از جمله چیزهایى که در توجیه منع از تدوین ذکر مى شود این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گرد آوردن حدیث در کتاب نداشته اند ، چون برحافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیارى بالایى برخوردار بوده اند بطورى که در این باره در سطح خارق العاده اى قرار داشته اند . این توجیه از ابو سعید خدرى ـ که از بزرگان منع از تدوین است ـ نقل شده است مى گوید :رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم براى ما سخن مى گفت و ما از بر مى کردیم ، شماهم از ما (بشنوید و) از بر کنید همانگونه که ما از پیامبرتان (شنیدیم و) از بر کردیم [۱] .از ابو موسى اشعرى نقل شده است که وقتى نوشته هاى پسرش ابو برده را به نزدش آوردند آب طلبید و آنها را شست و گفت :از بر کنید همان گونه که ما از بر کردیم[۲] .ابوطالب مکّى گوید :طبقه اوّل تابعین نوشتن حدیث را نمى پسندیدند و مى گفتند : از برکنید همان طور که ما از بر کردیم [۳] .
و ابن الصلاح گوید :شاید پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم اجازه نوشتن به کسى داده که از فراموشاش بیم داشته است و نوشتن را درباره کسى نهى فرموده است که به حافظه اش اطمینان داشته است (و او را نهى نموده) از ترس این که به کتاب تکیه نداشته باشد[۴] .ابن اثیر گوید :در ابتدا تکیه شان به حافظه و ضبط (احادیث) در دل و خاطره بود ـ بى آنکه اعتنایى به مکتوباتشان داشته و متّکى به نوشته هایشان باشند ، نوشته هایى که به جهت محافظت از این علم صورت گرفته بود ـ چنان که کتاب خداوند عزّ وجل را از بر کرده بودند . هنگامى که اسلام گسترش یافت و شهرها توسعه پیدا کرد و اصحاب درکشورهاى مختلف پراکنده شدند و فتوحات رو به فزونى گذاشت و بسیارى از صحابه از دنیا رفتند و یاران و پیروان آنان نیز پراکنده شدند و ضبط حدیث رو به کاستى گذاشت ، علماء محتاج تدوین حدیث و ثبت آن از طریق نوشتن شدند[۵] .سمعانى گوید :آنان نوشتن را نیز نمى پسندیدند تا مبادا شخص عالم بر نوشته تکیه کند بلکه (باید) به حافظه اش تکیه کند … هنگامى که اسناد احادیث طولانى گردید و همّتها اندک شد ، رخصت به نوشتن دادند[۶] .قاضى عیاض مى گوید :نوشتن را به این خاطر نمى پسندیدند … که بیم داشتند به کتاب تکیه شود و از بر کردن (حدیث) ترک گردد ، برخى از آنان حدیث رامى نوشتند و چون از بر مى کردند نوشته را از بین مى بردند امّا امروز ـ نیاز به نوشتن به جهت انتشار طرق (حدیث) و طول اسناد و قلّت حافظه و نارسایى فهم مى باشد[۷] .ابن حجر مى گوید :بدان که آثار پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم در عصر صحابه و تابعین بزرگ آنان به دوعلّت در کتب جامع تدوین نشده و مرتّب نبود :
۱ ـ آنان در ابتداى امر از این کار نهى شده بودند .
۲ ـ داراى وسعت حافظه و ذهن فعّال بودند[۸] .سیوطى نیز علّت عدم تدوین را همین دو امر دانسته است[۹] .ابو زهو مى گوید :علّت دیگرى که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم شروع به نهى نمودن آنان (!) از نوشتن حدیث کرد این بود که این ملکه[۱۰] از بر کردن حدیث که آان را ممتاز ساخته بود ، محافظت گردد ، آنان اگر مى نوشتند به نوشته ها تکیه مى کردند و نسبت به از بر کردن حدیث اهمال مى نمودند و به مرور زمان ملکه آنان (در حافظه) از بین مى رفت[۱۱] .شیخ عبد الغنى مى گوید :نظر دوّم این است که : از نوشتن حدیث به این خاطر نهى شد که بیم آن مى رفت آنان بر نوشتن تکیه کنند و از بر کردن را که جزوطبیعت و خصلت آنان بود مورد اهمال قرار دهند و به این ترتیب ملکه حافظه در آنان ضعیف گردد … از این جهت این نهى (ازنوشتن) مخصوص اشخاصى بود که حافظه قوى داشته و از فراموشى در امان بودند[۱۲] .
اشکالاتى بر این گفتار :
اوّل : کسانى که این توجیه را پذیرفته اند در تثبیت آن به اختلاف افتاده اند ،برخى از آنان این را به پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نسبت داده اند و گفته اند آن جناب به خاطرهمین توجیه از نوشتن نهى فرمود . و بقیه را چنین مى بینیم که این توجیه را علّتى دانسته اند که مسلمین بدین خاطر خودشان نوشتن را ترک کرده اند . سخن ما با گروه اوّل این است که : آنان ابتدا فرض کرده اند که نهى از جانب پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم صادر شده است ، سپس در پى توجیه آن ـ آنطورى که ذکر شد ـافتاده اند با این که در فصل اوّل همین بخش دانستیم که هیچ حدیثى منسوب (به پیامبر صلى الله علیه وآله) با سند متّصل و صحیح که به عنوان یک حجّت شرعى قابل اعتمادباشد درباره نهى نرسیده است . با این حال ، در همان اخبارى که به آن احتجاج کرده اند هیچ ذکرى از مسأله حافظه ، حتّى در حدّ یک اشاره ، نشده است . بنابراین نسبت دادن این تعلیل به شرع چیزى جز تیر به تاریکى انداختن نبوده و الحاد ورزیدن در کلام رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است و نسبت دادن این وجه به شارع کریم صحیح نیست . سخن ما با گروه بعد[۱۳] این است که : بر فرض این که این توجیه (منسوب به شرع نبوده و در آن ادّعاى ) نهى شرع از تدوین وجود نداشته بلکه توجیهى است که (در آن ترک تدوین) به جهت میل خود مانعین ذکر شده است ، (مى گوییم) : تردیدى نیست که مسلمین از قدرتى بالا در حفظ متون و بخاطر سپردن آن برخوردار بوده اند و این فضیلتى گرانقدر است که پیشینیان بزرگوار مرابرجستگى مى بخشد . همچنین تردیدى نیست در این که بکار بستن حافظه در امور شرعى بخصوص براى از بر کردن قرآن کریم و سنّت شریف ، کارى است که (از دیگرموارد) برتر و نیکوتر است . امّا لازمه برترى و نیکویى این امر ، حرمت شرعى نوشتن و ممنوع بودن آن نیست ! چه آن که ملازمتى میان این دو مطلب وجودندارد . لذا برخى از آنان مى نوشتند و وقتى از بر مى کردند ، (نوشته را) از بین مى بردند ـ چنان که قاضى عیاض نقل کرده است ـ و بر فرض این که آنان دوست نداشتند به کتاب تکیه شود ، صِرف این دوست نداشتن ، به معنى حرمت شرعى نیست بلکه به معنى عدم رغبت به نوشتن است و سبب آن بنا بر یک توهّم این است که نوشتن منجر به ضعف حافظه کسى مى شود که به کتاب تکیه کند و عزم وى را در بخاطر سپردن سست مى کند چراکه آنچه را مى خواهد از بر کند درکتاب مکتوب است . بنابراین بخاطر محافظت از قوّه حافظه و به جهت این که این خصلت نیکو رااز دست ندهند نوشتن را دوست نمى داشتند و این مطلقاً به معنى حرمت شرعى نوشتن نیست . پس وجود این قوّه ، دلیل بر عدم اتکاء آنان به نوشتن است چون میلى به نوشتن نداشتند ـ اگر این تعبیر درست باشد ـ نه این که دلیل بر حرمت شرعى آن (نوشتن) باشد . شیخ عبدالغنى عبدالخالق گوید : از بر کردن و نوشتن هر یک سهمى را در محافظت از شرع دارند ودر اغلب موارد وقتى یکى از آن دو قوّت مى یابد دیگرى ضعیف مى گردد و از همین جا یکى از عللى را که موجب شد صحابه شاگردانشان را به از بر کردن ترغیب نموده و از نوشتن نهى کنندمى شناسیم و این بدان جهت است که آنان چنین مى دیدند که تکیه بر نوشتن ملکه از بر کردن را در آنها ضعیف مى سازد و آن ملکه اى بود که بدان عادت کرده بودند و نفس آدمى به چیزى که عادت دارد متمایل است و چیزى را که با آن سازگارى نداشته و بر آن ناتوان است خوش نمى دارد [۱۴] .و این سخن خطابه اى است که هیچ امر علمى و استدلال به چیزى را در پى ندارد و بلکه از این موضوع به دور است چه آن که بحث فقط درباره حرمت تدوین است و این سخن چه ربطى به این مطلب دارد ؟ بنابراین وى (سخن را) در بازار امیال و عادتها خرج مى کند (و در پى آن است ببیند این بازار) چه چیز را دوست مى دارد و چه چیز را نمى پسندد (و کارى به این ندارد که حق کجاست) ! آیا این[۱۵] موجب آن مى شود که امرى بسیار مهم و شرعى همچون حدیث ترک شود و در معرض فراموشى و دیگر آفات قرار گرفته و از یاد برود و ضبط نگرددو به وسیله نوشتن و تدوین ثبت نگردد ؟! این اوّلین اشکال بر این توجیه است .
ثانیاً : به خاطر سپردن نصوص شرعى ، چه قرآن کریم و چه سنّت شریف ، ازمواردى نیست که تصریح به وجوب شرعى آن شده باشد بنابراین امرى واجبِ شرعى و مهمّى همچون حفظ سنّت و حدیث بدان معلّق نمى گردد . در این جا دو مطلب وجود دارد :
۱ ـ وجوب کفایى حفظ سنّت و حدیث و محافظت آنها .
۲ ـ عدم وجوب بخاطر سپردن و از بر کردن آنها . در مورد مطلب اوّل یعنى وجوب حفظ سنّت و حدیث ، گفته مى شود :
۱ ـ امور مهمّ این دین بر سنّت و حدیث متوقف است ، اکثر احکام شرعى ازسنّت و حدیث گرفته مى شود و به بسیارى از ابعاد ، شروط و جزئیّات آن از روى سنّت دانسته مى شود و اگر سنّت نبود جز اندکى از دین چیزى باقى نمى ماند . وشکّى نیست در این که محافظت احکام دین و جزئیّات شریعت از مهمترین واجبات بر مسلمین است چه آن که وقتى بجاى آوردن واجبات منوط به چیزى باشد ، آن چیز هم بخاطر رسیدن به آن واجبات ، واجب مى گردد و این در علم اصول فقه ثابت است .
۲ ـ اوامر شرعى به وجوب التزام به سنّت و وجوب پیروى از آن و کفرمخالفان و معارضان سنّت ، بسیار فراوان است . حجیّت سنّت از طریق کتاب و سنّت (حدیث) قطعى و اجماع ثابت شده است و این مسلّم است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بر هرچه حکم فرماید ، همان ، حکم خداست و این مطلب در باب خود در کتب اصول و کتب حدیث به تفصیل آمده است[۱۶] .وقتى سنّت داراى چنین منزلتى باشد حفظ آن بخاطر عمل به آن ، واجب است چراکه اخلال در حفظ آن موجب اخلال در عمل به آن و کوتاهى در حقّ آن خواهد بود و این با وجوب آن منافات دارد .
۳ ـ علماء تصریح دارند به این که تصنیف علوم ، واجب کفایى است وتردیدى نیست در این که حدیث و علوم مربوط به آن از برترین علوم پس ازکتاب خدا و علوم قرآنى است بنابراین نوشتن آن نیز واجب است . زرکشى (در کتاب قواعد خود) مى گوید :تصنیف علوم بر کسانى که خداوند به آنان فهم و علم عطا فرموده است واجب کفایى است و اگر تصنیف رها شود علم از دست مردم خواهد رفت[۱۷] .و درباره مطلب دوّم ، یعنى عدم وجوب بخاطر سپردن آن (سنّت و حدیث) گفته مى شود : با وجود اقرار به این که از بر کردن و بخاطر سپردن حدیث از جمله فضائل و مکارم است ، این کار از واجبات نمى باشد چراکه
۱ ـ اتفاق نظر وجود دارد بر این که (از بر کردن) براى شخص مسلمان ازجمله واجبات نیست ؛ نه واجب عینى ، نه واجب نفسى و نه واجب تعبّدى ، مگراین که به جهت نذر یا عهد یا سوگند واجب شود و این حکمى خاص براى شخص مکلّف خواد بود (و ربطى به دیگر مکلّفین ندارد) امّا درباره این که از برکردن حدیث یکى از واجبات اولیّه بر مسلمین بوده باشد ، کسى را نیافتیم که چنین نظرى را داشته باشد . من نمى دانم چرا این طرفداران نهى از تدوین در مقابل کتاب و نوشتن و تدوین این همه به از بر کردن و حافظه و به خاطر سپردن تأکید مى ورزند و چرااین گونه براى رعایت حفظ و از بر کردن مى کوشند ؟! حال آن که در روایات و آیات شریعت درباره لزوم از بر کردن در حدّ یک صدم آنچه دال بر ضرورت کتاب و لزوم نوشتن است ، نمى یابیم . وقتى از بر کردن در این پایه از اهمیّت است چرا شارع ر هیچ یک از نصوص و حتّى در هیچ یک از روایات مربوط به اجازه یا منع تدوین ، به صراحت به این کار تأکید نکرده و نسبت به مواظبت بر این کار ترغیب نفرمود ؟! در حالى که مجموعهاى بزرگ از آیات و روایات و آثار مربوط به کتاب و نوشتن و ادوات آنها وارد شده است که به روشنى گویاى رغبت شارع به تدوین است[۱۸] .
۲ ـ دست یافتن انسان به قوّه از بر کردن و به خاطر سپردن اختیارى نیست بلکه این یک موهبت الهى است یا این که به جهت اسبابى تکوینى براى شخص حاصل مى شود و یا این که بخاطر معالجه خاص جسمى بدست مى آید و به راحتى و آسانى براى هرکس به مقدار فراوان حاصل نمى شود[۱۹] و در شریعت تحصیل این اسباب و معالجات به عنوان تکلیفى واجب خواسته نشده است . چگونه شخص مسلمان را به از بر کردن حدیث و به خاطر سپردن آن تکلیف کنند در حالى که بدست آوردن این قوّه بر او واجب نیست ؟ و چگونه امرى واجب ومهمّى چون حفظ و صیانت حدیث معلّق بر امرى غیر اختیارى مى شود؟ به وجدان ملاحظه مى شود که این قوّه در تمامى افراد این امّت وجود نداردبلکه کسانى که به عارضه فراموشى مبتلا هستند فراوانتر از حافظان و تیزهوشان اند که از نوادر بشمار مى آیند .استاد یوسف العشّ در مقدّمه گرانقدرش بر کتاب «تقیید العلم» مى گوید :اگرچه این نظر به حافظه عرب افتخار مى بخشد که (ادّعا شودحدیث) از طریق ثبت و نوشتن جمع آورى نشد زیرا عرب قوّتى در حافظه داشت که او را در جمع آورى علم و عدم فراموشى یارى مى کرد … (امّا) همین نظر راه طعنه را بر علم عرب هموار مى سازدچه آن که حافظه اکثر مردم ضعیفتر از آن است که همه علم را دربر گیرد و آن را از تباه شدن حفظ نموده و از پش و پلا شدن باز داردو هرچند حافظه جمعى از مردم قوى باشد تاگزیر حافظه دیگران ضعیف و سست است بنابراین آنها را ناتوان ساخته و معارفشان را ضعیف نموده است[۲۰] .از این جها نهایت اشکال را در پاسخ ابو سعید خُدرى به سخن ابو نضره مى فهمیم که وقتى (ابو نضره) به او گفت : «خوب بود براى ما مى نوشتید چون مااز بر نمى کنیم» پاسخ داد : «ما براى شما نمى نویسیم … از بر کنید »[۲۱] .مى بینیم که این راوى به جهت عدم (توانایى در) حفظ از ابو سعید کمک مى خواهد ـ شاید هم این را به جهت احتیاط براى ضعیفترین حالات وبعیدترین احتمالات که همان صورت عدم امکان حفظ است گفته باشد[۲۲] . امّاابو سعید بر همان نظر خود یعنى لزوم از بر کردن پاى مى فشارد ! آیا این تکلیف کردن به چیزى که توانش نیست نمى باشد ، چیزى که عقل آن را نمى پذیرد ؟ چرا ابو سعید از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ـ که زبان گویاى شریعت بود ـ نیاموخت که به شخصى که از ضعف حافظه شکوِه کرد فرمود : «از دستت کمک بگیر» ؟! آیا ماباید رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم را اسوه و سرمشق قرار داده و سخن آن حضرت را حجّت بدانیم یا باید ملتزم به سخن و دستور ابو سعید باشیم ؟!
۲ ـ قرآن کریم که وحى مقدّس الهى است ، با این که متن آن محدود و در یک جلد است و محافظت آن از ضروریّات دین و بدیهیّات شرع مبین است و از بدیهى ترین واجبات بر مسلمین است و از جانب شرع تأکید بر استحباب از برکردنش رسیده است[۲۳] ، امّا هیچ کس نگفته است که از بر کردن آن واجب است ،بلکه مى بینیم مسلمین از سرآغاز اسلام تا امروز اهتمام به نوشتن ، تدوین و ثبت و ضبط آن به شیوه ها و وسایل مختلف داشته اند ، حتّى در احادیث آمده است که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم خودش شخصاً در امر نوشتن قرآن از همان ابتداى نزول آن نظارت داشته است . اگر از بر کردنِ چیزى واجب بود ، در مورد قرآن واجبتر بود . و اگر توانایى در حفظ و قوّه حافظه مانع از نوشتن چیزى بود از همه بیشتر مانع نوشتن قرآن مى شد[۲۴] .وقتى چنین نبود و نوشتن مانع از بر کردن نبود بلکه مایه تأکید آن بود[۲۵] ، باید در مورد حدیث نیز چنین باشد . این اشکال دوّمى است که ما درباره این توجیه داریم .
ثالثاً : نوشتن منافاتى با از بر کردن ندارد بلکه موجب تأکید بر آن و مایه قوّت آن است . مى بینیم که شرع درباره از بر کردن قرآن کریم و بخاطر سپردن آیات آن ترغیب مى کند و درباره نوشتن و تدوین قرآن نیز ترغیب مى کند و امر نوشتن آن را کاتبان وحى تحت نظارت خودِ شارع بر عهده دارند ومسلمین در طول قرون با جدیّت نسبت به نوشتن آن کوشیده اند بى آن که این امر تأثیرى در حفظ و از بر کردن آن داشته باشد . لذا در حدیثى شریف از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود : دل به نوشتن اعتماد مى کند[۲۶] . و قبلاً به حدیثى از امام صادق علیه السلام اشاره داشتیم که به بزرگ راویان عصر خویش ـ ابو بصیر ـ فرمود : بنویسید ، چه آن که شما از بر نمى کنید مگر وقتى بنویسید[۲۷] .بنابراین امام علیه السلام نوشتن را از قوى ترین وسایل براى به خاطر سپردن مى داند و این همان واقعیتى است که تجربه آن را تأکید مى کند از این جهت که نویسنده یک متن در هنگام نوشتن ، چشمش را که متن را مى بیند به کار مى بندد و دستش را که متن را مى نویسد به کار مى گیرد و با فکرش آنچه را مى نویسد دنبال مى کند . بنابراین در یک حال واحد ، به آن متن ، سه چیز پیوند مى خورد و این موجب ثبوت آن متن به شکلى قوى در حافظه اش مى شود و با تأکیدى بیشتر به خاطرش سپرده مى شود . بدین ترتیب فاصله فراوان مانعین تدوین را از راه درست و حق مى فهمیم . حافظان حدیث نیاز شدید خود را به نوشتن اظهار نمودهاند و چه بسیارحافظ (حدیث) که حدیث را نوشته است و چه بسیار نویسنده (ى حدیث) که حدیث را از بر کرده است ! بلکه در میان مؤلّفین کتابهاى بزرگ کسانى را مى یابیم که از همه مردم بیشتر مطلب از بر دارند . ابن المبارک گوید : اگر کتاب نبود از بر نمى کردیم[۲۸] .و شافعى مى گوید :خدا شما را رحمت کند ، بدانى دکه این علم مى رمد چنان که شترمى رمد پس کتابها را حریم آن و قلمها را چوپان آن قرار دهید[۲۹] .و عبداللّه بن احمد بن حنبل مى گوید :پدرم ـ با وجود این که از بر بود ـ ندیدم بدون کتاب حدیث گوید بجز کمتر از یکصد حدیث[۳۰] (که فقط آنها را از بر گفت) !جعفرطیالسى مى گوید :شایسته است که طالب حدیث پوششى از صداقت و ردایى از کتاب داشته باشد[۳۱] .و جمعى از محدّثین بخاطر از بین بردن حدیث پشیمان شده ا ند : عروة بن الزبیر (م۹۴) گوید :حدیث را نوشتم سپس از بین بردم ، دوست داشتم مال و فرزندانم را فدایش مى کردم امّا آن را از بین نمى بردم[۳۲] .و منصور بن المعتمر مى گوید : دوست داشتم مى نوشتم ، بجاى آن چنین و چنان (غراماتى ) برعهده من بود ، به مقدار علمى که دارم از دستم رفت[۳۳] .حال چگونه نوشتن منافى از بر کردن است در جایى که این حافظان آرزوى نوشتن دارند ؟! چگونه خواسته اند که فقط به حافظه تکیه شود در حالى که زید بن ارقم ـ که از راویان حدیث و از صحابه اى است که بسیار شنیده است ـ تصریح دارد به این که دچار فراموشى شده است . حصین بن سمره به او مى گوید :اى زید ! تو خیر فراوانى را به خود دیده اى ، رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم را دیده اى ، حدیث او را شنیده اى ، به همراهش جنگیده اى ، با او نماز خوانده اى و خیر فراوانى را به خود دیده اى .زید گفت : اى پسر برادرم ! بخدا سوگند سنّ من زیاد شده و میان من با زمان حیات آن جناب فاصله زیادى افتاده است و بخشى از آنچه از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم حفظ داشتم ، فراموش کرده ام . آنچه حدیث برایتان مى گویم بپذیرید و آنچه نمى گویم را بر من تکلیف نکنید …[۳۴] .
رابعاً : فقط تکیه به حافظه نمودن موجب مى شود که وهم و خطا به حدیث راه یابد و پوشیده نیست که اجتناب از خطا در حدیث ـ به جهت اهمیّت امر آن ـ ضرورى و واجب است چراکه حدیث منسوب به رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است واحکام شرع بر پایه آن استوار است . بنابراین اهمال در امر آن منجر به تحریف دین و سستى در امر شرع مبین است . تردیدى نیست ر اى که نوشتن وسیله اى است که موجب محکم کارى بوده واین همان چیزى است که در یک چنین جایگاه خطیرى ، مطلوب است . ابن اثیر درباره نوشتن سخن گفته و مى گوید :بخدا سوگند که این کار اصل است ، چراکه خاطر آدمى غفلت مى ورزد و ذهن پهان مى کند و یاد سستى مى ورزد امّا قلم حفظ مى کند و فراموش نمى کند[۳۵] .و ایّوب بن عیینه ( م۱۶۰) وقتى از بر حدیث مى گوید از روى توهّم مى گوید وبه غلط مى افتد ، امّا کتابهایش ـ در اصل ـ صحیح است[۳۶] . و ابو داود طیالسى (م۲۰۳) در حدیث وقتى از بر گفت خطا کرد و سپس سعى کرد آن را تصحیح کند[۳۷] .ابن شبّه گوید : عبدالعزیز در حدیثش بسیار غلط مى گفت چراکه وى کتابهایش راسوزانید و حدیث را فقط از بر مى گفت[۳۸] .احمد بن حنبل مى گوید :براى ما گروهى از بر حدیث گفتند و گروهى از روى کتابهایشان ،امّا آنان که از روى کتابهایشان براى ما حدیث گفتند (گفتارشان)محکمتر بود[۳۹] .وى همچنین مى گوید :اگر نوشتن آن ـ یعنى حدیث ـ نبود ما الآن چه بودیم[۴۰] ؟!به احمد گفتند .: کدامیک (از این دو پیامبر) برایت محبوبترند : یونس یااسرائیل[۴۱] ؟ گفت : اسرائیل ، چون که او صاحب کتاب بود[۴۲] .و عطاء بن مسلم خفّاف کتابهایش را دفن کرد سپس از بر حدیث گفت و به وهم افتاد . و محمّد بن ابراهیم بن مسلم بغدادى (م۲۷۳) از بر حدیث گفت و خطا کرد ،آنگاه ابن حبّان گفت : از احتجاج (با او) خوشم نمى آید مگر در مواردى که از روى کتابش برایم حدیث گوید[۴۳] .و حازمى صورت بیست و چهارم از ترجیحات میان دو حدیث که قابل جمع نیستند را چنین قرار داده است : این که راوى یکى از دو حدیث علاوه بر حفظ بودن حدیث ، صاحب کتابى باشد که بدان مراجعه کند و راوى دیگر فقط از بر باشد و به کتاب مراجعه نکند ، در این صورت حدیث اوّل سزاوارتر است به این که محفوظ باشد چراکه خاطر آدمى گاه ناتوان مى ماند . على بن المدینى گوید : احمد گفت : هرگز حدیث مگو مگر از روى کتاب[۴۴] !یحیى بن مَعین در سخن خویش مبالغه نموده و گوید :با دست خودم دو میلیون حدیث نوشتم . و مى گوید :اگر حدیثى را پنجاه بار نمى نوشتیم آن را نمى شناختیم[۴۵] .و ابن المدینى گوید :علم مردم به ابن مَعین منتهى مى شود ، من از چهل سال پیش که به بغعداد آدم کسى که با من مذاکره مى کرد احمد بن حنبل بود ، گاه پیش مى آمد که در یک چیز به اختلاف مى افتادیم آنگاه از یحیى بن مَعین مى پرسیدیم و او برمى خاست و آن را (از کتابش) بیرون مى آورد و چقدر به محل حدیثش (در کتاب خود) آشنا بود[۴۶] !و از ابن مَعین نقل شده است که گفت :اظهار مرکّب دان عزّت است[۴۷] .ماوردى مى گوید :چه بسا (آدمى ) به از بر کردن و تصوّر خویش اعتماد کند و از ثبت علم در کتابهایش غفلت ورزد ، به اعتماد آنچه در ذهنش مستقر شده است ، در حالى که این خطاست چراکه شک عارض مى شود وفراموشى بطور اتفاقى پدید مى آید .خلیل بن احمد مى گوید : آنچه را در کتابهاست سرمایه قرار ده وآنچه را در قلبت است مخارج بشمار[۴۸] !و ابن جوزى ـ پس از آن که دفن کتب و نابود ساختن آنها را فریب ابلیس مى شمارد ، چنین مى گوید :بدان که دلها بر صفاى خود باقى نمى ماند بلکه زنگار مى گیرد ونیازمند جلاء است و جلاى آن نگریستن در کتاب علم است [۴۹] .نوشتن از جهت اهمیت و اعتبار ، کارى برابر با حدیث گفتن شد به گونه اى که مى توان گفت : «قلم یکى از دو زبان است»[۵۰] . و این مطلب از پیشینیان بجاى مانده است که گفته اند : آنچه نوشته شود برجایمى ماند و آنچه از بر شود فرار مى کند . دکتر یوسف العشّ مى گوید :علم ، خیانت نمى پذیرد و جویاى اخلاص است ، و پیروز نمى شودمگر به ثبت شدن و جز تدوین چیزى نگهدار آن نیست[۵۱] .دکتر فؤاد سزگین نیز در این باره نظرى دارد ، مى گوید :اساساً راههاى تحمّل[۵۲] حدیث تکیه اش بر نصوص مکتوب است .و مى گوید :در همه حالات … مى بینیم تنها مراحل از بر کردن دو مرحله ابتدایى است : شنیدن و خواندن . واقعى این است که نصوص تدوین شده در این دو حالت نیز ضرورى مى باشند ، وى معتقد است : از همان ابتداء ، در نقل حدیث جز به نصوص تدوین شده توجّه نمى شد و اسانید در بر دارنده نامهاى مؤلّفین مى باشد[۵۳] . دکتر رفعت مى گوید :حقیقت این است که (کتاب) نقش مهمّى را در تقویت و استحکام احادیث و یارى علماء در حفظ روایاتشان از فراموشى و نیز حفظ روایاتشان در جایى که بخاطر مخالفت دیگران متّهم شوند ، ایفا کرد[۵۴] .
مقایسه میان از بر کردن با نوشتن
۱ ـ نوشتن در تعارض با از بر کردن نیست بلکه از جهت محافظت متن ، هم پایه آن است . شافعى نوشتن و شنیدن را در یک مرتبه واحد قرار داده است و در خصالِ راوى مى گوید :اگر از بر حدیث مى گوید (باید) حافظ باشد و اگر از روى کتابش حدیث مى گوید باید حافظ[۵۵] کتابش باشد . و اگر حدیثى را گفت که مشترک با حدیث حافظانِ حدیث بود ، باید با حدیث آنها موافق باشد[۵۶] .دکتر رفعت گوید :ضبط (حدیث) به یکى از این دو طریق یا به هر دو طریق ـ با هم ـ است :
۱ ـ کمک گرفتن از حافظه ـ اگر حافظه اى رزقش شده باشد که آنچه مى گیرد جمع نموده و حفظ کند .
۲ ـ کمک گرفتن از کتاب که روایاتش را به آن سپرده است و آن رامصون مى دارد و به طور کلّى به آن تکیه مى کند یا این که او را دربخاطر سپرده یارى مى کند[۵۷] .و مى گوید :بالاترین درجات ضبط (حدیث) به خاطر سپردن حدیث همراه با کتاب است یعنى هر دو طریق را با هم داشتن .احمد مى گوید : یحیى بن سعید حدیث را از وکیع ، عبدالرحمن بن مهدى ، یزید بن هارون و ابو نُعیم بهتر ثبت مى کرد در حالى که اینان همگى بزرگان اند ، چه آن که او (یحیى ) هرچه را مى شنید هم مى نوشت و هم از بر مى کرد[۵۸] .
کسى که حدیث را تدوین مى کند بهتر ازدیگران آن را نقل مى کند
ابن المبارک مى گوید :من کسى را ندیدم که از زُهْرى به نقل از معمر نقل کند مگر این که آن چه نقل مى کرد از یونس بود چراکه یونس همه چیز را مى نوشت[۵۹].
۲ ـ از برداشتن (حدیث ، آدمى را) از کتاب بى نیاز نمى کند . المعلّمى گوید :کسانى که حدیث را مى نوشتند از هرکه نقل مى کردند فقط از اصل کتابش نقل مى کردند . عبدالرزّاق صنعانى شخصى ثقه (مورد اعتماد) و حافظ (حدیث) بود با این حال احمد بن حنبل و یحیى بن معین جز از اصل کتابش نقل نمى کردند و بدان گوش نمى سپردند[۶۰] .و ابن المدینى درباره احمد بن حنبل مى گوید :در میان اصحاب ما کسى بیش از وى (حدیث) از حفظ نبود … و اوجز از روى کتاب حدیث نمى گفت و براى ما اسوهاى نیکو بود[۶۱] .
۳ ـ ننوشتن (حدیث) منجر به اضطراب و آشفتگى (آن) مى شود . احمد درباره عکرمة بن عمّار مى گوید : احادیثى که به نقل از یحیى آورده است ضعیف است و صحیح نمى باشد ، یحیى بن القطّان نیز همین را گفته است . علّت این مسأله ـ آن طور که بخارى مى گوید ـ این است که وى کتابى نداشته است بنابراین حدیثش آشفته شده است[۶۲] .
۴ ـ داورى جُستن از کتابها . عبداللّه بن المبارک مى گوید :هرگاه مردم در حدیث شعبه به اختلاف افتادند ، کتاب غُندُر بین آنان داور بود[۶۳] . و آنان حدیثى را از ابن جریح نپذیرفتند و او به کتابش مراجعه نمود و گفت : ببین ! ابو جعفر محمّد بن على علیه السلام به من خبر داد[۶۴] .شافعى گوید :از میان محدّثین کسى که غلط هایش زیاد است و کتاب صحیحى (به عنوان) اصل ندارد ، حدیثش پذیرفته نیست[۶۵] .
۵ ـ از بر بودن شرط نیست . بزّاز درباره عاصم بن ابى النجود گوید :کسى را نمى شناسیم که حدیث را ترک کرده باشد با این که وى حافظ نبود[۶۶] .تهانوى در شرح بر این مطلب مى گوید :بنابراین از بر کردن ، شرطى براى صحّت حدیث نیست [۶۷] .ابن حجر در شرح حال عبدالواحد بن زیاد العبدى از قطّان نقل مى کند که وى اشاره به سستى و ضعف وى نمود و گفت : من هرگز ندیدم حدیثى بجوید و من با حدیث اعمش با او مذاکره مى کردم امّا او یک حرف آن را نمى شناخت . ابن حجر مى گوید :این مطلب ضررى به او نمى زند چراکه وى صاحب کتاب بود و آن جماعت[۶۸] این مطلب را با دلیل ثابت کرده اند[۶۹] .تهانوى در شرح این مطلب مى گوید :یعنى از بر حدیث نمى گفت و کسى که از روى کتاب حدیث گوید از بر بودنش اهمیّتى ندارد بلکه تکیه اش بر کتاب خویش است[۷۰] .
۶ ـ در خاتمه این که :
آیا فایده از بر کردن بیش از نوشتن است ؟ آیا نوشتن بدون از بر بودن قوّت بشمار مى آید ؟
شیخ دکتر عبدالغنى عبدالخالق این دو ادعا را مطرح نموده است و ناگزیر بایدحقیقت امر را درباره این دو مطلب دانست و به این دو سؤال پاسخ داد : در مورد مطلب اوّل مى گوید :در اکثر اوقات از بر کردن همراه با فهم و ادراک معنى و محقّق شدن آن است بگونه اى که همین امر موجب آن مى شود که الفاظ فراموش نشود و آدمى را وادار مى سازد که پى در پى به خاطر و حافظه اش مراجعه کند (و تکرار کند) تا آن که مطمئن شود فراموش نمى کند . سپس آنچه را حفظ کرده است در هر زمان و مکانى درسینه دارد و در همه حالات ، در وقت نیاز ، بدان رجوع مى کند واین او را به زحمت و رنج نمى اندازد بر خلاف نوشتن[۷۱] . سپس نقیض همه این امور را درباره نوشتن ذکر نموده و مى گوید :به علّت همین جهات ناقلان علم جاهلان اند و مثال آنان مانند الاغ است که کتابها را حمل مى کند و این از مهمترین اسباب از بین رفتن علم و انتشار جهل است . مى گویم : این سخن تماماً چیزى جزى مغالطه نیست چه آن فوایدى را که براى از بر کردن برشمرد این طور نیست که فقط ملازم با آن باشد و ملازم با نوشتن نباشد :
۱ ـ از بر کردن ملازم با فهم نیست
مى دانیم که بسیارى از محفوظات غیر مفهوم مى ماند و بسیارى از کسانى که مطالب را از بر مى کنند محفوظاتشان را نمى فهمند همچنان که بسیارى از مطالب قابل فهم در خاطر نمى ماند و بسیارى از کسانى که مى فهمند از بر نمى کنند . فهم ، چیز دیگرى است و داراى اسباب و عوامل خاص خودش مى باشد و ربطى به از بر کردن و نوشتن ندارد گرچه که هریک از این دو و یا هر دوى آنهاگاه در حصول فهم و یا سرعت آن مؤثرند . بلکه در میان علماء چنین مشهور است که حافظان در میان طلاّبى هستند که چندان باهوش نبوده و زود فهم نیستند و کسانى که خوب مى فهمند غالباً حافظه خوبى ندارند ! از حکماء نقل شده است که مى گویند : فهم و از بر کردن به طور کامل با هم جمع نمى شوند چه آن که فهم رطوبت زیادى را در مغز مى طلبد در حالى که از بر کردن خشکى فراوان را در مغز مى طلبد و جمع میان آن دو به گونه برابر (در حدّ کمال) بطور طبیعى ممکن نیست[۷۲] .
۲ ـ براى تحقّق معنا (در ذهن) از بر کردن مطلب بیش از نوشتن آن کارساز نیست : مگر نه این است که کتاب طور فراوان در اختیار انسان است و مى تواند پى در پى به آن مراجعه نماید تا این که معانى آن را بفهمد و صحّت آنچه فهمیده است برایش محقّق گردد ، چنان نزد علماء و محقّقین همین گونه عمل مى شود ؟
۳ ـ درباره این که (ادّعا شد) از بر کردن آدمى را به مراجعه وادار مى سازد(مى گوئیم بر خلاف این مطلب ، مى گویند : کتاب از آن جهت که محفظه اى است مورد اطمینان که کم نمى کند و آفتهاى حافظه همچون سهو و فراموشى و حواسپرتى و غفلت بدان راه نمى یابد ، بیشتر (از حافظه) مورد اعتماد است .
۴ ـ درباره مسأله زحمتِ نوشتن (مى گوییم) : این سخن مناسب حال بازار حمّالان است و مناسب این نیست که در کتابهاى علمى و مباحث تحقیقاتى بدان استدلال شود . آیا ممکن است که طالب علم یا شخص عالم از کتاب بى نیاز باشد ؟سنگینى وزن یک کتاب چقدر است ؟ هرچه هم حفظش کامل و علمش زیاد باشد . آیا هرکه کتابهایى را حمل کند یا این که مالک آنها گردد خطاکار است ودرباره اش باید این مثال را زد ؟ در حالى که این مثال براى کسى است که به علمش عمل نمى کند ، هرچند کتابى هم نداشته باشد ! این خطایى بزرگ است براى این دکتر بزرگ ! حق این است که براى هریک از دو طریق ، از بر کردن و نوشتن ، تفاوتهایى خاص و محاسن متفاوتى است و قیاس میان کسى که از بر مى کند و نمى نویسد یا مى نویسد و از بر نمى کند قیاس درستى نیست چراکه اساساً میان آن دو منافاتى وجود ندارد بلکه نوشتن بر قوّه حافظه و استحکام آن مى افزاید و هریک از این دودر حوزه خاص خود و هنگام نیاز به آن ضرورى است .من نمى دانم چطور این دکتر چنین سخن عجیب و غریبى را گفته است درحالى که وى در نزد علماء حافظ حدیث تألیفاتى را مى یابد که آنان محفوظات خویش را در آن نوشته اند . امّا پرسش دوّم این است که : آیا نوشتن بدون از بر بودن قوّت به شمارمى آید ؟ این دکتر (عبدالغنى عبدالخالق) در این باره مگوید :نوشتن ، مفید ظن است ـ چنان که دانستى ـ در حالى که مطلبِ از برشده چنین نیست (مفید ظن نیست) لذا مى بینیم علماء اصول درجایى که حدیث مسموع با حدیث مکتوب به تعارض مى افتد مورداوّل را ترجیح مى دهند .آمُدى مى گوید : امّاترجیحاتى که به نقل (حدیث) باز مى گرددعبارتند از :
اوّل : این که نقل یکى از دو خبر از طریق شنیدن از پیامبر علیه السلام باشد ونقل دیگر از روى کتاب باشد ، در این صورت روایت شنیده شده ترجیح دارد چون از دسترس تصحیف و غلط دورتر است[۷۳] .همچنین مى بینیم علماء حدیث پس از آن که درباره صحّت نقل حدیث از طریق شنیدن اتفاق نظر دارند درباره صحّت نقل از طریق ارائه و نوشتن اختلاف دارند .تا آنجا که مى گوید : در مجموع ، احتمالات (خطا) در نوشتن بیشتراز حدیث گفتن بصورت شفاهى است و لذا اختلاف درباره اوّلى وجود دارد امّا درباره دوّمى وجود ندارد .گرچه که صحیح این است که جواز اعتماد به آن (نقل از طریق نوشتن) نیز داده شود البته با شرایطى که ابن حجر به برخى از آنها تصریح نموده است [ ۷۴] .مى گویم : این که حدیث شنیده شده بر حدیث مکتوب شده ترجیح داشته باشد مطلق نیست بلکه برخى از علماء این دو را یکسان دانسته اند و برخى از آنها نوشتن را بر آن مقدّم داشته اند . گذشته از این ، کسانى که شنیدن حدیث را (بر نوشتن) مقدّم داشته اند علّت مقدّم بودن آن را دورى از غلط و تصحیف ذکر کرده اند در حالى که اگر ضبط در نوشتن به گونه اى انجام شود که مورد اطمینان باشد ، آنگاه شنیدن بر نوشتن مزیّتى پیدا نخواهد کرد بلکه نوشتن مزایایى همچون پایدارى و دوام را داراست که شنیدن فاقد آن است و ما درباره آن «نوشتن» ى سخن مى گوییم که شرایط صحّت و ضبط در آن جمع شده باشد . درباره جایگاه نوشتن در میان راههاى مختلف تحمّل حدیث ، در کتابمان «الطرق الثمان …» بحث کردهایم ، به آنجا مراجعه نمایید . پس از ذکر همه این مطالب مى پرسیم : آیا جایى براى این سخن مى ماند که گفته شود : «از بر کردن (ما را) از تدوین بى نیاز مى کند» ؟
[۱] . تقیید العلم : ۳۶ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۶۴ . [۲] . تقیید العلم : ۴۰ . [۳] . قوت القلوب ۱ : ۱۵۹ . [۴] . مقدّمة ابن الصلاح : ۳۰۱ ؛ علوم الحدیث ابن الصلاح : ۱۸۲ . [۵] . جامع الاصول ۱ : ۴۰ . [۶] . ادب الاملاء والاستملاء : ۱۴۷ . [۷] . الالماع : ۱۴۹ . [۸] . هدى السارى : ۴ . [۹] . تدریب الراوى ۱ : ۴۰ . [۱۰] . ملکه یعنى صفت غیر قابل تغییر در نفس . م [۱۱] . الحدیث والمحدّثون : ۱۲۳ . و نگاه کنید : ۴۹ و۵۰ . [۱۲] . حجیّة السنّة : ۴۲۸ . [۱۳] . یعنى آنان که معتقدند پاسدارى از حافظه علّتى بود که مسلمین خودشان نوشتن را ترک کنند . م [۱۴] . حجیّة السنّة : ۴۰۵ . [۱۵] . پاسدارى از ملکه حافظه و عادت به از بر کردن . م [۱۶] . کتاب حجیّة السنّة از دکتر شیخ عبدالغنى عبدالخالق مصرى استاد الازهر و رئیس بخش اصول فقه در دانشگاه الشریعة به این بحث اختصاص یافته است . [۱۷] . قواعد التحدیث قاسمى : ۳۷ . [۱۸] . ما در بخش اوّل ، مجموعه اى از این نصوص را آوردیم . [۱۹]نگاه کنید به کتاب «الحطة» سیّد صدّیق حسن خان : ۴۷ . [۲۰] . تقیید العلم : صفحه ۸ از مقدّمه . سپس مى پرسیم آیا حدیث مختص به عرب بوده است ؟! [۲۱] . تقیید العلم : ۳۶ . [۲۲] . یعنى راوى یک احتمال خیلى ضعیف هم داده است که فراموش کند . م [۲۳] . نگاه کنید به : اربعون حدیثاً بکرى : ۶۹ . [۲۴] . نگاه کنید به : الفوائد الطوسیّة حرّ عاملى : ۲۴۲ فائده ۵۷ . [۲۵] . بحث ما در این باره خواهد آمد . [۲۶] . الکافى (کلینى ) ۱ : ۴۲ ح۸ باب روایة الکتب ، کتاب فضل العلم . [۲۷] . همان ، ح۹ . [۲۸] . تقیید العلم : ۱۱۴ . [۲۹] . همان . [۳۰] . الالماع قاضى عیاض : ۲۲۵ ؛ ادب الاملاءوالاستملاء : ۴۷ . [۳۱] . ادب الاملاء والاستملاء : ۴۷ . [۳۲] . تقیید العلم : ۶۰ . [۳۳] . تقیید العلم : ۶۰ . و نگاه کنید : تذکرة الحفّاظ ذهبى ۱ : ۱۴۲ وى فقط این گفته او را نقل مى کند :من هرگز حدیثى ننوشتم . [۳۴] . مسند احمد ۴ : ۳۶۶ . [۳۵] . جامع الاصول ۱ : ۴۰ . [۳۶] . العلل ابن ابى حاتم : ۴۰ ؛ تهذیب التهذیب ۱ : ۴۰۹ [۳۷] . تهذیب التهذیب ۴ : ۱۸۶ . [۳۸] . أخبار المدینة المنوّرة ۱ : ۱۲۳ . [۳۹] . تقیید العلم : ۱۱۵ . [۴۰] . همان . [۴۱] . یعنى یعقوب علیهالسلام . [۴۲] . تهذیب التهذیب ۱ : ۲۶۲ . [۴۳] . تهذیب التهذیب ۹ : ۱۵ و۱۶ . [۴۴]الاعتبار حازمى : ۱۷ . و نگاه کنید : ادب الاملاء : ۴۷ . [۴۵] . تذکرة الحفّاظ ذهبى ۲ : ۴۳۰ . [۴۶] . همان ۲ : ۴۲۹ ؛ تهذیب التهذیب ۱۱ : ۲۸۰ . [۴۷] . الکامل ابن عدى ۱ : ۱۳۳ . [۴۸] . ادب الدنیا والدین : ۶۶ . [۴۹] . نقد العلم والعلماء : ۳۱۷ . [۵۰] . این مطلب از قول ابو دلف عجلى در کتاب ادب الکتّاب صولى : ۷۴ نقل شده است . و نگاه کنید : ادب الاملاء (سمعانى ) : ۱۵۹ ؛ مغنى اللبیب (ابن هشام) : ۵۸۷ ؛ التمثیل والمحاضره : ۱۵۵ . [۵۱] . تقیید العلم التصدیر : ۸ . [۵۲] . تحمّل حدیث به معنى دریافت آن و عهدهدار شدن آن و ضبط آن براى انتقال به دیگران است .م [۵۳] . تاریخ التراث العربى سزگین ۱ : مج۱ : ۲۳۱ . و نگاه کنید به صفحه ۲۴۲ ، و نگاه کنید به : توثیق السنّة : ۱۶۹ ، و نگاه کنید به کتاب ما تحت عنوان «الطرق الثمان لتحمّل الحدیث وأدائه» به بحث مذکور در کتاب دیگرمان «اجازة الحدیث» پرداختهایم ، مراجعه کنید . [۵۴] . توثیق السنّة : ۱۶۴ . [۵۵] . گمان مى کنم این کلمه تصحیف شده کلمه ضابط نگه دارنده باشد تا متناسب با حدیث گفتن از روى کتاب باشد و مقابل حدیث گفتن از حفظ باشد ، نگاه کنید . ۵۶] . الرسالة شافعى : ۳۷۱ . [۵۷] . توثیق السنّة : ۱۶۱ . [۵۸] . الجرح والتعدیل رازى : التقدمة ۱ : ۲۴۶ ؛ توثیق السنّة : ۱۶۲ . [۵۹] . العلل ابن حنبل ۱ : ۱۹ ؛ الجرح والتعدیل ، التقدمة ۱ : ۲۹۵ ؛ توثیق السنّة : ۱۶۲ . [۶۰] . الأنوار الکاشفة : ۸۰ و۸۱ . [۶۱] . تهذیب الکمال مزّى ۱ : ۴۵۲ . [۶۲] . الجرح والتعدیل رازى ، التقدمة ۱ : ۱۳۶ ؛ میزان الاعتدال ۳ : ۹۰ ؛ توثیق السنّة : ۱۶۳ . [۶۳] . الجرح والتعدیل رازى ، التقدمة ۱ : ۲۷۱ . [۶۴] . العلل ابن حنبل ۱ : ۱۱۳ . و نگاه کنید : توثیق السنّة : ۱۶۴ و۱۶۵ . [۶۵] . مناقب الشافعى بیهقى ۲ : ۲۷ . و نگاه کنید به مطلبى همانند آن در کتب حوض القاضى . الکامل(ابن عدى ) ۱ : ۱۳۴ . [۶۶] . هدى السارى ۲ : ۱۷۵ . [۶۷] . قواعد فی علوم الحدیث : ۴۱۳ شماره ۶۵ . [۶۸] . مراد از «جماعت» صاحبان صحاح اهل سنّت مى باشند که عبارتند از : بخارى ، مسلم ، احمد ،ابو داود ، ابن ماجه ، نسایى . م [۶۹] . هدى السارى . [۷۰] . قواعد فی علوم الحدیث : ۴۱۸ شماره ۷۷ . [۷۱] . حجیّة السنّة : ۴۰۵ . [۷۲] . الحطة (صدّیق حسن خان) : ۴۷ . [۷۳] . الإحکام آمُدى ۴ : ۳۳۴ . [۷۴] . حجیّة السنّة : ۴۰۲ و۴۰۳ .