پیوست پاسخ سوال هشتم بخش سوم-آیین حق

پیوست پاسخ سوال هشتم بخش سوم-آیین حق

اشکال (کَشّى    مورد اعتماد نیست)

علاّمه عسکرى رحمه ‏الله پس از آنکه رجال کَشّى را به عنوان مصدرى قرار مى   ‏دهد که علما در خداانگارى امام على  علیه ‏السلام از سوى عبداللّه‏ بن سبا ، بدان اعتماد کرده‏ اند ، به اثبات عدم صحّتِ اعتماد بر رجال کشّى    مبادرت مى   ‏ورزد و عمده سبب  را که در این راستا مى ‏آورد ، قول نجاشى است که مى   ‏گوید : کَشّى    ، ابو عمر ؛ وى    شخصى    ثقه و سرآمد است ، از ضُعفا فراوان روایت مى ‏آوَرَد ، با عیّاشى    مصاحبت داشت و از او حدیث فراگرفت وپیش او درست آموخت و به کمال رسید .کَشّى  ، داراى  کتاب رجالى  است که علم فراوانى   را در بر دارد و در آن غلط‏ هاى  بسیارى  هست .(۱) نهایت اشکالی راکه بر کتاب کَشّى  گرفته ‏اند این است که : وى  رجالِ اهل سنّت را بارجال شیعه به هم آمیخت ، در کتابِ وى    تصحیف‏ هاى    فراوانى    هست ، اَخبارشخصى    با اَخبار شخصِ دیگر خلط شده است ، وطبقه‏ اى با طبقه دیگر در مى ‏آمیزد .سببِ این کار را ، بدخطى    وى دانسته‏ اند و اینکه معاصرانش بر گردآورى  

[ روایات ] او روى  نیاوردند . (۲)پاسخ :مى   ‏گوییم : هیچ یک از اینها براى بى   ‏اعتبار سازى  کتاب کَشّى    ، کفایت نمى   ‏کند ؛ به ویژه نسبت به روایاتِ پنج گانه ‏اى    که با «عبداللّه‏ بن سبا» ارتباط دارد ؛ زیرا علما ،تصحیف یا تحریف را (که موجب سقوط اعتبارِ روایت است) در این روایات ،جارى ندانسته‏ اند ؛ از سویى قرائنى هست که وجود مضامین این روایات را درکتاب‏ هاى  ‏مقالاتِ معاصران کَشِّى    (یا کسانِ پیش از او) تأیید مى   ‏کند.اینکه نجاشى شهادت مى دهد که در کتاب کَشّى علم فراوانى    هست ، براى    اعتبارِمحتواى    آن کافى    است ؛ به ویژه با تأکید آنها به وسیله قرائنى    که به آنها اشارت رفت . افزون بر این ، علما (مانند محقّق شوشترى    و دیگران) جاهاى    تصحیف و تحریف و خلطِ بعضى    از ترجمه ‏هاى    اشخاص را به بعض دیگر ، روشن ساخته‏ اند و در این میان ، چیزى    که به حجیّتِ این روایاتِ پنج‏گانه آسیب زند ، وجود ندارد .دو روایتى    که با روایتِ خدا انگارى    در تناقض‏ اندعلاّمه عسکرى     رحمه ‏الله روایاتى    را بیان مى   ‏دارد و آنها را نقض کننده روایات صحیحى   مى   ‏انگارد که کَشِّى    در خداانگارى    امام على     علیه‏السلام از سوى    عبداللّه‏ بن سبا ، مى   ‏آورد .از امام صادق  علیه‏ السلام روایت شده که امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام فرمود :هرگاه یکى    از شما از نماز فارغ مى   ‏شود ، دستش را سوى    آسمان بلندکند و به دعا بپردازد .ابن سبا گفت : اىامیرالمؤمنین ، مگر نه این است که خدا در هر مکانى   هست !امام  علیه ‏السلام فرمود : آرى    .ابن سبا گفت : پس چرا شخص ، دستش را سوى    آسمان بالا ببرد ؟!امام  علیه‏ السلام فرمود : مگر این آیه را نخوانده‏اى    که : « وَفِى    السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَاتُوعَدُونَ »(۳)  (روزى    شما و آنچه را وعده داده شده‏اید ، در آسمان است) و روزى  را از جاى    خودش باید جُست و جای روزى    و آنچه راخدا وعده داده ، در آسمان است . (۴)از مُسیَّب بن نجبه ، نقل شده که :وى عبداللّه‏ بن سبا را کتف بسته پیش امیر المؤمنین  علیه‏ السلام آورد .آن حضرت پرسید : جریان چیست ؟مُسیَّب گفت : بر خدا و رسول دروغ مى   ‏بندد !امام  علیه‏ السلام فرمود : چه مى   ‏گوید ؟راوى    [ ابوالطفیل ] مى   ‏گوید ، سخن مسیَّب را نشنفتم [ لیکن ] شنیدم که امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام مى   ‏فرمود :هیهاتَ هیهاتَ العصب [ الغَضَب ] ولکن یَأْتیکُم راکب الذِّعْلِبَة ، یَشُدُّ حَقْوَها بِوَضِینها ، لم یَقْضِ تَفَثاً من حَجّ ولا عُمْرَة ، فَیقتُلُونه (یرید بذلک الحُسَین بن علی) ؛(۵) نه چنین است ، خشمِ خویش فرو خورید ! لیکن سوارِ ناقه تندرو ، خواهد آمد(ناقه ‏اى    که با بندى    پهن پالانش را مى   ‏بندد) بى   ‏آنکه حج و عُمره را به پایان بَرَد و زوائدِ بدن (موى    سر و زیر بغل ، ناخن ، …) را بزداید ؛ او را به قتل رسانند(مقصود آن حضرت ، امام حسین  علیه‏ السلام بود) .این روایت ، دلالت مى   ‏کند که «عبداللّه‏ بن سبا» خداى    متعال را منزَّه از مکان مى   ‏دانست در حالى    که مفادِ روایاتِ خداانگارى حضرت على علیه‏ السلام این است که :خداى    متعال مکانى    دارد که در آن راه مى   ‏رود و مى   نشیند .نُعمانى    از مُسیَّب بن نجبة نقل مى   ‏کند که گفت :مردى    پیش امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام آمد و با او شخصى    که «ابن سوداء» نامیده مى   ‏شد ، همراه بود .آن مرد گفت : این شخص ، بر خدا و رسول دروغ مى   ‏بندد و تو را شاهدمى   ‏گیرد !امام  علیه ‏السلام فرمود : سخن دراز دامنى    را بر زبان مى   ‏آورد ، چه مى   ‏گوید ؟آن مرد گفت : لشکرِ غَضَب را یادآور مى   ‏شود !امام  علیه ‏السلام فرمود : رهایش کنید ، آنان گروهى    هستند که در آخر الزمان مى   ‏آیند … (۶)[ در این روایت ] امام  علیه‏ السلام عبداللّه‏ بن سبا را از دروغى  که به او نسبت داده مى ‏شدتبرئه مى   ‏کند و دستور مى ‏دهد که او را آزاد سازند .انسانى چونان این شخص ، از قبیل کسانى    نیست که بَشَر را خدا انگارد و بر این عقیده پاى    فشارد تا او را به آتش بسوزانند .(۷) مى   ‏گوییم :اوّلاً : این دو روایت ، از نظر سند ، نمى   ‏تواند با روایاتِ پنج ‏گانه‏ اى    که از نظر سندصحیح ‏اند ، معارضه کند ؛ به ویژه با وجود شواهدى    که مضمونِ روایات پنج‏ گانه راتأیید مى   ‏کند و پیش از این به آنها اشارت رفت .ثانیاً : با چشم‏ پوشى    از این ضعف سندى    ، مى   ‏توان گفت : انحرافِ «عبداللّه‏ بن سبا»در آن زمان ، آشکار نگشت یا خطّ‏ مشى استوار داشت ، سپس نفاق و دورویى   ‏اش بروز یافت یا بعدها مرتد شد .ثالثاً : راست‏گویى  شخص در بعضى    از نقل ‏هایش ، به معناى سلامتِ اعتقادش نیست ، بلکه سلامت (و درستى   ) نقلِ او را گویاست .مردم از دشمنان و از کسانى    که در عقیده با آنها مخالف‏ اند ، هرگاه مطمئن باشند که آنها راست گویند ، سخن نقل مى   ‏کنند ، چه رسد به زمانى    که خود «منقول عنه»(حضرت على علیه‏ السلام) نقل را راست بداند .  رابعاً : روایتِ دست‏ها را براى    دعا بالا بُردن ، صراحت دارد به اینکه خداى    متعال در هر مکانى    هست و این ، اثباتِ مکان براى    خداست ، نه تنزیه خدا از مکان ، مگراینکه مقصود این باشد که : خداى    متعال ـ به قدرت و علم و تدبیرش ـ در هر جا ومکانى    وجود دارد ؛ از این رو ، سزامند است در کانونِ توجّه قرار گیرد .روایاتِ قتل ، با روایاتِ سوزاندن در تعارض‏اندعلاّمه عسکرى رحمه‏ الله دسته‏اى   از روایاتى    را مى   ‏آورد که بیان مى   ‏دارندامیرالمؤمنین  علیه‏ السلام غلات و بت‏ پرستان و کسانِ دیگرى    را به آتش سوزاند ، سپس مى   ‏گوید :شگفت اینجاست که هیچ یک از فقهاى    مسلمان به این روایات اعتمادنکرده‏ اند و فتوا نداده‏ اند که حکمِ مرتد ، سوزاندن در آتش است ، بلکه فتواى    همه آنها با استناد به روایاتِ معارض روایاتِ سوزاندن (که‏ ازپیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله وائمّه  علیهم‏ السلام روایت‏شده)کشتنِ مرتد است.نیز براساس سنّت مورد قبول مرتد ، باید به قتل برسد .سپس وى    ، روایاتِ شیعه را مى آورد که بیان مى   ‏دارند : مرتد ، سه روز توبه داده مى ‏شود ، آن گاه در روز چهارم کشته مى شود .این سخن ، از امیرالمؤمنین  علیه‏السلام ،(۸)  امام باقر و امام صادق  علیهم االسلام ، (۹) و امامرضا  علیه ‏السلام (۱۰) و … روایت شده است .علاّمه عسکرى [ پس از بیانِ این روایات ] مى   ‏گوید :این روایات ، معارض‏ اند با روایاتى    که بیان مى   ‏دارد : على     علیه ‏السلام گروهى    ازمرتدان را در آتش سوزاند» ؛ زیرا این روایات ، صراحت دارد بر اینکه حدّ مرتد ، قتل مى   ‏باشد و «قتل» کشتن با آلت و ابزارى    (مانند شمشیر یانیزه یا صخره یا چوب یا به وسیله زهر) است در برابر سوزاندن که میراندن با آتش به شمار مى   ‏رود و «صلب» که به هلاکت رساندن شخص است با بستنِ او به چوب‏ هاى   صلیب‏ گونه و برافراشتن از زمین .(۱۱) مى   ‏گوییم :اوّلاً : این روایات با روایاتِ اِحراق (سوزاندن) تعارض ندارد ؛ زیرا از نظرِ موردمختلف‏ اند ، چراکه «ارتداد» مصداق‏ هاى    فراوان و مراتب گوناگونى    دارد ؛ مرتد ملى   از مرتد فطرى    [ از نظر حکم ] سبک‏تر است ، چنان که ارتداد به شرک [ از حیث گناه ]بزرگ‏تر از ارتداد به بعضى    از ادیان آسمانى    (مانند یهودیّت و مسیحیّت) به شمارمى   ‏آید . حُکم به کفرِ مُنکر ضرورى    دین ، در حدّ کفرِ شرک یا کفر به انکار نبوّت وارتداد از اسلام به دین دیگر و … نیست .شاید حکمِ غُلاتى    که آدمى    را خدا انگارند و کسانى    که به بت‏ پرستى    روى    آورند ،سوزاندن در آتش باشد و حکمِ شخصى    که از اسلام به مسیحیّت بگرود یا یهودى   شود ، کشتنِ با شمشیر (که مرتبه پایین‏تر از هلاکت در آتش است) باشد .ثانیاً : جدا سازى میان «سوزاندن» و «کشتن» ، وجه روشنى    ندارد ؛ چراکه «قتل»همان‏ گونه که با آهن و چوب و سنگ ، رخ مى   ‏دهد ، با خفه کردن و غرق ساختن وسوزاندن با آتش ، به انجام مى   ‏رسد .چرا این محقّق ، میان راه‏هاى    نابود سازى    روح ، فرق مى   ‏نهد ؟ چرا حکم ، مطلقِ قتل نباشد ، سپس امام کیفیّتِ آن را (به حسب میزان بازدارندگى دیگران از آن عمل ومناسب با طبیعتِ جرم و مرتبه قبح یا فساد یا افسادگرى   ) انتخاب نکند ؟! چنان که درباره «لواط» حکم تخییر است میان کشتن با شمشیر یا افکندن از بلندى  یا سوزاندن در  آتش .خلاصه  سخن    این است : هنگامى    که «قتل» [ به معناى    ] کشتن با آلت و ابزار است ،وسیله این کار ، گاه چوب یا آهن یا زهر مى   ‏باشد و گاه نیز «آتش» است ، دلیلى    براستثناى    یک ابزار (نه وسیله دیگر) وجود ندارد …با وجود این ، احتمال مى   ‏رود که اجراى    مجازات سوزاندن بر کسى    که ادعاى   الوهیتِ انسان را دارد یا حضرت على     علیه‏ السلام را خدا مى   ‏انگارد ، حقّ ویژه امام  علیه ‏السلام باشد وغیر معصوم نمى   ‏تواند کسى    را به جهت این گناه ، در آتش بسوزاند .ثالثاً : ارتداد [مسلمانان ] به یهودیّت یا مسیحیّت یا شرک و بت‏پرستى ، انتظارمى رفت و هرازگاهى هرچند اندک ـ اتفاق مى افتاد ؛ امّا ارتداد با غُلُوّ دربارهامیرالمؤمنین  علیه ‏السلام به ندرت روى مى داد و شاید رخ نداد مگر بعد از آنکه امام علیه‏ السلام خلیفه شد و کارهاى عجیب و سخنانِ شگفت آن حضرت نمایان گشت و به کراماتى   براى    مردم دست یازید و معجزاتى را آشکار ساخت و از امور غیبى خبر داد تا امامت الهى آن حضرت براى آنان ثابت شود .در پى این کارها بود که بعضى در  آن حضرت غُلُو کردند .امّا غُلُو در آن حضرت در زمان خلفا ، گرچه اندکى روى داد ، لیکن در آن دوران ،امام  علیه‏ السلام مسئول کیفرِ غلو کنندگان نبود ، بلکه دشمنان آن حضرت مسئول بودند و بایدراهکارمى جستند و به درمان [ این انحراف عقیدتى] مى پرداختند .بسا  آنان به امام علیه ‏السلام اتهام نمى زدند یا در عهد هیچ یک از آنها ، امام  علیه‏ السلام حدّى را آشکار نساخت تاآنان را به تصدّى و مواجهه وادارد .دروغ بستن بر امیرالمؤمنین  علیه‏ السلامکَشِّى از ابن سنان ، از امام صادق  علیه‏السلام نقل مى   ‏کند که فرمود :إنّا أهلُ بیت صادقون ، لا نَخْلو مِن کَذّابٍ یُکَذِّبُ عَلَینا ، فَیَسْقُطُ صِدْقُنابکذبه علینا عند الناس .کانَ رسولُ اللّه‏  صلى   ‏الله‏ علیه‏ و‏آله أَصْدَقُ البریّة لَهْجَةً ، وکان مُسَیْلِمَة یکذب علیه .. .وَکان أمیرالمؤمنین  علیه‏ السلام أَصْدَقُ مَن بَرَأَ اللّه‏ بعدَ رسول اللّه‏ صلى الله‏ علیه ‏و‏آله وکان الّذی یکذب علیه ویعمل فی تکذیب صدقه بما یفترى علیه من الکذب عبداللّه‏ بن سبأ (لعنه اللّه‏) .وکان أبو عبداللّه‏ الحسین بن علیّ  علیه‏ السلام قد ابتلی بالمختار .. .(۱۲) ما اهل بیت ، راست گفتاریم ، همواره دروغ‏گویانى هستند که بر ما دروغ مى   ‏بندند و صدق ما به کذب آنان ـ نزد مردم ـ از اعتبار مى   ‏افتد .رسول خدا  صلى   ‏الله‏ علیه‏ و‏آله راست لهجه‏ ترین مردم بود ، مُسَیْلمِه بر آنحضرت دروغ بست .. .امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام راست‏گوترین شخص بعد از رسول خدا  صلى   ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در میان مردم بود ، عبداللّه‏ بن سبا (که خداى    لعنتش کند) بر آن حضرت دروغ بست وتهمت ‏هایى را در راستاى تکذیب او به کار برد .امام حسین  علیه ‏السلام به مختار مبتلا شد .. .یکى از محقّقان ، در این روایت مناقشه‏ اى    دارد که حاصلِ آن چنین است :امام حسین  علیه‏ السلام پیش از قیامِ مختار ، به شهادت رسید ، کى آن حضرت به مختار مبتلا شد ؟!چگونه مى  ‏توان کشتار قاتلان امام حسین  علیه‏ السلام را به وسیله مختار ، ابتلاى آن حضرت انگاشت ؟!آیا این حدیث در راستاى حمایت از قاتلانِ امام حسین  علیه ‏السلام ساخته نشده است ؟!چگونه عقیده عبداللّه‏ بن سبا درباره على علیه‏ السلام تکذیبِ عملى آن حضرت است ؟!آیا شخصى از عبداللّه‏ بن سبا روایت کرده که على  علیه‏ السلام کسى    را امر کرده باشد که آن حضرت را بپرستد تا این روایت ، افتراى   عبداللّه‏ بن سبا برعلى  علیه‏ السلام به شمار رود ؟!(۱۳)  در پاسخ مى   ‏گوییم :اوّلاً : دروغ بستن بر پیامبر  صلى   ‏الله ‏علیه ‏و‏آله یا بر امام  علیه‏ السلام به معاصرانِ آنها اختصاص ندارد ، گاه در زمان حیات بر آنان دروغ مى   ‏بندند و [ گاه ] پس از مرگ یا شهادت ، این کار صورت مى   ‏گیرد .ثانیاً : مختار ، معاصر امام حسین  علیه ‏السلام بود و در اینکه امام  علیه‏ السلام پیش از شهادت یا بعداز آن ، به وى   مبتلا شده باشد ، مانعى    وجود ندارد ؛ بسا این ابتلا قبل از شهادت ، پدیدآمد ؛ و بعد از شهادت امام  علیه ‏السلام مختار ، توبه نمود .ثالثاً : در این روایت نیامده است که ابتلاى    امام حسین  علیه‏ السلام به مختار ، این بود که[ ادعا داشت ] قاتلانِ آن حضرت را مى   ‏کشد و [ نیز ] این روایت دلالت ندارد که خون‏خواهى    مختار ، از دروغ‏ هایى    بود که وى    بر امام  علیه‏ السلام بست .رابعاً : این روایت ، عقیده عبداللّه‏ بن سبا را از شاخص‏ هاى  تکذیب سخنانِ حضرت على     علیه ‏السلام نمى   ‏شمارد ، بلکه مى   ‏گوید : عبداللّه‏ بن سبا بر امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام دروغ مى ‏بست شاید این دروغ‏ بافى   ‏ها در غیر غلو در آن حضرت (در دیگر امور)بوده ، هرچند دروغ‏پردازى   ‏هایش به دست ما نرسیده است .نسبت به «مختار» نیز همین سخن جارى    است ، شاید در حال حیات امام حسین  علیه‏  السلام بر آن حضرت دروغ بسته و این اکاذیب به دست ما نرسیده است و شایدبعد از شهادت امام  علیه‏ السلام از آنها توبه کرده باشد .خامساً : رسول خدا  صلى   ‏الله‏ علیه‏ و‏آله و امام على    و امام حسین  علیهم االسلام در زندگى   ‏شان از دیگران رنج‏ هایى    دیدند که کارهاى    مُسَیلمه و عبداللّه‏ بن سبا و مختار ، در برابر آن آزارها،ناچیز مى   ‏نماید ؛ اگر نگوییم که مختار در پى   ِ اهداف شخصى  خودش بود.اینها همه در صورتى    است که قائل نباشیم از این روایت ، بوى    ساختگى    بودن وجعل ، به مشام مى   ‏رسد و در بهترین حالت ، احتمال صدور تقیّه‏اى بعضى ازقسمت‏هاى آن هست .افزون بر این ، مخفى   ‏سازى    دروغ‏ها علیه امام على    و امام حسین  علیه م االسلام براى    دشمنانِ آنها مصلحتى    به همراه نداشت ، بلکه انگیزه‏ هاى    نقل این دروغ بیشتر بود .

[1] .  رجال نجاشى : ۲۸۸ (و در چاپ مؤسسه انتشارات اسلامى ، ص۳۷۲) و رجوع کنید به ، خاتمةالمستدرک ۳ : ۲۸۶ ؛ عبداللّه‏ بن سبأ ۲ : ۱۷۸ و۴۱۳ ؛ خلاصة الأقوال : ۲۴۷ .

 [۲] .  این سخن را از کتاب «عبداللّه‏ بن سبا ۲ : ۱۸۰ ـ ۱۸۳» خلاصه کردیم .

 [۳] .  سوره ذاریات ۵۱ آیه ۲۲ .

 [۴] .  من لا یحضره الفقیه ۱ : ۲۱۳ و در چاپ مرکز نشر اسلامى ، جلد ۱ ، ص۳۲۵ ؛ الخصال ۲ : ۶۲۸(حدیث اربع مائه) ؛ تحف العقول : ۱۱۸ ؛ تهذیب الأحکام ۲ : ۳۲۲ ؛ وسائل الشیعه (آل البیت) ۶ : ۴۸۷ ؛ مستدرک الوسائل ۵ : ۱۸۴ ـ ۱۸۵ ؛ بحار الأنوار ۱۰ : ۱۰۶ ـ ۱۰۷ (و جلد ۸۲ ، ص۳۱۸ ؛ و جلد ۹۰ ، ص۳۰۸) ؛ الوافى ۵ : ۱۱۸ ؛ الحدائق : ۵۱۱ ؛ جامع أحادیث الشیعه ۵ : ۳۶۳ (و جلد ۱۷ ، ص۴۵) .

[۵] .  رجوع کنید به ، عبداللّه‏ بن سبأ ۲ : ۱۸۴ ـ ۱۸۵ به نقل از بحار الأنوار ۹ : ۶۳۵ ، چاپ کمپانى ؛ لسان المیزان ، ترجمه عبداللّه‏ بن سبأ ؛ أمالى شیخ طوسى : ۲۳۰ ؛ مدینة المعاجز ۲ : ۱۸۰ ؛ بحار الأنوار ۴۲ : ۱۴۶ .

 [۶] .  الغیبة نعمانى : ۱۶۷ ـ ۱۶۸ (و در چاپ انوار الهدى ، سنه ۱۴۲۲ هجرى ، ص۳۲۵) ؛ بحار الأنوار ۵۲ :۲۴۷ ؛ قاموس الرجال ۱۱ : ۶۱۵ .

 [۷] .  عبداللّه‏ بن سبأ ۲ : ۱۸۶ .

 [۸] .  رجوع کنید به، فروع کافى ۷ : ۲۵۷ ـ ۲۵۸؛ تهذیب الأحکام ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ الإستبصار ۴ : ۲۵۴ ـ ۲۵۵ ؛ الوافى ۹ : ۷۰ ؛ من لا یحضره الفقیه ۳ : ۹۱ و۵۴۸ ؛ الغارات ۱ : ۲۳۰ـ ۲۳۱ ؛ وسائل الشیعه آل البیت ۲۸ : ۳۲۵ ؛ غوالى اللآلى ۳ : ۴۹۵ ؛ الفصول المهمّة ۲ : ۵۲۰ ؛ صفّین (چاپ مصر) : ۴۳ ؛ جامع أحادیث الشیعه ۲۶ : ۱۵ .

[۹] .  فروع کافى ۷ : ۲۵۶ ؛ تهذیب الأحکام ۱۰ : ۱۳۷ ـ ۱۳۸ ؛ الإستبصار ۴ : ۲۵۳ ـ ۲۵۴ ؛ الوافى ۹ : ۷۰ ؛ وسائل الشیعه آل البیت ۲۸ : ۳۳۱ .

 [۱۰] .  فروع کافى ۷ : ۲۵۶ ؛ تهذیب الأحکام ۱۰ : ۱۳۹ ؛ الإستبصار ۴ : ۲۵۴ ؛ الوافى ۹ : ۷۰ ؛ جامع أحادیث الشیعه ۲۶ : ۲۰ .

 [۱۱] .  عبداللّه‏ بن سبأ ۲ : ۱۹۸ .

 [۱۲] .  رجال کَشّى : ۳۰۵ و بنگرید به ص۱۰۸ ؛ مستدرک الوسائل ۹ : ۱۰ ؛ بحار الأنوار ۲ : ۲۱۷ (و جلد ۲۵ ،ص۲۶۳ ؛ جامع أحادیث الشیعة ۱۳ : ۵۸۰ ؛ اختیار معرفة الرجال ۲ : ۵۹۳ ؛ الرسائل الرجالیّة (کلباسى) ۳ : ۲۸۹ ؛ قاموس الرجال ۹ : ۶۰۰ .

 [۱۳] .  بنگرید به ، عبداللّه‏ بن سبا ۲ : ۱۹۸ ـ ۱۹۹ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


1 + دو =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>