از آیات قرآن شریف که به آن بر مشروعیّت زیارت استدلال شده ، این سخن خداى متعال است :« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱] و اگر آنان هنگامى که به خویشتن ستم کردند نزد تو بیایند ، پس از خداطلب مغفرت کنند ، و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد ، البته خدا را بسیار توبه پذیر ودلرحم و مهربان خواهند یافت .شریف نورالدین سمهودى [۲] به نقل از سبکى مى گوید :این آیه دلالت دارد بر تشویق به رفتن سوى رسول خدا ص و استغفارنزد آن حضرت ، و آمرزش خواستن پیامبر براى آنان ؛ و این رُتبه به مرگ پیامبر ص قطع نمى شود .اینکه فرمود : « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ » عطف به « جَاؤُوکَ » است ، از این رواقتضا ندارد که استغفار پیامبر بعد از استغفار آنان باشد ؛ افزون بر این ،ما این را نمى پذیریم که آن حضرت ، پس از مرگ ، آمرزش نمى طلبد ؛زیرا در زمان حیاتش این کار صورت گرفت[۳] ،
و بعد از مرگ ـ هنگام عرضه اعمال بر او ـ براى امّتش مغفرت مى طلبد … .و نیز (سمهودى ) مى گوید :علما از این آیه عموم را فهمیده اند که هر دو حالت مرگ و زندگى رادربر مى گیرد ؛ و براى کسى که نزد قبر آن حضرت مى رود ، مستحب دانسته اند که قرآن بخواند و از خداى متعال آمرزش بخواهد[۴] .و در جاى دیگر مى نویسد :و نیز به این سخن خداى متعال « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ » ، برمشروعیّت سفر براى زیارت [ پیامبر ] و بستن بار سفر به سوى او ،استدلال شده است ؛ بنا بر آنچه تقریرش گذشت که ، این سخن شامل آمدن از نزدیک و دور [ هر دو ] مى شود[۵] .و ابن کثیر[۶] در تفسیر این آیه مى گوید :خداى متعال عصیانگران و گنهکاران را ارشاد مى کند که هنگام بروزخطا و عصیان پیش پیامبر ص بیایند ، و نزد او خدا را استغفار کنند ، و ازآن حضرت بخواهند که برایشان آمرزش بطلبد ؛ البته ایشان اگر این کاررا بکنند خدا توبهشان را مى پذیرد وبر آنها رحم مى کند ومى آمرزدشان؛و از این رو [ در پایان آیه ] فرمود : « لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » [۷] ؛ و البته خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت .جماعتى که از آنهاست شیخ ابو نصر بن صَبّاغ در کتابش «الشامل» ،حکایت مشهورى را از عُتْبى [۸] نقل کرده اند که گفت :نزد قبر پیامبر ص نشسته بودم که یک اَعرابى آمد و گفت : سلام بر تواى رسول خدا ، شنیدم خدا مى گوید : «اگر آنان هنگامى که به خویشتن ظلم کردند نزد تو آیند و از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بطلبد ، هر آن خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت» ، و من نزد تو آمده ام ، از گناهم استغفار مى کنم ، و تو را شفیع نزد پروردگارقرار مى دهم ، آن گاه این شعر را خواند : یا خیر مَن دُفِنت بالقاعِ أعظُمُه فطابَ مِنْ طیبِهنّ القاعُ والأَکَمُ نفسی الفداءُ لِقَبْرٍ أَنْتَ ساکِنُهُ فیه العَفافُ وفیه الجودُ والکَرَمُ اى بهترین کسى که استخوانش در این صحرا دفن شده اند ، و از بوىخوش آنها دشت و دَمَن عطرآگین است .جانم به فداى قبرى که تو ساکن آن هستى ، در آن پاکى و پاکدامنى است و جود و کَرَم .آن گاه اَعرابى (عرب بادیه نشین) برگشت ، پس بر چشم من خواب چیره شد ، در خواب پیامبر را دیدم [ به من ] فرمود : اى عُتْبى ، خود را به اَعرابى برسان و بشارتش ده که خدا او را آمرزید[۹] .سیّد امین عاملى ، در قلمرو استدلال خود بر مشروعیت زیارت قبر پیامبر ص به این آیه کریم ، مى گوید :زیارت همان حضور مى باشد که عبارت است از رفتن نزد پیامبر ص خواه براى طلب استغفار باشد یا بدون آن ، و سلام دادن در معناى آن داخل نیست ؛ و آن گاه که رُجحان آن در زمان حیات پیامبر ثابت شد ،پس از وفات او [ این رُجحان ] ثابت مى شود ؛ بدان جهت که [ احادیث زیاد ] دلالت دارد بر حیات برزخى پیامبر ، و شنودِ او سلامِ کسانى را که بر او سلام مى فرستند ، و عرضه اعمال بر آن حضرت[۱۰] .و علاّمه زین الدین بن حسین مراغى [۱۱] ، مى گوید :اعتقاد به اینکه زیارت پیامبر ص موجب قُرب [ به خدا ] است ، شایسته هر مسلمانى است ؛ به دلیل احادیثى که در این زمینه وارد شده است ، وبه جهت این سخن خداى متعال که « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ … »[۱۲] ؛ زیرا تعظیم پیامبر ، با مرگ آن حضرت قطع نمى شود[۱۳] .و شیخ محمّد صالحى شامى [۱۴] ، در ذیل آیه پیش ، مى گوید :وجه دلالت در این آیه مبنى بر دو چیز است :
۱ . پیامبر ما ص زنده است ، چنان که این در باب خودش ثابت مى شود ؛
۲ . اعمال امتش بر او عرضه مى شود ؛ چنان که این در باب خودش ثابت مى شود .
پس از شناخت این معنا ، وجه احتجاج به آیه ـ آن گاه ـ این است که :خداى متعال خبر داده آن که به خویشتن ظلم کند سپس نزد رسول خدا بیاید ، و از خدا آمرزش بخواهد و پیامبر براى او استغفار کند ، خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان خواهد یافت ؛ و این معنا به جهت تعلیق برشرط ، عام است همه احوال و زمانها را در بر مى گیرد .و بعد بیان اینکه پیامبر ما ص پس از وفاتش به کسى که نزد او مى آیدعارف است ، صلوات کسى را که بر او درود مى فرستد و سلام کسى راکه بر او سلام مى کند مى شنود ، و جواب سلام او را مى گوید ؛ پس این حال ، حال حیات و زنده بودن است ، و آن گاه که بنده از او درخواست کند برایش آمرزش مى طلبد ؛ زیرا این حالت [ آمرزش خواهى براى امت ] در دنیا و آخرت براى او ثابت است ، چه او شفیع گنهکاران مى باشد ؛ و موجب [ و سبب ] این شفاعت در هر دو سَرا ، زنده بودن و ادراک اوست همراه با نبوّت ، و این در برزخ نیز براى او ثابت است ؛ پس در این هنگام ، دلالت از جهت وفا به مقتضى شرط ، صحیح ودرست مى باشد[۱۵] .و نیز ازچیزهایى که بر مشروعیت زیارت و استحباب آن ، به آن استدلال شده آیات زیر است :« ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأَنْعَامُ إِلاَّ مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ * حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ * ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ »[۱۶] این است حکم خدا در مناسک حج ، و هرکه حرمتهاى الهى را بزرگ شمارد ، نزد پروردگارش براى او بهتر است ؛ و براى شما [ مصرف ] چهارپایان حلال شد جز چیزهایى که بر شما خوانده مى شود ، پس از پلیدى ـ که پرستش بتها است ـ بپرهیزید ، و از سخن زور [ و ستم و ناروا ] دورى کنید ؛ همه خالص براى خدا باشید بى آنکه به او شرک بورزید ؛ و هرکه براى خدا شریک قرار دهد ، گویا از آسمان افتاد و [ در فضاى آسمان و زمین ] پرنده او را ربود یا تُندباد او را به مکان دورى افکند ؛ این بدان جهت است که هرکه شعائر خدا را بزرگ و گرامى بدارد ، این کار [ نشانى ] از تقواى قلبى است .زمخشرى [۱۷] مى گوید :حرمت : چیزى است که هتک [ و درآمدن به حریم ] آن روا نمى باشد ، وهمه چیزهایى که خداى متعال به این صفت ، آن را تکلیف کرده است ازمناسک حج و غیر آن .. .« فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ » ؛ یعنى تعظیم و بزرگ داشتن ، براى او بهتر است ؛ ومعناى تعظیم ، علم به وجوب مراعات و حفظِ حرمتهاست ، و قیام [ واقدام عملى ] به مراعات آنها[۱۸] .زجاج[۱۹] مى نویسد :هر آنچه را خدا واجب کرده است ، آن از «حرمات اللّه» مى باشد ؛ وحُرمت ، چیزى است که به پاداشتن آن واجب مى باشد و ترک آن و کوتاهى در [ انجام ] آن حرام است[۲۰] .و شوکانى [۲۱] مى گوید :شعائر ، جمع شَعِیْره است ، و آن هر چیزى است که شعارى براى خداى متعال در آن هست ؛ و از آن [ جمله ] است شعار قوم در جنگ ، و آن علامتشان است که به آن شناخته مى شوند ؛ پس «شَعائر اللّه» اَعلام و نشانه هاى دین خداست[۲۲] .براى آنکه مهمترین مصداقهایى را روشن سازیم که آیات شریفه [۲۳] درباره آنها سخن مى گوید ، شایسته است که بگوییم :بدیهى است که حُرمتِ پیامبر ص از بزرگترین حُرمتهاى خداى متعال به شمارمى رود ؛ زیرا مراعات حرمت آن حضرت بر هر مسلمانى واجب است ، و هرکه بر اوتعدّى یا هتک حرمت کند از دائره اسلام و محدوده ایمان خارج مى شود .ما در اینجا نمى توانیم به همه آنچه قرآن کریم در این باره آورده است استدلال کنیم ؛ زیرا مجال کافى براى آن نیست ، و نیز بدان جهت که این مطلب نزد همه مسلمانان از مُسَلَّمات مى باشد ؛ و از این رو به ذکر نمونه هایى بسنده مى کنیم که ازخِلال آنها عظمت حرمت پیامبر وجلالتِ شأن او بیرون مى آید . آفریدگار بزرگ ، در کتاب مجیدش ، بارها اسمش را با اسم آن حضرت ص قرین کرده است ، مانند :« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ »[۲۴] آنان که خدا وپیامبرش را مى آزارند ، در دنیا و آخرت ، خدا آنان را لعنت مى کند .« وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ »[۲۵] و اِعلامى است از خدا و رسول او به مردم ـ روز حجّ اکبر ـ که همانا خدا وپیامبرش از مشرکان بیزارند .مى توانیم کلاممان را ، درباره عظمت حرمت پیامبر ، خلاصه کنیم با اشاره به آیاتى که از معراج آن حضرت ـ در سوره نجم ـ سخن مى گوید ؛ آیاتى که عقلها را حیران مى کند و درمانده مى سازد از اینکه بتوانند آن حضرت را به چیزى که لایق شأن ومنزلت و حرمت او باشد ، توصیف کنند ؛ و آن آیات اینهاست :« ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى »[۲۶] پس از آن ، نزدیک و نزدیکتر شد تا اینکه فاصله اش به اندازه گودى دو کمان یا [ از این هم ] نزدیکتر رسید .« وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى »[۲۷] و البته در فرودى دیگر او را نزد «سِدرةُ المُنتهى [ مکان ویژه در آسمان هفتم ] دید .طبیعى است که هیچ کس نمى تواند درباره حرمت رسول خدا ص جداى از حرمت اهل بیت علیهم السلام سخن بگوید ؛ زیرا حرمت پیامبر مقرون و ملازم با حرمت اهل بیت است ؛ به این معنا که احدى نمى تواند ادعاى مراعات حرمت پیامبر ص را کند با آنکه به حرمت اهل بیت آن حضرت ، اعتقاد ندارد و حرمت آنان را ـ آن گونه که بایسته است و در شأن آنهاست ـ مراعات نمى کند .چگونه این ممکن است در حالى که خداى متعالى ذکر پیامبر ص را با ذکراهلبیت در مواضع مختلف قرین هم مى آورد ، و در جاهاى تعظیم آنان را با او جمع مى کند ، و تمجید و تکریمى را که به پیامبر اختصاص مى دهد ویژه آنان [ نیز ]مى سازد ، و آنان را در محدوده انتخاب و گزینشى درمى آورد که پیامبر ص را به آن امتیاز بخشیده است .و از این روست که خداى متعال ، همان گونه که مودّت و دوست داشتن پیامبر ص را بر مسلمانان واجب کرده است ، مَوَدّت اهل بیت علیهم السلام را [ نیز ] بر آنان واجب کرده است ؛ و چنان که صدقه را بر پیامبر ص حرام ساخته ، بر اهل بیت علیهم السلام [ نیز ] حرام ساخته است ؛ و همان طور که در کتاب مجیدش بر پیامبر ص سلام و درود مى فرستد ،بر آنان ـ دون غیر آنها از اوصیاء[۲۸] ـ سلام فرستاده است [۲۹] .و بیان منزلت اهل بیت نیز از چیزهایى است که ما نمى توانیم آن را ـ در ضمن این سطور معدود ـ چنان که بایسته است ، اَدا کنیم ؛ به همین دلیل بسنده مى کنیم به اندکى از آنچه در شأن آنها در قرآن و سنّت آمده است ، و از آن جمله است آیه تطهیر ، و آن این سخن خداى متعال است :« إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »[۳۰] همانا خدا خواسته تا پلیدى را از شما اهل بیت بزداید ، و پاک و پاکیزهتان سازد .و آیه مباهله :« فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ »[۳۱] .[۳۲] پس بگو: بیایید پسرانمان را صدا بزنیم و پسرانتان را ، و دخترانمان را ندا کنیم و دخترانتان را ، و جانهامان را فرابخوانیم و جانهاتان را .و آیه مودّت :« قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى »[۳۳] بگو از شما بر [ اَداى ] رسالت مزد و پاداشى نمى خواهم مگر مَودَّت و دوست داشتن خویشاوندانم .به زودىخواهد آمد ذِکر آنچه حاکم آن را روایت کرده و صحیح دانسته است که آدم علیه السلام از پروردگارش خواست به حق محمّد او را ببخشاید ، پس خدا او راآمرزید[۳۴] ؛ و هچنین آنچه راسیوطى [۳۵] در «الدرّ المنثور» درباره این سخن خداى متعال آورده است که « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »[۳۶]پس از آن ، آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت ؛ از این رو خدا توبهاش را پذیرفت ،چه او بَسْ توبه پذیر و مهربان است ـ آدم علیه السلام به خداى بزرگ توسل جُست که به [ حقّ ]محمّد وعلى وفاطمه وحسن وحسین از او درگذرد،آنگاه خدا توبه اش را پذیرفت[۳۷].* و روایتى را که حرّانى [۳۸] در «تحف العقول» از امام رضا علیه السلام آورده است ـ آن گاه که مأمون عالمانى را از عراق و خراسان نزد آن حضرت گرد آورد ـ درباره این سخن خداى متعال :« إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُواتَسْلِیماً »[۳۹] همانا خدا و ملائکهاش بر پیامبر صلوات مى فرستند ، اى کسانى که ایمان آوردید بر او صلوات فرستید و به گونه اى ویژه تسلیم او باشید .امام علیه السلام فرمود :چون این آیه نازل شد ، گفتند : ما سلام بر تو را مى شناسیم ، صلوات برتو چگونه است ؟ فرمود : مى گویید «اللّهمّ صَلِّ على محمّد وآل محمّد کما صَلَّیْتَ على ابراهیم وآل ابراهیم ، إنّک حمیدٌ مجید» ؛ پروردگارا برمحمّد وآل محمّد درود فرست آن گونه که بر ابراهیم و آل او درودفرستادى ، به راستى که تو ستوده و بزرگى .اى گروه مردمان ، آیا میان شما در این اختلاف هست ؟ گفتند : نه .مأمون گفت : در این هرگز اختلافى نیست و اجماع بر آن وجود دارد ،[ ولى ] آیا درباره «آل» چیزى واضحتر از این در قرآن سراغ دارى ؟امام ابوالحسن علیه السلام فرمود : از این قول خدا به من خبر دهید که مى فرماید : « یس *وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ »[۴۰] ؛ یس ، سوگند به قرآن حکیم [ قرآن آکنده از حکمت یا قرآن نازل شده از سوى خداى حکیم ] که تو از فرستادگانى ، بر راهى راست[ و شیوهاى درست و استوار ] .خداى متعال در اینجا از [ واژه ] «یس» چه کسى را قصد نموده است ؟علماء گفتند : مقصود از «یس» محمّد است ، در این شکّى نیست .امام علیه السلام فرمود : خدا از این نظر ، به محمّد و آل محمّد فضیلتى داده است که اگر کسى نیک بیندیشد [ در مى یابد که ] حقیقت وصف آن حضرت فراتر از درک عقل است ؛ زیرا خداى متعال بر احدى سلام نفرستاده مگر بر انبیا ـ صلوات اللّه علیهم ـ پس فرمود :« سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ »[۴۱] ؛ سلام بر نوح در همه عالَم .« سَلاَمٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ »[۴۲] ؛ سلام بر ابراهیم . « سَلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ »[۴۳] ؛ سلام بر موسى و هارون .و خداوند [ در این موارد ] نفرمود «سلام بر آل نوح» ، و نگفت «سلام برآل ابراهیم» ، و نیاورد «سلام بر آل موسى و هارون» ؛ در حالى که خداى بزرگ فرمود :« سَلاَمٌ عَلَى آلِ یَاسِینَ »[۴۴] ـ سلام بر آل یاسین ـ یعنى آل محمّد . در این هنگام ، مأمون گفت : مى دانستم که شرح این [ معنا ] و بیان آن در معدن نبوّت است[۴۵] .* در تفسیر این سخن خداى متعال :« فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ »[۴۶] در خانه هایى که خدا خواست درآنها نامش به ارجمندى یاد شود .سیوطى در «الدُرّ المنثور» مى نویسد :پیامبر ص قرائت کرد « فِی بُیُوتٍ … » ، مردى برخاست و پرسید : اى رسول خدا ،این خانه ها کدام است ؟ آن حضرت فرمود : خانه هاى انبیا ؛ آن گاه ابوبکر برخاست وگفت : اى رسول خدا ، آیا این خانه ـ اشاره کرد به خانه على و فاطمه ـ از آنهاست ؟فرمود : آرى ، از برترین آنهاست[۴۷] .* پیامبر ص تأکید کرد که حرمت اهل بیت علیهم السلام از بزرگترین حرمتهاى الهى است که خدا به مراعات و پاسدارى از آن دستور داده است .از ابو سعید خُدرى روایت شده که رسول خدا ص فرمود :براى خداى بزرگ سه حرمت است که هرکه آنها را پاس دارد خدا امر دین ودنیایش را حفظ مى کند ، و هرکه آنها را پاس ندارد ، خدا چیزى را براى او نگه نمى دارد : حرمتِ اسلام ، حرمتِ من ، و حرمت رَحِم [ و خویشاوندان ] من[۴۸] .و نیز از ابو سعید روایت شده که پیامبر ص فرمود :براى خدا حرمتهاى سه گانه است ـ تا اینکه فرمود ـ حرمت اسلام ، حرمت من ،و حرمتِ عترت و خاندانم [۴۹] .از عائشه روایت شده که رسول خدا ص فرمود :شش گروه را من لعنت مى فرستم ، و هر پیامبرى که دعایش به اجابت مى رسدنفرین مى کند ـ تا اینکه فرمود ـ و آن که درباره عترتم آنچه را خدا حرام کرده ، حلال وروا بداند [ و حرمت عترتم را هتک کند ] ؛ و آن که سنّت مرا وانهد[۵۰] .و از جابر از ابو جعفر [ امام باقر ] علیه السلام روایت شده که فرمود : رسول خدا ص اصحابش را در مِنى فراخواند ، و گفت : … اى مردم ، من میان شماحُرمتهاى خدا را بر جاى مى گذارم : کتاب خدا ، و عترتم ، و کعبه بیت الحرام[۵۱] .و سیوطى از ابو ملیکه نقل کرده است که گفت : مردى از اهل شام آمد و على رضى الله عنه رانزد ابن عبّاس دشنام داد ؛ ابن عبّاس رضى الله عنه به سویش ریگ پاشید و گفت : اى دشمن خدا ، رسول خدا را آزردى !« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ »[۵۲] آنان که خدا وپیامبرش را مى آزارند ، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى کند .اگر رسول خدا ص زنده بود ، البته او را [ با این ناسزاگویى ] دل آزرده مى ساختى [۵۳] . از امام صادق علیه السلام روایت شده که : براى خدا بزرگ حرمتهاى سه گانه است ـ تااینکه فرمود ـ و [ حرمت ] عترت پیامبرتان[۵۴] .و نیز از آن حضرت رسیده است که فرمود : براى خداى بزرگ در سرزمینهایش پنج حرمت است : حرمتِ رسول خدا ص ، و حرمت آل پیامبر ص …[۵۵] .علاّمه مجلسى رحمه الله[۵۶] ـ در ذیل این حدیث ـ مى گوید :حُرمت ، چیزى است که احترام و اکرام آن بر خلق ، براى وجه [ و ذات ]خداى متعال ، واجب است[۵۷] .عائشه ، صحنه اى را نقل مى کند که پرده اى از صُوَرى را که والامقامى مادر ائمّه معصومین علیهم السلام را تأکید و اثبات مى کند ، مى نمایاند و گویاى منزلت رفیع و حرمت بزرگ آن صدّیقه است ؛ وى مى گوید :احدى را مانند فاطمه ـ کرّم اللّه وجه ها ـ ندیدم که از نظر شیوه و روش و سیماى ظاهرى به رسول خدا ص شبیه باشد ؛ هنگامى که فاطمه بر پیامبر وارد مى شد آن حضرت به استقبال او بلند مى شد ، دستش را مى گرفت و مى بوسید ، و در جاى خوداو مى نشاند ؛ و آن گاه که پیامبر ص بر فاطمه وارد مى شد ، فاطمه برمى خاست و سوى او مى آمد ، دست پیامبر را مى گرفت و مى بوسید ، و در جاى خود او مى نشاند[۵۸] .و مانند این است قول پیامبر که فرمود : فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را بیازاردمرا آزرده ، و آنچه او را خسته کند مرا خسته مى سازد[۵۹] .و دیگر آیات و احادیث فراوانى که ـ از نظر کمّى و کیفى ـ مثل آنها در حقّ غیر اهل بیت علیهم السلام به جز پیامبر ص نیامده است ، وگرنه ادعاى آن مى شد .و از این رو ، بس بى معنا و نابخردانه و سست است این سخن که : به جدایى میان تعظیم پیامبر ص و اهل بیت او علیهم السلام و تعظیم آنچه به ایشان وابسته است ، فرامى خواند ؛ یا تجلیل و تکریم را منحصر به شخص پیامبر مى داند یا به ولى در زمان حیاتش ، بى آنکه آن را به بعد از مرگ او سرایت دهد ؛ به اینکه روح او را تعظیم و احترام کند و با او ارتباط برقرار سازد و پیمان ببندد ، یا قبرش را مقدّس بدارد ـ قبرى را که خدا به شَرَف جاى گرفتن او در آنجا ، قُدسیّت بخشیده است ـ یا مشهد و محلّئ آرامگاه او را صیانت و حفظ کند .شیخ طوسى در تهذیب آورده است :از ابو عامر ـ واعظ اهل حجاز ـ از صادق ، از پدرش ، از جدّش علیهم السلام روایت شده که پیامبر ص براى على علیه السلام فرمود : اى اباالحسن ، به راستى خدا قبر تو و فرزندانت را بُقعه اى از بقاع بهشت و عرصه اى از عرصه هاى آن قرار داد ؛ و همانا خداوند قلوب انسانهاى نجیب و بندگان بزرگزیده اش را شیفته و مشتاق شما ساخت ، آنان در این راستاخوارى و آزارها را پذیرا مى شوند ، قبورتان را آباد مى سازند و براى تقرُّب به خدا و مودّت به پیامبر ، فراوان آنها را زیارت مى کنند ؛ اى على ، شفاعت ویژه من به آنان مى رسد ، و آنها در حوضم بر من واردمى شوند و فردا [ قیامت ] در بهشت زائرین و مجاوران من هستند .اى على ، هرکه قبورتان را آباد سازد و در آنجا رفت و آمد کند ، گویا سلیمان بن داود را بر بناء بیت المقدس یارى رسانده است ؛ و هرکه قبرهاتان را زیارت کند این کار برابرى دارد با پاداش هفتاد حج واجب ،و از همه گناهان پاک مى شود ، و آن گاه که از زیارتتان باز مى گردد مانندروزى است که مادرش او را به دنیا آورد .تو را بشارت باد اى على ، و مژده ده اولیاء و دوستدارانت را به نعمتهایى که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده است ! لیکن مردمانى پست فطرت زائران قبورتان را به جهت زیارت شما سرزنش مى کنند ، آن گونه که فاحشه براى زنایش نکوهش مى شود ؛ اینان بدترین کسان امت مناند ، شفاعتم به آنان نمى رسد ، و حوضم را نمى بینند[۶۰] .و قَسْطَلانى [۶۱] در «المَواهب اللَّدُنیّه» مى گوید : و اجماع کرده اند که جایى که اعضاى شریف آن حضرت را در بر گرفته است برترین نقطه روى زمین مى باشد ، حتى از موضع کعبه والاتر است ؛ چنان که این سخن را ابن عساکر و باجى و قاضى عیاض گفته است ، بلکه تاج سبکى نقل کرده است ؛ همان گونه که سیّد سمهودى در «فضائل المدینه» از ابن عقیل حنبلى نقل کرده که : آنجا برتر از عرش است . و فاکهانى به برترى آن بر آسمانها تصریح کرده ، و متن سخن او چنین است :من مى گویم : و نیز برتر از بُقاع آسمانهاست ، و ندیدم کسى را که به این مطلب تعرُّض کند ؛ اعتقاد من این است که اگر این سخن بر علماى اُمّت عرضه شود در آن اختلاف نکنند ؛ و [ در خبر ] آمده است که آسمانها به جاهاى قدم او شَرَف یافت ، بلکه اگر گوینده اى بگوید که همه نقاط زمین برترند از همه نقاط آسمان ـ به جهت شرفِ زمین به حلول [ وقرار گرفتن ] پیامبر ص در آن ـ بعید نمى باشد ، بلکه نزد من ، همین قول ظاهر و مُتَعیَّن است [۶۲] .و قاضى عیاض در کتاب «الشفا بتعریف حقوقال مصطفى » مى نویسد :و بدان که حرمتِ پیامبر ص پس از مرگ آن حضرت ، و احترام و تعظیم او ـ مانند زمان حیاتش ـ لازم است ؛ این کار به بزرگداشت آن حضرت است ؛ هنگام ذکر و یادش و ذکر حدیث و سنّت او ، و شنیدن نام او و سیره اش ، و معامله [ و رفتار محترمانه با ] آل و عترتش و تعظیم اهلبیت آن حضرت و اصحاب او[۶۳] . و جعفر بن احمد در «تیسیر المطالب» از پیامبر ص ـ در خطاب به ابا عبداللّه امام حسین علیه السلام ـ روایت کرده است :… و حبیبم جبرئیل نزدم آمد و مرا باخبر ساخت که شما کشته شدگانید ، و قتلگاههاى شما پراکنده اند ؛ این خبر مرا اندوهگین ساخت ، برایتان دعا کردم .حسین علیه السلام فرمود : اى رسول خدا ، با اینکه قبرهاى ما پراکنده و از هم دورند چه کسى ما را زیارت مى کند ؟رسول خدا ص فرمود : طائفهاى از اُمّتم ، و قصدشان از این کار نیکى وصله به من است ؛ آن گاه که روز قیامت فرا رسد آنها را در موقف[ جایگاه خاص در قیامت ] زیارت مى کنم ، شانه هاشان را مى گیرم و از اَهوال [ جاهاى وحشتناک و هراس برانگیز ] و سختى هاى قیامت نجاتشان مى دهم[۶۴] .و علاّمه حلّى در «تذکرة الفقهاء » مى گوید :… وصیّت به آبادنى مسجد الأقصى یا عمارت قبور انبیاء علیهم السلام از مسلمان و کافر جایز است ، و همچنین قبور علما و صالحان ؛ زیرا در آنها احیاى زیارت است و تبرّک جُستن[۶۵] .و محمّد شربینى در «مغنى المحتاج» مى نویسد : ابن شهبه مى گوید : مؤیّد آنچه را دو شیخ در وَصایا ذکر کرده اند این است که : وصیّت براى عمارت قبور انبیاء و صالحان جایز مى باشد ؛زیرا در آنها احیاى زیارت است و تبرّک جُستن [۶۶] .و بکرى دمیاطى در «اعانة الطالبین» مى گوید :… بلى ، شایسته است قبور پیامبران و عالمان و صالحان [ از حکم کراهت آبادنى گورها ] استثنا شود[۶۷] .و در جاى دیگر مى نویسد : بجیرمى گفته است : بعضى شان قبور پیامبران و شُهَداء و صالحان و مانند آنها را استثناء کرده اند آرى ، جایز است بناء قبور صالحان[۶۸] .و شیخ محمّد أیمن زین الدین در «کلمة التقوى » مى گوید :و بازسازى قبر پس از خراب شدن آن مکروه است به جز قبور انبیاء و اوصیاء و اولیاء ، کسانى که به زیارت آنان برکات نازل مى شود ـ چنان که گذشت ـ و بناء بر قبور در غیر آنچه ذکر شد کراهت دارد[۶۹] .و مُحیى الدین نَووى در «روضة الطالبین» مى گوید :فرعٌ : براى مسلمان و [ کافر ] ذمّى جایز است که [ از ثلث مال خود ] وصیّت کند براى عمارت مسجد الأقصى و دیگر مساجد ، و براى آبادانى قبور انبیباء و علماء و صالحان ؛ زیرا در آن احیاى زیارت است و تبرُّک جستن به آنها[۷۰] .احادیث و نظراتى که در این باره آمده است فراوان مى باشد ، ما در بحثهاى آینده موارد بیشترى از آنها را خواهیم آورد .بارى ، پس از این سخنان ، بى گمان خواننده گرامى از آنچه در اینجا آوردیم ـ آیات و تفسیر آنها توسط گروهى از علماء و بعضى از اقوال آنان ـ درمى یابد که ، زیارت پیامبر ص از مستحباتى است که خداى سبحان ، در کتاب عزیزش به آن برانگیخته وتشویق کرده است ، و توصیف نموده که آن ـ براى کسى که ادایش کند ـ خیر [ و مایه برکت و ثواب ] است ، و نشانه تقواى قلبى .با توجه به آنچه بیان کردیم ، طبیعى است که همین حکم و توصیف براى زیارت اهل بیت پیامبر نیز جارى مى باشد .و نیز بیان کردیم که ، حرمت پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام به شخص آنها و وجود مبارکشان محدود نمى شود ، بلکه هرچه را وابسته به آنهاست دربر مى گیرد ؛ مانند مشاهد و قبورشان و آنچه از این قبیل است .نتیجه اینکه : بر هر مسلمانى لازم است حرمت قبور پیامبران وامامان علیهم السلام را حفظ کند ، و در تجلیل و تقدیس آنها بکوشد ، و از مشاهد مقدس آنان پاسدارى کند ، و نسبت به محکم سازى و رساندن آنها به سطحى که لایق شأن اصحاب آرامگاه ها و منزلت ایشان باشد ، اهتمام ورزد ، و این مکانها را براى استقبال [ و روى آوردن ] زائران آماده سازد ، تا اینکه بر ایشان اداءِ دین رسم و آئین الهى مقدس [ به خوبى ]فراهم آید تا از آنها انوار ملکوتى را سرکشند ، و برکات آسمانى را که بر آنها و بر زائرانشان فرود مى آید احساس کنند بى آنکه وضعیت هوا ـ گرمى و سردى و باران و مانند آن ـ آنان را آزار دهد ؛ زیرا این کار بزرگداشت اصحاب آرامگاهها به شمارمى رود و تجلیل و احترام ساکنانشان و حفظ حرمت آنان علیهم السلام ؛ و نیز ـ همان گونه که پیش این آوردیم ـ مایه تقرُّب به آفریدگار بزرگ است به امتثال امر او در تعظیم حرمتها و شعائرش . وما حُبُّ الدِیار شَغَفْنَ قلبی ولکنْ حُبُّ مَن سَکَنَ الدیارا دوستى این خانه ها [ خاک و سنگ و ... ] قلب مرا شیفته خود نساخته است؛ لیکن دوست داشتن آنان که در این سرزمین و خانه ها ساکن بودند [ و زیستند ] شیدایم کرده است .
[۱] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۲] . نور الدین على بن احمد شافعى سمهودى ۸۴۴ ـ ۹۱۱ ه ، در مصر به دنیا آمد و در مدینه درگذشت ؛ از تألیفات اوست : وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى ، جواهر العقدین فى فصل الشرفین … (الأعلام ـ زرکلى ـ ۴ : ۳۰۷) . [۳] . در کتاب «سُبُل الهُدى والرشاد ۱۲ : ۳۵۵» آمده است : شیخ رحمه الله در کتابش ـ أنباء الأزکیاء بحیاة الأنبیاء ـ مى گوید : به علم قطعى نزد ما معلوم است که پیامبر ص و دیگر انبیا در قبرشان حیات دارند [ وزندهاند ] ؛ زیرا بر این مطلب نزد ما دلایل استوارى است و اَخبار به آن تواتر دارند ؛ و شیخ جمال الدین اردبیلى شافعى در کتابش ـ الأنوار فى أعمال الأبرار ـ مى نویسد که ، بیهقى در کتاب الاعتقاد مى گوید : انبیاء ـ علیهم الصلاة والسلام ـ پس از آنکه قبض روح شدند ، ارواحشان سوى آن برمى گردد آنان مانند شهدا نزد پروردگار شان زندهاند ؛ و پیامبر ص جماعتى از ایشان را دید و امام پیش نمازشان شد ، و خبر داد ـ و خبر پیامبر راست است ـ که درود ما بر او عرضه مى شود و سلام ما به آن حضرت مى رسد ؛ و خداى متعال بر زمین حرام کرده که اجساد انبیا را بخورد . وعبدالوهاب سبکى در طبقات الشافعیّه الکبرى ۳ : ۳۸۴ ـ ۳۸۵ ، مى نویسد : از عقاید ما این است که انبیاء علیهم السلام در قبرهاشان زنده اند … و ما شنیدیم بیهقى رحمه الله جزئى [ و رسالهاى ] نوشته در حیات انبیا در قبورشان .و در صفحه ۴۱۲ مى گوید : در نزد ما رسول خدا ص زنده است ، حس مى کند و مى داند و اعمال امّت بر او عرضه مى شود ، و درود و سلام [ به آن حضرت ] مى رسد .و در حاشیه اعانة الطالبین بکرى ۲ : ۴۹۱ آمده است : پیامبر ص در قبر اعظم خود زنده است ، به اذن خدا بر ظواهر و اسرار خَلق مُطَّلع مى باشد . [۴] . وفاء الوفا ۴ : ۱۳۶۰ ؛ و بنگریرد به ، الشفا بتعریف حقوق المصطفى : ۲۶۴ . [۵] . وفاء الوفا ۴ : ۱۳۶۴ . [۶] . اسماعیل بن عمر بن کثیر بُصْرَوى ـ پس از آن ـ دمشقى شافعى ، ابو الفداء ، در سال ۷۰۱[ هجرى ] زاده شده ، و در شعبان سال ۷۷۴ در گذشت ، و در مقبره صوفیه دفن شد ؛ وى صاحب «تفسیر» و «تاریخ» است که هر دو [ کتاب ] به اسم او مشهورند معجم المؤلفین ۲ : ۲۸۳ . [۷] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۸] . ابو عبدالرحمن ، محمّد بن عُبَیداللّه بن عَمْرو بن مُعاویة بن عمرو بن عُتْبَة بن أبى سُفیان بن صَخْر بن حَرْب ، در سال ۲۲۸ [ هجرى ] درگذشت شفاء السقام : ۶۲ . [۹] . تفسیر ابن کثیر ۱ : ۷۷۳ ؛ و مانند این سخن در صفحه … ، حدیث ۱۲ ، آمده است . [۱۰] . کشف الارتیاب : ۴۵۹ . [۱۱] . ابوبکر ـ و گفته اند نام او عبداللّه است ـ بن حسین بن عمر مراغى مصرى شافعى ۷۲۷ ـ ۸۱۶ ه ؛از آثار اوست : تحقیق النصرة بتلخیص معالم الهجره (معجم المؤلفین ۳ : ۶۰) [۱۲] . سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ . [۱۳] . المواهب اللَّدُ نیّة ۳ : ۴۰۵ . [۱۴] . شمس الدین ابو عبداللّه محمّد بن یوسف صالحى شامى م ۹۴۲ ه ، داراى مؤلفات ارزشمندى است ؛ از آنهاست : «مُزیل اللَبْس مِن حدیث ردّ الشمس» ، و «سُبُل الهُدى والرَّشاد فى سِیرةِ خیر العباد» ؛ بنگرید مقدمه کتاب سُبُل الهُدى والرشاد ۱ : ۳۸ ـ ۳۹ . [۱۵] . سُبُل الهُدى والرشاد ۱۲ : ۳۸۰ . [۱۶] . سوره حجّ ۲۲ ، آیه ۳۰ ـ ۳۲ . [۱۷] ابوالقاسم ، جار اللّه ، محمود بن عمر بن محمّد خوارزمى زمخشرى ۴۶۷ ـ ۵۳۸ ه ، داراىمؤلفات ارزشمندى است ؛ مشهورترین آنها «الکشّاف عن حقائق التنزیل» مى باشد (معجم المؤلفین ۱۲ : ۱۸۶) . [۱۸] . الکشاف زمخشرى ۳ : ۱۵۴ . [۱۹] . ابراهیم بن سرى ّ بن سهل ، ابو اسحاق زجّاج ۲۴۱ ـ ۳۱۱ ه از عالمان نحو و لغت است ، وى دربغداد به دنیا آمد و در همان جا درگذشت … از کتابهاى اوست : «معانى القرآن» ، «الاشتقاق» ، … «خلق الإنسان» ، «الأمانى » در ادب و لغت ، «فعلت وأفعلت» در تصریف الفاظ ، «المثلث» در لغت … (الأعلام ـ زرکلى ـ ۱ : ۴۰) . [۲۰] . معانى القرآن زجّاج ۳ : ۴۲۴ ؛ و بنگرید به ، لسان العرب ۱۲ : ۱۲۲ ، مجمع البیان ۷ : ۱۵۷ ، فتحالقدیر (شوکانى ) ۳ : ۵۶۴ . [۲۱] . محمّد بن على بن محمّد بن عبداللّه شوکانى ۱۱۷۳ ـ ۱۲۵۰ ه فقیهى است مجتهد و از علماى بزرگ یمن ، وى اهل صنعاء است که در هجرتى به شوکان ـ از بلاد خولان یمن ـ زاده شد ، و در صنعاء رشد و تربیت یافت ، و در سال ۱۲۲۹ عهده دار قضاوت گردید ، و در حالى که حاکم صنعاء بود درگذشت ، و داراى ۱۱۴ تألیف است که از جمله آنهاست : «نیل الأوطار من اَسرار مُنتقى الأخبار» ، که به چاپ رسیده است (الأعلام ـ زرکلى ـ ۶ : ۲۹۸ ، و نگاه کنید به ، معجم المؤلفین ۱۱ : ۵۳) . [۲۲] . فتح القدیر شوکانى ۳ : ۵۶۴ ـ ۵۶۵ . [۲۳] . مقصود آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره حج است که اندکى پیش از این ذکر شد . [۲۴] . سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۷ . [۲۵] . سوره توبه ۹ ، آیه ۳ . [۲۶] . سوره نجم ۵۳ ، آیه ۸ و۹ . [۲۷] . سوره نجم ۵۳ ، آیه ۱۳ و۱۴ . [۲۸] . بنگرید به آنچه در صفحه … از امام رضا علیهالسلام روایت شده است . [۲۹] . اشاره است به این آیه : « سَلاَمٌ عَلَى آلِ یَاسِینَ » سوره صافّات ، آیه ۱۳۰ . [۳۰] . سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۳۳ .و نگاه کنید به ، صحیح مسلم ۷ : ۱۳۰ (باب فضائل اهل بیت النبى ) ؛ سُنن ترمذى ۵ : ۳۰ ، رقم ۳۲۵۸ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۵۸ ـ ۱۶۰ ، رقم ۴۷۰۵ ـ ۴۷۰۷ و۴۷۰۹ ؛ تلخیص المستدرک ۳ : ۱۳۳ ؛ المعجم الصغیر (طبرانى ) ۱ : ۶۵ و۱۳۵ ؛ الدر المنثور ( سیوطى ) ۵ : ۱۹۸ ـ ۱۹۹ ؛ مناقب على بن ابى طالب (ابن مغازلى ) : ۳۰۱ ، رقم ۳۴۵ و۳۴۸ ـ ۳۵۱ ؛ شواهد التنزیل ۲ : ۱۱ ـ ۹۲ ، رقم ۶۲۷ ـ ۷۷۴ ؛ خصائص امیرالمؤمنین (نسائى ) : ۴ ؛ کفایة الطالب : ۵۴ ؛ اُسُد الغابة ۲ : ۱۳ و۲۰ ؛ مسند احمد ۱ : ۳۳۰ وجلد ۳ ۲۵۹ ، وجلد ۴ : ۱۰۷ ؛ مناقب خوارزمى : ۲۳ ؛ الإصابه ۲ : ۵۰۹ ؛ الکشاف ( زمخشرى ) ۱ : ۱۹۳ ؛ الفُصول المُهِمّه (ابن صباغ) : ۲۵ ـ ۲۶ ؛ الصّواعق المحقره : ۱۴۳ و۲۲۹ ؛ نور الأبصار : ۲۲۵ ؛ الاستیعاب ۳ : ۳۷ ؛ ینابیع المودّه : ۱۰۷ ـ ۱۰۸ و۲۲۸ ـ ۲۳۰ ؛ منتخب کنز العمّال ۵ : ۹۶ ؛ العقد الفرید ۴ : ۲۸۷ ؛ مجمع الزوائد ۷ : ۹۱ وجلد ۹ : ۱۶۷ ؛ نظم دُرَرُ السمطین : ۱۳۳ و۲۳۸ ـ ۲۳۹ ؛ الإتحاف بحبّ الأشراف : ۱۸ ؛ و ترجمه امام على بن ابى طالب من تاریخ مدینة دمشق (ابن عساکر) ۱ : ۱۸۴ ، رقم ۲۴۹ ، و صفحه ۲۰۷ ، رقم ۲۷۲ ، و صفحه ۲۵۰ ، رقم ۳۲۰ ـ ۳۲۲ . [۳۱] . سوره آل عمران ۳ ، آیه ۶۱ . [۳۲] . این آیه درباره پیامبر ص و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد ؛ [ براى آگاهى بیشتر در این زمینه به مآخذ زیر ] رجوع کنید :صحیح مسلم ۷ : ۱۲۰ ـ ۱۲۱ ؛ سنن ترمذى ۵ : ۶۳۸ ؛ شواهد التنزیل ۱ : ۱۵۵ ـ ۱۶۶ ، رقم ۱۶۸ ـ ۱۷۶ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۶۳ رقم ۴۷۱۹ حاکم مى گوید : این حدیث براساس شرط شیخین ـ بخارى و مسلم ـ صحیح است ؛ مناقب على بن ابى طالب (ابن مغازلى ) : ۲۶۳ ، رقم ۳۱۰ ؛ مسند احمد ۱ : ۱۸۵ ؛ کفایة الطالب : ۵۴ و۸۵ و۱۴۲ ؛ ترجمة الإمام على علیه السلام من تاریخ دمشق ۱ : ۲۰ ، رقم ۳۰ ؛ الکشاف (زمخشرى ) ۱ : ۳۶۸ ـ ۳۷۰ ؛ التسهیل لعلوم التنزیل ۱ : ۱۰۹ ؛ فتح القدیر (شوکانى ) ۱ : ۴۴۱ ـ ۴۴۲ ؛ تفسیر فخر رازى ۸ : ۸۰ ؛ جامع الأصول ۹ : ۴۷۰ ، رقم ۶۴۷۹ ؛ ذخائر العُقبى : ۲۵ ؛ تاریخ الخلفاء : ۱۶۹ ؛ تفسیر بیضاوى ۲ : ۴۷ ؛ الدرّ المنثور (سیوطى ) ۲ : ۳۸ ـ ۳۹ ؛ الصواعق المحرقه : ۱۴۵ و۱۵۵ ؛ السیرة الحلبیّه ۳ : ۲۱۲ ؛ السیرة النبویّه (زینى دحلان) ۳ : ۵ ؛ الفصول المهمّه (ابن صباغ) : ۲۳ ـ ۲۵ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحدید) ۱۶ : ۲۹۱ ؛ الإصابه ۲ : ۵۰۹ ؛ البدایه والنهایه ۵ : ۶۵ ؛ تفسیر جلالین : ۷۷ ؛ تفسیر نُسفى : ۱۶۴ ؛ الریاض النضره ۳ : ۱۵۲ ؛ فرائد السِمطین ۱ : ۳۰۷ ؛ ینابیع المودّه : ۹ و۴۴ ؛ و دیگر منابع . [۳۳] . سوره شورى ۴۲ ، آیه ۲۳ .از ابن عبّاس نقل شده که چون آیه « قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى » نازل شد ، گفتند : اى رسول خدا ، این قرابت و خویشان تو چه کسانى اند که مَودّتشان بر ما واجب شد ؟ فرمود : على و فاطمه و دو فرزندشان (مجمع الزوائد ۷ : ۱۰۳ ؛ عیون اخبار الرضا ۲ : ۲۱۱) . [۳۴] . نگاه کنید به صفحه … ـ رقم۱ . [۳۵] . عبدالرحمن بن ابى بکر بن محمّد بن سابق الدین خضیرى سیوطى ، جلال الدین ۸۴۹ ـ ۹۱۱ه امام ، حافظ ، مُوَرّخ و ادیب است ، حدود ۶۰۰ تألیف دارد ، از جمله آنهاست : کتاب کبیر و رساله صغیر … ، «الإتقان فى علوم القرآن» ، «تفسیر الجلالین» ، «تنویر الحوالک فى شرح موطأ الإمام مالک» ، «الجامع الصغیر» ، «الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور » … «الدیباج على صحیح مسلم بن الحجاج … (الأعلام ـ زرکلى ـ ۳ : ۳۰۱) . [۳۶] . سوره بقره ۲ ، آیه ۳۷ . [۳۷] . نگاه کنید به ، صفحه … رقم ۲ . [۳۸] . ابو محمّد ، حسن بن على بن حسین بن شعبه حرّانى ، از بزرگان قرن چهارم هجرى است ، وى معاصر شیخ صدوق و از مشایخِ شیخ مفید مى باشد ؛ کتابى دارد با عنوان «تحف العقول عن آلِ الرسول» ، و «التمحیص» بنگرید به ، الذریعه ۳ : ۴۰۰ ، رقم ۱۴۳۵ . [۳۹] . سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۶ . [۴۰] . سوره یس ، آیات ۱ ـ ۴ . [۴۱] . سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۷۹ . [۴۲] . سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۰۹ . [۴۳] . سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۲۰ . [۴۴] . سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۳۰ . [۴۵] . تحف العقول : ۳۲۳ . [۴۶] . سوره نور ۲۴ ، آیه ۳۶ . [۴۷] . الدرّ المنثور ۵ : ۵۰ . [۴۸] . المعجم الکبیر طبرانى ۳ : ۱۲۶ ، رقم ۲۸۸۱ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۸۸ ؛ لسان المیزان ۱ : ۵۰ ، رقم۱۱۵ . [۴۹] . الخصال : ۱۴۶ ، حدیث ۱۷۳ ؛ بحار الأنوار ۲۴ : ۱۸۵ ، حدیث ۲ . [۵۰] . المعجم الکبیر ۳ : ۱۲۷ ، رقم ۲۸۸۳ . [۵۱] . بصائر الدرجات : ۴۱۳ ، حدیث ۳ ؛ مختصر البصائر : ۹۰ ؛ بحار الأنوار ۲۳ : ۱۴۰ ، حدیث ۹۱ . [۵۲] . سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۷ . [۵۳] . الدرّ المنثور ۵ : ۲۲۰ . [۵۴] . معانى الأخبار : ۱۱۷ ، حدیث ۱ . [۵۵] . روضه کافى ۸ : ۱۰۷ ، حدیث ۸۲ ؛ بحار الأنوار ۲۴ : ۱۸۶ ، حدیث ۴ . [۵۶] . علاّمه ، شیخ الاسلام ، مولا محمّد باقر ، فرزند مولا محمّد تقى مجلسى رحمه الله ، معروف به مجلسى دوم ، در سال ۱۰۳۷ هجرى به دنیا آمد و در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ ه درگذشت ؛ آثار علمى فراوان از او برجاى مانده است ، مشهور ترین آنها کتاب «بحار الأنوار لدُرَرِ أخبار الأئمّة الأطهار» مى باشد که در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است نگاه کنید به ، مقدمه کتاب بحار : ۶۲ .و در «الکنى والألقاب ۳ : ۱۴۷» ضمن ترجمه مجلسى آمده است :شیخ ما ، صاحب مستدرک الوسایل ، گفت : هیچ کس در اسلام مانند این شیخ بزرگ و دریاى جوشان و ستیغ برافراشته ، توفیق نیافت ؛ ترویج مذهب [ شیعه ] و بلند ساختن کلمه حق ، و درهم شکستن حمله ها و یورشهاى مبتدعان ، و ریشه کن ساختن یاوه هاى ملحدان ، و احیاى سنّتهاى خاک نشسته [ و فراموش شده ] دین مُبین ، و نشر آثار ائمّه مسلمین ـ به طُرُق عدیده و انحاء مختلف ـ [ همه از توفیقات اوست ] بزرگترین و ماندگارترین آنها تصانیف ناب و آراسته فراوان است … . [۵۷] . مرآة العقول ۲۵ : ۲۶۰ . [۵۸] . سنن ابى داود ۴ : ۳۵۵ ، رقم ۵۲۱۷ . [۵۹] . سنن ترمذى ۵ : ۶۹۹ ، رقم ۳۸۶۹ (ترمذى مى گوید :: این حدیث حسن و صحیح است) ؛المستدرک على الصحیحین ۳ : ۱۷۲ ، رقم ۴۷۵۱ (حاکم مى گوید : این حیث براساس شرط شیخین صحیح است ، و آن دو نیاوردهاند) . [۶۰] . تهذیب الأحکام ۶ : ۱۰۷ ، حدیث ۵ . [۶۱] . احمد بن محمّد بن ابى بکر قسطلانى اَصلِ مصرى ِ شافعى ـ معروف به قَسطلانى ـ شهاب الدین،ابو العبّاس ۸۵۱ ـ ۹۲۳ ه محدّث و مُورّخ و فقیه ، ومُقْرِئ ، در [ ماه ] ذى قعده به مصر زاده شد و در آنجا بزرگ گردید ، و به مکه آمد ، و در [ ماه ] محرم در قاهره درگذشت ؛ از تصانیف اوست : «إرشاد السارى على صحیح البخارى » ، «المواهب اللدنیّة بالمنح المحمّدیّة» … معجم المؤلّفین : ۸۶۲ . [۶۲] . المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۲۳ . [۶۳] . الشفا بتعریف حقوق المصطفى : ۲۶۴ . ابو خارج ، زید بن ثابت بن ضحّاک انصارى ، دست ابن عبّاس را گرفت و بوسید و مى گفت : «امرشدیم که این گونه با اهل بیت پیامبران رفتار کنیم» نگاه کنید به ، شَذَراتُ الذهب ۱ : ۵۴ . [۶۴] . احادیث اهل البیت عن طُرُق اهل السنّة ۱ : ۵۵۲ ؛ به نقل از تیسیر المطالب : ۱۱۲ ؛ و در احقاق الحق ۱۱ : ۳۷۷ ، از کتاب «شرف النبى » ، اثر حافظ عبدالملک بن محمّد خرگوشى ، با اختلافى اندک ، نقل شده است . [۶۵] . تذکرة الفقهاء چاپ سنگى ۲ : ۴۶۰ . [۶۶] . مغنى المحتاج ۱ : ۳۶۷ . [۶۷] . اعانة الطالبین ۳ : ۱۹۵ . [۶۸] . إعانة الطالبین ۲ : ۱۳۷ . [۶۹] . کلمة التقوى ۱ : ۲۳۵ . [۷۰] . روضة الطالبین ۵ : ۹۴ .