پاسخ نامه سوم بخش چهارم-آیین حق

پاسخ نامه سوم بخش چهارم-آیین حق

اهل ذکر و پرسش‏هاى نوین-آیین حق

شما پرسش دیگرى  را مطرح ساختید که : قدرتِ استنباط امور و پاسخ به مسائل
جدید ، براى  اهل ذکر از کجاست ؟ در حالى  که وحى  با وفات پیامبر (یا شهادتِ آن
حضرت  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله) پایان یافت .آنان چگونه به مقاصدِ شریعت و حکم شرعى ـ بدون به کار بستنِ اجتهاد ـ دست مى ‏یابند ، در حالى  که وحى  از میان رفت (حتّى  اگر قایل شویم : آنان بر ضبط احکام ـآن گونه که پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به حضرت على   علیه‏ السلام آموخت ـ قدرت داشتند) ؟!
پاسخ
اوّلاً : اگر مراد شما این باشد که آنچه را که پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله براى  امّت ، به حضرت على علیه‏ السلام آموخت ،

شامل مسائل نوپیداى  بعد از آن حضرت نمى ‏شود ، بدین معناست که شریعتى  را که پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله آورد ، ناقص است و جواب‏گوى  نیازهاى  مردم تا قیامت نمى ‏باشد ، بلکه این دین ، به اجتهادِ مجتهدان نیاز دارد تا براى  مردم راه‏ حل‏ها واحکامى  را براى  موضوعاتِ پدید آمده بعد از پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله پیشکش کنند …ما مقام بلند شما را در علم و دین ، برتر از این مى ‏دانیم که چنین معنایى  را قصدکرده باشید …ثانیاً : در قرآن ، بیان هر چیزى  است و کسى  که علمِ کتاب را دارد ـ چنان که درروایات آمده است (۱) ـ پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله و وصى ّ آن حضرت ، امام على   علیه‏ السلام است ، نه عبداللّه ‏بن سلاّم و دیگر علماى  اهل کتاب (و این بحث مجال دیگرى  را مى ‏طلبد) .دراینجا ، دو پرسش داریم :

[ قرآن بیانگر هر چیزى  است ]

یک : آیا اینکه خدا هر چیزى  را در کتابش به ودیعت نهاد تا آنجا که « تِبْیَاناً لِکُلِّ شَى ‏ءٍ » (۲) (بیانگر هر چیزى ) گردید ، براى  این است که مردم از آن بهره‏ مند شوند و
نیازهاشان را از آن درآورند یا اینکه براى  هدف دیگرى  است ؟!اگر خداى  متعال ، این غرض را نخواسته ، انگیزه دیگرى  که از آن قصد کرده چیست ؟!هرگاه کسى  نتواند از این معارف ـ تا روز قیامت ـ استفاده کند ، فایده آنها چیست ؟!و اگر استفاده از بخشى  از معارف قرآن مطلوب مى ‏باشد ، نه همه آن ـ خواه کم یازیاد ـ باز هم این سؤال پیش مى ‏آید که آیاتى  که نمى ‏توان به معارف آنها پى  بُرد و از آنهااستفاده کرد ، چه فایده‏اى  دارد ؟و اگر استفاده از همه آنچه در قرآن است ، مطلوب مى ‏باشد ، این استفاده باید به روش حدس و گمان نباشد و با رأى  [ شخصى  ] به دست نیاید ؛ به ویژه آن گاه که روایاتِ نهى  از تفسیر قرآن به رأى  را بر آن بیفزاییم . (۳)  هیچ کس نیست که توانایى  شناختِ همه معارفِ قرآن را ادعا کند و اگر شخصى  به این ادعا دست یابد ، اَحَدى  حرفش را باور نمى ‏کند مگر اینکه پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله وى را تعیین کند و سوى  او راهنمایى  کند .شیعه مى ‏گوید : پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله مردم را سوى  حضرت على   علیه‏ السلام رهنمون ساخت [ ودرباره ‏اش فرمود : من شهرِ علمم و على  دَرِ آن است ، هرکه مى ‏خواهد به این شهردرآید باید از دروازه آن وارد شود ] . حضرت على  کسى  است که پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله هزار باب از علم به او آموخت که از هر بابى  براى  آن حضرت ، هزار باب گشوده شد . (۴)همو که اگر مى ‏خواست ، در تفسیر سوره فاتحه ، ۷۰ شتر را سنگین‏ بار مى ‏کرد (۵)  (چه رسد به دیگر سوره‏ها) .افزون بر این ، قرائن و روایات دیگرى  است ؛ و رویدادهاى  پس از وفاتِ پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله تأیید مى ‏کند که حضرت على   علیه‏ السلام از هر کسى  داناتر بود .و احتیاج همگان به آن حضرت و بى ‏نیازى  او از همه ، دلیل است بر اینکه او امامِ همه مردم مى ‏باشد (چنان که خلیل بن احمد فراهیدى  بیان مى ‏دارد) . (۶)    و همین بس که عُمَر ۷۰ بار یا بیشتر گفت : اگر على  نبود ، عُمَر هلاک مى ‏شد ،(۷)  یا«خدا مرا با مشکلى  رو به رو نسازد که ابوالحسن در آنجا نباشد» (۸) یا مانند آن …چه کسى  از روى  قطع و یقین ، مى ‏تواند نفى  کند که آنچه را حضرت على   علیه‏السلام آموخت نزد امام حسن و امام حسین  علیهماالسلام نیز هست یا به تعلیمِ پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله یا به تعلی محضرت على   علیه‏ السلام یا فراگیرى  از هر دوى  آنها ؟!چه کسى  مى ‏تواندنفى  کند که دیگر امامان  علیهم‏ السلام این علوم را دست به دست [ امام بعد از امام قبل ] گرفتند ؟!

[ یک میلیون بابِ علم ]

دو : آیا کسى  مى ‏تواند بگوید که ، امّت‏هاى  پیشین ، یک میلیون باب علمى  را که
پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به حضرت على   علیه‏ السلام آموخت ـ همه را ـ به کار بُردند ؟!در عصر ائمّه  علیهم‏ السلام مردم به چند باب از یک میلیون باب علم امام على   علیه‏ السلام نیازداشتند ؟!آیا در آن زمان ، مردم به همه علوم و معارف قرآن و دلایل و احکامِ آن ، نیازمندبودند ؟!ما به چشم خود شاهدیم که مردم تا به امروز ، بخش ناچیزى  از معارفِ قرآن راکشف کرده اند !ثالثاً : آنچه را مردم ، بیرون از دایره عبارات صریح و بى ‏واسطه نیاز دارند ، فراتر ازتطبیق ‏هاى  قواعد شرعى  کلى ‏اى  نیست که قرآن به آنها زبان گشوده و رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به آنها تصریح کرده است .تطبیق قاعده بر مصداقِ آن ، اِعمال رأى  به شمار نمى ‏آید ، بلکه تطبیق نص بر موردِآن است … به عنوان مثال : قاعده «لا تُعادُ الصَّلاةُ إلاّ مِن خمس» (نماز جز از پنج چیز اعاده نمى ‏شود) را مى ‏توان بر ده‏ها مسئله‏اى  تطبیق کرد که مکلّف در مقام عمل ، بدان مبتلا مى ‏شود … نسبت به قاعده «لا ضَرَرَ ولا ضِرارَ فى  الإسلام» و قاعده‏هاى  دیگر نیز ،جریان ، به همین شیوه است .لیکن این کار بدان معنا نیست که بخشى  از این احکام را پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به حضرت على علیه‏ السلام آموخت و به امامان بعد ، رسید … چنان که مقصود این نمى ‏باشد که فهمِ همه قرآن ، براى  غیر حضرت على  و ائمّه بعد از آن حضرت ، مُیسّر است . جز اینکه مى ‏خواهیم ـ در اینجا ـ بگوییم :احکامى  را که مردم در زمان ائمّه و بعد از آنها نیاز داشتند ، از حدود این قواعد وروایاتى  که حضرت على  و ائمّه  علیهم ‏السلام شناسانده ‏اند ، فراتر نمى ‏رود و بى ‏گمان از قلمروِدلالت ‏هاى  قرآن (نیز) بیرون نیست …آیا اگر حضرت على   علیه‏ السلام در قرن دوّم و سوّم هجرى  مى ‏زیست ، احکام خدا را دروقایعى  که روى  مى ‏داد نمى ‏شناخت و به اجتهاد رأى  ، محتاج مى ‏شد ؟!رابعاً : اگر مقصود از اجتهاد ، فهم آیاتِ قرآن و سخنان پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله باشد ، چگونه امامان مذاهب در فهمِ آنها توانمندتر از دیگران گشته‏ اند ؟!خامساً : چرا فتواهاى  فقهاى  چهارگانه در میان خودشان ، متفاوت است ؟ بلکه فتواى  قدیم و جدید یک فقیه با هم اختلاف دارد ؟ و هر کدام از این فقها در یک مسئله ، فتواهاى  گوناگون و مختلف دارند ؟!چرا فتاوى  امامان اهل بیت  علیهم‏ السلام با یکدیگر مختلف نباشد و یا یک امام فتواهاى  مختلف ندهد ؟ با اینکه مى ‏دانیم آنان ۱۲ نفرند و بیش از ۲۷۳ سال زیستند .چرا معرفتِ امامان مذاهب چهار گانه ، به مقاصد شریعت ، میان فتواهاشان (بر پایه تعبیر شما) یکدست نشد ؟!به عنوان مثال : آیا شافعى  در «فقه قدیم» خود ، مقاصد شریعت را مى ‏دانست و در«فقه جدید» ، آن را در نیافت یا به عکس ؟!اگر پاسخ این است که وى  در هر دو حالت ، مقاصد شریعت رامى ‏دانست ، این پرسش پیش مى ‏آید که چرا فتواهاى  جدیدش با فتاوى  قدیمِ او اختلاف دارند ؟!اگر جواب ، منفى  است ، ارزشى  براى  فقه و فتواهاى  او باقى  نمى ‏ماند .و اگر جواب در مرحله‏اى  منفى  و در مرحله دیگر مثبت است ، این سؤال پیشآمى ‏آید که : معرفت وى  به مقاصد شریعت ، در فقه جدیدش روى  داد ، نه قدیمِ آن ؛ وشاید هم عکس این باشد !هنگامى  که فتاوى  فقها مختلف‏اند ، چرا معرفتشان به مقاصد شریعت ، آنها را ازاختلاف در فتوا حفظ نمى ‏کند ؟!
۱ .  به مصادر زیر رجوع کنید :
شواهد التنزیل حسکانى  ۱ : ۳۰۸ و۳۱۰ و۳۰۷ ؛ مناقب ابن مغازلى  ، حدیث ۳۶۱ ؛ الخصائص : ۲۶ ؛ غایة المرام : ۳۵۷ و۳۶۰ و۱۰۴ (به نقل از تفسیر ثعلبى  و نسخه خطّى  تفسیر حبرى ) ؛ دلائل الصدق ۲ : ۱۳۵ (به نقل از ینابیع المودّه : ۱۰۲ ـ ۱۰۵) ؛ تفسیر ثعلبى  ۵ : ۳۰۳ ؛ شواهد التنزیل ۱ : ۴۰۰ ـ ۴۰۵ ؛ احکام القرآن (ابن عربى ) ۳ : ۸۶ ؛ زاد المسیر ۴ : ۲۵۲ ؛ الجامع لأحکام القرآن ۹ : ۳۳۶ ؛ البحر المحیط ۵ : ۳۹۰
و مراجعه کنید به ، إحقاق الحق (الملحقات) ۴ : ۳۶۲ ـ ۳۶۵ (و جلد ۳ ص۴۵۱ ـ ۴۵۲ ، و نیز ص۲۸۰ ـ ۲۸۵ ، در متن و پى ‏نوشت ، و جلد ۲۰ ، ص۷۵ ـ ۷۷ ، به نقل از شمار بسیارى  از مصادر ؛ العمده (ابن بِطریق) : ۱۲۴ ؛ الجامع لأحکام القرآن ۹:۳۳۶ 

.۲ .  سوره نحل ۱۶ آیه ۸۹ .

۳٫  بنگرید به ، تفسیر ثورى  : ۶ ؛ تفسیر سمرقندى  ۱ : ۳۶ ؛ تفسیر فخر رازى  ۷ : ۱۹۱ ؛ البرهان زرکشى  ۲ :۱۶۴
۴٫  بنگرید به ، الفصول المهمّة ابن صبّاغ ۱ : ۵۷۱ ؛ الخصال : ۵۷۲ و۶۵۲ ؛ مصباح البلاغه (مستدرک نهج البلاغه) ۳ : ۱۶۵ ؛ کتاب سلیم بن قیس (تحقیق انصارى ) : ۲۱۱ و۳۳۰ و۴۲۰ و۴۳۱ و۴۳۵ و۴۶۲ ؛ دلائل الإمامه (طبرى ) : ۳۳۵ ، چاپ مؤسسه بعثت (و در چاپ مؤسسه المهدى  ، ص۱۳۱) ؛ الإحتجاج ۱ : ۲۲۳ ؛ مدینة المعاجز ۵ : ۶۹ ؛ بحار الأنوار ۲۲ : ۴۶۳ (و جلد ۳۱ ، ص۴۲۵ و۴۳۲ ؛ و جلد ۴۰ ، ص۲۱۶ ؛ و جلد ۶۹ ، ص۱۸۳ ؛ و جلد ۸۹ ، ص۴۲) ؛ تفسیر صافى  ۱ : ۴۲ ؛ الدرّ النظیم : ۲۸۵ و۶۰۶
نیز رجوع کنید به ، الأنوار العلویّه : ۳۳۷ ؛ موسوعة الإمام على  بن اَبى  طالب ۱۰ : ۱۶ و۱۷ ؛ غایة المرام ۵ : ۲۲۴ (و جلد ۶ ، ص۱۰۷) ؛ شرح احقاق الحق (الملحقات) ۷ : ۶۰۰ (و جلد ۲۳ ، ص۴۵۲) ؛ تنزیه الشیعة الإثنی عشریّة عن الشبهات الواهیة (تبریزى ) ۱ : ۱۵۶ و۱۶۳ .

 ۵ .  بنگرید به ، التراتیب الإداریّه ۲ : ۱۸۳ ؛ بحار الأنوار ۸۹ : ۱۰۳ و۹۳ به نقل از أسرار الصلاة ؛ مناقب آل أبى  طالب ۲ : ۵۳ ؛ تفسیر برهان ۱ : ۳ ؛ ینابیع المودّة : ۶۵ ؛ جامع الأخبار والآثار (أبطحى ) ۲ : ۴۸ ؛ إحقاق الحق (الملحقات) ۷ : ۵۹۴ (هر دو از اَسرار الصلاة : ۱۳۸ و از شرح دیوان امیرالمؤمنین : ۱۵ ، نسخه خطّى )؛ شرح عین العلم وزین الحلم : ۹۱؛ الروض الأزهر : ۳۳ ؛ جالیة الکدر : ۴۰ ؛ تاریخ آل محمّد : ۱۵۰٫

 ۶ .  رجوع کنید به ، الإمام على  بن أبى  طالب همدانى  : ۱۳۵ ؛ معجم رجال الحدیث ۸ : ۸۱ .

 ۷ .  بنگرید به ، الإستیعاب ۳ : ۱۱۰۳ چاپ دار الجیل ؛ شرح نهج البلاغه ۱ : ۱۸ و۱۴۱ (و جلد ۱۲ ، ص۱۷۹ و۲۰۵) ؛ نظم درر السمطین : ۱۲۹ و۱۳۲ ؛ المواقف (إیجى ) ۳ : ۶۲۷ و۶۳۶ ؛ تفسیر سمعانى  ۵ : ۱۵۴ ؛ تفسیر فخر رازى  ۲۱ : ۲۲ ؛ مناقب خوارزمى  : ۸۱ ؛ مطالب السَؤول : ۷۶ و۷۷ ؛ الفصول المهمّة ۱ : ۲۰۱ ؛ جواهر المطالب (ابن دمشقى ) ۱ : ۱۹۵ و۲۹۶ ؛ ینابیع المودّة ۱ : ۲۱۶ (و جلد ۲ ، ص۱۷۲ و جلد ۳ ، ص۱۴) ؛ ذخائر العقبى  : ۸۰ ؛ الریاض النضرة ۳ : ۱۴۳ ؛ الأربعین (فخر رازى ) : ۴۶۶ .

  ۸٫  بنگرید به ، شرح نهج البلاغه ۱۲ : ۱۰۱ ؛ نصب الرّایه زیلعى  ۳ : ۱۱۷ ؛ المناقب (خوارزمى ) ۱۰۱ ؛ذخائر العقبى  : ۸۲ ؛ ینابیع المودّه ۲ : ۱۷۲ (به نقل از احمد و ابو عمر) فتح البارى  ۱۳ : ۲۸۶ ؛ تأویل مختلف الحدیث : ۱۵۲ ؛ الإستیعاب ۳ : ۱۱۰۲ ؛ نظم درر السمطین : ۱۳۱ ؛ فیض القدیر ۴ : ۴۷۰ ؛ اسد الغابة ۴ : ۲۳ ؛ تهذیب التهذیب    ۷ : ۱۹۶ ؛ مطالب السؤول : ۱۶۳ ؛ الفصول المهمّه ۱ : ۲۰۱ ؛ جواهر المطالب ۱ : ۱۹۵

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


هشت − 7 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>