پاسخ نامه یازدهم-آیین حق

پاسخ نامه یازدهم-آیین حق

قداست بیت المقدس-آیین حق

 

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
حمد خداى را که پروردگار جهانیان است ودرود وسلام بر باشرف ‏ترین و بهترین خلق او ، محمّد و خاندانِ پاکش ؛ و نفرین بر دشمنانِ آنها تا برپایى روز قیامت …حضرت علاّمه بزرگوار ، شیخ «ص» (عزّت تان در دنیا و آخرت مُستدام باد) سلام و رحمت و برکاتِ خدا بر شما باد و بر کسانى که دوست مى‏ دارید …نامه مبارک تان که آکنده از محبّت و صداقت بود و از ثباتِ قدم بر صراط حق حکایت داشت ، به دستم رسید …از خداى متعال مسئلت دارم که به دیده مراقبتِ خویش شما را محافظت کند وبرکاتش را بر شما گسیل دارد و دست تان را سوى هر خیرى بگیرد و هر شر و آزار وآسیبى را از شما دفع کند ؛ چراکه او این ولایت را داراست و بر هر کارى تواناست .. .

[ اصلاح خطاها عبادت است ]

برادرم ، علاّمه سترگ .. .
الف) اینکه من از شما و دیگر برادرانِ گرامى ، مى‏ خواهم که ملاحظات شان را بر
آنچه مى ‏گویم و مى ‏نویسم ، مرقوم دارند ، به دو جهت است :یک : من ، انسانم و انسان ، گاه خطا و اشتباه مى ‏کند و این برادرانش هستند که او رابه راه راست و درست ، رهنمون مى ‏شوند ؛ چراکه مؤمن برادر مؤمن و دست و چشم و راهنماى اوست، آنچه را براى خود دوست مى‏ دارد براى برادر ایمانى‏ اش مى‏ پسنددو آنچه را براى خود برنمى‏ تابد براى برادر دینى‏ اش خوش ندارد .دو : ارشاد و اصلاح ، پاداش الهى را در پى دارد و رحمت و برکاتِ خدا را فرودمى‏ آورد ؛ چراکه ازراه ‏هاى دعوت به سوى خدا و دین اوست و در شناساندنِ حق وخیر و صلاح به مردم ، نقش دارد ؛ زیرا این کار ، نمودى از حکمت است و بر اندرزها ،پرتوهاى زیبا و درخشان مى‏ افکند و آنها را صفا مى‏ بخشد و به ظاهر نیک مى‏ آراید واین آراستگى ، دیده‏ ها را سوى آن مى‏ کشاند و جان‏ ها را مشتاق مى ‏سازد و قلب‏ها شیفته‏ اش مى شوند .

[ بمباران اسرائیل کتاب‏خانه ‏ام را سوزاند ]

ب) از کتاب «المسجد الأقصى أَیْنَ ؟!» پرسیده‏ اى ، این کتاب ـ در اصل ـ فصلى از
دو مجلّد کتابى بود که در تفسیر آیات هشت‏ گانه آغاز سوره اِسراء به نگارش درآمد ومانند دیگر تألیفاتم ـ که به ده‏ها کتاب مى‏رسید ـ در آتش سوخت و اگر چاپ مى ‏شد ،شاید از ۸۰ جلد فراتر مى‏ رفت …همه اینها در جنگ تموز سال ۲۰۰۶ میلادى ، آتش گرفت و حتّى یک سطر از آنهاباقى نماند ، این سخن را در پایانِ کتاب «الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏ » یادآورشده ‏ام …و نیز [ در همین جنگ ] کتاب‏خانه‏ ام در بیروت ـ که آکنده از چندین غرفه کتاب بودـ به آتش کشیده شد و بخشى از کتاب‏خانه‏ ام در شهرم در جنوب لبنان ، که بیش از ۱۵هزار کتاب داشت همراه با کتاب‏خانه بزرگ دیگرى که کتاب‏هاى آن نیز به همین مقدار مى ‏رسید (و آن را براى مرکز پژوهش‏ هاى اسلامى آماده کرده بودیم) در بمباران اسرائیلى به طور کامل ، ویران شد …

[ قداست بیت المقدس ]

ج) برادر گرامى ، … در کتاب «المسجد الأقصى أین» آوردم : بر بقعه مبارکى که
مساحتِ آن به ۱۴۵ هزار متر مربّع مى‏ رسید ، بیت المقدس ، اطلاق مى ‏شد و در آن قبور انبیا و محراب‏هاى آنها وجود داشت و نیز «باب حطّه» و مسجدى که گنبد سبزداشت و عُمَر بن خطّاب ـ آن گاه که قدس را زیارت کرد ـ به مشورتِ حضرت على  علیه‏ السلام آن را ساخت … همچنین در آن «مسجد الصخره» و دیگربناهاست .. .این بارگاه ـ بیت المقدس ـ نزد ما مقدّس به شمار مى ‏آید و آن گونه که در روایاتِ ماآمده است ، نماز در آن ، معادل هزار نماز در جاى دیگر است .

[ اِسراء سوى بیت المقدس ]

پیامبر اکرم صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏  بارها سیر داده شد که در نقلى ، شمار آن به ۱۲۰ مرتبه مى ‏رسد … ازآن جمله است عروجى که از مسجد الحرام به آسمان ـ بى ‏هیچ واسطه‏اى ـ صورت گرفت ، و سیرى که از مسجد الحرام به مسجد کوفه ، به طور سینا ، به بیت المقدس ،انجام شد .و سیرهایى که به گونه‏اى دیگر رخ داد …
لیکن سخن در آیاتى است که در دو سوره «إسراء» و «نجم» هست ، اینکه آیا این
آیات ، اشاره به دو معراج مختلف است یا اینکه هر دو از یک واقعه سخن مى ‏گویند ؟آیا این دو ـ یا یکى از آنها ـ از اسرائى حکایت دارد که از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا سوى آسمان ، روى داد ؟ آیا هر دو ـ یا یکى از آنها ـ از معراجى حرف مى ‏زندکه از مسجد الحرام به آسمان ـ بى‏ واسطه ـ پدید آمد ؟!پاسخ چنین است :۱ . مسجدى که بر صخره بنا شده ، در عهد مروانیان (از بنى امیّه) ساخته شد و این کار ، پس از آن صورت گرفت که بنى امیّه مردم را از حج بیت اللّه‏ الحرام بازداشتند وامر به حجّ سوى بیت المقدس کردند و دستور دادند که گِرد صخره طواف کنند و به جاى سعى میان صفا و مروه ، و مِنى و عرفات و … ، مکان‏ هایى را براى آنها قرار دادند .این کار ، چند سال ادامه یافت … ولید بن عبدالملک ، گنبدى بر آن صخره ساخت وآن را با سنگ‏هاى زیبا آراست ، سپس در اوّل دوران عبّاسى ، این ساختمان ، تجدید بناشد و آن گاه قبله از کعبه سوى بیت المقدس جهت یافت (چنان که جاحظ و دیگران اشاره کرده ‏اند) …و امّا مسجدى که داراى گنبدى سبز بود ، عُمَر بن خطّاب ـ آن گاه که قدس رازیارت کرد ـ آن را بنیان نهاد .خلاصه : آن مکانى که در زمان پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏  وجود داشت «بیت المقدس» بود و آن همان مساحت گسترده‏اى است که اشاره کردیم … امّا دو مسجدى که در ضمنِ آن‏اند ،بعدها ساخته شدند …۲ . هنگامى که این دو مسجد بنا شد … شمارِ مساجدى که در طول و عرض سرزمین‏هاى اسلامى وجود داشت ، به صدها مسجد مى ‏رسید و بسیارى از آنهادورتر از بیت المقدس بود .. . ۳ . مسجد اهلِ کهف که در قرآن بدان اشاره شده است (« لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً » ؛[۱] مسجدى بر این غار بسازیم) صدها سال قبل از ظهور اسلام است و این مسجد بسى دورتر از مسجد الأقصى مى‏باشد که در قدس قرار دارد .۴ . تعبیر به « أَدْنَى الأَرْضِ » (نزدیک‏ترین سرزمین‏ها) دورتر از مدینه نسبت به«بیت المقدس» است ، خداى متعال مى ‏فرماید :« الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ » ؛[۲]الم ؛ رومیان در نزدیک‏ترین [ نقطه ] این سرزمین ، مغلوب شدند و آنان پس ازاین شکست ، پیروز خواهند شد .۵ . در آیات‏ء سوره اِسراء ، قرائنى هست که به آنچه آوردیم ، اشاره دارد :از جمله اینکه مى ‏فرماید : « لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا »[۳] (تا آیاتِ خود را به او بنمایانیم) به نظر مى‏ رسد این عبارت ، اشاره به این آیه در سوره نجم است که درباره معراج  مى‏ فرماید : « لَقَدْ رَأى مِنْ  آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى  »[۴]   (آیاتِ  بزرگ پروردگارش  رانگریست) . پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏  این آیات را در آسمان « عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى »[۵] (در سدرة المنتهى)دید ، نه در مسیرش به مسجد الأقصى ، که همان قدس است .و از جمله این سخن خداى متعال که : « الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ » ؛[۶] جایى که اطراف آن را مبارک گردانیدیم . این آیه ، با روایتى تناسب دارد که مى‏گوید : مقصود از «مسجد الأقصى» در این آیه ، جایگاه نماز ملائکه در آسمان چهارم است ، این مکان است که به جهتِ انتشارِفرشتگانى که پیوسته در حال تسبیح و تقدیس خدایند (و ضعف و سستى در آنها راه نمى ‏یابد) برکت‏زاست و برکت از آن به اطرافش کشیده مى ‏شود …پس از این سخنان مى ‏گوییم :همه اینها ـ چنان که گفتیم ـ بدان معنا نیست که نامِ این مسجد موجود در قدس ، نیز«مسجد الأقصى» نباشد ، هرچند این نام در عهد عُمَر بن خطّاب یا بعد او ، بر این مکان اطلاق شده است …لیکن مى ‏گوییم : دلیل قاطعى نداریم بر اینکه در آیاتِ آغازینِ سوره اِسراء ، با کلمه« الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ »[۷] (مسجد الأقصى که پیرامونش را برکت دادیم) این مسجد الأقصى که در قدس هست ، قصد شده باشد .چنان که این سخن بدان معنا نیست که سیر به این مسجد الأقصى (که در قدس قراردارد) در دفعه یا دفعاتِ دیگر صورت نگرفت ، بلکه اِسراء سوى آن نیز ـ چنان که روایات دلالت دارد ـ بالفعل حاصل شد …تردیدى در این نیست که این مکانى که در شهر قدس به نام «بیت المقدس» هست ،از اماکن مقدّس ماست و نماز در آن ، معادل هزار نماز (در جاى دیگر) مى ‏باشد …سخن پیرامون این موضوع طولانى و داراى شاخه‏هاى گوناگون است ، اولى واقرب و شایسته ‏تر و درست و بهتر این است که به همین مقدار بسنده کنیم .

[ معناى این سخن که : بر امام واجب است ... ]

 برادرم ، حضرتِ علاّمه …
د) درباره این تعبیر که «بر امام واجب است …» مى ‏گویم :
مقصود از وجوب ، گاه الزامى است که از انشایى برمى ‏خیزد که گویاى اراده انجامِ
امرى از سوى فاعل مختار مى‏ باشد ؛ خواستِ آمر این است که حصولِ آن را بر عهده شخص بگذارد به گونه‏ اى که اگر از آن تخلّف ورزد یا در آن کوتاهى کند ، خود را درمعرضِ توبیخ و کیفر قرار داده است … و گاه مقصود از وجوب این است که حکمت و محکم کارى ، انجامِ امر یا اثرى رااز فاعلى یا از مؤثّر معیّنى ، اقتضا دارد ، بى ‏آنکه اِنشاگر و اراده‏ کننده‏ اى در کار باشد …وقتى مى ‏گوییم : الوهیّتِ خداى متعال اقتضا دارد که در «میعاد» تخلّف نورزد وپروردگارى ‏اش اقتضا دارد که عادل و حکیم و رحیم و رئوف باشد ، صحیح است که گفته شود : بر خدا واجب است (یعنى به مقتضاى الوهیّتش بر او حتمى است) که عدل و رحمت و عمل بر اساسِ حکمت و رأفت و … از تجلّیاتِ ذاتى بارى تعالى باشد .معناى این سخن ، این نیست که کسى آن را بر خدا واجب ساخته و اگر چنین نکند ، او را کیفر خواهد داد . همچنین وقتى مى ‏گوییم : لطف به بندگان ، بر خدا واجب است ، قصدمان این نیست که ما لطف را بر او واجب ساخته‏ایم ، بلکه مقصود این است که خدا ،خودش
لطف را بر خود واجب ساخت …و هنگامى که مى ‏گوییم : بر پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏  واجب است که به اندازه عقل‏ هاى مردم باآنان سخن بگوید و سیاست نیکى را با آنان در پیش گیرد و از بدکارشان بگذرد و به نیکوکارشان احسان کند و در حلّ مشکلات مردم بکوشد و به سامانِ امورِ آنان اهتمام ورزد ، بدان معنا نیست که ما این کارها را بر پیامبر واجب ساختیم . بلکه جایگاه پیامبرکه به عنوان سرپرست و دعوتگر و مُدبِّرِ شئون مردم است ، این اقتضا را دارد … یا ازآن روست که خداى متعال آنها را بر پیامبر واجب ساخت و ما از این وجوب ، خبرمى‏ دهیم .افزون بر این ، هر کسى مى‏ داند که ما احکام را بر اَحَدى ـ حتّى بر خودمان ـ اِنشانمى ‏کنیم ، بلکه از ثبوت این احکام ، به حسب اقتضاى واقعى آنها (یا بدان جهت که خداى متعال آنها را بر پیامبر یا امام انشا کرده) خبر مى ‏دهیم ؛ چنان که هر حکم دیگرى را بر زبان مى ‏آوریم .وقتى مى ‏گوییم: «نماز بر هرمکلّفى واجب است» مقصود این است که این وجوب،با دلیل بر ما کشف شده ، در عالَم واقع ثابت است (زیرا واقع آن را اقتضا دارد) یا ازسوى کسى صادر شده که سزامند این فرمان است و بر ماست که آن را بازگوییم … این سخن ما که : «بر امام یا پیامبر ، چنین و چنان واجب است» از این قبیل است …با این سخن ، آنچه را حال اقتضا دارد و عقول در حقّ پیامبر یا وصى … حکم مى ‏کند ، مى ‏نمایاند (چنان که روشن ساختیم) .

چاره لغزش‏ها

حضرتِ شیخ اجل …
ه) لغزش‏ هایى را که در گوشه و کنار ـ از سخنرانان منابر حسینى ـ یادآور شدید ، ازامور اَسَف‏ان گیز است و آرزومندیم بتوانیم چاره ‏اى براى آنها بیابیم ، لیکن چگونه ؟ وچطور ؟!عقلیّات و ذوق‏ها و سطح اندیشه و فرهنگ مردم مختلف است ، در هوشمندى وشخصیتِ وجودى و ویژگى ‏هاى روحى ، متفاوت ‏اند ؛ چنان که محدودیت درتوانمندى ‏هاى مادى ، ارتباطِ کامل یا مفید و کافى را ـ در اینجا ـ اجازه نمى‏ دهد .و این حالت ، به شیعه اختصاص ندارد ، بلکه بر هر گروه و مجتمعى خود راتحمیل مى ‏کند . اجتهاداتِ شخصى ، تصرّفاتِ بى ‏هدف و سطحى ، خلل در نظریه‏ ها ، تباین در افکارى که مطرح مى ‏شود و اختلاف در راهکارها ، ویژگى آشکار و رایج نزدهر طائفه‏اى است و در همه اَدیان و مذاهب وجود دارد .جز اینکه روشن است که اهل علم و فکر ، معارفِ دینى ‏شان را از اَمثالِ این گونه کسان نمى ‏ستانند و به استنادِ اَقوالِ اینان ، مواضعِ خود را بنیان نمى ‏نهند . آنان به ستون‏هاى فکرى و استوانه ‏هاى علمى در میان هر طائفه روى مى ‏آورند تا معالم دینشان را از آنها بگیرند و آنان برایشان روشن‏گرى کنند و حق را از باطل جدا سازند وصحیح را از ضعیف در میانِ باورهاى آن طائفه ، بشناسانند .از خدا مى‏ خواهیم که ما را از خطا و یاوه و از وهم و لغزش ، در اندیشه و گفتار وعمل ، مصون دارد ؛ که او شنوا و اجابتگر دعاست …

[ وجوب صیانت از عقاید و ارزش‏ها ]

 برادر اندیشمند و دوست گران‏قدر …
 نسبت به دیدگاه‏هاى سیّد محمّد حسین فضل اللّه‏ ، بعضى از آنچه را شما دریافتید
براى من نیز آشکار شد ، ترسیدم از اینکه بعضى از افکار نادرستِ او در مردم اثرگذارد ، از این رو بارها او را به گفت و گو و مناظره دعوت کردم و او نپذیرفت و بعد ازبگو مگوها و تلاش‏هاى پى در پى ، چاره‏اى ندیدم جز اینکه براى صیانتِ اَذهان جوانان و توده مردم ، روشن‏گرى درباره اندیشه‏هاى نادرست او را عهده‏دار شوم .
 در این راستا ، کتاب «مأساة الزهراء» و کتاب «خلفیّات مأساة الزهراء» و شماردیگرى از کتاب‏ها را نوشتم و به ردّ چرندها و سخنانِ یاوه و نادرستِ او پرداختم ،لیکن وى بر مواضع خویش پاى فشرد و مراجع شیعه و علماى بزرگ فتوا دادند که
باید از این گونه افکار دورى کرد ، بلکه بعضى از آنها فتوا دادند که وى از دائره مذهب شیعه ، بیرون است … پس از آنکه با تکیه بر بحثِ علمى آرام و متین (و عدم تعرُّض به شخصیّت سیّدمحمّد حسین فضل اللّه‏) براى مردم روشن شد که در افکار وى ، خوب و بدر و درست و نادرست ، وجود دارد ، خونش به جوش آمد و هر تهمت ناروایى را نثار ما کرد وهمه توانمندى و امکاناتش را در راستاى ناسزاگویى به ما به کار گرفت . بیش از ۱۶ سال از آن تاریخ مى ‏گذرد و ما جواب قانع کننده‏ اى بر هیچ یک ازاشکالاتى که به رویکرده ایش کرده‏ ایم ، دریافت نداشته ‏ایم ، لیکن وى برموضع‏ گیرى‏ هایش اصرار مى‏ ورزد و به اندیشه‏ هایش ـ حتّى آنها که با هم متناقض‏اند ـپایبند است . ناگفته پیداست که حفظ دین از هر نوع تحریف یا دستبرد در حقایقِ آن ، بر حفظآحادِ مردم مقدّم است … از این رو ، بر مردم واجب است که براى حفظ دینشان جان‏فشانى کنند ؛ چراکه این حقایق و احکام و شرایع ، امانت الهى است که تا برپایى روز قیامت ، باید به دست هر نسل و امّتى برسد و هیچ کس حق ندارد در این امامت ،کوتاهى [ و سستى ] کند .مثال : اگر کسى بخواهد ، چیزى به دیگرى هدیه دهد ، نمى ‏تواند مال دیگران رابدزدد یا برباید تا بتواند به کسى تحفه دهد ، بلکه باید از آنچه خود مالک است به دیگران دهد … نه از آنچه دیگران در اختیار دارند …و اگر آتشى نزدیکِ مال یا فرزندِ شخص شعله‏ ور گردد ، نباید براى حفظ فرزندش ، پسر همسایه را سپر آتش سازد ، بلکه باید خودش جلو آتش بایستد ونگذارد آتش به فرزندش برسد … و [ بخشى از ] مالش را پیش آتش اندازد تا از سرایتِ آن به اموال دیگرش جلوگیرى کند … نه اینکه اموالِ مردم را در آتش اندازد تا مالِ خودش مصون ماند … برادر بزرگوارم …اگر پرگویى کردم پوزش مى ‏طلبم … فزونى سلامت و ثبات قدم و صلاح و رشاد رابرایت آرزومندم .درود و سلام بر بندگانِ شایسته خدا ، محمّد و خاندانِ پاکش۲۷ صفر ۱۴۳۱ هجرى ، مطابق با ۱۲/۲/۲۰۱۰ میلادى جعفر مرتضى عاملى

[۱] .  سوره کهف ۱۸ آیه ۲۱ .
[۲] .  سوره روم ۳۰ آیه ۱ ـ ۳ .
[۳] .  سوره اسراء ۱۷ آیه ۱ .
[۴] .  سوره نجم ۵۳ آیه ۱۸ .
[۵] .  سوره نجم ۵۳ آیه ۱۴ .
[۶] .  سوره اسراء ۱۷ آیه ۱ .
[۷] .  سوره اسراء ۱۷ آیه ۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


هفت + = 10

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>