده ـ مانند امالى  احمد بن عیسى  ، التجرید ، الأحکام و جامع آل محمّد ـاستدلال مى ‏کنند و ، با استناد آن به پیامبر ، آن را به اثبات مى ‏رسانند . در «الاحکام» آمده است : روایت صحیح داریم که در عهد پیامبر به «حَیّ على  خیرالعمل» اذان گفته مى ‏شد ، و از اذان حذف نگردید مگر در زمان عمر ، همین سخن در«جامع آل محمّد» از حسن بن یحیى  روایت شده است .
 نیز قائلان استدلال مى ‏کنند به آنچه بیهقى  در «السنن الکبرى » با سند صحیح از
عبداللّه‏ بن عمر روایت کرده که ، او گاه به «حَیّ على  خیر العمل» اذان مى ‏داد . و در آن ازعلى  بن حسین روایت شده که گفت : آن اذان اول است . محب طبرى  ـ در احکامش ـ از زید بن ارقم روایت کرده که وى  به آن اذان داد ،محب طبرى  مى ‏گوید : ابن حزم آن را روایت کرده ، و سعید بن منصور ـ در سنن خودـ آن را از ابى  اُمامة بن سَهْل بدرى  نقل مى ‏کند ، و این را از غیر طریق اهل بیت مرفوع [ یعنى  مسند و متصل ] روایت نکرده است ؛ و قول بعضى  از آنها چنین است : ابن حَزْم و بیهقى  و محب طبرى  و سعید بن منصور ، ثبوت آن را از على  بن حسین صحیح دانسته‏ اند …[۱۰]و در کتاب «الاعتصام بحبل اللّه‏» آمده است : … در «الجامع الکافى » مى ‏خوانیم :حسن بن یحیى  بن حسین (فرزند زید م۲۶۰ ه ) مى ‏گوید : آل پیامبر اجماع دارند براینکه در اذان «حیّ على  خیر العمل» بگویند ؛ و این نزد آنان سنّت است ، مى ‏گوید : درحدیث پیامبر شنیدیم که خداى  سبحان فرشته‏ اى  را از آسمان سوى  زمین به اذان فرستاد ، و در آن اذان «حیّ على  خیر العمل» بود … و پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله پیوسته به «حیّ على  خیر العمل» اذان مى ‏داد تا اینکه خدا او را سوى  خود برد ؛ و در زمان ابوبکر به آن اذان گفته مى ‏شد ، پس چون عمر ولایت یافت گفت : «حیّ على  خیر العمل» را واگذارید تامردم از جهاد سرنتابند ، و او نخستین کسى  بود که آن را ترک کرد[۱۱] .استاد عزّان در مقدّمه کتاب «الأذان بحیّ على  خیر العمل» مى ‏نویسد : … امام المؤیّدباللّه‏ احمد بن حسین هارونى  (م۴۱۱ ه ) مى ‏گوید : مذهب یحیى  ـ یعنى  هادى  ـ و همه اهل بیت ، اذان به «حیّ على  خیر العمل» است[۱۲] . و قاضى  زید بن محمّد کلارى  ـ که ازپیروان  غیر معاصر مؤیّد باللّه‏ است ـ مى ‏گوید : اجماع اهل بیت به اذان گفتن به «حیّ على  خیر العمل» است ، در آن اختلاف ندارند ، و از هیچ یک از آنان منع و انکار آننرسیده است ، و اجماع آنها نزد ما حجّت مى ‏باشد و واجب است پیروى  آن[۱۳] .و امام محمّد بن مطهر (م۷۲۸ ه ) مى ‏گوید : و به «حیّ على  خیر العمل» اذان گفته مى ‏شود ، دلیل آن اجماع اهل بیت مى ‏باشد …[۱۴]علاّمه ، صلاح بن احمد بن مهدى  (م۱۰۴۸ ه ) مى ‏گوید : اهل بیت بر اذان به «حیّ على  خیر العمل» اجماع کرده‏ اند[۱۵] .و علاّمه شرفى  (م۱۰۵۵) مى ‏گوید : خلاصه ، اذان به «حیّ على  خیر العمل» اجماع اهل بیت است ، و همانا عمر آن را از اذان بُرید[۱۶] .و علاّمه محقّق حسن بن احمد جلال (م۱۰۸۴ ه ) ، پس از ذکر اتفاق عترت بر اذان به «حیّ على  خیر العمل» ، مى ‏گوید : و اجماع عترت و على   علیه‏ السلام ، و این دو معصوم‏اند
از قصدِ بدعت[۱۷] .عزّان ادامه مى ‏دهد : شیخ ما ، علاّمه مجد الدین گفت : این مطلب صحیح است که اهل بیت بر اذان به «حیّ على  خیر العمل» اجماع دارند [۱۸] .و احمد بن عیسى  در امالى  آورده است : آل محمّد اجماع دارند بر اثبات گفتن دوبار «حیّ على  خیر العمل» ـ در اذان ـ پس از «حیّ على  الفلاح» .و در  شرح الأزهار آمده است : از جمله الفاظ اذان و اقامه ، «حیّ على  خیر العمل »مى ‏باشد ، به دلایل وارده مشهور نزد ائمّه عترت و شیعیان و پیروان آنها و کسان بسیارى  از امّت محمّد که ، کتاب‏هاشان آکنده از آن است . هادى  إلى  الحق ، یحیى  بن حسن در «الأحکام» مى ‏گوید : روایت صحیح داریم که در عهد پیامبر به «حیّ على  خیر العمل» اذان مى ‏دادند ، و این جمله از اذان کم نشد مگردر زمان عمر بن خطّاب که دستور داد آن را حذف کنند و گفت : مى ‏ترسم مردم به آن تکیه کنند [ و دل ، خوش سازند و به جهاد نروند ] . و در «المنتخب» آمده است : و اما «حیّ على  خیر العمل» ، در عهد پیامبر پیوسته جزء اذان بود تا اینکه خدا روح پیامبر را گرفت ، و نیز در عهد ابوبکر ـ تا درگذشت او ـوجود داشت ؛ و تنها عمر بود که آن را ترک کرد و دستور داد از گفتن آن جلوگیرى  شود . از او پرسیدند : چرا آن را از اذان انداختى  ؟ پاسخ داد : بدین جهت که مردم به آن بسنده نکنند و از جهاد سرباز نزنند[۱۹] (پایان سخن عزّان) . صنعانى  مى ‏گوید : اگر اجماع اهل بیت بر شرعیّت «حیّ على  خیر العمل» صحیح باشد ، این اجماع حجّتى  استوار است[۲۰] .مقبلى  ـ از امامان زیدیه ـ مى ‏گوید : اگر ادّعاى  اجماع اهل بیت در این زمینه درست باشد ، آشکارترین حجّت است[۲۱] .ما در فصل چهارم از این کتاب (تاریخ اعتقادى  و سیاسى  حیّ على  خیر العمل) این اجماع را ـ در نزد اهل بیت و فرقه‏ هاى  سه‏ گانه شیعه ـ تأکید و اثبات مى ‏کنیم ، و سیراین مسئله را روشن مى ‏سازیم که چگونه در عصرهاى  متأخّر به صورت شعار مکتب تعبّدى  محض درآمد ، پس از آنکه در عهد پیامبر به آن اذان گفته مى ‏شد ؛ و چگونه حذف آن از اذان و جایگزینى ‏اش به «الصلاة خیر من النوم» شعار دشمنان اهل بیت گشت . و این خود دلیل قوى  است بر وقوع دستبرد و تصرّف در این شعار اسلامى  . شایان ذکر است که قصد ما در این اقسام سه‏ گانه این است که رویکردمان را در جزئیّت «حیّ على  خیر العمل» ـ به عنوان بندى  از بندهاى  اذان ـ روشن سازیم ؛ ونمى ‏خواهیم نظرمان را بر کلام خدا و پیامبر ، حاکم گردانیم و خودپسندانه رأى  خودرا فراتر از آنها بدانیم ؛ چنانچه بعضى  از متعصّبان مذاهب مى ‏کنند ، و سخن امام مذهبشان را بر قرآن و سنّت ترجیح مى ‏دهند ؛ صاوى  ـ در حاشیه‏ اش بر تفسیرجلالین  ـ چنین رویه‏ اى  دارد ، زیرا مى ‏گوید :«تقلید به جز از مذاهب چهارگانه جایز نیست ، هرچند موافق قول صحابه و حدیث صحیح و آیه [ قرآن ] باشد ، پس خارج از مذاهب
اربعه گمراه و گمراه ‏کننده است ، و چه بسا به کفر بینجامد ، زیرا گرفتن[ و عمل ] به ظاهر کتاب و سنّت از اصول کفر مى ‏باشد»[۲۲] .از آنچه گذشت روشن مى ‏شود که تنها شیعه بر این قول نیست ، بلکه در اینجامى ‏گوئیم شافعى  و بعضى  از بزرگان [ اهل سنّت ] به جزئیّت «حیّ على  خیر العمل»قائل‏ اند . بسى  سودمند است که اندکى  در این امر درنگ ورزیم تا بر درستى  آنچه دراین فصل بیان کردیم تأکید کنیم که : «حیّ على  خیر العمل» در عهد پیامبر جزء اذان بود ؛ زیرا پیامبر مؤذّنش را بر اذان به آن امر مى ‏کرد ، لیکن مقدّرات [ و رخدادهاى  ]سیاسى  پس از پیامبر ، خواست آن را محو کند و از بین ببرد . مؤیّد این نظر ما ، سخن قاسم بن محمّد بن على  است که به نقل از «توضیح المسائل» ـ نوشته عماد الدین یحیى  بن محمّد بن حسن بن حمید مُقْرى  ـ مى ‏گوید : واز آنهاست اثبات «حیّ على  خیر العمل» … امام مهدى  احمد بن یحیى  ـ در کتاب بحرخود ـ از قول اخیر یکى  از دو قول شافعى  آن را روایت مى ‏کند … رویانى  آورده که براى  شافعى  در قائل بودن به آن قول مشهورى  است ، و بسیارى  از عالمان مالکى  وحنفى  و شافعى  گفته‏ اند «حیّ على  خیر العمل» از الفاظ اذان مى ‏باشد . زرکشى  در کتابش ـ که «البحر» نامیده مى ‏شود ـ مى ‏گوید : در اذانِ (مدینه) ـ آن‏گونه که در جاهاى  دیگر اختلاف است ـ اختلاف نیست ، ابن عمر ـ که ستون اهل مدینه است ـ عقیده به افراد اذان داشت و در آن مى ‏گفت : «حیّ على  خیر العمل»[۲۳] .قاضى  یحیى  بن محمّد بن حسن بن حمید [ مقرى  ] در ادامه مى ‏گوید : پس روایت رویانى  صحیح است که ، براى  شافعى  قول مشهورى  است در آوردن «حیّ على  خیر
العمل»[۲۴] .در «الروض النضیر» آمده است : بسیارى  از علماى  مالکى  و غیر آنها ـ حنفى  وشافعى  ـ گفته‏اند که ، «حیّ على  خیر العمل» از الفاظ اذان است[۲۵] .و در «الاعتصام بحبل اللّه‏» مى ‏خوانیم : امام سروجى  از «شرح الهدایه» روایت مى ‏کند که : براى  حنفیّه احادیث «حیّ على  خیر العمل» ، به طرق زیادى  ، وجود دارد[۲۶] .با توجه به این سخنان ، ضعف و ناتوانى  نظر اهل سنّت روشن شد که ـ به تنهایى  ـقائل به کراهیّت آوردن «حیّ على  خیر العمل» در اذان‏اند[۲۷] ، زیرا فعل ابن عمر ـ هرچندقائل به دوام آن نباشیم ـ بیان‏گر جواز آوردن آن است ، و عمل ابى  اُمامة بن سَهْل بن حُنَیْف ، جزئیّت آن را تأکید [ و اثبات ] مى ‏کند ، و اینکه در عهد پیامبر و نیز اذان امام على  وعلى  بن حسین همراه با «حیّ على  خیر العمل» بود ، و این خود دلیل مشروعیّت آن مى ‏باشد ، و افزون بر این اقوال علماست که دست کم بر عدم حرمت آوردنِ آن ـ دراذان ـ دلالت دارد . در کتاب «الکبریت الأحمر فی بیان علوم الشیخ الأکبر» ، در پاورقى  کتاب یواقیت الجواهر شعرانى  ، به مکروه نبودن آن تصریح شده است . شیخ    اکبر در  فتوحات
المکیّه مى ‏گوید : مستند قول کسى  که «حیّ على  خیر العمل» را ـ در اذان ـ مکروه مى ‏داند در نیافتم ؛ چه از پیامبر روایت شده که روز حفر خندق به آن امر کرد … شیخ حسن فخر الدین بلتستانى  از صاحب «حاشیه منهیه» ـ از عالمان هند ـحکایت مى ‏کند : ابن تیمیه در منهاجش پنداشته که «حیّ على  خیر العمل» در اذان بدعت است ، این سخت‏گیرى  [ و تنگ‏نظرى  ] از سوى  اوست ، ما با او در این زمینه موافق نیستیم[۲۸] .محقّق کتاب «مراتب الاجماع» در حاشیه مى ‏گوید : «حیّ على  خیر العمل» ، آن‏گونه که ابن تیمیه گمان کرده ، بدعت رافضى ‏ها نمى ‏باشد[۲۹] .به این ترتیب دریافتیم که «حیّ على  خیر العمل» فصلى  از اذان است که در عهدپیامبر به آن اذان گفته مى ‏شد ، و صحابه و اهل بیت به آن عمل کردند ، و بعضى  ازبزرگان [ اهل سنّت ] آن را شرعى  مى ‏دانند و بر عدم کراهت آن در اذان قائل‏ اند . بلى  ، پیروان گروه حاکم آن را ترک کردند ، و جز اندکى  در این زمینه روایت نیاوردند ، و گفتند که ، اصل آن موجود است ، لیکن نسخ شده است ؟!خلاصه از آنچه گذشت ـ به‏ طور فشرده ـ امور زیر به دست مى ‏آید : ۱ ـ شیعه و سنّى  بر اصل شرعیّت «حیّ على  خیر العمل» در عهد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله اتّفاق دارند ، و اهل سنّت به تنهایى  ادّعاى  نسخ کرده‏ اند ، و سیّد مرتضى  با آنها تحدّى  کرده که ناسخ را بیاورند : «و همانا ادّعا شده که آن نسخ و برداشته شده ، آن که ادّعاى  نسخ مى ‏کند باید دلیل بیاورد ، و دلیلى  نخواهد یافت» .
 ۲ ـ در قسم دوم ، دلیل دوم ـ از ادله جزئیّت حیعله سوم ـ را آوردیم که آن فعل
صحابه و اهل بیت  علیهم ‏السلام بود ، و نزدیک به سى  نفر را (از صحابه و تابعین و اهل بیت  علیهم‏ السلام) نام بردیم که به «حیّ على  خیر العمل» اذان مى ‏دادند .
 ۳ ـ اجماع عترت بر این حیعله ـ در اذان ـ وجود دارد ، و فرقه‏ هاى  سه‏ گانه شیعه برآن اتفاق ‏نظر دارند .
 ۴ ـ سخن را به پایان بردیم به آنچه از شافعى  و بعضى  از بزرگان اهل سنّت حکایت شده که به جزئیّت حَیْعَله سوم قائل‏اند ، و به زودى  اثبات خواهیم کرد که : قول به «حَیّ على  خیر العمل» با عدم قول به «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» متلازم‏اند ؛ زیرا قائل به شرعیّت یکى  از آن دو شرعیّت دیگرى  را برنمى ‏تابد ؛ و از آنجا که ثابت شده شافعى  ـ در اواخرعمر ـ از تثویب برگشت ؛ زیرا صحّت حدیث ابو مَحْذوره نزد او ثابت نگردید ، قولى که به او نسبت داده شده ـ اذان به «حَى ّ على  خیر العمل» ـ ترجیح مى ‏یابد ؛ و نظیر آن است سخن مالک و دیگران ، از حنفى ‏ها و مذاهب دیگر .
[۱] .  حاشیة الدسوقى  ۱ : ۱۹۳ .
[۲] .  الأذان بحیّ على  خیر العمل : ۱۰۹ ، حدیث ۱۰۷ ؛ الاعتصام ۱ : ۲۹۴ .
[۳] .  مقدمه عزّان بر کتاب «الأذان بحیّ على  خیر العمل» : ۱۸ .
[۴] .  مقصود از «کُوَر خمس» قسمت‏هاى  پنج‏گانه است .
[۵] .  معجم الادباء ۱۵ : ۲۵۹ .
[۶] .  حیّ على  خیر العمل ، به تحقیق عزّان : ۱۴۷ ، حدیث ۱۸۶ و۱۸۷ .
[۷] .  همان ، ص۱۵۰ ، حدیث ۱۹۰ ؛ این حدیث را محمّد بن منصور در «الامالی» اثر ابن عیسى  ۱ : ۱۹۴ ،شماره ۲۳۷ ، روایت کرده است .
[۸] .  صحّت کلام مهدى  را تأیید مى ‏کند آنچه قاسم بن محمد بن على  ـ به نقل از توضیح المسائل مقرى  ـآورده که : «رویانى  ذکر مى ‏کند : براى  شافعى  قول مشهورى  به قائل شدن به آن است» ؛ و نیز آنچه شافعى  درباره تثویب مى ‏گوید و اینکه آن از ابو محذوره ثابت نشده است . اگر به این دو سخن ـ با هم ـ بنگریم و آن دو را به هم ضمیمه کنیم ، ملازمه و عدم فصل بین قول به «حیّ على  خیر العمل» و عدم قول به «الصلاة خیر من النوم» ، و به عکس براى  ما آشکار مى ‏گردد ؛ زیرا از ابن عمر اذان به «حیّ على  خیر العمل» و مکروه بودن تثویب ثابت شده ، نظیر آن است امر نسبت به امام على   علیه‏السلام . پس قائل به شرعیّت «حیّ على  خیر العمل» ، شرعیّت «الصلاة خیر من النوم» را نمى ‏پذیرد و به عکس ، از این رو انکار تثویب از سوى  شافعى  مرجحى  براى  [ درستى  ] قول منسوب به اوست که ، وى  قائل به «حیّ على  خیر العمل» مى ‏باشد .امام مهدى  ، احمد بن یحیى  المرتضى  م۸۴۰ ه  در «البحر الزخّار ۲ : ۱۹۱» به قول اخیر شافعى  (قول به حیعله سوم در اذان) اشاره کرده ، پس از آنکه اجماع عترت را در این زمینه یادآور شده است ، وى  مى ‏گوید : … عترت ، همگى  ، و قول اخیر شافعى  این است که «حیّ على  خیر العمل» از الفاظ اذان است .
[۹] .  این سخن ، بیانگر قصور یا تقصیر شوکانى  است ، زیرا پیداست که عترت بر اذان به «حیّ على  خیر العمل» اجماع دارند . به‏ جا بود شوکانى  پیش از اظهار نظر قطعى  ، در این مسئله تحقیق مى ‏کرد .
[۱۰] .  نیل الأوطار ۲ : ۴۳ ـ ۴۴ .
[۱۱] .  الاعتصام بحبل اللّه‏ ۱ : ۲۷۸ به نقل از الجامع الکافى  ، نسخه خطى  .
[۱۲] .  شرح التجرید ، نسخه خطى  .
[۱۳] .  شرح قاضى  زید بر تحریر ، نسخه خطى  .
[۱۴] .  المنهج الحلی ، شرح مسند الإمام زید بن علی ۱ : ۷۷ نسخه خطى  .
[۱۵] .  شرح الهدایه : ۲۹۴ .
[۱۶] .  ضیاء ذوی الابصار نسخه خطى  ۱ : ۶۱ .
[۱۷] .  ضوء النهار ۱ : ۴۹۶ .
[۱۸] .  المنهج الأقوم فی الرفع والضم : ۳۵ .
[۱۹] .  الأحکام ۱ : ۸۴ ؛ شرح الأزهار ۱ : ۲۲۳ ؛ البحر الزخّار ۲ : ۱۹۱ ؛ الأذان بحیّ على  خیر العمل ، للحافظ العلوی ، به تحقیق عزّان : ۱۵۳ .
[۲۰] .  این سخن را عزّان در کتاب «حیّ على  خیر العمل بین الشرعیّة والابتداع» ، صفحه ۶۸ ، از کتاب «منحةالغفّار» آورده که در حاشیه کتاب «ضوء النهار» چاپ شده است .
[۲۱] .  نگاه کنید به مقدّمه عزّان بر کتاب «الأذان بحیّ على  خیر العمل» ، صفحه ۱۷ .
[۲۲] .  حاشیة الصاوی على  تفسیر الجلالین ۳ : ۱۰ ، ط دار احیاء لتراث العربی . شیخ احمد بن حجر آل بوطامى  ـ قاضى  اول دادگاه شرعى  دولت قطر ـ در کتابى  که آن را «تنزیه السنّة والقرآن عن کونهما مصدر الضلال و الکفران» مى ‏نامد ، کلام صاوى  را ردّ مى ‏کند . این سخنى  است که علاّمه خلیلى  ـ مفتى  کشور سلطنتى  عمّان ـ در کتابش الحق الدامغ : ۱۰ ، مى ‏گوید .
[۲۳] .  الاعتصام بحبل اللّه‏ المتین ۱ : ۳۰۷ .
[۲۴] .  همان ، ص۳۰۸ .
[۲۵] .  الروض النضیر ۱ : ۵۴۲ .
[۲۶] .  الاعتصام ۱ : ۳۱۱ .
[۲۷] .  نگاه کنید به ، المجموع ، للنَووى  ۳ : ۹۸ .
[۲۸] .  حاشیه منهیّه : ۲ ؛ نگاه کنید به سخن ابن تیمیه در منهاج السنّة النبویّة ۴ : ۱۶۵ .
[۲۹] .  مراتب الاجماع ، لابن حزم : ۲۷ ؛ نگاه کنید به منهاج السنّة النبویّة ۶ : ۲۹۳ ـ ۲۹۴ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


چهار × 4 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>