در اینجا نیز در عدم وجوب وفا به نذرِ سفر براى زیارت قبور ، [ ابن تیمیّه ] ادّعاى عدم نزاع و اختلاف کرده است ؛ و به زودى در ذیل نادرستى این ادعا را مى نگرى .ابن حزم مى گوید :ابو محمّد مى گوید : … و نیز اگر نذر کند پاى پیاده یا ایستاده یا سواره به مدینه رود ، وفا به آن لازم است ؛ و این چنین است نذر سوى اثرى ازآثار انبیا[۱] .حطّاب مغربى [۲] مى نویسد :شیخ زروق در «شرح الإرشاد» مى گوید :
شیخ عیسى غبرینى درباره ناذرى که زیارت آن حضرت ص را نذر کرده است ، به جهت عدم نص ، توقّف کرده است ؛ و غیر او لزوم را استظهار کرده به دلیل تحقُّق قربت ؛ و ابن عربى زیارت قبر غیر آن حضرت را براى تبرّک انکار کرده است ؛ غزالى آن را از مندوبات شمرده و در آداب سفر ، رحلت براى آن را اجازه داده است؛ابن حاج نصّ سخن او و حروفش را نقل کرده است.سیّد سمهودى در «تاریخ المدینه» ، پس از آنکه کلام شافعیّه را در نذرزیارت قبر پیامبر مى آورد ، مى گوید :عبدى ـ از مالکیّه ـ در «شرح الرساله» مى گوید : و امّا نذر براى پیاده رفتن به مسجد الحرام و مکّه ، در شرع اصل و پایه دارد و آن حج وعمره است .پساگر نذر کندکه پیاده به این سه مکان رود، لازم است آن را انجام دهد؛کعبه اتفاقى است ، و در دو مسجد دیگر اصحاب ما اختلاف دارند[۳] .نَووى مى گوید :قاضى ابن کج مى گوید : هرگاه شخص نذر کند که قبر پیامبر ص رازیارت کند ، نزد من [ فتوا ] این است که وفا به آن لازم مى باشد ؛ و اگرنذر کند که قبر غیر پیامبر ص را زیارت کند در اینجا دو وجه است[۴] .تقى الدین حصنى دمشقى از ابن تیمیّه فتوایى را نقل کرده که شبیه به همین فتوایى است که ما آوردیم ، و آن را ردّ کرده است ، نصّ سخن او چنین است :سخن [ ابن تیمیّه ] است که :«اگر انسان نذر کند که در مسجد یا مشهدى نماز گزارد یا در آن معتکف شود یا به جز این مساجد سه گانه سفر کند ، به اتفاق ائمّه این نذر واجب نمى باشد» .این سخن [ ابن تیمیّه ] نیز صحیح نیست ، گستاخ تر از او بر فجورندیدم ، و در ادّعاى اتّفاق و اجماع دروغگوتر از او سراغ ندارم ؛ قصد اواز این کار ، ترویج [ اندیشه هایش ] میان افراد ناآزموده و سادهلوح است ، و از خشم و غضب [ خداى جبّار ] باکى ندارد .در سخن او دو مسئله است :
مسئله اوّل : اگر انسان نذر کند که در مسجد یا مشهدى ـ به جز مساجدسه گانه ـ نماز گزارد یا در آن اعتکاف کند ، ابن تیمیّه حکایت کرده که به اتفاق وفاء به آن واجب نیست .این ادعاى او بهتانى است آشکار .در این مسئله دو قول دیگر هست :
۱ . به طور مطلق وفا واجب است ؛ ۲اگر نذر در مسجد جامع کرده، همان تعیّن مى یابد ؛ وگرنه ، نه مسئله دوّم : هرگاه شخص نذر کند که به غیر این مساجد سه گانه سفرکند ، به اتّفاق ائمّه وفاء بر آن واجب نیست .ابن تیمیّه پس از این سخن آورده است : و امّا آن گاه که سفر به بقعه اى جز این مساجد سه گانه را نذر کند ، هیچ یک از علما سفر سوى آن راواجب ندانسته اند ؛ حتّى علما نص دارند بر اینکه به مسجد قبا نبایدمسافرت کند ؛ زیرا آن از مساجد سه گانه نمى باشد .به این جسارت و فسق بنگر که مى گوید : «حتّى نصّ العلماء ؛ حتّى علماآشکارا گفته اند» .این مسئله اختلافى است ، امام محمّد بن مسلمه مالکى مى گوید : هرگاه مسجد قبا را قصد کند ، لازم است سوى آن رود ؛ زیرا پیامبر ص هرروز شنبه سواره و پیاده آنجا مى رفت .بلکه لیث بن سعد مى گوید : زمانى که انسان نذر کند پیاده به مسجدى رود ، این کار لازم است ؛ خواه این نذر به مساجد سه گانه باشد یا دیگر مساجد .امّا ابن کج ـ از بزرگان اصحاب ما ـ مى گوید : اگر انسان نذر کند که قبرپیامبر ص را زیارت کند ، به وجه واحد ، نزد من ، این کار الزامى است ؛و اگر نذر کند پیاده به مسجد النبى رود ، در آن دو قول مى باشد : یک قول لزوم است و دیگرى عدم لزوم .بنابراین باید [ به نذر خود ] عبادتى را ضمیمه کند ؛ گفته اند : لازم است نماز گزارد ؛ و گفته شده : باید معتکف شود هرچند یک لحظه .قول صحیح این است که در مسجد النبى میان نماز و زیارت قبر پیامبر ص مخیّر است .[ امام ابن کج ] زیارت قبر پیامبر ص را طاعت شمرده که اَخصّ از قربت است ، و آن را جانشین نماز قرار داده که برترین عبادات بدنى است ؛ ومساجد در اصل براى نماز وضع شده اند[۵] .
۳ . ابن تیمیّه مى گوید :«و از این رو اَحَدى از صحابه و تابعین ، پس از آنکه شام را فتح کرد و نه پیش ازآن ، سوى زیارت ابراهیم خلیل علیه السلام مسافرت نکردند ؛ و سوى دیگر قبرهاى پیامبران که در شام است ، رهسپار نشدند» . شگفتا از امر [ و کار ] این مرد ! عنان کلام را به دل خواه خود در احکام خداى بزرگ مى چرخاند ؛ از اینکه صحابه و تابعین قبر ابراهیم خلیل علیه السلام را زیارت نکردند به عدم جواز قبر پیامبر ص استدلال مى کند ، و به سیره آنها در زیارت قبر شریف پیامبر ص بر جواز این کار ، استدلال نمى آورد !اگر فرض کنیم آنچه را ابن تیمیّه ادّعا مى کند صحیح باشد ، آیا او مى تواند آنچه رادر کتابهاى حدیث و سیره و تاریخ ثبت شده ـ که صحابه قبر پیامبر ص را زیارت مى کردند ـ انکار کند ؟!حق این است که ابن تیمیّه چون دید نمى تواند آن را انکار کند ـ و عمل اصحاب دلیل صریح بر جواز زیارت قبر پیامبر است ـ به این روش پیچیده و موذیانه وانحرافى ، پناه آورد تا آنچه را مى خواهد اثبات کند ؛ وى هواى نفس خویش رامى نگارد نه آنچه را دلیل صحیح و بحث علمى اقتضا دارد .سیّد امین عاملى ـ در ضمن ردّ بر ادّعاى مشروع نبودن طلب دعا از پیامبر ص پس از مرگ آن حضرت ـ مى گوید :این ادّعاى ابن تیمیّه و ابن عبدالوهّاب که «هیچ یک از صحابه این کار رانکرد» شهادت بر نفى مى باشد ؛ این شهادت ـ چنان که در جاى خودبیان شده ـ پذیرفته نیست .آیا ابن تیمیّه با همه صحابه زیست و بر تمام احوال آنان آگاه شد تا اینکه دریافت این کار از آنان صادر نگردید ؟! البته که نه .[ به فرض ] عدم فعلِ صحابه را پذیرفتیم ؛ لیکن هر آنچه را صحابه انجام ندادند بدعت نمى باشد ؛ بدعت ـ چنان که در مقدّمات گذشت ـ وارد کردن چیزى که از دین نیست در آن است ، و مجرّد عدم فعل صحابه کارى را ، آن گاه که از واجبات نباشد ، دلالت نمى کند که آن کاراز دین نیست ؛ زیرا جایز است صحابه امر مستحب یا مباح را ترک کند .آیا ما هنگامى که مى خواهیم با الفاظى که خود ساخته ایم خدا رابخوانیم ، این کار بدعت است چون صحابه با آنها دعا نکرده اند ؟ یا آن گاه که به پشت دراز کشیده ایم قصد مى کنیم خداى متعال را فرا خوانیم[ و ذاکر او باشیم ] ، آیا این کار بدعت مى باشد زیرا صحابه به آن دست نیازیدند ؟!و دیگر مثالها که از حدّ شمار بیرون است [۶] .حصنى دمشقى فتواى دیگر از ابن تیمیّه آورده که شبیه به همین فتواست و آن راردّ کرده است :سخن ابن تیمیّه است که :«و گفتند بدان جهت که سفر براى زیارت قبور انبیا و صالحان بدعت است ، اَحَدى از صحابه و تابعین این کار را نکرد ، و رسول خدا ص به آن دستور نداد ، و هیچ یک از ائمّه مسلمین آن را مستحب ندانست ؛پس کسى که معتقد شود آن عبادت است و آن را بجا آورد ، مخالف است با سنّت و اجماع اُمّت» .مى گویم : چون بعضى از ائمّه بر این سخن باطل آگاهى یافت ، گفت :«این کلام بهتان آشکار است» ، وى رضى الله عنه راست گفت ؛ و نیز در آن تدلیس فجور است .بیان تدلیس : اینکه ابن تیمیّه مى آورد : «قالوا : گفتند» ، این پندار را به ذهن مى آورد که این سخن را او از پیش خود نمى گوید ، و از ائمّه مسلمان نقل مى کند و این مطلب اجماعى است .شأن این سخن تدلیس در فریب و گمراهسازى است تا مردم را بر عقیده فاسد تباهى آفرین خود وادارد ؛ زیرا اگر آن را به خویشتن نسبت مى داد ، این کار برایش انتظام نمى یافت ؛ زیرا نقّاد ماهر بدفهمى و خلط آمیزى اش را ـ که در بحث ونگارش انفرادى او پیداست ـ دریافت.این سخن ابن تیمیّه که : «زیرا سفر سوى قبور انبیا» ، قبر ابراهیم خلیل وموساى کلیم و قبر پیامبر ص و دیگر پیامبران را شامل مى شود . وى باید از نسبتى که به ائمّه مسلمین مى دهد و ادعاى اجماعى که مى کندپاسخ دهد ؛ در حالى که راهى براى تصحیح این نسبت نمى یابد بلکه ـ چنان که مى نگرى ـ خلاف آن نقل شده است .و این سخنش که : «سفر سوى قبور انبیا بدعتى است که اَحَدى ازصحابه و تابعین به آن دست نیازید» ، از نسبتهاى زشت و دروغهاى آشکار است .مردم ، همواره ـ در همه عصرها ـ از تمامى شهرها به زیارت قبر[ حضرت ] ابراهیم و موسى علیهماالسلام و دیگر پیامبران مى رفته اند .این بلال مؤذّن رسول خداست که از شام به مدینه براى زیارت قبررسول خدا رهسپار مى شود ؛ حافظ ابن عساکر و حافظ عبدالغنى مقدسى در کتابش «الإکمال» در ترجمه بلال این ماجرا را آورده است …بلال از بزرگان صحابه رضى الله عنه است ، از شام بار سفر بست و تنها براى زیارت قبر آن حضرت روانه [ مدینه ] شد ، حسن و حسین را بر قصدخود آگاه ساخت ؛ و با این اعلام ، خبر در مدینه پخش شد .این کار در زمان خلافت عمر بن خطّاب روى داد و عمر و هیچ یک ازصحابه رضى اللّه عنهم بر او انکار نکردند[۷] .حصنى از تنى چند از علما نقل مى کند که :عمر بن عبدالعزیز پیکى را از شام به مدینه مى فرستاد تا به پیامبر ص سلام فرستد سپس بازگردد .کجاست ادعاى ابن تیمیّه که [ مى گوید ] این کار مخالف سنّت و اجماع امّت مى باشد[۸] ؟!بارى ، هنگامى که صحابى جلیل ، بلال ، و [ شخص ] تابعى [ همچون ] عمر بن عبدالعزیز و دیگران براى زیارت قبر پیامبر اکرم ص سفر مى کنند بى آنکه احدى ازصحابه و تابعین آنان را از این کار باز دارند ، این کار بر بطلان پندار ابن تیمیّه درفتوایش ـ که آن را در آغاز بحث نقل کردیم ـ دلالت مى کند ؛ وى ادعا مى کند که ، هیچ یک از صحابه و تابعان قبر خلیل یا یکى از انبیا را در شام زیارت نکرد ! مقصودش ازاین سخن این است که عدم جواز سفر براى زیارت قبر پیامبر ص را اثبات کند . پیش از این ـ در عنوان «سیره مسلمانان در زیارت پیامبر ص » ـ آوردیم که عمر بن خطّاب به کعب الأحبار گفت : آیا مى توانى همراه من به مدینه حرکت کنى و قبرپیامبر ص را زیارت کنى و به زیارتش بهرهمند شوى ؟! … پس از آن هر دو سوى مدینه ـ براى زیارت قبر پیامبر ص ـ رهسپار شدند[۹] .ابن تیمیّه چگونه مى گوید : «احدى از صحابه و تابعان این کار را نکردند» ؟ ازدروغ و افترا به خدا پناه مى بریم ، خداى بزرگ مى فرماید :« فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ »[۱۰] پس از حق به جز گمراهى نیست ،پس به کجا روى برمى گردانید .
۴ . ابن تیمیّه مى گوید :پیامبر ص در شبى که سیر به آن [ بیت المقدس ] داده شد ، چیزى از آن [ قبور انبیا ]را زیارت نکرد ؛ و حدیثى که در آن آمده است : «این قبر پدرت ابراهیم است فرود آى و در آن نماز گزار ، و این بیت لَحم ـ زادگاه برادرت عیسى ـ است ، فرود آى و در آن نماز گزار» دروغ است و حقیقت ندارد .پاسخ این است که : از اینکه پیامبر اکرم ص در شب اسراء قبر ابراهیم خلیل علیه السلام رازیارت نکرد ، نمى توان بر حرمت زیارت قبور یا عدم استحباب آن استدلال کرد ؛چنان که سُبْکى مى گوید :زیارت نکردن در وقتِ خاص ، بر عدم استحباب دلالت نمى کند[۱۱] .اثبات این مطلب بس دشوار است ، به فرض ثابت گردد ، نمى توان اثبات کرد که پیامبر ص براى روى گردانى و بى توجّهى این کار را ترک کرد ؛ زیرا آن حضرت به امربااهمیتتر مشغول بود ، و نظیر آن از آن حضرت بروز یافت هنگامى که در سال صُلح حُدَیبیّه ـ با اصحابش ـ عازم زیارت خانه خدا شد ؛ پس از آن ، پیامبر ص پیمان صلح را امضا کرد و بازگشت ، و در آن سال خانه خدا را زیارت نکرد ، از باب تقدیم اهم ـ که همان صلح بود ـ بر مهم که زیارت بیت است[۱۲] .افزون بر این ، صاحبان حدیث و سیره در کتابهاشان اجتماع پیامبر ص را باابراهیم و موسى و عیسى علیهم السلام در بیت المقدس آورده اند و اینکه آن حضرت در نمازامام آنها شد ، و در این هنگام نیازى به زیارت قبرهاشان نبود ؛ چه آن حضرت ـ آن گونه که در بعضى از احادیث آمده است[۱۳] ـ آنان را زیارت کرد و با آنها نماز گزارد ، ودر احادیث دیگر آمده است که پیامبر ص در اثناى عروجش به آسمانها آنان رازیارت کرد و بر آنها سلام فرستاد[۱۴] .همچنین روایاتى که پیش از این ـ درباره تشویق و ترغیب بر زیارت قبر پیامبر ص پس از وفات آن حضرت ـ آوردیم[۱۵] ، دلیلى کافى بر استحباب زیارت قبرپیامبر ص مى باشد ؛ و از آنها نمى توان چشم پوشید و براى منع زیارت قبر پیامبر وقبور دیگر انبیاء و صالحان و سفر براى این منظور ، به چیزى دست آویخت که سُستبنیانتر از خانه عنکبوت است .
۵ . ابن تیمیّه مى گوید :«اصحاب رسول خدا ص که در شام ساکن شدند ، یا با عمر بن خطّاب و جز او به شام درآمدند و در آنجا سکنا نگزیدند ، چیزى از این آثار و بقعه ها را که منسوب به انبیاست ، زیارت نکردند» .سبکى در پاسخ وى مى گوید :سخن ما در زیارت ساکن بقعه است نه در زیارت بقعه ؛ بارى اثبات این شهادت بر نفى [ و عدم زیارت ] دشوار است ، و ما از منع یا پذیرش آن بى نیازیم[۱۶] .همانا نیافتن بر عدم وجود [ نبودن ] دلالت نمى کند ، شاید [ نقلى که آنها زیارت کردند ] بوده و به ما نرسیده است ، و از این رو استدلال به مانند این سخن صحیح نمى باشد .شواهد تاریخى دلالت مى کند بر زیارت قبر ابراهیم خلیل علیه السلام از سوى عالمان وبار سفر بستن به سمت آن ؛ از آن جمله محاجه نادر و شگفتى است که میان دو تن ازعالمان حنبلى رخ داده و قَسطلانى آن را این گونه نقل مى کند :شیخ ولى ّ الدین عراقى حکایت مى کند که پدرش همتاى شیخ زین الدین عبدالرحمن بن رجب دمشقى در توجّه [ و سفر ] سوى بلد خلیل علیه السلام بود ، چون به شهر نزدیک شد ، گفت : نیّت نماز در مسجدخلیل کردم تا ـ بر اساس طریق شیخ حنابله ابن تیمیّه ـ از بار سفر بستن براى زیارت آن حضرت احتراز و پرهیز شود ، پس گفتم : من نیّت کرده ام قبر خلیل را زیارت کنم ، سپس گفتم : امّا تو با این سخن پیامبرمخالفت کردى که فرمود : «بار سفر مبندید مگر سوى سه مسجد» ، و سوى مسجد چهارمى رهسپار شدى ؛ و امّا من از پیامبر ص پیروى کردم که فرمود : «قبرها را زیارت کنید» ، آیا پیامبر [ قبور انبیاء را استثنا کرد و ] فرمود مگر قبرهاى انبیاء ؟ وى حیران ماند [ و نتوانست پاسخى دهد [۱۷]] .این مطلب ، افزون بر سخنى است که سُبکى ـ پس از آوردن ۱۵ حدیث درباره زیارت ـ مى گوید :احادیث دیگرى در این زمینه رسیده است ، از جمله [ اینکه پیامبر ص فرمود ] : هرکه نمى تواند مرا زیارت کند ، قبر ابراهیم خلیل علیه السلام رازیارت کند [۱۸] .
۶ . ابن تیمیّه مى گوید :«صحابه چیزى از آثار پیامبر را مسجد و مزار برنگرفتند ، جز مساجدى را که مابیان داشتیم ؛ و آنان غار حراء و غار ثور را زیارت نمى کردند» .[ در پاسخ ] گوییم :در این فتواى ابن تیمیّه ـ که سُبْکى از وى آن را نقل مى کند ـ ذکر «ما بیّنّاه» سابقه ندارد ، شاید آن را در جاى دیگر ذکر کرده است ؛ پس اگر مساجدى را که استثنا کرده ،صحابه [ به عنوان ] چیزى از آثار پیامبر ص برگرفتند ، ابن تیمیّه خودش سخن خودرا نقض مى کند ؛ وگرنه ما در اینجا نمونه هایى را مى آوریم که صحابه بعض آثارپیامبر ص را مسجد و مزارساخته اند ؛ ابن عمر آثار رسول خدا ص را مى جُست و هر مکانى را که آن حضرت در آن نماز گزارد ـ نافع در این باره مى گوید : اگر او رامى دیدى ، البته مى گفتى که این شخص دیوانه است [۱۹] ـ و عتبان بن مالک از پیامبر ص خواست که در خانه اش نماز گزارد ، پیامبر ص این کار را انجام داد ، و عتبان آن مکان را مُصَلاّى خود قرار داد[۲۰] .سمهودى در فصل آداب زیارت و مجاورت مى گوید :از جمله آداب زیارت این است که [ زائر ] به دیگر مساجد و آثارمنسوب به پیامبر ص در مدینه ـ که عین یا جهت آن معوم است ـ برود ،و همچنین چاههایى که آن حضرت از آنها آب آشامیده یا وضو گرفته یاغسل کرده است ، پس به آب آنها تبرُّک مى جوید .گروهى از شافعیّه و دیگران ، به استحباب همه اینها تصریح کرده اند ،ابن عمر قصد نماز و فرود و مرور مى کرد به هر جایى که پیامبر ص فرود آمده بود[۲۱] .نَووى و شربینى و شروانى مى گوید :و مستحب است که [ زائر ] جاهایى را که در مکه به فضل [ و برترى ]مشهورند زیارت کند ، و آنها ۱۸ موضع اند ؛ از آنهاست بیت المولد[ خانه اى که پیامبر در آن به دنیا آمد ] ، بیت خدیجه ، مسجد دار الأرقم ، غارى که در ثور است ، غارى که در حراء مى باشد …[۲۲] .قاضى عیاض در کتابش «الشفا بتعریف حقوق المصطفى » فصلى را آورده تحت این عنوان : «و از بزرگ داشت و احترام پیامبر است بزرگ داشت همه اسباب او ، وگرامى داشتن مشاهد و مکانهاى او در مکّه و مدینه و [ محلهاى ] معاهد او ، و آنچه را آن حضرت لمس کرده یا به اوشناخته شده»[۲۳] . سمهودى بر کلام قاضى عیاض ، تعلیق زده است :مى گویم : این [ تعظیم ] به زیارت آن مشاهد است و تبرّک جستن به آنها ، و شاعر چه نیکو سروده است : خلیلیّ هذا رَبعُ عزّة فاعقِلا قَلوصَیکما ثمّ انزلا حیث حَلَّتِ وَمِسّا تراباً طالَما مَسّ جلدها وظَلاّ وبیتا حیث باتتْ وظَلَّتِ ولا تیأسا أن یمحوَ اللّهُ عنکما ذنوباً إذا صَلّیتما حیث صَلّتِ[۲۴] اى دو دوست من این خانه عزّت است ، شترهاتان را عِقال کنید آن گاه به هر جایى درآیید که آن حضرت فرود آمده است .خاکهایى را لَمس کنید که زمانى پوست آن حضرت را لمس کرده است ، و در جاهایى بمانید و بیتوته کنید که زمانى آن حضرت در آنجامانده و شب را به صبح رسانده است .و ناامید نباشید از اینکه خدا گناهانتان را محو سازد آن گاه که در مکان هایى نماز گزارید که پیامبر ص نماز خوانده است .نَووى ، پس از نقلِ تبرُّکِ صحابه به کاسه اى که پیامبر از آن آب آشامید [۲۵] ، مى گوید :در این کار ، تبرُّک به آثار پیامبر ص است ، و آنچه را آن حضرت لَمس کرد یا پوشید یا سببى از آن حضرت در آن است ؛ و این مانند اجماع واتفاقى است که سَلَف و خَلَف کردهاند نسبت به تبرُّک به نماز درمُصلاّى رسول خدا در روضه کریمه ، و در آمدن به غارى که آن حضرت داخل شد و غیر آن .و از این مورد است اِعطاى پیامبر ص موى خود را به ابا طلحه تا میان مردم تقسیم کند ، و دادن آن حضرت کمربندش براى آنکه دخترش رادر آن کفن کند ، و قرار دادن او دو جریده [ دو شاخه چوب تر ] را بر دوقبر ، و جمعآورى بنت ملحان عَرَق پیامبر را ، و اینکه اصحاب آبوضوى آن حضرت را مسح مى کردند [ و از آب غساله آب وضوى اووضو مى گرفتند ] و آب دهان پیامبر را به صورتهاشان مى مالیدند .نظایر اینها زیاد است و در صحیح [ مسلم ] مشهور مى باشد ؛ و همه اینهاروشن است و شکى در آن نیست[۲۶] .
۷ . ابن تیمیّه مى گوید :«حتّى در زیارتِ قبر پیامبر ص ، از آن حضرت لفظى ثابت نشده است» .سُبْکى در باب اوّل کتابش «شفاء السقام» ۱۵ حدیث مى آورد در ردّ این ادّعاى ابن تیمیّه که در احادیث لفظى نرسیده که بر زیارت قبر پیامبر ص گویا باشد ، وى آن گاه سندهاى این احادیث را نقل مى کند و به توثیق آنها مى پردازد و دلالت آنها بر جواززیارت قبر پیامبر و استحباب آن ، بررسى مى کند ؛ بعضى از این احادیث چنین است :
۱ . مَن زار قبری وَجَبَتْ له شفاعتی[۲۷] ؛ هرکه قبر مرا زیارت کند شفاعتم براى اوواجب مى شود . ۲ . مَن زارَ قبری حَلّت له شفاعتى [۲۸] ؛ هرکه قبرم را زیارت کند شفاعتم به او مى رسد . ۳ . مَن حَجَّ فزار قبری بعد وفاتی ، فکأنّما زارنی فی حیاتی [۲۹] ؛ هرکه حج گزارد و بعداز وفاتم قبر مرا زیارت کند ، چنان است که گویا در زمان حیاتم مرا زیارت کرده است . ۴ . مَن زارنی بعد موتی فکأنّما زارنی فی حیاتی[۳۰] ؛ هرکه بعد از مرگم مرا زیارت کند ، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا زیارت کرده است . ۵ . مَن لم یَزُر قبری فقد جفانی[۳۱] ؛ هرکه قبرم را زیارت نکند ، بر من جفا روا داشته است . ۶ . من جاءنی زائراً لا یعمله حاجة إلاّ زیارتی کان حقّاً علیّ أن أکون له شفیعاً یوم القیامة[۳۲] .ما ـ به نوبه خودمان ـ در این مقدمه ، احادیث صحیحى را که به لفظ زیارت پیامبر ص وارد شده ، آوردیم ، اکنون براى پرهیز از طولانى شدن سخن آنها را[ دوباره در اینجا ] ذکر نمى کنیم[۳۳] .کوثرى [۳۴] مى گوید :قاضى قضات مالکیّه ، تقى الدین ابو عبداللّه محمّد اِخنائى ، در ردّ بر ابن تیمیّه کتابى نوشته است یا عنوان «المقالةُ المَرضیّة فی الردّ على مَن یُنْکِرُالزیارةَ المحمّدیّه» ؛ چنان که کتاب «شفاء السقام» در ردّ بر ابن تیمیّه ، دراین مسئله ، نوشته شده است ؛ بلکه حافظ صلاح علائى نیز ، طُرُق حدیث زیارت را در ردّ بر ابن تیمیّه گرد آورده است[۳۵] . ۸ . ابن تیمیّه مى گوید : «و به همین جهت ، در عهد صحابه مشهدى که زیارت شود بر قبر پیامبر و غیرپیامبر نبود ، چه رسد به اینکه سفر سوى آن شود …» .سُبُکى مى گوید :اگر [ در این سخن ] آنچه را مشهد نامیده مى شود اراده کرده است ،موضع قبر پیامبر ص مشهد نامیده نمى شود ، و سخن ما تنها در جاى قبر پیامبر است ؛ و اگر مقصود این است که در آن زمان براى قبر پیامبرى از پیامبران زیارت [ مرسوم ] نبود ، این سخن [ و ادّعا ] باطل است …[۳۶] .ما در بحثهاى پیشین ثابت کردیم که صحابه و تابعین ـ و در رأس آنان خلفا ـ به زیارت قبر پیامبر ص و قبور شهداى احد و مقبره بقیع مى رفتند ؛ و در جاى خودش آوردیم که عائشه از پیامبر ص خواست که زیارت قبور را به اوبیاموزد ، و پیامبر به اوآموخت ؛ و همچنین نقل کردیم که در روایات آمده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام قبرحمزه سیّدالشهداء را زیارت مى کرد ، و نیز ذکر کردیم که نقل شده پیامبر ص قبرمادرش را زیارت مى کرد و به اصلاح و تعمیر آن پرداخت . آیا این همه روایات و شواهد تاریخى بسیار ، براى اثبات جواز زیارت کفایت نمى کند ؟
[۱] . المحلّى ۸ : ۱۸ . [۲] . محمّد بن محمّد بن عبدالرحمن بن حسین ـ معروف به حطّاب رعینى ـ ابو عبداللّه ، شمس الدین ۹۰۲ ـ ۹۵۴ ه ، فقیه ، اصولى ، و در بعضى علوم دست داشت ؛ اصالت مغربى داشت و در مکّه زاده شد و در آن مشهور گشت ، و در طَرابلُس درگذشت ؛ از تصانیف اوست : «مواهب الجلیل فى شرح مختصر الخلیل» درباره فروع فقه مالکى (معجم المؤلّفین ۱۱ : ۲۳۰) . [۳] . مواهب الجلیل ۳ : ۳۹۳ . [۴] . المجموع شرح المهذّب ۸ : ۳۶۹ . [۵] . دفع الشُّبَه عن الرسول والرساله : ۱۷۹ ـ ۱۸۰ . [۶] . کشف الارتیاب : ۲۸۰ . [۷] . دفع الشُّبَه عن الرسول والرسالة : ۱۸۰ ـ ۱۸۳ . [۸] . همان : ۱۸۳ ـ ۱۸۴ . [۹] . نگاه کنید به شفاء السقام : ۵۶ . [۱۰] . سوره یونس ۱۰ ، آیه ۳۲ . [۱۱] . شفاء السقام : ۱۳۴ . [۱۲] . رجوع کنید به ، البدایة والنهایه ۴ : ۲۰۵ ـ ۲۰۶ ؛ تاریخ ابن خلدون ۲ : ۴۴۷ ؛ تاریخ طبرى ۲ : ۲۷۰ ؛بحار الأنوار ۲۰ : ۳۱۹ ـ ۳۲۰ و ۳۲۲ و۳۲۶ ـ ۳۲۷ . [۱۳] . دلائل النبوّه بیهقى ۲ : ۳۵۸ . [۱۴] . صحیح بخارى ۵ : ۶۶ ـ ۶۹ باب المعراج . [۱۵] . بنگرید به ذیل عنوان «گزیده اى از احادیث شیعه درباره زیارت رسول اکرم ص » . [۱۶] . شفاء السقام : ۱۳۴ . [۱۷] . المواهب اللدنیّه بالمنح المحمّدیّه ۳ : ۴۰۶ ـ ۴۰۷ ؛ و شرح العلاّمه زرقانى على المواهب اللدنیّه۱۲ : ۱۸۵ ـ ۱۸۶ . [۱۸] . شفاء السقام : ۴۰ . [۱۹] . نگاه کنید به ذیل عنوان «تبرّک به آثار پیامبر» ، حدیث ۲۳ ـ ۲۶ . [۲۰] . همان . [۲۱] . وفاء الوفاء ۴ : ۱۴۱۲ . [۲۲] . المجموع شرح المهذّب ۸ : ۱۹۷ ؛ مغنى المحتاج ۱ : ۶۸۶ ؛ حواشى الشروانى و العبادى ۴ : ۱۷۵ . [۲۳] . الشفا بتعریف حقوق المصطفى : ۲۷۵ . [۲۴] . وفاء الوفاء ۴ : ۱۴۱۳ . [۲۵] . نگاه کنید به ذیل عنوان «تبرّک به آثار رسول خدا ص » ، حدیث ۲۴ . [۲۶] . المنهاج بشرح صحیح مسلم : ۱۵۲۵ ، ذیل حدیث ۸۸ [۲۷] . سُنَن دارقطنى ۲ : ۲۱۷ ، رقم ۲۶۶۹ ؛ شعب الإیمان ۳ : ۴۹۰ ، رقم ۴۱۵۹ ؛ شفاء السقام : ۲ ؛ این حدیث در ذیل عنوان «گزیدههایى از احادیث اهل سنّت درباره زیارت پیامبر ص » ، حدیث ۱ ، ذکر شد .سُبْکى تحقیق مفصّلى را درباره صحّت سند این روایت مى نویسد ، سپس مى گوید :به این و بلکه به کمتر این ، افتراء کسانى که ادّعا مى کند همه احادیث وارده درباره زیارات موضوع است ، روشن مى شود ؛ سبحان اللّه ! از خدا و رسول او در این سخن ـ که نه عالمى بر آن سبقت گرفته و نه جاهلى ، نه از اهل حدیث و نه دیگران ـ شرم ندارند ، … چگونه مسلمانى به خود اجازه مى دهد که بر همه این احادیث ـ که این یکى از آنهاست ـ موضوع اطلاق کند ، در حالى که آن از عالمى پیش از وى به او نقل نشده است ، و بر این حدیث ، چیزى از اسبابى که نزد محدّثان اقتضاى حکم به وضع را دارد ، ظاهر نشده است ، و حکم متن آن بر خلاف شریعت نمى باشد ؛ اگر [ به فرض ] این حدیث [ از نظر سند ] ضعیف بود ، از کدام وجه به وضع و ساختگى بودن آن حکم مى شد ؟ چگونه مى توان حکم به وضع آن کرد با آنکه این حدیث از نظر سند حسن یا صحیح است ؟! شفاء السقام : ۱۳ . [۲۸] . شفاء السقام : ۱۴ .سُبْکى در صفحه ۱۶ ـ پس از نقل این حدیث و تحقیق در سند آن ـ مى نویسد : «مقصود از این حدیث ، تقویت حدیث اوّل است» . [۲۹] . شفاء السقام : ۲۰ ؛ در صفحه … ، حدیث ۴ ، این حدیث ذکر شد . [۳۰] . شفاء السقام : ۳۲ ؛ پیش از این در پانویس صفحه … ، حدیث ۵ ، سخن ذهبى را آوردیم که : همه طرق این حدیث «لیّن» است ، بعضى از آنها بعض دیگر را تقویت مى کند ؛زیرا در میان راویان آنها کسانى اند که به دروغ متّهم مى باشند . [۳۱] . شفاء السقام : ۳۹ . [۳۲] . در صفحه … ، حدیث ۳ ، این حدیث بیان شد ؛ سُبکى مى گوید :این حدیث را طَبَرانى در معجم کبیر خود ، و دارقُطنى در أمالى اش ، و ابوبکر بن مُقْرِئ در معجم خود ، روایت کرده است ؛ سعید بن سکن … در کتابش که نامیده شده به «السُنَن الصحاح المأثوره عن رسول اللّه» ـ و این کتابى است که سندها در آن حذف شده اند ـ این حدیث را صحیح دانسته ، وى در خطبه کتابش مى گوید :امّا بعد ، از من خواستى که برایت آنچه را نزد من صحیح است از سنن مأثورهاى که ائمّه از اهل شهرها نقل کردهاند ـ کسانى که طعنهگویى در آنچه آنان نقل کرده اند ، طعن نزده اند ـ گرد آورم ، در این خواسته ات اندیشیدم؛جماعتى از ائمّه را یافتم که زحمت آنچه را از من خواستى کشیده اند ، من همه آنچه را آنها آوردند دریافتم و بیشتر آنچه را نقل کردند حفظ نمودم ، و به آنان اقتدا کردم و آنچه را از من خواستى اجابت کردم ، و آن را چند باب قرار دادم در همه احکامى که مسلمانان به آن نیازمندند .نخستین کسى که خود را براى یافتن آثار صحیح [ پیامبر ] به رنج افکند ، بخارى است ، و مسلم و ابو داود و نسائى از او پیروى کردند ؛ آنچه را ذکر نمودند بررسى کردم و آنچه را نقل کردند با تدبُّر نظر افکندم ، آنان را در بررسى شأن مجتهد و کوشا یافتم ؛ از این رو آنچه را در این کتابم به طور مجمل آوردم از چیزهایى است که بر صحّت آن اجماع هست ، و آنچه را بعد از آن آوردم از چیزهایى که یکى از امامان ـ که نامشان را بُردم ـ برگزیده اند ، حجّتش را بیان داشتم در قبول آنچه ذکر کرده و نسبت آن را به اختیارش ، دون غیر آن ؛ و آنچه را آورده ام که تنها یکى از اهل نقل حدیث بیان داشته ، علّتش را روشن ساختم ، و بر انفراد آن دون غیر آن ، دلیل آوردم ؛ و توفیق از خداست .وى در این کتاب ـ در آخر کتاب حج ، باب ثواب کسى که قبر پیامبر ص را زیارت کند ـ از ابن عمر روایت مى کند که گفت ، رسول خدا ص فرمود : «مَن جاءنی زائراً لم تَنْزِعْهُ حاجةٌ إلاّ زیارتی کان حقّاً على أن أکونَ له شفیعاً یومَ القیامة» ؛ هرکه مرا زیارت کند ، حاجتى جز زیارتم او را [ از خانه ] بیرون نکشاند ، بر من حق است که روز قیامت شفیع او باشم .ابن سکن ، در این باب ، جز این روایت رانیاورده است ، و این بدان معناست که صحّت این روایت اجماعى است ؛ به مقتضاى شرطى که در خطبه کتابش آن را آورده است .این ابن سکن امام است و حافظ و ثقه ، زیاد حدیث نقل مى کند ، سفرهاى زیادى داشته است به عراق و شام و مصر و خراسان و ماوراء النهر ؛ وى بغدادى است که در مصر ساکن شد و در آنجا ـ در نیمه محرم سال ۳۵۳ ـ از دنیا رفت .باب باب ساختن ابن سکن دلالت مى کند که وى از آن دریافت که مراد [ حدیث ] بعد مرگ است یا اینکه ما بعد مرگ در عموم [ حدیث ] داخل است ، و این [ فهم وى ] صحیح مى باشد شفاء السقام : ۱۶ ـ ۲۰ . [۳۳] . نگاه کنید به ذیل عنوان «گزیده اى از احادیث شیعه درباره زیارت رسول اکرم ص » . [۳۴] . محمّد زاهد بن حسن بن على کوثرى جرکسى حنفى ۱۲۹۶ ـ ۱۳۷۳ ه در ترکیه به دنیا آمد ودر قاهره درگذشت (معجم المؤلّفین ۱۰ : ۴) . [۳۵] . تکلمة الردّ على نونیّة ابن القیّم : ۱۸ . [۳۶] . شفاء السقام : ۱۳۵ .