اعتقاد به معاد از مهمترین اصول اعتقادى در اسلام است ، قرآن کریم در آیات فراوانى به این مسئله پرداخته است ؛ و از این رو اهتمام و یادآورى مستمرّ آن ، به راستى ، امرى ضرورى است ؛ به جهت [ تأثیر و نقش سازنده آن ] در تربیت انسان ، و صیانت نفس او از لغزیدن در گودالهاى هلاکت ، و افتادن در دامهاى شیطان ، ودلبستگى به ظواهر فریبنده و پرزرق و برق دنیا .زیارت قبور و ایستادن بر مزار مردگان و آمرزش طلبیدن و دعا برایشان ودرخواست نزولِ رحمت الهى بر آنها ، یکى از مهمترین وسایل تذکّر و توجّه به این مسأله را مى نمایاند ؛
زیرا نقش مهم و مؤثرى در تربیت انسان و تهذیب و آراستگى روحى او دارد ؛ امرى که به تقویت ارتباط انسان با عالَم ملکوتِ اعلام مى انجامد ازخلال اِحضار حالتى که بازگشت هر انسانى به آن است ، و در نتیجه کاستن از تعلّق خاطر به زخارف عالَم دنیایى مادى ، و بازداشتن خود از فرورفتن در خوشى هاى دنیا ، و در نتیجه حفظ نفس از لغزش در وادى هاى شهوت و افتادن در جاهاى نیستى و تباهى .افزون بر سخنان پیامبر ص در این باره و تشویق مؤمنان بر این امر ، اهتمام به آن در سیره آن حضرت ملاحظه شده است ؛ پیامبر ص در عمل نیز آن را تأکید کرد ، وبارها نزد گورستان بقیع و جاى قبور شهداى اُحُد و دیگر قبرها ، ایستاد ؛ و نزد قبرمادرش درنگ کرد و بر او گریست .نَووى [۱] ذکر مى کند که : بسیارْ زیارت کردن مستحب است و اینکه انسان نزد قبوراهل خیر و فضل زیاد درنگ کند[۲] .در بحث زیر به روایاتى مى پردازیم که از سیره پیامبر گرامى اسلام برگرفته شده است ؛ و آنچه این مسئله را شامل مى شود امور ذیل است :
آ . پیامبر ص و زیارت قبر مادرش آمنه دختر وَهْب
۱ . از سلیمان بن بُرَیْدَه ، از پدرش روایت شده که رسول خدا ص فرمود : [ پیش از این ] شما را از زیارت قبرها نهى کرده بودم ، به محمّد در زیارت قبر مادرش اذن داده شد ، پس قبرها را زیارت کنید ؛ زیرا یادآور آخرت اند[۳] .
۲ . از سلیمان بن بُرَیْدَه ، از پدرش نقل شده که گفت : پیامبر ص قبر مادرش رازیارت کرد در حالى که هزار سوار سلاحْ بر تَنْ همراهش بود ، و چون آن روز گریان دیده نشد[۴] .حاکم مى گوید : این حدیث براساس شرط بخارى و مسلم صحیح است و آن دو روایت نکرده اند[۵] .
۳ . رسول خدا ص در عمره حدیبیّه به «أبواء» گذشت ، فرمود : همانا ، خدا به محمّد در زیارت قبر مادرش اذن داده است ؛ از این رو رسول خدا کنار قبر مادرش آمد اِصلاح کرد و نزد آن گریست ، و مسلمانان به جهت گریه رسول خدا گریستند ؛ دراین باره از او سؤال کردند ، فرمود : رحمتِ [ و دلسوزى ] مادرم یادم آمد ، به گریه افتادم[۶] .
ب . پیامبر ص و زیارت قبر عثمان بن مظعون
ابن عماد حنبلى در میان اَحوالِ سال دوم هجرى مى نویسد :در این سال عثمان بن مظعون قُرَشى جُمَحى وفات کرد ، و او نخستین کسى ازمهاجرین بود که در مدینه ـ پس از بازگشت او از بدر ـ درگذشت ؛ پیامبر ص مرده او را بوسید ، و او را زیارت مى کرد[۷] .
ج . پیامبر ص و زیارت شهداء اُحُد ، و تشویق آن حضرت مردم را بر این کار
۱ . از عباد بن أبى صالح روایت شده است که گفت : رسول خدا ص آغاز هر سال نزد قبور شهداء اُحُد مى آمد ، و مى گفت : « سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ »[۸] ؛ سلام بر شما به جهت بردبارى و صبرتان ، چه نیکو خانه اى در آخرت دارید !عباد مى گوید : پس از پیامبر ص ابوبکر نزد قبور شهدا مى آمد [ و به همین سُنّت عمل مى کرد ] و پس از او عمر ، و سپس عثمان[۹] .
۲ . عبدالأعلى بن عبداللّه بن ابى فَرْوَه ، از پدرش روایت مى کند که گفت :پیامبر ص قبور شهداء اُحُد را زیارت مى کرد ، و مى فرمود :پروردگارا ، بندهات و پیامبرت شهادت مى دهد که اینان شهداءاند ، و هرکه آنان رازیارت کند و بر آنان سلام فرستد ـ تا روز قیامت ـ جوابش را مى دهند[۱۰] .
۳ . طلحة بن عُبَیداللّه مى گوید : با رسول خدا که اراده قبور شهدا را داشت بیرون آمدیم ، تا اینکه به سنگهاى سیاه شرق مدینه رسیدیم؛ چون از آنجا پایین آمدیم قبورى را که در انحناى مسیرمان بود دیدیم ، پرسیدیم : اى رسول خدا ، آیا قبوراِخوان و برادرمان ، همین است ؟ فرمود : این قبور اصحاب ماست ؛ و آن گاه که نزدقبور شهداء آمدیم ، فرمود : این ، قبور برادرمان است[۱۱] .
د . پیامبر ص و زیارت قبور بقیع
۱ . از عائشه روایت شده که گفت : در شبهایى که نوبت او بود و پیامبر ص به خانه اش مى آمد ، آخر شب سوى بقیع بیرون مى شد ، و مى فرمود : سلام بر شما اى خانه قومِ مؤمنان ، آنچه وعده داده شدید به شما ـ پیش از ما ـ رسید ، و ما «ان شاء اللّه» به شما ملحق مى شویم ؛ پروردگارا ، غرقد را براى اهل بقیع بیامرز[۱۲] .
۲ . از عائشه روایت شده که [ در پاسى از شب ] پیامبر ص را نیافتم [ در جستجوى او برآمدم ] ناگهان دیدم او در بقیع است و مى گوید : سلام بر شما اى اهل خانه قوم مؤمنان ، شما بر ما پیشى گرفتید و ما به شما مى پیوندیم ؛ پروردگارا ، از اَجر و پاداش آنان محروممان نکن ، و پس از ایشان ما را دچار فتنه مساز[۱۳] .
۳ . از عائشه نقل شده که گفت : رسول خدا ص از نزدم خارج شد ، پنداشتم او به نزد بعضى از زنانش مى رود ، او را دنبال کردم تا اینکه به بقیع آمد ، سلام و دعا کرد آن گاه برگشت ؛ از او پرسیدم : کجا بودى ؟ فرمود : امر شدم که نزد اهل بقیع روم برایشان دعا کنم و بر آنها درود فرستم [ و برایشان طلب رحمت کنم [۱۴]] .
۴ . از ابو رافع ـ بنده آزاد شده رسول خدا ص ـ روایت شده که : رسول خدا ص به بقیع مى آمد ، آنجا مى ایستاد ، و دعا و استغفار مى کرد[۱۵] .
[۱] . یحیى بن شرف بن مرى بن حسن حزامى حورانى ، نووى ، شافعى ، ابو زکریّا ، محیى الدین ۶۳۱ ـ ۶۷۶ در فقه و حدیث علاّمه بود ، زادگاه و وفاتش در نَوا (از قریه هاى حوران در سوریه) است و به آن منسوب مى باشد ، وى در دمشق علم آموخت و زمانى طولانى در آنجا ماند ؛ از کتابهاى اوست : منهاج الطالبین ؛ المنهاج فى شرح صحیح مسلم ؛ حلیة الأبرار ـ که به اَذکار النَوویه معروف است ـ ریاض الصالحین من کلام سیّد المرسلین ؛ شرح المُهَذَّب للشیرازى ؛ روضة الطالبین که نسخه خطى است .نگاه کنید به ، الأعلام (زرکلى ) ۸ : ۱۴۹ . [۲] . الأذکار نَووى : ۱۶۸ ، ذیل رقم ۴۸۷ . [۳] . سنن ترمذى ۳ : ۳۷۰ ، رقم ۱۰۵۴ ؛ مسند احمد ۵ : ۳۵۶ ؛ مسند ابن جعد : ۳۰۸ ، رقم ۲۰۷۹ ؛ناسخ الحدیث ومنسوخه ابن شاهین : ۳۷۳ ، رقم ۳۰۷ ؛ السُنَن الکبرى ۱۳ : ۱۱۲ ، رقم ۱۷۹۷۷ ؛ المستدرک (حاکم) ۱ : ۵۳۰ ، ذیل رقم ۱۳۸۵ ؛ کنز العُمّال ۱۵ : ۶۴۷ ، رقم ۴۲۵۵۹ . [۴] . [۵] . المستدرک حاکم ۱ : ۵۳۱ ، رقم ۱۳۸۹ ؛ ناسخ الحدیث و منسوخه : ۵۹۱ ، رقم ۶۴۴ ؛ شعب الإیمان ۷ : ۱۵ ، رقم ۹۲۲۰ ؛ النهایه ۴ : ۱۱۴ ؛ کنز العمّال ۱۲ : ۴۴۲ ، رقم ۳۵۵۱۴ . [۶] . الطبقات الکبرى ۱ : ۷۸ ؛ تاریخ بغداد ۷ : ۲۹۸ ، رقم ۳۷۹۱ . [۷] . شَذَراتُ الذهب ۱ : ۹ ؛ و نگاه کنید به ، الاستیعاب ابن عبدالبرّ ۳ : ۸۵ ـ ۸۶ . [۸] . سوره رعد ۱۳ ، آیه ۲۴ . [۹] . تاریخ مدینه منوّره ابن شبّه ۱ : ۱۳۲ ؛ تفسیر جامع البیان ۱۳ : ۹۶ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) ۱۵ : ۴۰ ؛ السیرة النبویّه (ابن کثیر) ۲ : ۳۷۱ ؛ البدایة والنهایه ۴ : ۵۱ ؛ الدرّ المنثور ۴ : ۵۸ . [۱۰] . المستدرک حاکم ۳ : ۳۱ ، رقم ۴۳۲۰ ؛ کنز العمّال ۱۰ : ۳۸۲ ، رقم ۲۹۸۹۷ . [۱۱] . سنن ابى داود ۲ : ۲۱۸ ، رقم ۲۰۴۳ ؛ مسند احمد ۱ : ۱۶۱ در این مأخذ مانند این حدیث آمده است ؛ تاریخ مدینه (ابن شبّه) ۱ : ۱۳۳ ؛ السنن الکبرى ۸ : ۵۲ ، رقم ۱۰۴۳۴ ؛ معجم ما استعجم ۲ : ۷۴ . [۱۲]صحیح مسلم ۳ : ۶۳ ؛ مسند احمد ۶ : ۱۸۰ ؛ الطبقات الکُبرى ۱ : ۴۹۰ ؛ سنن نسائى ۴ : ۹۳ ؛ تاریخ مدینه ابن شبّه ۱ : ۹۰ ؛ السنن الکُبرى ۵ : ۴۶۰ ، رقم ۷۳۱۱ ، و جلد ۸ : ۵۱ ، رقم ۱۰۴۳۲ ؛ کنز العمّال ۱۵ : ۶۴۸ ، رقم ۴۲۵۶۲ . [۱۳] . سنن ابن ماجَه ۱ : ۴۹۳ ، رقم ۱۵۴۶ ؛ مسند احمد ۶ : ۷۱ و۷۶ و۱۱۱ ؛ الطبقات الکبرى ۱ : ۴۹۰ ،کنز العمّال ۱۵ : ۶۴۸ ، رقم ۴۲۵۶۳ . [۱۴] . تاریخ مدینه ابن شبّه ۱ : ۹۰ ؛ مسند احمد ۶ : ۷۶ . [۱۵] . تاریخ مدینه ابن شبّه ۱ : ۹۴ .