مسئله توسّل و استغاثه به انبیا و اولیاى خدا ، به اهتمام مؤمنان ـ در طول تاریخ ـ اعتبارى ویژه یافته است ؛ زیرا آنان ـ صلوات اللّه علیهم ـ نزد آفریدگار بزرگ داراى منزلت و قرب اند ؛ و به عبارتى آنان واسطه هایى اند که از طریقشان مؤمنان فیض الهى را مى آشامند و از انوار قدسى [ پرتوهایى ] برمى گیرند ، و براى به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت سوى آفریدگار سبحان به آنها تقرُّب مى جویند . شخص رسول اکرم ص ـ به اعتبار اینکه اشرف مخلوقات و نزدیکترین آنها به خداست ـ در میان مؤمنان داراى احترام و تقدیس است ؛ خداى بزرگ او را ، در زمان حیات و پس از درگذشت آن حضرت ، شفیع امّتش قرار داده است و وسیله رسیدن آنان به کمال انسانى و معنوى ، این چیزى است که همه مسلمانان ـ از صدر اسلام تا به امروز ـ بر آناند ، و احدى از آنها آن را انکار نکرده است . خداى متعال مردم را تحریک و تشویق کرده است که رهسپار حضور پیامبر شوندتا نزد او خدا را استغفار کنند و پیامبرص برایشان آمرزش بخواهد .در چند جاى قرآن سخنى آمده است که بر این امر دلالت مى کند ، از جمله :
[ ۱ ] . « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱] اگر آنان هنگامى که به خویشتن ظلم کردند نزد تو آیند ، پس خدا را استغفار کنند و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد ، البته خدا را بس توبه پذیر و مهربان خواهند یافت .ابن کثیر در تفسیر این آیه مى نویسد :خداى متعال عصیانگران و گنهکاران را ارشاد مى کند به اینکه هنگامى که مرتکب خطا و نافرمانى شدند ، پیش پیامبر ص بیایند و خدا را نزدآن حضرت استغفار کنند ، و از پیامبر بخواهند که برایشان آمرزش بطلبد ؛ چه آنان زمانى که این کار را انجام دهند خدا توبه شان را مى پذیرد و بر آنان رحم مى کند و مى آمرزدشان ، و از این رو خدا [ درپایان آیه ] مى فرماید : « لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » ؛ هرآینه خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان خواهند یافت[۲] .سُبْکى در باب توسُّل و استعانت و تَشَفُّع به پیامبر ص در کتابش «شفاء السقام» به این آیه ، بر جواز توسُّل به پیامبر ص و طلب دعا از آن حضرت ، استدلال کرده است ،و مى گوید :و نصّ قول خداى متعال « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ … »[۳] صریح دراین مطلب است .آن گاه مى گوید :و همچنین جایز و نیکوست مِثل این توسُّل به کسى که نسبتى با پیامبردارد[۴] .و در جاى دیگر مى نویسد :این آیه دلالت دارد بر تشویق بر رهسپار شدن سوى پیامبر و آمرزش خواهى نزد آن حضرت و استغفار پیامبر براى آنان ؛ این کار ربته ومقامى براى پیامبر ص است و به جهت بزرگداشت آن حضرت با مرگ او منقطع نمى شود ، هرچند آیه در حال حیات او وارد شده است[۵] .افزون بر واداشتن مردم بر توسُّل به پیامبر ص ، خداى متعال بارها پیامبر را بر استغفار براى مؤمنان ترغیب کرده است ؛ و این سخن در چندین آیه قرآن آمده است ، مانند :« فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ »[۶] اى پیامبر ، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه .« وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ »[۷] براى آنان از خدا طلب آمرزش کن .« وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ »[۸] أى پیامبر ، از خدا آمرزش بخواه براى گناه خودت و براى مردان و زنان مؤمن .« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُواأَنْفُسَهُمْ … »[۹] و اگر آنان هنگامى که به خویشتن ستم کردند … .
[ ۲ ] . و از آنهاست این سخن خداى متعال :« یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ »[۱۰] [ فرزندان یعقوب گفتند : ] اى پدر ما ،براى گناهمان استغفار کن ، ما خطاکاریم .در این بخش از آیه ملاحظه مى کنیم که چگونه فرزندان یعقوب پیامبر به پدرشان توسُّل جُستند تا برایشان از خدا آمرزش بخواهد ، و یعقوب علیه السلام خواسته شان را اجابت کرد و به این کار وعدهشان داد :« سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ »[۱۱] یعقوب گفت : به زودى ازپروردگارم برایتان آمرزش مى خواهم ، چه او آمرزنده و مهربان است .آیا مانند این سخن با توحید منافات دارد و شرک به شمار مى آید ؟!انکار نکردم و عدم ورود وعید و کیفر بر پسران به این توسُّل به پدرشان ، و نیزپذیرش یعقوب علیه السلام این درخواست آنان را ، به طور قطع بر مشروعیّت تامّ مانند این توسُّل ، دلالت مى کند .افزون بر این ، آفریدگار بزرگ ، نه تنها بر توسُّل به انبیاء علیهم السلام ترغیب کرده است ،بلکه ملاحظه مى کنیم که بعضى از آیات شریف دربردارنده توبیخ براى کسانى است که آن را انکار مى کند یا از روى بزرگمنشى و یا عصیان ، از آن رو مى گرداند . [ در تفسیر مجمع البیان آمده است : ]« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا »[۱۲] یعنى بشتابید « یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ »[۱۳][ رسول خدا برایتان استغفار کند سرهاشان را برمى گردانند ] یعنى به سُخریه سرمى جُنبانند ، از باب ریشخند به خواست پیامبر سوى این کار ؛ و گفته اند : به جهت روى برتافتن از حق و ناپسند داشتن ذکر پیامبر سربرمى گردانند ؛ و این به خاطر کفر واستکبارشان است[۱۴] .ثعلبى [۱۵] مى گوید :چون این آیه نازل شد و دروغگویى عبداللّه بن اُبَى ّ[۱۶] روشن گردید ، به او گفته شد : اى ابا حباب ، آیه اى سخت نازل شد ؛ سوى رسول خدا بروتا برایت استغفار کند !او سرش را [ به نشانه نفى ] حرکت داد ، سپس گفت : از من خواستیدایمان آورم ، پس ایمان آوردم ؛ خواستید زکات مالم را بپردازم ، آن راپرداختم ، [ کارى ] باقى نماند جز اینکه براى محمّد سجده کنم[۱۷] !براساس همه اینها مى گوئیم :توسُّل به انبیاء و اولیاء و به ویژه پیامبر گرامى ما ص سنّت حسنه اى است مستند به قرآن ـ چنان که پیش از این آوردیم ـ و همچنین مبتنى است بر سنّت نبوى شریف ؛چنان که در احادیث و روایات بى شمارى آمده است و کتابهاى شیعه و سنّى آنها را نقل کرده اند ، لیکن تنها ابن تیمیّة و پیروان او (وهابیّون) به مخالفت با آن برخاسته اند ،و توسّل به پیامبر اکرم ص و اولیاء خدا را بدعت و شرک توصیف کرده اند .توسّل به پیامبر ص در زمان حیات و پس از وفات اواگر گویند آیه « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱۸] متعلّق به زمان حیات پیامبر ص است و پس از مرگ آن حضرت را شامل نمى شود ، در پاسخ مى گوییم :رتبه استغفار براى مؤمنان و مقامِ شفاعت با مرگ پیامبر ص قطع نمى شود و به پایان نمى رسد ، و دلیلى وجود ندارد که این مقام پس از مرگ پیامبر از او گرفته شود ؛این منزلت از مختصّات نبوّت است ، و این رتبه براى پیامبر ص ثابت مى باشد حتّى در عالَم برزخ و قیامت . سُبْکى مى گوید :این آیه ، براساس این تعلیق که مؤمنان خداى متعالى را توبه پذیر ومهربان خواهند یافت ، بر سه امر دلالت دارد : ۱ . رفتن نزد پیامبر . ۲ . آمرزش خواستن آنان [ از خدا ] ، ۳ . استغفار پیامبر براى آنها . امّا استغفار پیامبر ص براى همه مؤمنان حاصل است ؛ زیرا پیامبر ص براى مردان و زنان مؤمن آمرزش مى طلبد ، به جهت این سخن خداى متعال که : « وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ »[۱۹] ؛ اى پیامبر ، براى گناه خود و [ گناه ] مردان و زنان باایمان استغفار کن .و از این رو عاصم بن سلیمان ـ که تابعى است ـ به عبداللّه به سرجس صحابى رضى الله عنه گفت : آیا رسول خدا برایت آمرزش خواست ؟ پاسخ داد :آرى و نیز براى تو ، آن گاه این آیه را تلاوت کرد ؛ این حدیث را مسلم روایت کرده است .پس یکى از امور سه گانه ثابت شد ، و آن استغفار رسول خداست براى هر مرد و زن مؤمن ؛ و هنگامى که آمدن آنان و آمرزش خواستنشان تحقّق یافت ، امور سه گانه ـ که موجب پذیرش توبه از سوى خدا ورحمت اوست ـ کامل مى گردد .در آیه چیزى که معیّن سازد استغفار پیامبر بعد ازاستغفار مؤمنان است ،وجود ندارد ؛ بلکه از این نظر ، آیه مجمل مى باشد ، و نسبت به آمرزش خواستن پیامبر معنا اقتضا مى کند که تقدُّم یا تأخُّر مساوى است [ وفرقى ندارد که استغفار پیامبر پیش از استغفار مؤمنان باشد یا بعد ازآمرزش خواهى آنان ] مقصود درآمدن آنان است ـ به جهت رهسپارشدنشان نزد پیامبر و استغفارشان ـ تحت کسانى که استغفار پیامبر شاملشان مى شود . به معناى مذکور زمانى نیاز است که ما « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » را بر« فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ » معطوف کنیم ، امّا اگر آن را عطف بر « جَاؤُوکَ » قراردهیم ، به این معنا نیازى نیست .اینها همه در صورتى است که بپذیریم پیامبر ص بعد از مرگ [ براى کسى ] آمرزش نمى طلبد ، و ما این سخن را برنمى تابیم به جهت آنکه ذکر خواهیم کرد استغفار پیامبر در زمان حیاتش جارى است و بعد ازمرگ براى امّتش ثابت مى باشد ؛ و آن گاه که استغفارش انکار شود درحالى که کمال رحمت و شفقت او بر امّتش یقینى است ، مى توان دریافت که پیامبر براى کسى که براى آمرزش خواستن از خدا نزدش آمده ، آن را ترک نمى کند .بر هر تقدیر ثابت شد که امور سه گانه مذکور در آیه ، براى آن که آمرزش خواهانه نزد پیامبر ص آید ، در حال حیات و ممات حاصل است .گرچه آیه درباره اَقوام معینى در زمان حیات پیامبر وارد شده است ،ولى به عموم علّت هرکسى را که این وصف در او یافت شوددربرمى گیرد ، در زمان حیات و بعد از مرگ ؛ و از این رو علما از این آیه عموم را در دو حالت فهمیده اند ، و تلاوت این آیه و آمرزش خواستن از خدا را براى آن که نزد قبر پیامبر مى آید ، مستحب دانسته اند .حکایت «عُتبى »[۲۰] در این زمینه مشهور است ، مصنّفات ـ از همه مذاهب ـ آن را در مناسک آورده اند ، و مورّخان آن را نوشته اند ، و همه آن را پسندیده اند و از آداب زائر دانسته اند و از چیزهایى که شایسته است زائر آن را انجام دهد[۲۱] .و در جاى دیگر مى گوید :توسل به پیامبر ص در هر حالى جایز است ؛ پیش از خلق و آفرینش اوو پس از آن ، در زمان حیاتش در دنیا و بعد از مرگ آن حضرت در مُدّت برزخ …[۲۲] .سقّاف شافعى مى نویسد : به نظر من استغاثه و فریادخواهى خواستار شدن از پیامبر ص است پیش از وفات یا بعد از وفات او ؛ زیرا همان گونه که در اَخبار آمده آن حضرت پس از مرگ زنده است ، مى شنود و اعمال اُمتش بر او عرضه مى گردد[۲۳] .آلوسى [۲۴] مى گوید :ما در توسُّل سوى خداى متعال به آبروى پیامبر نزد خدا ، در حال حیات و ممات ، اشکالى نمى بینیم[۲۵] .سخن ابو عبداللّه ـ از امامان حنبلى ـ در این باره ، پیش از این ، گذشت [۲۶] .در ذیل ما بعضى از روایاتى را ذکر مى کنیم که درباره توسُّل به پیامبر و اهل بیت آن حضرت ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ و بعضى از اصحاب آن حضرت مى باشد ، آن گاه اقوال علماى عامّه را در این زمینه در پى مى آوریم .
روایات وارده از طُرُق عامّه
[ الف ] توسُّل به پیامبر ص پیش از ولادت
۱ . از عمر بن خطّاب نقل شده که رسول خدا ص فرمود : چون آدم مرتکب خطا شد ، گفت : پروردگارا ، به حقّ محمّد از تو مى خواهم که مرا بیامرزى ! خداى فرمود :اى آدم ، چگونه محمّد را که نیافریده ام شناختى ؟ گفت : اى پروردگارم ، چون مرا به دستت آفریدى و از روحت در من دمیدى ، سرم را برافراشتم دیدم بر پایه هاى عرش نوشته شده «لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسولُ اللّه ؛ خدایى جز خداى یکتا نیست ، محمّد رسول خداست » ، پس دانستم که تو به اسمت نمى افزایى مگر محبوبترین خلق به خودت را .خدا فرمود : راست گفتى اى آدم ، او محبوبترین آفریدهها سوى من است ، به حقّ او مرا فراخوان تو را مى آمرزم ، و اگر [ مقصود خلقت زمینى ] محمّد نبود تو را نمى آفریدم !حاکم مى گوید : اِسناد این حدیث صحیح است[۲۷] ۲ . ابن نجّار از ابن عبّاس روایت کرده که گفت : رسول خدا را از کلماتى پرسیدم که آدم آنها را دریافت و خدا توبه اش را پذیرفت ، فرمود : [ از خدا ] خواست که به حقّ محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین ، او را ببخشاید ، پس خدا توبه اش را پذیرفت[۲۸] .
[ ب ] توسُّل به پیامبر ص در زمان حیات
۱ . از عثمان بن حُنَیْف نقل شده است که مردى نابینا نزد پیامبر ص آمد و گفت :خدا را بخوان مرا عافیت بخشد ! حضرت فرمود : اگر بخواهى دعا کنم ، و اگر صبرپیشه کنى برایت بهتر است ! گفت : او را بخوان [ که مرا شفا دهد ] عثمان مى گوید :پیامبر به او دستور داد که وضویى نیکو و پسندیده بگیرد و این دعا را بخواند :«اللَّهُمَّ إنّی أسألُکَ وأتوجَّهُ إلیک بِنَبِیِّکَ محمّدٍ نبیّ الرّحمةِ ، إنّی تَوَجَّهْتُ بِکَ إلى رَبِّی فی حاجتی هذه لِتُقْضى لِی ، اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فیَّ»[۲۹] ؛ پروردگارا من از تو مسئلت مى کنم وبه پیامبرت محمّد ـ پیامبر رحمت ـ به سویت رو مى کنم ، [ اى پیامبر ] من در این حاجتم به تو سوى پروردگارم رو مى آورم تا روا شود ، پروردگارا او را شفیع من ساز .
۲ . براى ما حدیث کرد عبداللّه [ گفت ] برایم حدیث کرد پدرم [ گفت ] براى ماحدیث کرد حسین در تفسیر شیبان از قتاده ، گفت : و براى ما حدیث کرد انس بن مالک که مردى در روز جمعه پیامبر ص را ـ در حالى که براى مردم در مدینه خطبه مى خواند ـ ندا کرد و گفت : اى رسول خدا ، باران بند آمد ، زمین خشک شد ، مردم دچار قحطى شدند ، از پروردگارت برایمان باران بخواه ! پیامبر ص به آسمان نظر افکند ـ در حالى که در آن ابرهاى زیادى نمى دیدیم ـ و باران طلبید ، پس ابرها به هم پیوستند و در پى آن باران فرو باریدند تا آنجا که در کالهاى مدینه سیل جارى شد وراهها [ و کوچه هاى ] آن جوى آب گشت ، و پیوسته تا جمعه آینده باران مى بارید !آن گاه آن مرد یاکسى جز او ـ در حالى که پیامبر خدا خطبه مى خواند ـ گفت : اى پیامبر خدا ، خدا را بخوان که باران را بر ما بند آورد ! پس پیامبر خندید و گفت :پروردگارا [ باران را ] بر اطراف ما بباران و نه بر ما ، و پروردگارش را خواند [ در پى آن ] ابرها از راست و چپ مدینه پراکنده شدند ، بر اطراف آن مى باریدند و در مدینه چیزى نمى بارید[۳۰] .
[ ج ] توسُّل به پیامبر ص پس از وفات
۱ . از ابى اُمامة بن سَهْل بن حُنَیْف ، از عمویش عثمان بن حُنیف روایت شده که مردى براى حاجتى که داشت سوى عثمان در رفت و آمد بود ، عثمان به او توجّه نمى کرد و به حاجتش نمى نگریست ، ابن حُنَیف را دید و از این ماجرا نزد او شکوه کرد ، عثمان بن حُنیف به او گفت : به وضوخانه درآى و وضو بگیر ، سپس به مسجدبرو و در آن دو رکعت نماز گزار ، آن گاه بگو :«پروردگارا من از تو مى خواهم و سویت توجه مى کنم به [ آبروى ] پیامبران ـ پیامبر رحمت ـ اى محمّد ، من به تو سوى پروردگارم رو مى آورم ، پس حاجتم را برآور» .و حاجتت را ذکر کن ، و رهسپار شو تا همراهت بیایم .آن مرد به راه افتاد و آنچه را برایش گفت انجام داد ، سپس سوى خانه عثمان بن عفّان روانه شد ، دربان آمد ، دستش را گرفت و او را نزد عثمان بن عفّان بُرد ، [ عثمان ]او را با خودش بر فرشى نرم [ مخمل ] نشاند ، پرسید حاجتت چیست ؟ وى نیازش راگفت ، عثمان آن را برآورد ، سپس گفت : تا این ساعت حاجتت را به یاد نیاوردم ، وگفت : هر حاجتى دارى بازگوى .سپس آن مرد از نزد عثمان بیرون آمد و عثمان بن حنیف را ملاقات کرد ، به اوگفت : خدا تو را جزاى خیر دهد ، عثمان در حاجتم نمى گریست و به من توجّه نمى کرد تا اینکه درباره ام با او سخن گفتى ! عثمان بن حنیف گفت : به خدا سوگند ، با او سخن نگفتم ، لیکن شاهد بودم که نابینایى نزد رسول خدا ص آمد و از کورى اش به آن حضرت شکوه کرد ، پیامبر ص به او فرمود : صبر پیشه کن . او گفت : اى رسول خدا ، کسى را ندارم که مرا راه بَرد ، این حالت بر من دشوار است ! پس پیامبر ص فرمود : به وضوخانه درآى و وضو بگیر ،آن گاه دو رکعت نماز گزار ، سپس [ خدا را ] به این دعاها بخوان .ابن حنیف مى گوید : به خدا سوگند ، ما پراکنده نشدیم و سخنمان به درازا کشید تااینکه آن مرد بر ما درآمد گویا اینکه هرگز نابینا نبود [۳۱] . ۲ . اسماعیل بن یعقوب تیمى مى گوید : محمّد بن منکدر با اصحابش مى نشست ،اهانتى به او رسید ، پس آن گونه که حق قیام است برمى خاست تا اینکه گونه اش را برقبر پیامبر ص مى نهاد آن گاه باز مى گشت .در این باره عتاب شد ، گفت : خیالى به نظرم آمد ، پس هنگامى آن را در خود یافتم به قبر پیامبر ص استغاثه کردم[۳۲] .
۳ . أوس بن عبداللّه گفت : اهل مدینه دچار قحطى شدیدى شد ، به عائشه شکوه کردند ؛ گفت : به قبر پیامبر ص بنگرید ، از آن روزنهاى سوى آسمان قرار دهید تا میان او و آسمان سقفى نباشد .راوى مى گوید : این کار را کردند ، پس آن قدر باران بر ما بارید تا اینکه گیاهان درآمد و شتران فربه شدند ، حتّى از چربى هاى [ انباشته شان ] شکافت ، پس آن سال ،سال فَتق [ وادادگى پیه و چربى ] نامیده شد[۳۳] .
۴ . از جعفر بن محمّد ، از پدرش ، از جدّش ، از پیامبر ص روایت شده که فرمود :آن گاه که امرى تو را ترساند بگو :«اللّهمّ صلّى على محمّد وآل محمّد ، اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد ان تکفینی شرَّ ما أخاف وأحذر»[۳۴] فإنّک تُکفى ذلک الأمر ؛ پروردگارا ، بر محمّد و آل محمّد درود فرست ، خدایا از تو به حقّ محمّد و آل محمّد مى خواهم که مرا از شرّ آنچه مى ترسم و برحذرم کفایت کنى . بدرستى که حاجت او برآورده خواهد شد .
[ د ] توسُّل یهود به پیامبر ص براى پیروزى
۱ . از سعید بن جبیر ، از ابن عبّاس نقل شده که گفت : یهود خیبر با «غطفان» درجنگ و ستیز بودند ، هرگاه با هم کاروزار مى کردند یهود خیبر شکست مى خورد ؛ ازاین رو یهود به این دعا پناهنده شدند :«اللّهمّ إنّا نسألُکَ بحقّ محمّد النبیّ الأُمّیّ الذی وعدتَنا أن تُخْرِجَه لنا فی آخر الزمان إلاّ نَصَرْتَنا علیهم» خدایا ، از تو به حقّ محمّد ـ پیامبر اُمّى اى که وعده دادى آن را در آخرالزمان براى ما برانگیزى ـ مى خواهیم که ما را بر پیروزى بر ایشان یارى دهى .ابن عبّاس مى گوید : پس از آن ، یهود هنگامى که به جنگ غطفان مى رفتند این دعارا مى خواندند و آنان را شکست دادند .[ با وجود این] چون پیامبر ص برانگیخته شد به او کافر شدند ، پس خدا نازل کرد :«وقد کانوا یَسْتفْتحون بک یا محمّد على الکافرین»[۳۵] اى محمّد ، آنان [ پیش از این ]به تو بر کافران پیروزى مى جستند[۳۶] .
[ ه ] باران خواستن عمر بن خطّاب [ با توسّل ] به عبّاس بن عبدالمُطَّلِب
۱ . از اَنَس نقل شده است که چون [ مسلمانان ] دچار قحطى مى شدند ، عمر بن خطّاب به عبّاس بن عبدالمطّلب [ از خدا ] باران مى خواست و مى گفت :«اللَّهمُّ إنّا کنّا نتوسَّلُ إلیک بنبیّنا فتُسقینا ؛ وإنّا نتوسَّلُ إلیک بِعمّ نبیّنا فَاسْقِنا» پروردگارا ،ما سوى تو به پیامبرت توسُّل مى جستیم پس ما را سیراب مى ساختى ، و ما سوى تو به عموى پیامبرات التماس مى کنیم پس بر ما باران بباران .انس مى گوید : [ در پى این دعا ] آنان [ به باران ] سیراب مى شدند[۳۷] .
۲ . از ابن عمر روایت شده که گفت : عمر بن خطّاب سال «رماده» به عبّاس بن عبدالمطّلب [ از خدا ] باران طلبید ، پس گفت : خدایا این عموى پیامبرت عبّاس است ، به [ وجاهت ] او روى سوى تو مى آوریم ، پس بر ما آب فرود آور .همچنان بودند تا اینکه خدا سیرابشان مى ساخت .ابن عمر مى گوید :عمر براى مردم خطبه خواند و گفت : اى مردم ، رسول خدا براى عبّاس منزلتى را قائل بود که فرزند براى پدرش قائل است ؛ او را تعظیم مى کرد واَرج مى نهاد و سوگندش را راست مى دانست و مى پذیرفت ؛ اى مردم درباره عموى پیامبر ـ عبّاس ـ به پیامبر اقتدا کنید ، و او را ، در آنچه بر شما فرود مى آید ، وسیله اى سوى خداى بزرگ برگیرید[۳۸] .
۳ . براى ما حدیث کرد ابو محمّد بن قُتَیْبَه ، وى ـ در حدیث عبّاس بن عبدالمُطَّلب ـ مى گوید : عمر براى طلب باران ، با توسُّل به عبّاس ، بیرون آمد و گفت : پرورگارا ، ماسوى تو تقرّب مى جوییم به عموى پیامبرت عبّاس و دیگر پدرانش و بزرگ مردان [ از خاندان ] او ؛ زیرا تو مى گویى و سخنت حق است که :« وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً »[۳۹] و امّا دیوار براى دو نوجوان یتیم در شهر بود و در زیر آن گنجى [ پنهان ] براى آن دو ، و پدر و مادرشان [ انسانى ] صالح بودند .[ خدایا ، آن گنج را ] به جهت صلاح پدر آن دو ، برایشان حفظ کردى ؛ پروردگارا[ امّت ] پیامبرات را به خاطر عمویش [ از آسیب قحطى ] مصون دار ! به به سویت دست دراز کرده ایم در حالى که شفاعت مى طلبیم و آمرزش مى خواهیم .سپس به مردم رو مى کرد و مى گفت :« اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً * وَیُمْدِدْکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَکُمْ أَنْهَاراً »[۴۰] از پروردگارتان آمرزش بخواهید که اوبس آمرزنده است ؛ [ از ] آسمان برایتان سیلآسا [ باران ] مى فرستد ، و به اموال وفرزندان شما را مداد مى رساند ، و برایتان باغها و نهرها قرار مى دهد …[۴۱] .
[۱] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۲] . تفسیر ابن کثیر ۱ : ۷۷۳ . [۳] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۴] . شفاء السقام : ۱۷۱ . [۵] . شفاء السقام : ۸۱ . در این زمینه نَووى در «الأذکار : ۲۰۵» ـ ضمن آداب بعد از زیارت پیامبر ص ـ مى گوید : … آن گاه در جایشاه اولش ، پیشاپیش وجه رسول خدا ص ، باز مى گردد ؛ و در حقّ خود به اوتوسُّل مى جوید ، و سوى پروردگارش او را شفیع مى سازد ، و براى خود و پدر و مادر و یاران و دوستانش دعا مى کند و براى آنان که به او نیکى کردهاند و براى دیگر مسلمانان … . [۶] . سوره آل عمران ۳ ، آیه ۱۵۹ . [۷] . سوره ممتحنه ۶۰ ، آیه ۱۲ . [۸] . سوره محمّد ص ۴۷ ، آیه ۱۹ . [۹] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۱۰] . سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۹۷ . [۱۱] . سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۹۸ . [۱۲] . سوره منافقون ۶۳ ، آیه ۵ . [۱۳] . همان . [۱۴] . مجمع البیان ۱۰ : ۱۹ . [۱۵]ابو اسحاق ، احمد بن محمّد بن ابراهیم ثعلبى نیسابورى م ۴۲۷ ه ؛ از تصانیف اوست :«العرائس فى قصص الأنبیاء» ، «ربیع المذکّرین» ، «الکشف والبیان» (معجم المؤلّفین ۲ : ۶۰) . [۱۶] . وى از منافقین بود ، و قومش را ـ که از انصار بودند ـ بر ترک یارى رسول خدا و انفاق نکردن بر مهاجران برمى انگیخت و تشویق مى کرد تا آنان از گِرد پیامبر پراکنده شوند ، زید بن ارقم ـ که نوجوانى از قوم او بود ـ این را شنید وبرنتافت ، سپس سوى رسول خدا ص آمد و او را باخبر ساخت ؛ پیامبر ص [ کسى را ] سوى عبداللّه بن اُبَى ّ فرستاد و او را احضار کرد ، وى با سوگوند این سخن را انکار کرد و گفت : زید دروغگوست ، قوم عبداللّه او را تصدیق و زید را تکذیب کردند ، پس سوره منافقین در تصدیق زید و تکذیب عبداللّه اُبى ّ نازل شد مجمع البیان ۱۰ : ۲۱ ـ ۲۳ . [۱۷] . [۱۸] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۱۹] . سوره محمّد ص ۴۷ ، آیه ۱۹ . [۲۰] . رجوع کنید به فصل زیارت در قرآن کریم . [۲۱] . شفاء السقام : ۸۱ ـ ۸۲ . [۲۲] . همان ، ص۱۶۱ . [۲۳] . الإغاثة بأدلّة الاستغاثة : ۴ . ۲۴] . نعمان بن محمود بن عبداللّه ، ابو البرکات خیرالدین ، آلوسى ۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۷ ه واعظ فقیه ،دانشمندى از بزرگانِ خانواده آلوسى در عراق … از کتابهاى اوست : جلاء العَیْنَین فى محاکمة الأحمدین ـ ابن تیمیّه و ابن حجر ـ و … . (الأعلام ۸ : ۴۲) . [۲۵] . رفع المناره : ۳۶ به نقل از جلاء العینین آلوسى . [۲۶] . نگاه کنید به صفحه [۲۷] . المستدرک حاکم ۲ : ۶۷۲ ، رقم ۴۲۲۸ ؛ المعجم الصغیر ۲ : ۸۲ ؛ دلائل النبوّه (بیهقى ) ۵ : ۴۸۹ ؛المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۱۸ ؛ الدرّ المنثور ۱ : ۵۸ و۶۰ ؛ مجمع الزوائد ۸ : ۲۵۳ ؛ کنز العمّال ۱۱ : ۴۵۵ ، رقم ۳۲۱۳۸ ؛ ینابیع المودّه ۱ : ۱۷ . [۲۸] . الدرّ المنثور ۱ : ۶۰ ؛ المناقب ابن مغازلى : ۶۳ ، حدیث ۸۹ . [۲۹] . سنن ترمذى ۵ : ۵۶۹ ، رقم ۳۵۷۸ (ترمذى مى گوید : این حدیثى است حسن و صحیح و غریب) ؛ مسند احمد ۴ : ۱۳۸ ؛ المستدرک حاکم ۱ : ۴۵۸ ، رقم ۱۱۸۰ و صفحه ۷۰۰ ، رقم ۱۹۰۹ ، و صفحه ۷۰۷ ، رقم ۱۹۲۹ (در آخر حدیث آمده است : پس این دعا را خواند و بینا برخاست) ؛ الجامع الصغیر ۱ : ۹۴ ، رقم ۱۵۰۸ ؛ المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۱۸ (در پایان حدیث افزوده شده است که : آن مرد برخاست در حالى که بینا شد) ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۷۹ . [۳۰] . مسند احمد ۳ : ۲۶۱ و مانند آن در صفحه ۱۰۴ و۱۸۷ ؛ صحیح بخارى ۲ : ۳۶ ؛ صحیح مسلم ۳ :۲۵ ؛ سنن نسائى ۳ : ۱۵۴ ؛ البدایة والنهایه ۶ : ۹۶ و۹۸ ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۱۲ و۲۱۴ ؛ کنز العمّال ۸ : ۴۳۷ ، رقم ۲۳۵۴۸ . [۳۱] . المعجم الکبیر ۹ : ۳۰ ، رقم ۸۳۱۱ ؛ المعجم الصغیر ۱ : ۱۸۳ [ در این مأخذ آمده است ] حدیث صحیح است ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۷۹ ؛ دلائل النبوّة ۶ : ۱۶۷ .از خلال این حدیث و امثال آن ، آشکارا مقدار ضعف و اختلال قول ابن تیمیّه روشن مى گردد در اینکه متوسّلان به رسول خدا را به مشرکان توصیف مى کند :این از چیزهایى است که فرق میان درخواست از پیامبر را در زمان حیات و حضورش و بین سؤال از او در زمان مرگ و غیبتش ، روشن مى سازد ؛ و هیچ یک از سَلَف اُمّت در عصر صحابه ـ و نه تابعین و نه تابعینِ تابعین ـ نماز و دعا را نزد قبور انبیاء و درخواست [ حاجت ] از آنها را قصد نکردهاند ، و از آنان یارى و فریادرسى نخواستهاند ، و نه در غیابشان و نه نزد قبورشان ، و همچنین است اعتکاف [ نزد قبرهاى آنها ] (مجموعة الفتاوى ۱۴ : ۴۹) .از خلال احادیث مذکور در این باب ، بُطلان ادعاى ابن تیمیّه را مى توان دریافت ؛ وى بدان لحاظ که دعا نزد رسول گرامى اسلام و توسُّل به آن حضرت با میل نفسانى اش ناسازگار است و با ذوق او هماهنگى ندارد ، ادّعاى نفى مشروعیّت آن را کرده است و مُدّعى شده که صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین این کار را نکرده اند ؛ بعید نیست که ابن تیمیّه صحابه و تابعین را به شرک متهم سازد ؛ از پیروى هواى نفس به خدا پناه مى بریم . [۳۲] . تاریخ مدینه دمشق ۵۶ : ۵۰ ؛ سیر أعلام النبلاء ۵ : ۳۵۸ . [۳۳] . سنن دارمى ۱ : ۳۵ ، رقم ۹۳ ، باب ۱۵ باب ما اکرم اللّه تعالى نبیّه بعد موته ؛ مصابیح السنّة ۴ :۱۲۸ ، رقم ۴۶۵۷ ؛ دفع الشُّبه عن الرسول والرساله : ۱۱۶ ؛ الإغاثة بأدلّةالاستغاثة ۲۴ : ۶ (وى مى گوید : مى گویم و این نیز به اسناد صحیح صراحت دارد به اینکه سیّده عائشه به پیامبر ص پس از مرگش استعانت جست و همچنین همه اصحاب آن حضرت …) ؛ النهایه فى غریب الحدیث ۳ : ۴۰۹ (بخشى از حدیث در این مأخذ آمده است) . [۳۴] . نظم درر السمطین : ۴۹ و در صفحه ۱۵۴ مانند آن آمده است ، وى مى گوید : این دعا سخنى سبک و کوتاه است ، براى هر بلا و هولى مى توان آن را خواند ، براى هر نیرو و حرکتى پوشش دهنده است ، و هر عطا و بخششى را جلب مى کند ؛ آن که آن را در هر کار با اهمیت یا مصیبتى بخواندخواسته اش را مى یابد و محذورش را بسنده است ، ان شاء اللّه تعالى . [۳۵] . اشاره است به آیه ۸۹ سوره بقره « وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا … » . [۳۶] . المستدرک حاکم ۲ : ۲۸۹ ، رقم ۳۰۴۲ ؛ الوسیط فى تفسیر القرآن المجید ۱ : ۱۷۳ ؛ البدایةوالنهایة ۲ : ۳۷۸ (به نقل از بیهقى ) ؛ السیرة النبویة (ابن کثیر) ۱ : ۲۹۲ ؛ اسباب النزول (واحدى ) : ۱۵ (به نقل از حاکم) ؛ الدرّ المنثور ۱ : ۸۸ . [۳۷] . صحیح بخارى ۲ : ۳۴ ؛ تاریخ المدینه ابن شبّه ۲ : ۷۳۸ (مانند آن در این مأخذ آمده است) ؛تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۵۵ ؛ المعجم الکبیر ۱ : ۷۲ ، رقم ۸۴ ؛ کنز العمّال ۱۳ : ۵۰۴ ، رقم ۳۷۲۹۶ و ص۵۰۸ ، رقم ۳۷۳۰۲ وص۵۱۶ ، رقم ۳۷۳۲۸ ؛ ذخائر العُقبى : ۱۹۸ ؛ نیل الأوطار ۴ : ۶ ؛ البدایة والنهایة ۶ : ۱۰۱ ؛ و جلد ۷ : ۱۰۵ و۱۸۲ . [۳۸] . المستدرک حاکم ۳ : ۳۷۷ ، رقم ۵۴۳۸ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۲۸ ؛ کنز العُمّال ۱۳ : ۵۰۴ ،رقم ۳۷۲۹۷ ؛ فتح البارى ۳ : ۱۸۶ [ ابن حجر ] مى گوید : از قصه عبّاس ، استحباب شفاعت خواستن به اهل خیر و صلاح و اهل بیت نبوّت ، استفاده مى شود ؛ نیل الأوطار ۴ : ۷ به نقل از فتح البارى . [۳۹] . سوره کهف ۱۸ ، آیه ۸۲ . [۴۰] . سوره نوح ۷۱ ، آیات ۱۰ ـ ۱۲ . [۴۱] . تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۶۳ ، [ ابن عساکر ] مى گوید : حدیث استسقاء عمر به عبّاس از چندوجه به الفاظ مختلف روایت شده است ، و این اَتَمّ [ و کاملترین ] آن است ، و آن روایت ابى یعقوب خطابى است از پدرش از جدش ؛ ذخائر العقبى : ۲۰۰ با اختلاف ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) ۷ : ۲۴۷ ؛ و جلد ۱۴ : ۵۱ ؛ الفائق فى غریب الحدیث ۳ : ۱۱۵ ؛ النهایة فى غریب الحدیث ۲ : ۱۳۲ ؛ و جلد ۴ : ۹۴ . و نیز روایت شده که معاویه به أسود بن یزید [ از خدا ] باران طلب مى کرد ؛ بنگرید به ، شذرات الذهب ۱ : ۸۲ حوادث سنه ۷۵ .