اذان و آثار آن در حیات اجتماعى-پژوهشی درباره اذان

اذان و آثار آن در حیات اجتماعى-پژوهشی درباره اذان

در شریعت اسلام ، اذان و اقامه در امور حیاتى   و اجتماعى   بسیارى   ، جز نماز ،
مستحب مى  ‏باشد ، بعضى   از آنها چنین است :

اذان و نوزاد

امام على    علیه ‏السلام : هرکه برایش کودکى   به دنیا آید ، باید در گوش راست او اذان ، و درگوش چپش اقامه بگوید ، این کار کودک شما را از [ شرّ ] شیطان نگه مى  ‏دارد ، و شیطان را به وحشت مى  ‏اندازد [ و از او دور مى  ‏سازد [۱]] .ابو داود به سندش از عبیداللّه‏ بن ابى   رافع ، از پدرش ، نقل مى  ‏کند که گفت : آن‏گاه که فاطمه  علیهاالسلام حسن بن على   را به دنیا آورد ، من دیدم که پیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  در گوش‏هاى   او اذان نماز گفت[۲] .

اذان و نازایى

هِشام بن ابراهیم از بیمارى  ‏اش و از اینکه فرزندى   برایش زاده نمى  ‏شد ، به امام رضا  علیه ‏السلام شکوه کرد ؛ امام  علیه ‏السلام به او دستور داد که با صداى   بلند در منزلش اذان دهد !هشام مى  ‏گوید : این کار را کردم ، خدا بیمارى  ‏ام را زدود و فرزندانم زیاد شد[۳] .

اذان و بیمارى

یکى   از موالى   [ بندگان آزاد شده ] امام صادق  علیه ‏السلام در حالى   که بیمار و بد حال بودنزد آن حضرت آمد . امام  علیه ‏السلام به او فرمود ، چه شده ، تو را رنگ پریده و بد حال مى  ‏بینیم ؟ گفت : فدایت شوم ، یک ماه است که به شدت بیمار و ناتوانم ، تب بدنم قطع نمى  ‏شود ، به هرچه رفیقان برایم توصیف کردند خود را معالجه کردم ، سودى   نبخشید .امام صادق  علیه ‏السلام به او فرمود : دکمه‏ هاى   پیراهنت را بگشاى   ، و سر در گریبان فرو برو اذان و اقامه بگو ، و سوره  حمد را هفت مرتبه بخوان . گفت : چنین کردم ، پس گویاکه از بند رها شدم [۴] . عَجْلُونى   در کشف الخفاء از فقیه محمّد سیابا ـ به حکایت خودش ـ روایت مى  ‏کندکه ، بادى   وزید و سنگ‏ ریزه‏اى   به چشم او رفت و از بیرون  آوردن آن درماند  ، و دردشدیدى   او را فرا گرفت ؛ چون شنید مؤذن مى  ‏گوید : «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏» ، آن را به زبان آورد ، پس سنگ‏ریزه فورى   بیرون آمد[۵] .

اذان و معیشت

مردى   به امام صادق  علیه ‏السلام از فقر شکایت کرد ، امام  علیه ‏السلام فرمود : هر زمان که صداى   اذان را شنیدى   ، همان‏گونه که مؤذن اذان مى  ‏دهد اذان بگوى  [۶] .سلیمان بن مُقبل مَدْیَنى   مى  ‏گوید : از امام کاظم  علیه ‏السلام پرسیدم که ، چرا مستحب است انسان ـ هنگامى   که اذان را شنید ـ مانند مؤذن اذان بگوید ؛ هرچند در حال بول و غائط باشد ؟امام علیه ‏السلام پاسخ داد: زیرا این کار روزى   [ درآمد و امکانات معیشتى   ] را زیاد مى  ‏کند[۷].

اذان و درد سر

 شیخ طبرسى   در «عُدّة السفر وعمدة الحضر» آورده است که ، از امامان  علیهم ‏ا لسلام چنین روایت شده است : «اذان و اقامه براى   رفع درد سر نوشته شده و به [ گردن ] شخص آویخته مى  ‏شود»[۸] .

 
اذان و بد اخلاقى

امام صادق  علیه ‏السلام : هر چیزى   اشتهایى   دارد ، و اشتهاى   مرد گوشت است ، هرکه چهل روز گوشت نخورد اخلاقش بد مى  ‏شود ، و هرکه بد اخلاق شد در گوش راستش اذان دهید[۹] .

اذان و راندن شیطان

سلیمان جعفرى   روایت مى  ‏کند که ، شنیده است امام صادق  علیه ‏السلام مى  ‏فرمود :«در خانه‏ ات اذان بگوى   ، چه آن شیطان را مى  ‏رماند ، و براى   [ مصون ماندن ]کودکان مستحب است[۱۰] .

اذان و غول[۱۱] [ دیو و پرى   ]

 در دعائم الاسلام از امام على    علیه ‏السلام نقل شده که پیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : هنگامى   که دیو وپرى   شما را فریفتند به نماز اذان دهید [ و با اذان شرّ آنها را از خود دور سازید [۱۲]] . ابو سعید خُدرى   مى  ‏گوید : پیامبر  صلى   الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : صداى   مؤذن را جن و انس و چیزى  نمى  ‏شنود مگر اینکه روز قیامت به نفع او شهادت مى  ‏دهد[۱۳] . خطاب رُعَیْنى   در مواهب الجلیل به نقل از ناشرى   ـ از شافعیه ـ در ایضاح مى  ‏گوید :اذان در چند مورد مستحب است : هنگام ازدحام و زیادى   جن‏ها ، در گوش انسان غمگین ، در گوش راست کودک پس از تولد ، و گفتن اقامه در گوش چپ آن ، گفتن اذان و اقامه ، پشت‏ سر مسافر [۱۴] . از آنچه تاکنون گذشت ، و از سخنان بعضى   از عالمان سنى   و گروه‏هاى   سه‏ گانه شیعه ، به دست مى  ‏آید که اذان در هنگام سَیْر پیامبر به آسمان و معراج تشریع شد ، واین تنها براى   تعیین وقت نماز نبود ، چه این شعار اسلامى   اسرار عالى   و معانى   باطنى  عمیقى   را در بردارد که بعضى   از آنها را یاد آور شدیم و بعضى   دیگر در ادامه مى  ‏آید ؛چنانچه خواهیم گفت که راز برداشتن «حَیّ عَلَى    خیرِ العمل» از اذان ، آن‏گونه که تعلیل کرده‏ اند نیست ، و مقصود از «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» ، آن‏گونه که توده مردم مى  ‏فهمندنمى  ‏باشد ، بلکه در اینجا اسرار و مسائلى   نهفته است که به زودى   ـ به خواست خداى  متعال ـ از آنها پرده برمى  ‏داریم .

۲ . توقیفى   بودن اذان

اکنون زمان طرح سؤال دیگر است و آن اینکه ، آیا اذان توقیفى   است به این معنا که باید فصل‏هاى   آن همچنان که هست گفته شود ، یا اینکه ما برحسب مصلحت مى  ‏توانیم آن را زیاده و کم کنیم[۱۵] ؟ و آیا در اینجا میان توقیفى   بودن امور عبادى   و غیرآن ، و بین واجبات و مستحبات فرق وجود دارد یا نه ؟حکم اذان چیست ؟ آیا توقیفیّت آن مانند قرآن است که کسى حق ندارد آن را زیاده و  کم   کند یا اینکه توقیفى   بودن اذان به شکل دیگرى   است ؟پیداست که اذان توقیفى   است ، احادیثى   از اهل بیت پیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  دلالت دارد که اذان در اِسراء و معراج تشریع شد ، و مانند آن در کتاب‏هاى   بعضى   از اهل سنّت آمده است .لیکن در این صورت ، با احادیثى   که مُشعِر به توقیفى   نبودن اذان مى  ‏باشد چه کنیم ؟این روایات ـ که در آنها زیادت و نقصان وجود دارد ـ بر چه چیزى   دلالت مى  ‏کند ؟ آیابر تخییر دلالت مى  ‏کند یا بر جواز یا بر چیز دیگر ؟ابو بصیر از امام صادق  علیه ‏السلام روایت مى  ‏کند که فرمود : اگر مؤذن امام باشد و به انگیزه گرد آمدن مردم ، شهادت و «حَیّ على   الصلاة» یا «حَیّ على   الفلاح» را ، دوبار و سه‏بار وبیشتر اعاده کند ، اشکالى   ندارد[۱۶] . ابى   عُبَیْده حَذّاء مى  ‏گوید : امام باقر  علیه ‏السلام را دیدم که در اذان ، یکى   یکى   ، تکبیرمى  ‏گفت ، دلیل آن را پرسیدم ، فرمود : آن‏گاه که در اذان عجله داشته باشى   ، باکى   در این کار نیست[۱۷] . شیخ طوسى   ـ در حدیث صحیح ـ از عبداللّه‏ بن سِنان نقل مى  ‏کند که گفت :از امام صادق  علیه ‏السلام پرسیدم آیا زن براى   نماز باید اذان بگوید ؟ فرمود : اگر این کار رابکند خوب است ، و اگر نکرد کافى   است تکبیر بگوید و شهادت به یگانگى   و رسالت محمّد دهد[۱۸] .از ابى   مریم انصارى   ـ در روایتى   صحیح ـ نقل شده که گفت شنیدم امام صادق  علیه ‏السلام فرمود : اقامه زن این است که تکبیر بگوید و شهادت دهد که خدایى   جز خداى   یکتا نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست[۱۹] . بخارى   و مسلم از عبداللّه‏ بن حارث روایت کرده‏اند که گفت : ابن عباس در روزبارانى   ـ که زمین گل شده بود ـ برایمان خطبه خواند ، چون مؤذن به «حَیّ على   الصلاة»رسید از او خواست که بگوید : «الصلاة فی الرحال ، نماز در خانه‏ها» مردم ـ با شگفتى  و انکار ـ به هم نگاه مى  ‏کردند .ابن عباس گفت : گویا شما این ندا را انکار مى  ‏کنید ، با آن‏که بهتر از من ـ یعنى  پیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  ـ این کار را انجام داد ، نماز واجب است و من نمى  ‏پسندم شما را به زحمت اندازم[۲۰] . از امام باقر  علیه ‏السلام رسیده که آن حضرت در نماز صبح جمله «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النوم» رامى  ‏افزود ![۲۱] بارى   ، این احادیث بر چه چیزى   دلالت دارند ؟ و معنا و مقصودشان چیست ؟ وچگونه مى  ‏توان آنها را با توقیفى  بودن عبادات سازگار دانست ؟آیا توقیفیّت اذان از دیگر احکام جداست ، و مى  ‏توان «حَیّ على   الفلاح» را سه بار وبیشتر در آن تکرار کرد ، ولى   در امر عبادى   دیگر زیادى   و کمى   جایز نمى  ‏باشد ؟ آیا دراینجا بین واجب توقیفى   و مستحب توقیفى   ، فرق وجود دارد ؟توقیفى   به معناى   تعبدى   است ، یعنى   تعبد به آنچه شارع مقدس آورده بى  ‏زیاده ونقصان ، پس اگر از جانب شارع رسیده باشد که مى  ‏توان «حَیّ على   الفلاح» را در اذان سه‏بار گفت ، حمل بر تخییر یا اجازه شارع ـ به جهت ضرورت خاص ـ مى  ‏شود ؛ و اگراز سوى   شارع این سخن نرسیده باشد و صحّت روایت اثبات نگردد ، به آن عمل نمى  ‏شود و در نتیجه در اینجا فرقى   میان عبادات و معاملات در توقیفى   بودن نیست ،و نیز واجبات و مستحبات در توقیفى   بودن با هم فرق ندارند ، مکلف باید آنچه را مى  ‏شنود و به عقل درمى  ‏یابد ، به‏گونه‏اى   ادا کند که شارع امر کرده است ، بى  ‏زیاده ونقصان  .در کتاب کمال الدین صدوق ، در حدیثى   از عبداللّه‏ بن سِنان آمده است که امام صادق  علیه ‏السلام فرمود : به زودى   شما دچار شبهه مى  ‏شوید بى  ‏آنکه نشانه ‏اى   راهنما و امامى   هدایت‏گر در میانتان باشد ، کسى   از آن شبهه مصون نماند مگر آن که دعاى   غریق رابخواند .پرسیدم ، دعاى   غریق چیست ؟ امام  علیه ‏السلام فرمود : «یا اللّه‏ یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ، ثبِّت قلبی على   دینک …» گفتم : «یا مقلب القلوب والأبصار ، ثبّت قلبی على   دینک» ، امام  علیه ‏السلام فرمود،: به یقین ، خداى   بزرگ «مقلّب القلوب والأبصار ؛ دگرگون کننده قلب‏ ها و دیده ‏ها» است ، لیکن بگو آن‏چنان که من مى  ‏گویم : «یا مقلّب القلوب ،ثبِّت قلبی على   دینک ؛ اى   دگرگون کننده قلب‏ها ، دلم را بر دینت استوار بدار»[۲۲] . به این روش ، مسلمان مى  ‏آموزد که باید در نقل ، اندیشه و درنگ ورزد و احتیاط کند و برحذر [ و هوشیار ] باشد ، و بى  ‏زیاده و نقصان نصّ را بازگوید ، این همان شیوه ‏اى   است که شارع مقدّس تمسّک به آن را به ما آموخته است .بلى   ، گاه توقیفى   ، به لحاظ نگرش خاص ، از توقیفى   دیگر متمایز مى  ‏شود . به عنوان نمونه ، توقیفى   بودن اذان از توقیفى   بودن ازدواج و طلاق ـ به لحاظى   ـجداست ، به این معنا که در ازدواج و طلاق ، توقیفى   بودن به امر کلّى   تعلّق گرفته است
نه جزئیّت آن[۲۳] ، یعنى   بر عاقد واجب است که عقد ازدواج را در سخنش انشا کند ،بى  ‏آنکه متعبد به یک صیغه خاص باشد . پس اگر عقد کننده در عقد ازدواج ، «اَنْکَحْتُیا «زَوَّجْتُ» یا «مَتَّعْتُ» بگوید صحیح است ؛ و نیز در طلاق اگر شخص بگوید :
«زَوْجَتِی طالق» یا «فاطمةُ طالق» یا «زنم که در خانه است طالق است» ـ و زنش در خانه باشد ـ طلاق صحیح مى  ‏باشد . زیرا مقصود در اینجا ، انشاء پیوند زناشویى   در ازدواج و قصد جدایى   در طلاق است ، و تَعَبُّد به صیغه و لفظ خاص در اینجا منظور نیست ، به خلاف تعبد به نصوص قرآن و مانند آن که در آنها تغییر و تبدیل راه ندارد ، و جایزنیست جمله‏ اى   از قرآن بر جمله دیگر مقدم آورده شود و یا به جاى   «الرحمان الرحیم» ، انسان بگوید : «الرحیم الرحمان» ، چه مطلوب در اینجا اداءِ نص آسمانى  است همان‏گونه که هست .بنابراین ، توقیفیّات امور ، به حسب تَعَلُّق احکام مختلف مى  ‏شود . گاهى   توقیفى  بودن به حقیقت و ذات امر تعلّق مى  ‏گیرد ، و گاه به لزوم تعبّد به نصّ خاص بى  ‏زیاده ونقصان .حال مى  ‏پرسیم که ، توقیفى   بودن اذان از کدام قسم است ؟ آیا زیاده و نقصان ، وتبدیل  کلمه‏ اى   به کلمه دیگر در آن جایز مى  ‏باشد یا خیر ؟ اگر جایز است تا چه حدشارع به ما اجازه تصرف در آن را داده است ؟ آیا توقیفى   بودن اذان مانند اذکارمستحبى   در قنوت مى  ‏باشد یا مانند صیغه‏هاى   تشهّد و نمازِ خوف در نزد اهل سنّت است یا چیز دیگر ؟پاسخ این پرسش‏ها ، در ابوابى   که از این پس مى  ‏آید ، روشن خواهد شد و با مطالعه آنها مى  ‏توان به حقیقت امر در این زمینه پى   برد .

خلاصه بحث

پس از این‏که معناى   لغوى   و اصطلاحى   اذان را بیان کردیم ، و اقوالى   را که در تاریخ تشریع اذان گفته شده باز گفتیم ، به اقوال اهل سنّت درباره آغاز اذان پرداختیم که ،شش قول مى  ‏باشد :۱ ـ تشریع اذان با ابتکار و پیشنهاد بعضى   از صحابه ـ و به ویژه عمر بن خطّاب ـصورت گرفت .۲ ـ تشریع اذان بر اثر خواب‏ هایى  بود که بعضى   از صحابه دیدند ؛ مانند ابوبکر وعمر و عبداللّه‏ بن زید و دیگران .۳ ـ اذان به تدریج نازل شد ، و بعد عمر شهادت به نبوّت را به آن افزود .۴ ـ اذان وحى  از سوى   خداست که پیامبر در معراج آن را از جبرئیل دریافت کرد .۵ ـ عمر نخستین کسى   است که اذان جبرئیل را در آسمان شنید ، پس از او بلال صداى   اذان را دریافت .۶ ـ تشریع اذان زمانى   رخ داد که آدم  علیه ‏السلام را ترس فرا گرفت و جبرئیل اذان را بر اوفرود آورد .آن‏گاه ، نظر اهل بیت را درباره آغاز اذان آوردیم و تأکید کردیم که آنان اتفاق دارندبر تشریع اذان در معراج ، و نصوصى   را از آنها نقل کردیم :
۱ ـ امام على   بن ابى  ‏طالب  علیه ‏السلام .
۲ ـ امام حسن بن على    علیه ‏السلام .
۳ ـ امام حسین بن على    علیه ‏السلام .
۴ ـ محمّد بن على   بن ابى  ‏طالب (محمّد حَنَفیّه) .
۵ ـ امام على   بن حسین ، زین العابدین  علیه ‏السلام .
۶ ـ امام محمد بن على   ، امام باقر  علیه ‏السلام .
۷ ـ امام جعفر بن محمد ، امام صادق  علیه ‏السلام .
۸ ـ امام على   بن موسى   الرضا  علیه ‏السلام .
سپس سخنان بعضى   از بزرگان امامیه را یادآور شدیم تا بر اتفاق آنها بر این امرتأکید کنیم که ، اذان ناشى   از نزول وحى   بر پیامبر است نه رؤیا .پس از آنکه گفتیم در نزد شیعه و سنى   اذان وحى   از سوى   خداست ، و قول به اینکه اذان  به خواب تشریع شده ، نظر انفرادى   اهل سنّت است ، نگاهى   به این نظریه افکندیم ، و با احادیث رؤیا درنگى   کردیم ، سپس انگیزه ‏هاى   پیدایش این نظریه را نزدآنان بررسى   کردیم ، و احتمال ارتباط این امر را با لعن بنى   امیه دادیم که در آیه « وَمَاجَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ » انعکاس یافته است .در آنجا بعضى   از ریشه‏هاى   این اختلاف را روشن ساختیم با تأکید بر این سخن   که اهل بیت در کلمات و مواضعشان اشاره کرده ‏اند که بنى   امیه مى  ‏کوشیدند در برابرانتشار ذکر محمّد و آلش ، در اذان و تشهّد و خطبه‏ ها ، بایستند ، و سعى   داشتند ازمنزلت اِسراء و معراج بکاهند و ادعا کنند که معراج تنها روحى   بوده ـ یعنى   در خواب رخ داده و نه در بیدارى   ـ و این خاموش ساختن ذکر پیامبر در یادهاست که از بین بردن مکارم و فضایل آن حضرت را در پى   دارد .رنج‏ آورتر از این ، آن است که آنان در شمار کسانى   که هنگام عروج با بعثت باپیامبر خواب بودند ، نام امام على   بن ابى  ‏طالب  علیه ‏السلام را نیاورده ‏اند ، احادیث ومشاهدات دیگرى   را که در معراج رخ داد تحریف کردند و به نام‏هاى   دیگران آوردند از این‏رو آنان وجود مثال على    علیه ‏السلام را در بهشت به فراموشى   سپردند ، با آنکه وجودکسانى   را که شأن و منزلت بسیار کمترى   از على    علیه ‏السلام داشتند یاد کرده‏ اند .گفتیم که نظریه رؤیا پس از صلح امام حسن با معاویه ، میان مردم استوار شد ؛ زیراسفیان بن لیل مى  ‏گوید : نزد امام حسن درباره اذان سخن گفتیم ، بعضى   از ما گفت :اذان به خواب عبداللّه‏ بن زید تشریع شد ، حسن بن على   به او فرمود : شأن اذان فراتر ازاین است ، جبرئیل اذان گفت …آن‏گاه یادآور شدیم که از امام حسین  علیه ‏السلام درباره سخن مردمان ـ درباره اذان ـ سؤال شد ، فرمود : وحى   بر پیامبرتان نازل مى  ‏شد ، و شما مى  ‏پندارید که او اذان را از عبداللّه‏ بن زید ستاند .و نیز سخن محمّد بن حنفیه که ، چون شنید مى  ‏گویند تشریع اذان به رؤیا بوده است ، لرزید و گفت : به آنچه در شریعت اسلام ، اصل و معالم دینتان است روى   آورده ‏اید ، [ و با وجود این ] گمان مى  ‏کنید که آن رؤیاى   مردى   از انصار بوده که ممکن است راست باشد یا دروغ یا خوابى   آشفته !راوى   مى  ‏گوید ، گفتم : این حدیث در میان مردم شایع شده است ، گفت : به خداسوگند این سخن باطل است .پس از آن ، سخنان امیرالمؤمنین على   علیه ‏السلام و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین و على   بن حسین و زینب  علیهم‏ السلام را آوردیم که در آنها تصریح یا اشاره شده بود به بنى   امیه و کسانى   که پیش از آنان متصدى   خلافت شدند .سپس توجه به امام سجاد در شام کردیم که در آنجا که مؤذن گفت : «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏» ، على   بن حسین از بالاى   منبر رو به یزید کرد و گفت : اى   یزید ، این محمّد جد من است یا تو ، اگر پندارى   که جد توست دروغ مى  ‏گویى   و اگر مى  ‏گویى   که جد من است ، چرا عترتش را کشتى   .در ادامه ، سیاست محو نام خاندان پیامبر را از نظر گذراندیم و امتداد این جریان رااز طرف حکومت‏ها تا دوره عباسیان ، و در مقابل علاقه شدید امامانِ اهل بیت  علیهم ‏السلام رابر اتمام نور و بلند ساختن ذکر و افتخار به اسم محمّد که در اذان بلند [ و طنین افکن ]است .و در پایان به دو مطلب اشاره کردیم :اول : اذان اعلام محض براى   نماز نیست ، بلکه بیشتر به واقع حیات اسلامى   نظردارد ؛ زیرا الفاظ آن ، به نظر امامیه ، در بردارنده معانى   اسلام و اصول عقیده ـ توحید ونبوت و امامت ـ است . آن‏گاه آثار اذان را در حیات اجتماعى   یادآور شدیم .دوم : توقیفى   بودن اذان … ! در اینجا ما خواننده را بى  ‏آنکه جواب به پایان رسد رهاکردیم ؛ زیرا این مطلب نیازمند مقدماتى   بود ؛ و نیز بیان بیشتر درباره بستر و ظروف زمانى   [ تشریع اذان ] و فزونى  ‏ها که در آن پدید آمد و کاستى  ‏ها که از آن صورت گرفت ؛ از این‏رو براى   آگاهى   به حقیقت ، ناگزیر باید با بحث همراه شد .اکنون زمان پرداختن به باب اول از این بررسى   است :
[۱] .  الجعفریّات الاشعثیّات : ۳۲ (متن روایت از این کتاب است) ، نیز نگاه کنید به ، دعائم الاسلام ۱ : ۱۴۷ ؛بحارالانوار ۸۱ : ۱۶۲ ـ ۱۶۳ ؛ وسائل الشیعة ۲۱ : ۴۰۵ ـ ۴۰۶ ، کتاب النکاح ، باب استحباب الأذان فی اُذن المولود .
[۲] .  سنن أبی داود ۴ : ۳۲۸ ، کتاب الأدب ، باب فی الصبیّ یولد فیؤذّن فی اُذنه ، حدیث ۵۱۰۵ ؛ سنن الترمذی۴ : ۹۷ ، کتاب الأضاحی ، باب الأذان فی اُذن المولود ، حدیث ۱۵۱۴ ، صاحب این کتاب مى  ‏گوید : این حدیث حسن و صحیح است .
[۳] .  الدعوات ، للقطب الراوندی : ۱۸۹ ـ ۱۹۰ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۵۶ ؛ مستدرک الوسائل ۴ : ۳۹ ، کتاب الصلاة ، نیز نگاه کنید به سخن شیخ یحیى   بن سعید در جامع الشرایع : ۷۳ ؛ و صدوق در من لا یحضره الفقیه ۱ : ۲۹۲ ، حدیث ۹۰۳ .
[۴] .  طب الأئمّة  علیهم‏السلام : ۵۲ ؛ بحارالانوار ۸۹ : ۲۳۵ ، و جلد ۹۲ : ۲۱ .
 [۵] .  کشف الخفاء ۲ : ۲۰۶ ـ ۲۰۷ .
 [۶] .  بحارالانوار ۸۱ : ۱۷۴ ، به نقل از دعوات راوندى   .
 [۷] .  وسائل الشیعة ۱ : ۳۱۵ ، کتاب الطهارة ، أبواب أحکام الخلوة ، نیز نگاه کنید به ، جلد ۱۵ : ۳۴۷ ـ ۳۴۸ ، ازامام على    علیه ‏السلام ، کتاب الجهاد ، ابواب جهاد نفس .
 [۸] .  مستدرک الوسائل ۴ : ۷۶ ؛ مستدرک سفینة البحار ۱ : ۶۵ ، ماده «أذن» چاپ قدیم .
 [۹] .  المحاسن ۲ : ۲۵۶ ، کتاب المآکل ، حدیث ۱۸۰۸ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۵۱ .
 [۱۰] .  الحدائق الناضرة ۷ : ۳۶۶ .
 [۱۱] .  غول : نوعى   از جن که انسان را مى  ‏فریبد [ و روان او را مختل مى  ‏سازد ] (بحارالانوار ۸۱ : ۱۱۹) .
[۱۲] .  دعائم الاسلام ۱ : ۱۴۷ ؛ بحارالانوار ۸۱ : ۱۶۲ ؛ مستدرک الوسائل ۴ : ۶۲ .[۱۳] .  صحیح البخاری ۱ : ۳۰۶ ، کتاب الأذان ، باب رفع الصوت بالأذان ، حدیث ۵۷۵ ؛ سنن النسائی ۲ : ۱۲ ،کتاب الأذان ، باب رفع الصوت بالأذان .
 [۱۴] .  مواهب الجلیل ۲ : ۸۵ ؛ و نگاه کنید به ، فتح المعین لشرح قرة العین ، چاپ شده در حاشیه اعانة الطالبین۱ : ۲۳۰ .
[۱۵] .  مقصود از توقیفى   نبودن همین معناست .
 [۱۶] .  الکافی ۳ : ۳۰۸ ، حدیث ۳۴ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۲۸ به نقل از کافى   .
[۱۷] .  التهذیب ۲ : ۶۲ ، حدیث ۲۱۶ ؛ الاستبصار ۱ : ۳۰۷/۱۱۴۰ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۲۵ .
[۱۸] .  التهذیب ۲ : ۵۸ ، حدیث ۲۰۲ ؛ وسائل الشیعة ۵ : ۴۰۵ .
[۱۹] .  الکافی ۳ : ۳۰۵ ، کتاب الصلاة ، باب بدء الأذان والإقامة .
[۲۰] .  صحیح البخاری ۱ : ۳۲۴ ـ ۳۲۵ ، کتاب الأذان ، باب هل یُصَلّی الإمام بمن حَضَرَ وهل یَخْطُب یومَ الجُمُعَةفی المَطَر ، حدیث ۶۲۹ ؛ نزدیک به این مضمون در باب «الرخصة فی المطر والعلّة أن یُصلّی فی رحله» ، و در باب «الأذان للمسافر إذا کانوا جماعة …» ، از نافع روایت شده که ، ابن عمر در شبى   سرد اذان داد … آن‏گاه گفت : در محمل‏ هاتان نماز بخوانید ؛ و نگاه کنید به فتح البارى   ابن رجب ۳ : ۴۹۳ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۴۸۵ ، حدیث ۶۹۹ ، کتاب صلاة المسافرین وقصرها .
[۲۱] .  التهذیب ۲ : ۶۳ ، حدیث ۲۲۲ .
[۲۲] .  کمال الدین وتمام النعمة ۲ : ۳۵۱ ، باب ۴۳ ، حدیث ۴۹ ؛ بحارالانوار ۵۲ : ۱۴۸ ، حدیث ۷۳ .
[۲۳] .  دعاهاى   قنوت ، از این قبیل است ، به یقین قنوت مستحب است ، لیکن خواندن ذکر خاص در آن لحاظ نشده و شخص مى  ‏تواند هر ذکرى   را بیاورد .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


6 + = ده

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>